پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
۱۰:۴۲ - ۰۸ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۲۱۰۸
جرم و جنایت

پسر جوان متهم به قتل: با معدل ۱۹ دیپلم گرفتم

گفت و گو با جوان ۱۸ ساله‌ای که ناخواسته دست به قتلی زد و اکنون با گذشت چند سال در برزخ قصاص و نجات، شب‌ ها را روز می‌کند.

شاهین دوره دبیرستانش را با معدل ۱۹به پایان رسانده بود و کم‌کم خودش را برای دانشگاه آماده می کرد، هیچگاه فکر نمی کرد به‌خاطر یک اشتباه کوچک پای در دنیای تبهکاران بگذارد و دست آخر به اتهام قتل در انتظار حکم بماند.آیا زنده می‌ماند و شاید هم...! می ترسد و دوست دارد به زندگی بازگردد،دلش برای مادر و خواهر شیرین‌زبانش تنگ شده است.شاهین می گوید شب ها خواهر کوچکش را در خواب می بیند و شاهد خنده هایش است ولی وقتی صبح از خواب برمی خیزد، پیش رویش میله سلول وکابوس پایان ناپذیری را مي‌بيندکه انگار پایان نمی پذیرد!

 

این جوان کم سن و سال چند ماه پیش از دستگیر شدن همراه با یک جوان دیگر، هنگام سرقت از خانه پیرزن تنهایی در شمال تهران، قتل هولناکی را رقم زدند و پلیس با سرنخ هایی که به دست آورده بود خیلی زود آنان را دستگیر کرد.

 

شاهین افسوس گذشته اش را می خورد و می‌خواهد پای حرف هایش بنشینیم تا با ما درددل کنیم تا جوان های دیگر راه اشتباهی که وی رفته، نروند.

 

چراآنقدر اصرار داری که با تو گفت وگو کنیم؟

به خاطر اینکه من براي یک اشتباه یا شاید هم یک حماقت به اینجا افتاده ام و می خواهم جوان های دیگر با خواندن این گزارش درس عبرت بگیرند.

 

شنیدیم درس‌خوان بودی؟

بله،دیپلم را با معدل ۱۹به پایان رساندم و خودم را آماده می کردم که پیش دانشگاهی بروم و از سویی کتاب خریده بودم که در کنکور شرکت کنم،می خواستم مهندسی عمران قبول شوم،عاشق این بودم که در خانواده ام به من مهندس بگویند.

 

چرا مهندس؟

پدرم معتاد بود و مادرم چند سال پیش از وی طلاق گرفته بود و در خانه مادر بزرگ‌مان زندگی می‌کردیم و پسردایی ها و پسر خاله هایم نسبت به ما از زندگی بسیاری بهتری برخوردار بودند و هرچیزی که می خواستند در اختیارشان بود ولی ما با حقوق بازنشستگی پدربزرگ و حقوق ناچیزی که ماردم می‌گرفت، زندگی‌مان را می گذرانیدم،ولی از سویی درس من از همه آنان بهتر بود و می خواستم درسم را بخوانم و مهندس شوم و سرشکستگی مادرم را در فامیل جبران کنم،می خواستم اسمی در فامیل درکنم و پولدار شوم و همه عقده های بچگی خود و خواهرم را جبران کنم که نشد!

 

سابقه هم داری؟

نه،هیچ سابقه ای ندارم،تا الان لبم هم به سیگار نخورده است؛ به قول بچه محل هایم پاک پاکم.

 

چطور شد از خط درس افتادی در خط دزدی؟

یکی ار همکلاسی های قدیمی ام به نام بهروز که از شانس بد همسایه مان بود، زیر پایم نشست که بیا برویم از خانه پیرزنی که تنها زندگی می کند دزدی کنیم ،قبول نمی‌کردم وی آنقدر زیرپایم نشست که قبول کردم.

 

به همین راحتی؟

نه به این راحتی،وی گذشته ام را به میان کشید و خاطرات تلخ ان زمان را برایم یاد اوری کرد و گفت که با پول‌های میلیونی که به‌دست می آوریم، می توانم مادر و خواهرم را خوشبخت کنم و ادعا می کرد پیرزن از کار افتاده است و بچه هایش نیز در خارج از کشور زندگی می کنند و امروز و فرداست که می میرد و پول هایی که از وی می ماند ، دولت تصاحب می کند پس بهتر است پیش از اینکه دولت پول ها را بردارد، خودمان دست به کار شویم .راستش می‌ترسیدم ولی وسوسه هم شده بودم و پیش خودم گفتم یکبار است و اگر هم دانشگاه قبول شوم، نیاز به پول دارم بنابراین تصمیم گرفتم پس از آن توبه کنم و درس را ادامه بدهم ولی تصورات چیز دیگری از آب درآمد.

 

چطور شد؟

با صحبت های بهروز بالاخره تصمیم گرفتم و قرار شد شب بعد و آن هم نیمه های شب برای سرقت به خانه پیرزن برویم.شب بعد فرا رسید و با استرس شدیدی که داشتم به مقابل خانه پيرزن رفتیم،بهروز از دیوار بالا رفت و پس از اینکه به حیاط رفت، در را برایم باز کرد و با هم به داخل رفتیم،وی با چراغ قوه خانه را بررسی کرد و به داخل اتاق رفتیم و همدستم در حال گشتن طلا از داخل کمد بود که ناگهان برق شد و پیرزن به ما گفت آنجا چیزی نیست و سریع آنجا را ترک کنیم وگرنه به پلیس زنگ می زند،خیلی ترسیده بودم و دست و پایم را گم کرده بودم.

 

بهروز به سوی پیرزن حمله برد و دهانش را گرفت و چاقویش را به سوی من پرت کرد و گفت که ضربه ای به پیرزن بزنم ،وحشت کرده بودم و می‌خواستم فرار کنم که بهروز ادعا کرد که وی ما را دیده است و به پلیس می گوید؛ من هم از ترس چشمانم را بستم و ضربه ای به پیرزن بدبخت زدم ،سپس از اتاق بیرون زدم و به پارک محله مان رفتم.

 

چطور دستگیر شدید؟

پلیس با سرنخ هایی که در صحنه جرم به دست آورده بود، ابتدا بهروز را دستگیر کرد و وی نیز در بازجویی ها اعتراف کرد و من نیز دستگیر شدم و ای کاش در خانه مان این اتفاق نمی افتاد.

 

چرا؟

آبرویم در خانه رفت،من که می خواستم با درس خواندن آبروی مادرم را بخرم، حالا با کاری كه کرده بودم وی را نابود کردم،یادم نمی رود هنگامی که پلیس آمد و مرا دستگیر کرد مادرم با چشمانی پر از اشک سرش را پایین انداخت و خواهرم به دنبالم می آمد و می گفت داداشم را نبرید،خیلی سخت بود این صحنه ها مرا روزی خواهد کشت.

 

چه حکمی برایت صادر شده؟

فعلاحکمی برایم نیومده و پرونده در دادگاه کیفری استان است و منتظر هستیم تا محاکمه شویم.

 

به نظرت چه حکمی در انتظارت است؟

وکیلم و خانواده ام به من دلگرمی و امید داده اند ولی می دانم که قصاص در انتظارم است ،بعضی شب ها خواب می بینم که محاکمه شده ام و پای چوبه دار ایستاده ام و می‌خواهند قصاصم کنند و با وحشت از خواب بیدار می شوم ابتدا خوشحال می شوم ولی بعد از آن می گویم بالاخره که چی ،آخر کارم طناب دار است.

 

خانواده ات را دیدی؟

یک بار دیده ام.

 

به دیدنت نمی آیند؟

نه خودم دوست ندارم آن‌ها راببینم،طاقت ندارم بی‌تابی آنان را ببینم ،جرات دیدن چشم های مادرم را ندارم؛ خدا مرا لعنت کند؛ ببینید دست به چه کاری زده ام،چند بار مادرم به دیدنم آمده ولی به زندانبان گفتم به وی بگوید دیگر ملاقاتم نیایند.

 

الان در زندان چه کار می کنی؟

گاهی کتاب می خوانم و بیشتر وقت ها نیز قرآن و نماز می خوانم،فکر می کنم به خدانزدیک‌تر شدم و فقط یک چیز بدهکارم، آن هم جانم است اگر قصاص شوم شاید آن دنیا کارم راحت تر شود.

 

فکر می‌کنی خانواده پیرزن رضایت بدهند؟

بیشتر از اینکه رضایت بدهند دلم می‌خواهد اگر می‌توانند قلبا مرا حلال کنند. می‌خواهم از گناه من بگذرند و از من راضی باشند. آزادی را دوست دارم امابدون رضایت قلبی آن‌ها این آزادی ارزشی ندارد. بیشتر از همه دلم می‌خواهد پیرزن مرا حلال کند. بد کرده‌ام. می‌خواهم اگر حکم قصاص هم برایم صادر شد ،قبل از آنکه اعدام بشوم پاک شده باشم. از اینکه در آن دنیا قصاص بشوم و با گناه بمیرم وحشت دارم.

 

حرف آخر؟

خیلی ناراحتم و با یک اشتباه کوچک دست به چه جنایتی زدم و آبروی خانواده ام را بردم و آینده روشنم را تاریک تاریک کردم و هیچ امیدی به آینده ندارم. لب پرتگاه قرار گرفتم و تا مرگ چند قدم فاصله ندارم و باور کنید تنها چیزی که ترس از مرگ را کمتر کرده، نماز است.دو چیز پیش از مرگ می خواهم یکی اینکه خانواده پیرزن حلالم کنند و دیگری اینکه مادر مرا ببخشد و بداند که من می خواستم به اشتباه خوشبخت‌شان کنم و نمی خواستم آنان را به خاک سیاه بنشانم،اگر عمرم به این دنیا بود دعای‌تان می کنم ولی اگر رفتم، برایم دعا کنید.

 

 

ghanoondaily.ir
  • 30
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش