
آگوست كنت فيلسوفي به تمام معنا فرانسوي بود بر آمده از انقلاب فرانسه. هم در زندگي شخصي و هم در حيات اجتماعي، هم از حيث خصايل فرهنگي كه از يك فرانسوي انتظارش را داريم و هم به عنوان انديشمندي ناآرام كه از زمانهاش متاثر است، متفكري كه بنيانگذار آموزه پوزيتيويسم و موسس رشته كنششناسي خوانده ميشود و گاهي از او به عنوان نخستين فيلسوف علم به معناي جديد كلمه ياد ميشود، متفكري متاثر از هانري سن سيمون،
سوسياليست آرمانگراي فرانسوي كه كوشيد فلسفه تحصلي يا پوزيتيو را در مقام پشتيباني فلسفي براي انقلاب فرانسه عرضه كند. كنت در وهله نخست فيلسوف بود اما تاثير مستقيم بر بنيانگذاران جامعهشناسي داشت، تا جايي كه اميل دوركيم (١٩١٧-١٨٥٨) يكي از سه فيلسوف جامعهشناس موسس (در كنار ماركس و وبر) او را پدر يا بنيادگذار جامعهشناسي خواند. در يادداشت پيش رو با مروري بر زندگي آگوست كنت به اين ميپردازيم كه چرا او را فرزند انقلاب فرانسه ميخوانيم و چرا بر فرانسوي بودن او تاكيد ميگذاريم:
جمهوريخواه عرفي
زندگي پر فراز و نشيب آگوست كنت در پيوندي وثيق با انديشهها و افكارش بود و از اين حيث ميتوان آن را به دو دوره كاملا متفاوت تقسيم كرد. مسائل و ويژگيهاي شخصي در اين زندگي به همان اندازه در انديشههاي او تاثيرگذار بودند كه رخدادهاي بيروني و جمعي. كنت به يك معنا ايزيدو مري آگوست فرانسوا گزاويه كنت در ١٩ ژانويه در مون پليه در مركز استان ارو در جنوب فرانسه به دنيا آمد. پدرش لويي مامور ماليات دولتي و مادرش رزالي هر دو سلطنتطلب و متعهد به كليساي كاتوليك بودند. شايد همين وابستگي شديد خانواده به كاتوليسيسم و سلطنت آن هم در دوران انقلاب بود كه موجب شد آگوست جوان كه در مسيري پر فراز و نشيب گام ميگذاشت،
بعد از پايان دوران تحصيلات متوسطه در سال ١٨١٤ به هر دو امر پشت كند؛ يعني هم كاتوليسيسم را كنار بگذارد و هم سلطنت را و به يك انقلابي پرشور و جمهوريخواه عرفي تمامعيار بدل شود. كنت بعد به مدرسه پلي تكنيك پاريس رفت و رتبه اول در ميان داوطلبان جنوب فرانسه و رتبه چهارم در كل كشور را كسب كرد. اما دو سال بعد با شكست و سقوط ناپلئون در آوريل ١٨١٦ و بر سر كار آمدن خانواده سلطنتي بوربونها مدرسه پليتكنيك هم تعطيل شد و كنت ناگزير به مون پليه بازگشت و اين نخستين ناكامي بزرگ در مسير زندگي كنت بود كه بر سراسر زندگي و انديشهاش تاثير درازدامن گذاشت.
كنت بعد از بازگشت به مون پليه به پزشكي و زيستشناسي و فيزيولوژي پرداخت اما به دليل نارضايتي باز به پاريس رفت و در ماه آگوست ١٨١٧ با سن سيمون (١٨٢٥-١٧٦٠) فيلسوف و متفكر سوسياليست و انقلابي مشهور آشنا و در سمت منشيگري او استخدام شد؛ فرصتي طلايي براي جوان جوياي كار تا در مقام منشي سن سيمون از انديشههاي او بهره بگيرد. همزمان در دانشگاه پذيرفته شد و هفت سال در دانشگاه ماند و در اين بازه زماني از نزديك در جريان جوششها و تلاشهاي سياسي و اجتماعي و فكري جامعه پرتب و تاب فرانسه قرار گرفت.
همكاري با سن سيمون «فيلسوف صنعت» براي كنت كه شيفته آموزههاي روشنگري و آرمانهاي سهگانه انقلاب فرانسه (آزادي، برابري و برادري) بود، فرصت مغتنمي بود كه چندان دوام نياورد، زيرا خيلي زود حسادت و ساير رذائل بشري رابطه اين دو را به جايي كشاند كه كنت سن سيمون را كه او را «پسر خوانده» خودش ميخواند، «شياد منحط» و «داور فاسد»ي خواند زيرا كتاب كنت يعني «نظام سياست پوزيتيو» را كه در سال ١٨٢٤ در نشريه «شرعيات اهل صنعت» منتشر شده به نام خود يعني سن سيمون منتشر كرده است، بدون اينكه اسمي از آگوست كنت در ميان آورد.
از عشق ناكام تا دوستي متزلزل
همزمان رويداد شخصي تاثيرگذار ديگر در زندگي كنت آشنايي و ازدواجش با كارولين ماسين در سال ١٨٢٥ بود. زني نهچندان خوشنام كه با خيانتهاي مكررش زندگي كنت را تلخ كرد، يعني دقيقا زماني كه كنت داشت با انتشار «دروس فلسفه پوزيتيو» (١٨٢٦) براي خود نامي دست و پا ميكرد، كارولين رسوايي به پا كرد و كار را به جايي كشاند كه كنت به بيماري رواني دچار شد و مدت هشت ماه در آسايشگاه رواني دكتر اسكيرول بستري شد و حتي يك بار دست به خودكشي ناكام زد. كنت بعدا رابطهاش با كارولين را «تنها خطاي واقعا مهم زندگياش» خواند.
رابطه كنت و كارولين بعد از بهبود فيلسوف جوان در سال ١٨٢٧ قطع شد. اگرچه كنت تنها پس از ١٧ سال يعني در سال ١٨٤٢ توانست رسما از كارولين جدا شود. در طول اين سالها كنت به طور جدي روي «دروس فلسفه پوزيتيو» كار كرد و از سال ١٨٣٠ تا ١٨٤٢ توانست مهمترين كتابش يعني اثر ٦ جلدي «دروس فلسفه پوزيتيو» را منتشر كند. اين سالها پربارترين سالهاي نخستين دوره زندگي كنت هستند.
در سال ١٨٣١ در همكاري افتخاري با شهرداري پاريس دروس «ستارهشناسي عمومي» را ارايه كرد، اگرچه در همين سال درخواستش از پليتكنيك براي تصدي كرسي آناليز بيپاسخ ماند. سال بعد اين درخواست پذيرفته شد و به عنوان استاد مدعو آناليز و مكانيك آغاز به كار كرد. در سال ١٨٣٢ از كالج دوفرانس براي كرسي تاريخ درخواست كرد كه رد شد. همين سال از پليتكنيك كرسي هندسه را مطالبه كرد كه باز هم رد شد. در نهايت در سال ١٨٣٦ توانست به عنوان «مربي» در پليتكنيك استخدام شود و اين سمت را تا سال ١٨٤٤ به عهده داشته باشد.
در همين سالها اتفاق مهم ديگري در زندگي كنت رخ داد و آن آشنايي نزديك و دوستي با جان استوارت ميل (١٨٧٣-١٨٠٦) فيلسوف برجسته بريتانيايي بود؛ انديشمند شهيري كه چند سال جوانتر از كنت بود اما در سرزمينش به مراتب شناخته شدهتر و مطرحتر از كنت بود. البته ميل از ١٤ سالگي يعني زماني كه از سوي پدرش جيمز ميل (١٨٣٦-١٧٧٣) فيلسوف و نظريهپرداز سياسي و اقتصادي براي سفري يك ساله به فرانسه سفر كرده بود، با كنت آشنا شده بود، زيرا در آنجا ملاقاتي با سن سيمون داشت و كنت را كه منشي سن سيمون بود، ديده بود.
بعد از آن هم همواره آثار كنت را ميخواند و در نهايت نيز وقتي جلد اول «دروس فلسفه پوزيتيو» منتشر شد به كنت نامهاي صميمانه نوشت. دوستي كنت و ميل از سال ١٨٤١ آغاز شد و خيلي زود رابطهشان نزديك شد تا جايي كه وقتي در سال ١٨٤٤ كنت شوربخت بار ديگر از پليتكنيك اخراج شد به كمك او آمد و به همراه تني چند از دوستان كنت از او دستگيري كرد. اما اين دوستي نيز مثل ساير وقايع زندگي كنت چندان به درازا نپاييد و يكي از علتهاي آن نيز رخدادي بود كه سرآغاز دومين دوره زندگي آگوست كنت تلقي ميشود.
البته كنت و ميل در زمينه فكري كاملا با هم همراه نبودند، براي مثال كنت چندان به روانشناسي وقعي نميگذاشت و در دستهبندي معروفش از علوم (رياضيات، اخترشناسي، فيزيك، شيمي، زيستشناسي و جامعهشناسي) جايگاه مشخصي براي آن قايل نبود، در حالي كه روانشناسي براي ميل جايگاهي مركزي داشت و آن را مبناي علوم انساني يا به گفته خودش علوم اخلاقي ميدانست. اما آن رخداد اصلي كه موجب جدايي قطعي كنت و ميل و بلكه تحول اساسي در زندگي كنت شد، چه بود؟ رخدادي كه به تعبير ميل باعث پايان «كنت خوب» و آغاز «كنت بد» بود.
مبلغ مذهب انسانيت
آگوست كنت سال ١٨٤٤ را «سالي بيهمتا» ميخواند، او در مقام يك فرانسوي تامعيار بعد از ماجراي عشقي ناكام با كارولين بار ديگر گرفتار رابطهاي تازه شد، اينبار عاشق كلوتيد دوو شد، زني سي ساله كه خواهر يكي از شاگردان كنت بود و همسرش به دليل اختلاس اموال دولتي محكوم به حبس بود و فرار كرده بود و او را تنها گذاشته بود. كنت ٤٦ ساله عاشق كلوتيد شد، اما اين زن با وجود درخواستهاي مكرر كنت حاضر به ازدواج با او نشد، زيرا به بيماري سل پيشرفته مبتلا بود و خيلي زود هم در ٥ آوريل ١٨٤٦ از دنيا رفت. رابطه كوتاه كنت با كلوتيد تاثيرات اساسي در انديشه و منش كنت به جاي گذاشت و او را كه زماني به نفع عرفيگري از كاتوليسيسم كناره جسته بود، بار ديگر به سمت مذهب سوق داد، اما اينبار مذهبي كه او آن را انسانيت
(The Religion of Humanity) ميخواند و خود را «كاهن اعظم » معبد آن ميناميد. در «گفتار درباره نگرش پوزيتيو» (١٨٤٤) و «گفتار درباره مجموعه فلسفه پوزيتيو» (١٨٤٨) انديشه آگوست كنت درباره دين انسانيت بيان شده است، اما اوج اين نگرش در كتاب چهار جلدي او با نام «نظام سياست پوزيتيو» بيان شده كه بين سالهاي ١٨٥١ تا ١٨٥٤ منتشر شد، همچنين در كتاب «شرعيات پوزيتيو» كه در سال ١٨٥٢ به چاپ رسيد. اين تحول در انديشه كنت همراه بود با تغيير رويكردش به سياست.
به رهبري ناپلئون سوم (١٨٧٣-١٨٠٨) به قدرت رسيدند و كنت كه با اعلام مواضع رسمياش در دفاع از دين انسانيت دوستان پيشين را از خود رانده بود، در پي تحكيم روابطي نوين برآمد و «انجمن پوزيتويستها» را بنا گذاشت كه در حكم كانوني براي تبليغ مذهب نوآيين او بود، او حتي براي پيروانش از آيين و شرعيات جديدش سخن ميراند و براي آنها جلساتي هفتگي گذاشته بود. در دسامبر ١٨٥١ نظام پارلماني با كودتاي ناپلئون سوم سرنگون شد و بار ديگر نظام ديكتاتوري به قدرت رسيد،
كنت نيز كه پيشتر انقلابي سرسخت و جمهوريخواهي دو آتشه بود، در يك تغيير مواضع محسوس و صد البته همخوان با تغيير انديشههايش، از امپراتور شدن لويي بناپارت حمايت كرد و به سمت محافظهكاري چرخيد، اقدامي كه سبب شد تتمه همراهان پيشينش نيز از او جدا شوند، اگرچه براي او فرقي نداشت، زيرا اكنون در سايه تبليغ دين جديدش طرفداراني از اقشار تهيدست و فقير گرد آورده بود كه اگرچه سطح سواد و شأن اجتماعي بالايي نداشتند، اما در مقام مريدان سفت و سخت خود را پوزيتيويستهاي مومن و راستين ميخواندند!
كنت تحت تاثير همين جو و فضا بود كه در نامهاي به تاريخ ٢٢ آوريل ١٨٥١ به تولوز نوشت: «من يقين دارم كه پيش از سال ١٨٦٠ پوزيتيويسم را به عنوان تنها مذهب واقعي و كامل در كليساي نتردام تبليغ خواهم كرد.» كنت البته زنده نماند تا عدم تحقق آرزويش را ببيند. از اوايل سال ١٨٥٧ احساس ناخوشي ميكرد و خيلي زود مشخص شد كه به سرطان معده مبتلاست، به فاصله كوتاهي پس از اين تشخيص نيز به علت گسترش بيماري در بدنش در ٥ دسامبر ١٨٥٧ درگذشت.
خبر مرگ او به سرعت در پاريس منتشر شد، اما جمعيت زيادي براي تشييع جنازهاش حاضر نشد. البته جنازه كنت روي زمين نماند و عده كمي از پيروانش او را تا گورستان مشهور پرلاشز تشييع كردند و همان جا در ميان قبر مادرش روزالي بوا و معشوقهاش كلوتيد دوو دفن كردند. سال بعد البته شمار بيشتري براي يادبود او بر سر مزارش حاضر شدند، البته نه به خاطر آييني كه ابداع كرده بود، بلكه به دليل پاسداشت انديشههايش و تاثير گستردهاش در رشد و پيشرفت علوم.
از دورهبندي تاريخ تا ردهبندي علوم
آگوست كنت به شهادت زندگياش يك فرانسوي تمام عيار بود؛ انديشمندي كه همچون روسو زندگي پرشوري داشت و فراز و نشيبهاي اين حيات پر ماجرا در سير انديشهاش تاثيري انكارناشدني داشت. او فرزند انقلاب فرانسه بود و ميكوشيد تحولي كه فرانسه و اروپا در پرتو انقلابي سياسي و اجتماعي تجربه كرده را با مفاهيم و آموزههايش صورتبندي كند.
كنت همچون ديگر تاريخ گرايان قرون هجدهم و نوزدهم تاريخ را در مسير پيشرفت بشريت ميدانست، مسيري كه از عصر اساطير آغاز شده و با گذر از دوران مابعدالطبيعي به عصر علم و خرد يا به تعبير او دوران پوزيتيو يا دوران طبيعي رسيده است. او خوش خيالانه دوران خودش را دوره نگرش يا ذهنيت علمي پخته ميخواند كه در آن انسان توانسته به لطف روشهاي تجربي قوانين جهان و انسان را بشناسد. از ديد او علم طبيعي ميتواند انسان را تا حدود زيادي بر محيط طبيعياش مسلط كند.
بر همين اساس بود كه به ردهبندي علوم روي آورد و در كتاب «دروس فلسفه پوزيتيو» مدعي شد كه شش علم پايه را كشف كرده است: رياضيات، اخترشناسي، فيزيك، شيمي، فيزيولوژي و فيزيك اجتماعي يا جامعهشناسي. سلسله مراتب اين علوم به همين شكلي كه بيان شد، براي او اهميت داشت، زيرا معتقد بود كه اين علوم از مجردترين (رياضيات) آغاز و به تدريج پيچيدهتر ميشود. كنت جامعهشناسي يا فيزيك اجتماعي را لازمه ديگر علوم پايه و اوج تكامل علم بشري ميخواند. او ميان استاتيك اجتماعي و ديناميك اجتماعي تمايز ميگذاشت و نخستين را قوانين كلي زندگي ميخواند كه ميان همه جوامع انساني مشترك است، يعني شرايط همبستگي اجتماعي را بررسي ميكند، در حالي كه ديناميك اجتماعي قوانين حركت يا تكامل جامعه يعني قوانين پيشرفت را بررسي ميكند. جامعهشناسي از نظر او هم شامل استاتيك اجتماعي و هم ديناميك اجتماعي است. اولي از نظم سخن ميگويد و دومي از تغيير همراه پيشرفت.
تاثير كنت
انديشههاي كنت خيلي زود در انگليس و فرانسه طرفداراني يافت، اگرچه چنان كه آمد با تحولي كه به خصوص در نيمه دوم زندگي او پديد آمد، بسياري از اين پيروان از خود او گسستند. در فرانسه متفكراني چون اميل ليتره، كلود برنار، ارنست رنان، آدولف تن، لوي برول و در راس همه اميل دوركيم هر يكبه نحوي متاثر از او به بسط و تشريح انديشههاي كنت پرداختند و با دفاع يا مخالفت از او هر يك به نحوي از انحا در گسترش اين انديشهها تلاش كردند.
در انگلستان چنان كه اشاره شد، جان استوارت ميل و هربرت اسپنسر متاثر از كنت بودند. البته اين دو در كنار تاثيرپذيري از كنت، منتقد او نيز بودند. شاگردان واقعي كنت در انگلستان ريچارد كانگريو (١٨٨٩-١٨١٨)، عضو كالج ودم آكسفورد و مترجم كنت به انگليسي و يارانش جان هنري بريجز (١٩٠٦-١٨٣٢) و ادوارد اسپنسر بيزلي (١٩١٥-١٨٣١) بودند. انجمن پوزيتيويستي لندن در سال ١٨٦٧ تاسيس و در سال ١٨٧٠ يك معبد پوزيتيويستي در خيابان چپل لندن افتتاح شد. ولي پس از چند سال در محفل طرفداران كنت در انگلستان شكاف افتاد و كساني كه رهبري پي ير لافيت (١٩٠٣-١٨٢٣) دوست و جانشين كنت و سردمدار پوزيتيويسم را قبول داشتند، كميته پوزيتيويستي لندن را تشكيل دادند كه در سال ١٨٨١ كنانوني آن خويش افتتاح كرد. بريجز نخستين رييس كميته جديد (١٨٨٠-١٨٧٨) بود و پس از او هاريسون به رياست كميته رسيد.
رهبر گروه اصلي كانگريو بود. در سال ١٩١٦ دو گروه باز به هم پيوستند. البته در انگلستان متفكران مستقلي نيز بودند كه همچون كينگدون كليفورد (١٨٧٩-١٨٤٧) سرسپرده و مبلغ دين انسانيت كنت نبودند، اما سخت از فلسفه او متاثر بودند، چهرههايي چون جورج هنري لوييس (١٨٧٨-١٨١٧) نويسنده كتاب مشهور «زندگينامهاي فلسفي» (١٨٤٦) و كارل پيرسون (١٩٣٦-١٨٥٧) استاد رياضيات كاربردي يونيورسيتي كالج لندن. پوزيتيويسم در مقام رويكردي فلسفي و نگاهي خاص به هستيشناسي و معرفتشناسي با ايمان قطعياش به علم جديد و علوم طبيعي تا دهههاي آغازين سده بيستم نيز طرفداراني داشت، اما از همان سالها به تدريج با تحولاتي كه در حوزه علم و دانش از سويي و در مسائل سياسي و اجتماعي از سوي ديگر رخ داد، اقبال بدان از سوي فلاسفه رو به افول گذاشت.
جنبش پوزيتيويسم منطقي در دهههاي آغازين سده بيستم را ميتوان آخرين بارقه پرتلالو پوزيتيويسم خواند كه ميكوشيد با ابزارهاي منطقي و روشهايي بارها پيچيدهتر از ديدگاههاي طرفداران آغازين اين جنبش فكري دفاع كند. امروز آنچه دستاورد كنت در عرصه معرفت بشري تلقي ميشود را ميتوان در اين دو آموزه خلاصه كرد: نخست تاثير عميقش در تاكيد بر روش علمي و تاكيد نهادن بر اهميت روش علوم تجربي، دوم تمايز بخشيدنش به علوم اجتماعي به عنوان دانشي در رديف علوم طبيعي چون فيزيك و شيمي و علوم پايه چون رياضيات. اين دفاع جانانه از علم الاجتماع سبب شد كه راه براي متفكران پس از او چون اميل دوركيم گشوده شود و اصول جامعهشناسي به مثابه يك علم را ارايه كنند.
محسن آزموده
- 11
- 4