شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲
۱۶:۳۱ - ۰۸ فروردین ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۱۰۵۵۴
جرم و جنایت

حیله‌های کثیف حامد مرد بی‌شرم برای تصاحب زن دوستش

۲ دلباخته عشقی درحالی دوباره زندگی مشترک شان را شروع کردند که مشخص شد در طول این سال ها یک رقیب عشقی نقشه شومی را برای آنها کشیده بود.

به گزارش رکنا، دسیسه کثیفی که با پیگیری پرونده مزاحمت تلفنی برای دختری جوان در کلانتری طبرسی شمالی مشهد فاش شد، به ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی در خواستگاری ۲۰ سال قبل گره خورد! چند روز قبل دختر ۲۵ ساله ای وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شد تا از یک مزاحم تلفنی شکایت کند. این دختر جوان ادعا کرد:مدتی است که مردی میان سال از دور مرا در کوچه و خیابان تعقیب می کند و وقتی برمی گردم هیچ اثری از او نمی بینم. انگار آب می شود و به زمین فرو می رود! از سوی دیگر نیز همزمان با این ماجرا، پیامک های عاشقانه با عناوینی مانند «دوستت دارم!»، «تو قلب منی!»، «تو وجودم هستی!»و ... به تلفنم ارسال می شود که دیگر آرامش و آسایش را از من گرفته است. به همین دلیل قصد شکایت از فرد مزاحم را دارم اما احساس می کنم ماجرای پیامک های عاشقانه به مردی ارتباط دارد که مرا تعقیب می کند و ...

در پی شکایت این دختر و با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ماجرای پیامک های عاشقانه با کسب مجوزهای قضایی پیگیری و احضاریه ای به نشانی مالک تلفن همراه ارسال شد. دو روز بعد منصوره و مادرش وارد اتاق مددکاری اجتماعی شدند و منتظر ماندند تا مزاحم تلفنی نیز برای تکمیل پرونده به کلانتری بیاید. در همین هنگام دختر جوان که تحصیلاتش را در رشته مهندسی به پایان رسانده و مادرش او را با افتخار «خانم مهندس» صدا می زد، به بخش هایی از سرگذشت خود اشاره کرد و گفت: پنج ساله بودم که پدرم به طور ناگهانی ما را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. مادرم که سرپرستی من و خواهر و برادر کوچک ترم را به عهده گرفته بود ،فقط از ورشکستگی مالی پدرم سخن می گفت ولی هیچ گاه پاسخ درستی به ما نداد که چرا پدرم این گونه و در آن شرایط سخت ما را ترک کرد!

سختی های مادر در طول زندگی بدون همسر

از همان دوران کودکی که به خاطر دارم، مادرم شبانه روز در خانه های مردم کار می کرد، زحمت می کشید و عرق می ریخت تا مخارج زندگی ما را تامین کند. هیچ گاه شب هایی را که از درد استخوان هایش تا صبح ناله می کرد ، فراموش نمی کنم ولی او صبح روز بعد سرکار می رفت و نمی گذاشت ما سختی های روزگار را احساس کنیم! من و خواهر و برادرم قد می کشیدیم و چهره مادرم هر روز پیرتر می شد. مادرم هیچ گاه برای خودش لباس های نو نمی خرید ولی هزینه های تحصیل ما را می پرداخت. به هیچ وجه نمی گذاشت احساس کمبودی داشته باشیم ، با این حال، عاطفه و مهر پدری تنها چیزی بود که در خانه ما وجود نداشت! هنوز سخنان تلخ منصوره به پایان نرسیده بود که مرد میان سال در اتاق مددکاری را گشود و اجازه ورود خواست. در این هنگام، مادر منصوره مانند فردی برق گرفته از روی صندلی بلند شد و حیرت زده به مرد میان سال نگریست! گویی دهانش قفل شده بود و نمی توانست چیزی بگوید اما اشک هایش سرازیر شد. بغضی عجیب گلویش را می فشرد و منصوره نیز هاج و واج به این صحنه باورنکردنی می نگریست. ناگهان مرد میانسال سکوت غم انگیز اتاق را شکست و فریاد زد: «عزیزم! عزیزم! مرا ببخش!» مرد میانسال روی زمین نشست و چون ابر بهاری اشک می ریخت. او در میان گریه هایش گفت: «حامد» مرا ترسانده بود! او می گفت خیلی از طلبکاران حکم جلب تو را گرفته اند، اگر فرار نکنی، باید تا آخر عمرت در زندان بمانی، حتی اگر پول طلبکاران را هم بپردازی، قانون رهایت نمی کند.

پدر در طول ۲۰ سال دوری از خانواده سرطان گرفت

او می گفت که هیچ کس نباید از مخفیگاهت مطلع شود وگرنه با کنترل خانواده ات تو را پیدا می کنند! و ... خلاصه آن قدر در گوشم خواند که مجبور شدم پیشنهادش را بپذیرم و در حالی که نمی توانستم شما را فراموش کنم، به جنوب کشور رفتم و زندگی مخفیانه ای را شروع کردم اما در این ۲۰ سال هیچ وقت نتوانستم شما را فراموش کنم! حتی یک شب هم بدون یادآوری چهره زیبای فرزندانم نخوابیدم، روزهای سختی را سپری کردم تا این که شش ماه قبل پزشکان تشخیص دادند که به بیماری سرطان مبتلا شده ام و مدت زیادی در این دنیا زندگی نخواهم کرد.

این بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و تصمیم گرفتم برای آخرین بار تو و فرزندانم را ببینم و بعد با خیالی آسوده بمیرم. زمانی که نشانی محل سکونت شما را پیدا کردم، دخترم را دیدم که از خانه بیرون آمد، قلبم از تپش ایستاد! چه دختر زیبایی! پاهایم سست شده بود و قدرت راه رفتن نداشتم، بغض گلویم را می فشرد! با افتخار از دور نگاهش می کردم و این کار هر روز من شده بود اما نمی توانستم خودم را به او معرفی کنم! به خاطر همه این رنج هایی که بدون پدر کشیده، چه می توانستم بگویم؟ فقط شماره تلفن اش را با ترفندی از محل کارش گرفتم و درد دل هایم را برایش بازگو کردم تا این که احضاریه کلانتری رسید و ... مادر منصوره که تا این لحظه فقط اشک هایش را پاک می کرد، وقتی فهمید همسرش در این مدت ازدواج نکرده است، سرش را میان دو دستش گرفت و اشک ریزان گفت: وای بر من، تو هم مرا ببخش! چه اشتباهی کردم که فریب دروغ های «حامد» را خوردم. «حامد» تنها تو را فریب نداد بلکه زندگی مرا به خاطر رقابت عشقی با تو نابود کرد.

دروغگویی حامد درباره همسر اول

زن میانسال ادامه داد: ۲۷ سال قبل که من دلباخته تو شدم ،«حامد» به خواستگاری ام آمد ولی من که دیگر قلبم را به تو باخته بودم ،به او پاسخ منفی دادم و با تو ازدواج کردم! تا این که ۲۰ سال قبل و در همان گیر و دار ورشکستگی مالی که تو دیگر ما را رها کردی و به مکانی نامعلوم رفتی، او به سراغم آمد و گفت: همسرت عاشق زن دیگری شده و به تو خیانت کرده است، او با زن جوانش به شهر دیگری رفت و هرگز بازنمی گردد! و ... این در حالی بود که من با کمک خانواده ام و فروش طلاها و لوازم زندگی، همه بدهکاری هایت را پرداختم و رضایت شاکیان پرونده ات را گرفتم ولی زمانی که ماجرای خیانت تو را شنیدم، دیگر تلاش کردم تو را فراموش کنم و به تربیت فرزندانم بپردازم.

آینده موفق فرزندان

حالا اگرچه من پیر و خسته شده ام اما دو دخترت خانم مهندس هستند و پسرت نیز تاجری موفق است که فروشگاه بزرگی در شهر دارد. بعد از رفتن تو بارها «حامد» از من خواستگاری کرد و می خواست به این دلیل که تو به من خیانت کرده ای، با او ازدواج کنم! ولی من همچنان عاشق و دل باخته ات بودم و نمی توانستم به جز تو به زندگی با مرد دیگری بیندیشم! آن قدر در خانه های مردم کار کردم که هیچ کدام از فرزندانم طعم تلخ «نداری» را احساس نکنند و ...

منصوره که با شنیدن این جملات عاشقانه در گوشه اتاق مددکاری اشک می ریخت، ناگهان خود را به آغوش پدر انداخت و فریاد زد: دوستت دارم! دوستت دارم پدر! پدر عزیزم! و... این گونه بود که دوباره دو دلباخته قدیمی بعد از گذشت ۲۰ سال در حالی زندگی جدیدی را آغاز کردند که مشخص شد یک رقیب عشقی با دسیسه ای کثیف، چنین انتقام هولناکی را رقم زده است و بدین ترتیب مرد میانسال و همسرش که با دروغی ناجوانمردانه سال های جوانی خود را به تندباد حوادث سپرده بودند، از کلانتری بیرون رفتند تا مرد به مداوای بیماری سرطان خود بپردازد.

  • 14
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بنجامین فرانکلین بنجامین فرانکلین سیاستمدار تاثیرگذار آمریکایی

تاریخ تولد: ۱۷ ژانویه ۱۷۰۶

محل تولد: بوستون، ماساچوست، آمریکای بریتانیا

ملیت: ایالات متحده آمریکا

حرفه: نویسنده، مخترع، دیپلمات، سیاستمدار و دولتمرد

حزب سیاسی: مستقل

درگذشت: ۱۷ آوریل ۱۷۹۰

ادامه
هانتر لابرادا هانتر لابرادا، بدنساز حرفه ای آمریکایی

تاریخ تولد: ۱۷ مه ۱۹۹۲

محل تولد: تگزاس

ملیت: ایالات متحده آمریکا

حرفه: ورزشکار بدنساز

قد: ۱۷۵

وزن: ۱۱۱ کیلوگرم

ادامه
باریش کیلیچ بیوگرافی باریش کیلیچ بازیگر جذاب ترکی (+تصاویر)

تاریخ تولد: ۲۱ فوریه ۱۹۷۸

محل تولد: آرگووان مالاتیای ترکیه

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۲۲۰۴ میلادی

تحصیلات: لیسانس رشته اقتصاد از دانشگاه استانبول و مدرک کارشناسی ارشد در رشته زبان از دانشگاه یدی تپه

ادامه
ابوسعید سجزی ابوسعید سجزی دانشمند و ستاره شناس اصیل ایرانی

تاریخ تولد: ۳۴۰ هجری قمری

محل تولد: سیستان

محل زندگی: شیراز 

زمینه فعالیت: دانشمند در زمینه ستاره شناسی و ریاضی

دین: اسلام

آثار: حدود ۳۸ کتاب و رساله که حدود ۲۰ کتاب آن در مساهل ریاضی و بقیه درباره احکام نجوم

ادامه
محمدامین حزباوی بیوگرافی محمدامین حزباوی ستاره نوظهور فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۲

محل تولد: اهواز

حرفه: فوتبالیست

پست: دفاع وسط

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۸۴ سانتی متر

ادامه
درک لانسفورد شگفتی های زندگی درک لونسفورد: بیوگرافی یکی از برجسته ترین بدنسازان جهان

تاریخ تولد: ۱۴ می ۱۹۹۳

محل تولد: آمریکا

حرفه: بدنساز حرفه ای

قد: ۱۶۷/۵ سانتی متر

وزن: ۱۰۲ تا ۱۰۸ کیلوگرم

ادامه
غلامرضا نیکخواه غلامرضا نیکخواه بازیگر پیشکسوت ایرانی

تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۲۷

محل تولد: بوشهر، ایران

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۱۳۴۵، تئاتر مدرسه

تحصیلات: لیسانس علوم سیاسی و لیسانس رشته کارگردانی 

ادامه
حمید الدین بلخی حمید الدین بلخی، شاعر و نویسنده قرن ششم

ملیت: ایرانی

دوران زندگی: قرن ششم هجری قمری

حرفه: نویسنده، ادیت و شاعر ایرانی

اثر: مقامات حمیدی

درگذشت: ۵۵۹ هجری قمری

ادامه
بدیع الزمان جزری بدیع الزمان جزری، دانشمند مسلمان و پدر علم رباتیک

تاریخ تولد: ۱۱۳۶ میلادی

محل تولد: جزیره ابن عمر

حرفه: همه‌چیزدان، مخترع، ریاضی‌دان، صنعت‌گر و مهندس مکانیک

درگذشت: ۱۲۰۶ میلادی

آثار: الجامع بین العلم و العمل النافع فی صناعة الحیل

ادامه
ویژه سرپوش