
نوام چامسکی، نظریهپرداز آمریکایی، بیشتر با عنوان «پدر زبانشناسی مدرن» و «فیلسوف آنارشیست » یاد میکنند. او نظریات مهمی درباره آنارشیسم دارد که برخی از آنها را میتوان در کتاب تقریبا جدید او «در باب آنارشیسم» (٢٠١٣) جست که بهتازگی ترجمه فارسی آن منتشر شده است. چامسکی در کتاب حاضر معانی آنارشیسم و بنیادهای اندیشهای آنارشیستی را بررسی میکند و میکوشد با نفی مفهومپردازی آنارشیسم در مقام اندیشهای صلب و با بهبحثگذاشتن خطوط تداخل و خلط میان آنارشیسم و سوسیالیسم، خواننده را با چالش روبهرو کند. در نظر او «آنارشیستها از صاحبان قدرت میخواهند تا سندی در تأیید داعیههایشان درباره مشروعیتشان ارائه کنند».
او آنارشیسم را چنین تعریف میکند: «آنارشیسم بیشتر آن گوشهای است که افراد بدان رانده شدهاند تا اینکه انتخابی آگاهانه باشد؛ آخرین پناهگاه، و البته پناهگاهی زایا و ثمربخش. آنارشیسم به ما اجازه میدهد خارج از قیود سرخ و آبی آنچه عموما در ایالات متحده «سیاست» نامیده میشود سیاستورزی کنیم، بیآنکه تقدیرمان خیانتهای ناگزیر یکی از دو حزب اصلی باشد. در آنارشیسم میتوانیم ارزشهایی را تصدیق کنیم که از سازوکارهای اینترنت آموختهایم: شفافیت و بسیج تودهای منابع. در آنارشیسم میتوانیم خودمان باشیم. آنارشی لوحه سپید آغاز سده بیستویکم است. نام مختصر فرصتی برای بازآغازی زمان.
این مسئله را در هیچکجا بهروشنی جامعه اشتراکی بر خط انانیموس نمیتوان دید؛ جامعهای که تنها شرط عضویت در آن، کنارگذاشتن هویت، تاریخ، خاستگاه و مسئولیتهای فردی است. این فراموشی آنارشیستی که بر سیاستورزی رادیکال در ایالات متحده سایه افکنده، بازتابی است از فراموشکاری عمومی در سیاست ایالات متحده. صرفنظر از چند استثنای اسطورهشناختی درباب آباء بردهدارمان و جنایتکارانهترین جنگهایمان، در سایر موارد ترجیح میدهیم فکر کنیم هرچه میکنیم برای نخستینبار است که روی میدهد. چنین فراموشکاریای میتواند ثمربخش باشد، زیرا به ما حسی از پیشروبودن میدهد؛ حسی که در نگاه ما به دنیا، اینگونه که انگار جهان سنگینبار از تاریخ به ما حسادت میکند، ضروری است.
این در نهایت به معنای فراموشکردن و ازدستدادن آن چیزی است که آنارشیسم را قابلتوجه میسازد: چشماندازی از آموختن چگونگی ساختن جامعهای آزاد و بهسامان از خاکستر؛ آموزشی که در طول نسلها روی میدهد». او ادامه میدهد که باید به یاد داشت «یکی از رئیسجمهوریهای آمریکا را یک آنارشیست ترور کرد و ترور دیگری که یک آنارشیست انجام داد به جنگ نخست جهانی انجامید. هنوز خراشیدگیهای نامعلومی از بمبهای آنارشیستها بر چهره ساختمانهای والاستریت باقی مانده. بههمیندلیل است که ما تردستیهای لیبرالها را میفهمیم؛ شعبدهای که به مدد آن، انقلاب خلقی آنارشیستها که در طول جنگهای داخلی اسپانیا در حال وقوع بود، ماهرانه از تاریخ حذف شد».
- 9
- 1