چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳
۱۶:۰۵ - ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۳۰۸۷۵
جرم و جنایت

پشت پرده شوم پیامک‌های عاشقانه

تا گوشی‌ام را گرفت و پیام‌هایم را دید با کمربندش به جانم افتاد، چنان سرم را به دیوار کوبید که نفهمیدم چطور خوابم برد یا بیهوش شدم. وقتی بیدار شدم صبح شده بود، جای کمربند روی دست‌ها و بدنم مانده بود و صورتم کبود بود. به سختی مانتو‌ام را پوشیدم و کوله‌ام را برداشتم و از پنجره اتاق فرار کردم، فرار کردم تا به رؤیاهایم برسم.

از وقتی فهمیدم وجود دارم از تفاوت‌هایی که پدر و مادرم بین من و برادرانم می‌گذاشتند خسته شده بودم، تمام امکانات برای آنها بود و در عوض هر محدودیتی که فکر کنید مختص من بود. در خانه‌ای به دنیا آمده بودم که فرزند پسر برایشان مهم بود، هیچ وقت دست نوازشگری روی سرم نبود؛ هر روز که بزرگتر می‌شدم تنهایی‌هایم هم با من قد می‌کشید.

با ساناز از مدرسه می‌آمدیم که پسر جوانی که ترک موتور بود دنبال ما افتاد، من زیرچشمی پسر جوان را نگاه می‌کردم و از همان نگاه اول دلباخته او شدم. آن روز گذشت، چند روز بعد که برای گرفتن جزوه سراغ ساناز رفته بودم موقع برگشت به خانه سر کوچه‌مان با همان پسر موتورسوار که جوان قد بلند چشم آبی بود، چشم تو چشم شدم؛ شماره‌اش را داد و من بدون اینکه فکری کنم شماره را گرفتم و خیلی زود به خانه‌مان که انتهای کوچه بود رفتم.

در را باز کردم و وارد حیاط شدم و خیلی سریع در را بستم و روی پله نشستم، صدای ضربان قلبم را می‌شنیدم تند تند می‌تپید. ناگهان مادرم که توی زیرزمین بود وارد حیاط شد تا مرا دید، پرسید چه اتفاقی افتاده که خودم را جمع کردم و کاغذی را که دستم بود داخل جیب مانتوام گذاشتم.

رفتم داخل اتاق کاغذ مچاله شده را که با عرق دستم خیس شده بود درآوردم و شماره را روی دفتر ریاضی‌ام نوشتم.

می‌خواستم پیامک بدهم اما به رفتارهای پدرم فکر کردم، من حق نداشتم با گوشی در خانه بچرخم. در حالی که برادرانم هر کدام جدا گوشی داشتند و تازه در این مدت هم فقط، به خاطر کرونا و برگزاری آنلاین کلاس‌ها بود که حق داشتم چند ساعتی با گوشی مادرم وارد کلاس شوم.

گوشی مادرم دستم بود، دستم می‌لرزید؛ در صفحه پیام مدام تایپ می‌کردم و بعد پاک می‌کردم تا اینکه دل به دریا زدم و پیامک را به سیامک فرستادم.

او خیلی سریع جواب داد و از همان پیامک بود که با سیامک آشنا شدم که کاش هیچ وقت این کار را نمی‌کردم.

پدرم آدم نرمالی نبود، بیشتر شب‌هایی که وارد خانه می‌شد مست بود برای همین مادرم مرا زودتر می‌خواباند تا پدرم به من گیر ندهد...

چند روزی گذشت، یک شب که فرصت پیدا کرده بودم و گوشی در اختیارم بود ناگهان مادرم زودتر از شب‌های قبل به خانه آمد، وقتی در اتاقم را یهویی باز کرد و مرا با گوشی دید گوشی را گرفت و با خواندن پیام‌های من و سیامک همه چیز لو رفت.

پدرم کمربند را درآورد و بدنم را سیاه و کبود کرد و سرم را به دیوار کوبید. روزی که بی‌هوش شدم و وقتی بیدار شدم صبح شده بود، با هر زحمتی بود مانتوام را پوشیدم و با کوله سرمه‌ای رنگی که داشتم از پنجره اتاقم که به کوچه راه داشت فرار کردم.

آن لحظه فرار می‌کردم تا به آرزوهایی که در ذهنم بافته بودم برسم، نمی‌دانستم با این فرار سرنوشت خودم را تباه خواهم کرد.

به بقالی محل رفتم و از همان جا به سیامک زنگ زدم و با او در یکی از پارک‌های محل قرار گذاشتم، تازه رابطه‌مان شروع شده بود که متوجه شدم سیامک همسر و فرزند دارد.

به خانه بازگشتم اما پدر و مادرم دیگر توجهی به من نداشتند و شرایط بدتر از قبل شده بود، اما من دلباخته سیامک شده بودم.

آنقدر گرم محبت‌هایش شده بودم که عقل از سرم پریده بود، بچه دوم سیامک که به دنیا آمد همسرش متوجه خیانت او شد تا اینکه آنها به صورت توافقی از هم جدا شدند.

با جدا شدن سیامک از همسرش قند در دلم آب شد، فکر می‌کردم دیگر هیچ مانعی برای ازدواج من با او نیست. چند روز بعد که به خانه مجردی سیامک رفتم، دیدم زن جوانی داخل خانه است، وقتی اعتراض کردم سیامک گفت به من ربطی ندارد و می‌خواهد با آن زن ازدواج کند.

من با این جمله بود که تازه علت سختگیری‌های پدر و مادرم را فهمیدم، تازه فهمیدم که در این مدت سیامک فقط به دنبال سوءاستفاده غیراخلاقی از من بوده و هیچ عشق و علاقه‌ای در کار نبوده است. وقتی بیشتر فکر می‌کنم متوجه می‌شوم که اگر سیامک مرد خوبی بود همسرش و فرزندانش را رها نمی‌کرد تا با من دوست شود؛ من چقدر احمقانه رفتار کردم.

با این فکرها بود که به خانه برگشتم و در کنج اتاق به خودکشی فکر می‌کردم؛ من به خودم، به مدرسه، به مادرم و حتی زن سیامک بدی کردم....

و حالا امروز پشت میز شما نشسته ام تا مرا از این باتلاق نجات دهید.

 نگاه کارشناس

سحر بوجار‌زاده مشاور و مددکار مرکز مشاوره نیروی انتظامی غرب استان تهران گفت: فرار از خانه برای پسران و دختران نوجوان که به دنبال تأمین نیازهای عاطفی هستند در حالی رخ می‌دهد که اکثر آنها از خشونت‌های خانواده‌های خود گلایه دارند.

در این پرونده دختر ۱۶ساله که هیچ وقت گرمای محبت والدین خود را حس نکرده و در تنگنای تنهایی خودش به صورت اتفاقی با فرد غریبه‌ای آشنا شده به خاطر فرار از رفتارهای خشونت‌بار و محدودیت‌های آزاردهنده دست به رابطه شومی می‌زند که او را به پرتگاه مرگ نزدیک می‌کند.

 افکار خودکشی به‌دنبال احساس ناخوشایند مفید نبودن رخ می‌دهد، اینکه کسی مرا دوست ندارد و بهتر است به زندگی‌ام پایان دهم بخشی از جملات این دسته از بیماران است. مهسا قربانی رفتارهای خشونت‌آمیز پدر و مادرش شده که او را در تنهایی خودش رها کردند. هر فرزندی اعم از دختر یا پسر قبل از تأمین مایحتاج زندگی نیازمند عطوفت و مهربانی والدین خود هستند تا دچار سرنوشت مهسا نشوند. عشق و محبت واقعی والدین تا وقتی روی میز خانه باشد پسر و دختر آن‌را از افراد غریبه گدایی نخواهند کرد.

  • 17
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش