جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱:۲۲ - ۳۰ دي ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۰۲۹۴۱
سایر اخبار حوادث

روایت آتش نشانی که به عنوان آخرین نفر از پلاسکو خارج شد: لحظه انفجار، ۳ تا از بچه‌هایمان لب پنجره بودند و بعد دیگر نبودند

پلاسکو,
رضا هاشمی می گوید من آخرین نفری بودم که سوار سبد نردبان شدم، درست وقتی ساختمان منفجر شد. ۳ تا از بچه‌هایمان لب پنجره بودند و بعد دیگر نبودند.

به گزارش همشهری آنلاین، آن ۳، آخرین نفراتی بودند که از پلاسکو پایین پریدند و لحظه‌ای بعد ۱۷ طبقه ساختمان جلوی چشم‌شان فرو ریخت. رضا هاشمی یکی از آن ۳ نفر بود؛ بعد از گذشت ۵ سال، نمی‌تواند از آن روز و لحظه حرف بزند. درد را بازگو کردن برایش شفا و مرهمی نمی‌آورد. «من آخرین نفری بودم که سوار سبد نردبان شدم، درست وقتی ساختمان منفجر شد. ۳ تا از بچه‌هایمان لب پنجره بودند و بعد دیگر نبودند. چه حرف زدنی؟ که چه بشود؟»

آتش‌نشانان بازمانده از حادثه پلاسکو نمی‌خواهند که آن روز را به یاد بیاورند، برایشان درد و رنج و غم می‌آورد. آن جان‌های عزیزی که با خاک پلاسکو یکی شدند، رفیق‌هایی بودند جوان که قرار بود عملیات‌های زیادی را با هم بروند؛ شهروندان زیادی را نجات دهند، لحظه‌های شاد پس از یک نجات موفقیت‌آمیز را با هم جشن بگیرند و با هم بازنشسته شوند، اما حالا آن‌ها قابی هستند روی دیوار ایستگاه‌ها. علی امینی، بهنام میرزاخانی، ناصر مهرورز، محسن قدیانی، مهدی حاجی‌پور و....

محمود حیدری، رئیس ایستگاه ۹۶ آتش‌نشانی هم با همان نردبانی از پلاسکو جدا شد که رضا هاشمی و مهدیانی جدا شده بودند. زور او بیشتر به آن خاطرات تلخ می‌رسد. «مطمئن بودیم که ساختمان می‌ریزد، همین هم بود که دائم یکی به آن دیگری می‌گفت تو سوار شو. می‌خواستیم مرگ را برای هم به تأخیر بیندازیم.»

حیدری و بقیه بچه‌های ایستگاه ۹۶ وقتی به پلاسکو می‌رسند که در دود غلیظ سیاه فرو رفته و با شعله‌های آتش، خود را به طبقه دهم و یازدهم رسانده بودند.

«بچه‌ها آن طبقات را از کسبه و کارگران خالی کرده و فقط خودشان بودند. ما وقتی رسیدیم آنقدر دود زیاد بود که بدون تجهیزات نمی‌شد به کانون‌های آتش نزدیک شد. به همین دلیل برگشتیم و دستگاه‌های تنفسی خود را آوردیم. آتش‌نشان‌های ایستگاه‌های دیگر، مصدومان را نجات داده و به بیرون از ساختمان برده و خودشان مشغول مهار آتش بودند. آتش نبود که شعله‌ها مثل یک شیر وحشی به این طرف و آن طرف می‌تاختند و زبانه می‌کشیدند. با این حال در بعضی از طبقات آن را مهار کرده بودیم.»

شعله‌ها که خاموش می‌شود، آتش‌نشانان «آتش زنی» را شروع می‌کنند. یعنی به سراغ محل‌هایی می‌روند که شعله وجود نداشت، اما کُندسوزی رخ داده بود که احتمال داشت دوباره شعله‌ور شود. «ما نسبتا امیدوار بودیم که کار تمام است و فقط باید مراقب باشیم تا آتش جدیدی شعله ور نشود که صدای مهیبی آمد و بعد دیگر نفهمیدیم چه شد.» قسمتی از سقف طبقه ۱۱ روی طبقه ۱۰ فرو می‌ریزد و بعد آتش‌نشانی زیر آوار گیر می‌کند. این جای روایت را محمود حیدری با صدایی بریده بریده بازگو می‌کند.

«تیرآهن روی گردنش افتاده بود... گیر کرده بود... هرچه کردیم که تیرآهن را برداریم نشد... لامصب زیر آتش، سنگین شده بود. همان موقع تخریب دوم رخ داد و بخش دیگری از سقف ریخت... آن همکار جوانِ مان با آوار رفت پایین.»

آتش پلاسکو انگار دوباره به جانش افتاده باشد، عرق سرد می‌کند و زرد می‌شود. «ریزش آوار راه خروج را بست و از پله‌ها هم چیزی نمانده بود. موضوع را با بی‌سیم به فرمانده عملیات گزارش کردیم. موقعیت‌مان را اعلام کردیم و خواستیم برای نجات ما نردبان بفرستند. نردبان‌ها را به سمت ضلع غربی و ضلع مشرف به خیابان جمهوری فرستادند. در این زمان بقیه آتش‌نشانانی که در طبقات بالایی بودند هم خودشان را به طبقه دهم رساندند. جلوی پنجره‌های ساختمان با توری فلزی بسته شده بود. با سنگ‌فرزی که داشتیم، توری‌ها را بریدیم و نردبان‌ها یکی پس از دیگری به محلی که ما گرفتار شده بودیم، هدایت شدند.»

آن‌ها که جوان‌تر بودند از طریق نردبان می‌روند پایین و مصدومان را سوار سبد بالابر می‌کنند.

«بچه‌ها سوار نمی‌شدند و به من و بقیه رئیس‌ایستگاه‌های آتش‌نشانی که آنجا بودیم، می‌گفتند اول شما بروید. دستور دادیم که باید بروند پایین. بعد من ماندم و چند رئیس ایستگاه دیگر. ازجمله شهید امینی، مهدیان و هاشمی شاد. سری دوم من هم سوار شدم و بعد هم آقای مهدیان پرید داخل سبد، اما درست در لحظه‌ای که آقای هاشمی شاد دستش را به لبه ساختمان گرفته بود، ناگهان ساختمان ریزش کرد و او به سمت سبد پرید. بعد دیگر چیزی ندیدیم و داخل گرد و خاک گم شدیم.»

ساختمان زودتر از سبد حامل آتش‌نشانان رسید پایین، خیلی زودتر. آن‌ها وقتی رسیدند که دیگر پلاسکو تله‌ای از خاک بود در خیابان جمهوری.» یک لحظه مغزم خالی شد. حس کردم شاهد روز قیامتم، بعد یادم آمد خیلی از ما در آن ساختمان جاماندند و حالا پودر شدند و حس بعدی، شوک شدیدی بود از همه آنچه را که بر من گذشت و شاهدش بودم. «آنقدر صورتم پر از خاک شده بود که کسی من را نشناخت و به همین‌خاطر تا چند ساعت جزو گم‌شدگان بودم.»

حیدری وقتی به‌خودش می‌آید که می‌گویند مهدیانی و هاشمی در بیمارستانند. «تا خود بیمارستان دویدم. دوست داشتم بچه‌های دیگر را هم آنجا ببینم، همان‌هایی که تا ۲ ساعت قبلش با هم بودیم و مرگ را از هم دور می‌کردیم. دوست داشتم ببینم که زیر سرُم هستند یا مشغول پانسمان شدن و بعد با آن قیافه‌های خاکی به من می‌خندند، اما واقعیت آنجا مثل پتکی به سرم فرود آمد. پلاسکو جان خیلی‌ها را گرفته بود.»

  • 16
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش