اگر از آن دسته افرادی هستید که در طول ترم درس خوانده، تمام جلسات را رفته و لیست غیبتتان دیگر جای تیکخوردن ندارد و جزوه کامل و ترتمیز و خوجل موجل دارید، شما جزو یک درصد دانشجویان کشورید و اصلا چرا نمیرید خارج که ما از دست شما لوسهای درسخوان راحت شویم؟ چرا فرآیند جزوه گرفتن ما را به هم میزنید؟ چرا آمار ازدواج را پایین میآورید؟ خجالت بکشید و به خودتان بیایید.
۹۹ درصد دانشجویان همانقدر استادان و درسهایشان را میشناسند که برخی نمایندههای ما اِف اِی تی اِف (تلفظ درستش اینه!) و موزه لوور را میشناسند.
این دانشجویان معمولا سه جلسه اول را غیبت میکنند، چون دانشجویی که جلسات اول را برود... چیزه... امممم.... بماند! آنها جلسه چهارم، قدم روی چشم دانشگاه میگذارند و چند دقیقهای سر کلاس حضور مییابند اما چون تماما سرشان توی موبایل است و به رایزنیهای فرهنگی مشغولند، صحبتهای استاد برایشان حکم وانتیِ «اثاث منزل خریداریمِ» هفتِصبحِ جمعه را دارد. آخر کلاس هم به خاطر وقتی که تلف کردند، به استاد چند متلک علمی-تخیلی میاندازند.
این وزنههای علمی کشور بعد از جلسه چهارم کلا کلمهای به نام دانشگاه برایشان تعریف نشده است تا زمان فرجه که به سراغ جزوه میآیند. این جانشینانِ برحقِ استیون هاوکینگ، بعد از مطالعه شب امتحانی جزوه و چیزی نفهمیدن، آن را میبندند و با خیال راحت به سراغ مرحله سخت و شیرین امتحان میروند. اما برگه امتحان آنها پاکتر از لیست وعدههای عملی شده دولت تدبیر و امید است. به همین خاطر شماره استاد را پس از ساعتها تلاش شبانهروزی، تحقیقات اینترنتی و محلی پیدا کرده و با يك سري از ترفندها، ۱۰ را از استاد گرفته و درس را پاس میکنند. با این سختیها میتوان گفت که دانشجو بودن بعد از معدن سختترین کار دنیاست!
علی بایبوردی
- 15
- 2











































