«سیصد گل سرخ یک گل نصرانی»
با اشک مرا چگونه میرقصانی؟
با دست پر از تهی، غرورم دادی
تنها خوشیام تو بودهای، میدانی؟
«افسوس» چه حرف آشنایی باشد
تا کی به لبان مردمم میمانی؟
«فانوس هزار شعله اما در باد»
تصویر امید در دل ایرانی
حال من و تو، جماعت اضداد است
خندان شده با چشم تر و بارانی
ای تیم غیور عاری از امکانات
سوسوی امید در دل بحرانی
ای سبز پر از غبارِ بد اقبالی
یادآور شهر خوب خوزستانی
در حال و هوای سمی و آلوده
سرسبز شبیه خطهی گیلانی
«از عشق هر آنچه میرسد شیرین است»
تو کوهکنِ قوی دلِ میدانی
یک ساعت و نیم غرق در رویاها
شد قایق ما در این شب طوفانی
پیروز تویی که خنده را آوردی
بر سفره خالی از پشیزی نانی
بر پردهی چشمان تر این ملت
با غیرتتان همیشه در اکرانی
سحر بهجو
- 16
- 6