در ابتدا این سوال مطرح می شود که چگونه چین تحت اشغال ژاپن در اوایل قرن بیستم، در حال حاضر در تولید ناخالص داخلی از ژاپن پیشی گرفته است؟ چین چگونه توانست از ویرانه های تاریخی مارکسیسم رها شده و به یکی از قطب های اقتصادی بزرگ و استراتژیک جهان در آغاز قرن بیست و یکم تبدیل شود؟
اجماع در سطح رهبران حزب نسبت به اهداف بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت، قابلیت تبدیل ارزش های ایدئولوژیک به ارزش های استراتژیک، قابلیت پیوند بین تفکرات ایدئولوژیک با عمل گرایی، تنظیم بهینه رابطه بازار و دولت، پیگیری اصل خودکفایی کمتر و توسعه بیشتر از ارکان اصلی موفقیت چین جدید است و شناخت روند تغییرات در چین و مسیر توسعه طی شده توسط این کشور متضمن درس هایی استراتژیک برای مدیران ارشد دستگاه ها، نهادها و بنگاه های مختلف اقتصادی در ایران خواهد بود.
چین جدید محصول پیروی از عقلانیت مدرن است که میان روش ها و اهداف تناسب سازی می کند، عقلانیتی که محصول دوره رهبری دنگ شیائو پنگ، پس از مائو بود.
تحقق نیافتن اهداف مائو در حوزه کشاورزی و صنعت ناشی از نبود تناسب سازی روش ها با اهداف بود که در نهایت سبب کاهش انگیزه های فردی و کاهش تولید شد، اما "دنگ" با ارزیابی عملکرد انقلاب در دوره مائو، در تمامی اهداف روی روش ها تمرکز کرد و مهم تر آن که نسبت به مدل توسعه چین بازنگری ای انجام داد و مدل توسعه دولت سالارانه زمان مائو را به مدل دولت موافق بازار (سوسیالیسم بازار) تغییر داد.
رویکرد دنگ جایگزینی انقلاب دائمی به اصلاحات تدریجی، جایگزینی جزمیت گرایی به عملگرایی و جایگزینی مدل دولت سالاری به سوسیالیسم بازار بود.
در توجیه پیوند دو مفهوم متضاد «سوسیالیسم» و «بازار» می توان گفت، اقتصاد بازار معادل سرمایه داری نیست و اقتصاد برنامه ریزی شده نیز معادل سوسیالیسم نیست، چرا که بازار و برنامه ریزی اقتصادی هر دو ابزارهایی اقتصادی هستند.
هدف مدل ترکیبی دنگ با عنوان مدل سوسیالیسم بازار، تغییر در وضعیت کشور برای نیل به تولید ثروت در نظام سوسیالیستی است، چرا که سوسیالیسم راهکاری برای تولید ثروت ندارد و در نهایت آرمان برابری آن به تقسیم فقر منجر می شود.
از نظر دنگ سوسیالیسم به معنی یکسان سازی و برابری نیست، بلکه باید بین تعاریف «تفاوت» و «تساوی» تمایز قائل شد، به این معنا که افراد و مناطق مختلف جغرافیایی با یکدیگر تفاوت دارند و در نتیجه برخی افراد و مناطق زودتر به توسعه می رسند، این مناطق کانون توسعه شده و سایر افراد و مناطق کشور را به حرکت وادار می کنند، بنابراین باید به اصل قابلیت، مزیت و فرایند مزیت سازی تاکید داشت.
نتیجه این رویکرد این بود که چین توانست در عرض ۳۰ سال فقر را به شدت کاهش دهد، اما نباید از این نکته غافل شد که این شرایط در بطن خود نابرابری ای را ایجاد می کند که مساله چین آینده است.
وجود مالکیت عمومی، توجه به انگیزه های فردی، تاکید بر ساز و کار بازار و مکانیسم قیمت، توجه به عنصر رقابت، پذیریش نابرابری های اقتصادی و جذب سرمایه گذاری خارجی ویژگی های نوین و جدید سوسیالیسم بازار بود و سوسیالیسم، ارزش ها و فرهنگ ملی، بازار و تعامل فعالانه جهانی چهار مولفه سوسیالیسم چینی است.
در نهایت تدابیر دنگ سبب افزایش تولید ثروت، بهبود تعامل فعالانه جهانی، پیوند ارزش های کمونیستی با ارزش های ناسیونالیستی و کنفسیوسی و ارتقای منزلت استراتژیک چین شد و درآمد سرانه چین از ۱۵۶ دلار در سال ۱۹۷۸ به ۷۸۱ دلار در سال ۱۹۹۷ رسید.
ارتقای منزلت استراتژیک چین سبب شد جذب سرمایه گذاری خارجی از ۳۲۰ میلیون دلار در سال ۱۹۷۹ به ۴۴ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۷ ارتقا یافت و همچنین در این بازه زمانی صادرات این کشور از ۲۱ میلیارد دلار به ۸۳ میلیارد دلار افزایش یافت.
مائو برای افزایش تولید روش مالکیت اشتراکی و کمون خلقی را در نظر گرفت که سبب افزایش غیراقتصادی تولید و پایداری نداشتن در تولیدات چین شد، اما دنگ برای رسیدن به این هدف سازوکار بازار را برگزید که چین را به افزایش چشمگیر تولید اقتصادی رساند، این دو برای اهداف یکسان روش های متفاوتی را برگزیدند.
رفاه عمومی به نظر مائو با توجه به ارزش های جمعی تامین می شد اما دنگ به انگیزه های فردی توجه داشت. مائو برابری را روشی برای امنیت اجتماعی می دانست اما دنگ معتقد بود که کاهش فقر سبب امنیت اجتماعی می شود که این رویکرد در نهایت سبب خروج تعداد زیادی از فقر شد.
این دو در ارتباط جهانی نیز روش های متفاوتی داشتند روش صدور انقلاب مائو سبب تنش زایی شد در حالی که رویکرد جذب سرمایه گذاری خارجی دنگ سبب تنش زدایی در روابط خارجی و صادرات کالا شد. این رویکرد عمل گرایانه دنگ توسط جانشینانش نیز دنبال شد.
اکنون چین در آستانه توسعه پایدار قرار گرفته و شی جین پینگ که از سال ۲۰۱۲ قدرت را در چین به دست گرفته، چارچوب اهداف جدید را در قالب رویای چینی با ارکان اصلی چین قوی، چین متمدن، چین همگون و چین زیبا را مطرح ساخته است.
عملکرد رهبران چین نهایتا سبب شده است تولید ناخالص داخلی این کشور از ۹۲ میلیارد دلار در سال ۱۹۷۰ به ۱۰ هزار میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵ برسد، درآمد سرانه چین در سال ۱۹۷۰ از ۱۱۳ دلار به ۷۹۲۴ دلار در سال ۲۰۱۵ رسیده است.
در این بازه زمانی شاهد سیر شتابان کاهش فقر در این کشور هستیم، فقر در این کشور بر مبنای درآمد روزانه ۹/۱ دلار از ۸۹ درصد در سال ۱۹۸۰ به کمتر از دو درصد در سال ۲۰۱۵ رسیده است. این روند صعودی به گونه ای است که در پیش بینی ده کشور اول جهان از لحاظ تولید ناخالص داخلی در افق ۲۰۳۵، چین را در رده اول جهان قرار می دهند.
- 10
- 6