غم عجیبی در صدای دکتر سید فتح الله موسوی، پدر پروفسور پدرام موسوی است. می گوید: سید پدرام موسوی بفرویی، فارغالتحصیل برق و مخابرات از دانشگاه علم و صنعت بود و بورسیه برای کانادا گرفت. فوق لیسانسش را که در کانادا گرفت به ایران آمد و گفت میخواهم ازدواج کنم. با دختر همکارم، مژگان دانشمند ازدواج کرد و باهم بهکانادا رفتند. پسرم محقق بود و مقالههای زیادی نوشت. زمانی که خواست در دانشگاهی که همسرش در کانادا درس میداد تدریس کند، رئیس دانشگاه گفت زن و شوهر در یک دانشگاه و در یک رشته نمیتوانند درس بدهند، آن زمان ۱۵۰ تا از مقالههایش را به رئیس دانشگاه نشان داد.
رئیس دانشگاه ادمونتون نه تنها پسرم را استخدام کرد بلکه بدون گذراندن مرحله استادیاری به او حکم دانشیاری داد. پروفسور پدرام موسوی و پروفسور مژگان دانشمند باهم نه تنها اسمشان در دانشگاههای کانادا بلکه در دانشگاههای امریکا هم مطرح بود.
او میگوید: هر سال برای ژانویه با تعطیلی مدارس بچه هایشان به ایران میآمدند. امسال هم من و هم پدر خانمش اصرار داشتند که به ایران نیایند، میگفتیم هوا آلوده است. اما او میگفت برای دیدنتان حتماً میآییم. صبح روز حادثه یکی از اقوام زنگ زد و شماره پرواز پدرام را پرسید و بعد از آن هم خبر را شنیدم. به سرم کوبیدم که حاصل عمرم، دو تا پروفسور پر پر شدند.
آنها دو تا اختراع داشتند، قرار بود اردیبهشت سال آینده به همراه پدرام به سوئد برویم. پسرم آنتنی را اختراع کرد که میشود روی سقف هر ماشینی در هر کجای دنیا گذاشت و تلویزیون هر کشوری را تماشا کرد. او در رابطه با شایعهای که از علت حادثه منتشر شده، میگوید: من شاگر دکتر قریب بودم. او همیشه نصیحت میکرد در مورد هیچ مریضی با قطعیت نظر ندهید، با دیده تردید به بیماری نگاه کنید.
این خصلت ما ایرانی هاست که در مورد هر چیزی نظر میدهیم. از عمل بینی گرفته تا هر چیز دیگر، من در چیزی که تخصص دارم با اطمینان نظر نمیدهم و اگر کمی شک داشته باشم بعد از سالها کار طبابت بازهم با همکارانم مشورت میکنم چه برسد در رابطه با این موضوع که هیچ تخصصی در خصوص آن ندارم.
علت باید بررسی شود
صدای قرآن و تسلیت گفتن پشت گوشی تلفن به گوش میرسد. با آنکه هنوز جسدی دریافت نشده اما مراسم عزاداری برای از دست دادن محمد عباسپور و همسرش در شهرستان بابل برگزار شد. برادر محمد میگوید: دو سال قبل برادرم و همسرش به کانادا رفتند. چند روز قبل هم به ایران آمدند و روز قبل به تهران خانه برادرم رفتند تا از طریق پرواز اوکراین به کانادا بروند. برادرم فوق لیسانس عمران بود و در آنجا کار میکرد. همسرش هم در مقطع دکترا درس میخواند و هم تدریس میکرد. او ادامه میدهد: صبح روز چهارشنبه از طریق زیرنویس شبکه خبر متوجه شدیم که هواپیما سقوط کرده است. چون جسدی فعلاً به ما نمیدهند به تهران نیامدیم و پدر و مادرم به پزشکی قانونی بابل رفتهاند و آزمایش دیانای انجام دادهاند.
او درخصوص شایعات مطرح شده میگوید: نظر خاصی ندارم، ما در این چند روز درگیر مراسم بودهایم. اما شایعهها را شنیدهایم. باید بررسی شود اما چون تا به حال نمونهای نداشته بعید میدانم.
- 19
- 5