به گزارش ایسنا،راهروهای باریک و قدیمی انستیتو کانسر بیمارستان امام خمینی(ره) که از سال ۱۳۳۴ راست قامت ایستاده، یکی از همان راهروهایی است که هنوز هم یادآور روزهایی است که سپیدپوشانش زیر موشکباران دشمن جانشان را بر کف دست میگرفتند و برای حفظ جان بیماران خدماتشان را با شجاعت ادامه میدادند. این بیمارستان هنوز به یاد دارد روزی را که موشک دشمن به خیاطخانهاش خورد، بسیاری از فرشتگان نجاتش را مجروح و شهید کرد و شیشههای اتاق عملش را مانند باران بر سر پزشکانی ریخت که خود را روی بیمار انداخته بودند تا ذرات شیشه جان بیمار را به خطر نیندازند.
از این راهروها میتوان رفت به حال و هوای آن روزهای خوزستان، خرمشهر، اهواز، کرمانشاه، قصرشیرین، سرپلذهاب و... میتوان حال و هوای مردمانی را فهمید که با جانهایشان در برابر گلولههای سربی دشمن ایستادند و بیجان به دست سپیدپوشانی میرسیدند که زیر گلولهباران به آنها نفسی دوباره میبخشیدند...
جنگ با همه خشونت و تلخیاش برای ایران یادگاریهای زیادی گذاشته از جانبازان و مجروحانی که هنوز هم درد آن روزها را به همراه دارند، تجربیاتی که در همه بخشها از جمله پزشکی بر جای ماندهاند. هنوز هم بیمارستانهای سیار، صحرایی، آمبولانسهای خاکی و پزشکان و پرستارانی هستند تا قصه جنگی هشت ساله را که از ۳۱ شهریور ماه ۵۹ با هجوم عراق به فرودگاهها و مرزهای کشورمان آغاز شد، روایت کنند.
دکتر محمدعلی محققی، دانشآموخته پزشکی عمومی و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، یکی از همانهایی است که میتوان پای قصهاش نشست. او از آغاز جنگ در بین اولین تیمهای امداد و درمان جبهه حضور داشته و اولین اعزامش به منطقه غرب کشور در سرپلذهاب بوده است. طی گفتوگوی یکساعتهای که با او دارم بارها تاکید میکند که تمرکز خاطرات جنگ، نباید بر محور اشخاص باشد و میلی به بیان شخصی خاطراتش از آن سالها ندارد. او میخواهد بیشتر از فداکاریهایی بگوید که زیر بمبارانها شکوفا میشد، از خدمتدهی سپیدپوشان زیر گلولهباران دشمن، از برهوتی که ظرف ۲۴ بیمارستان میشد و از پزشکان، پرستاران و امدادگرانی که بیهیچ چشمداشت و با هر عقیده و مسلکی دل در گرو مردمشان داشتند و حکایتشان هم تنها به نجات جان مجروحان جنگ ختم نشد، بلکه در طی جنگ بیش از ۲۰۰ پست امدادی و ۱۵۰ اورژانس و چندین بیمارستان ایران مورد اصابت موشکها و گلولههای دشمن قرار گرفت و بیش از ۴۰۰۰ نفر از آنها به عرش عروج کردند.
میتینگهای سیاسی در بیمارستانها
- آقای دکتر از اولین مواجهه خودتان با جنگ تحمیلی بگویید.
محققی: فکر میکنم ثبت خاطرات دفاع مقدس و تاریخچه بهداری رزمی جنگ تحمیلی نباید بر محور افراد دور بزند، بلکه باید بر محور تاریخنگاری نقلی و تحلیل حوادث باشد. در سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی پیروز شد، در دوره دانشجویی به سر میبردیم و بنده دانشجوی سال پنجم پزشکی در بیمارستان دکتر شریعتی دانشگاه تهران بودم. در آن دوره یکسری فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه جریان داشت که تمرکزش هم در بیمارستانهای امام خمینی(ره)، دکتر شریعتی و سینا بود. پیش از پیروزی انقلاب و در زمان حکومت نظامی که دانشگاهها تعطیل شد، بیمارستانها پاتوق، مرکز و محور اجتماعات و فعالیتهای مردم بودند و میتینگهای سیاسی و انقلابی مهمی در بیمارستانها برگزار میشد. بر همین اساس یکی از ریشههای حوادث مهم انقلاب در بیمارستانهای آموزشی دانشگاه بود.
مثلاً مراسم تشییعجنازه استاد شهید نجاتاللهی از همین بیمارستان (امام خمینی) آغاز شد و تا میدان انقلاب ادامه یافت که بنده هم حضور داشتم و از نزدیک دیدم که نظامیهای وابسته به رژیم طاغوت، در میدان انقلاب، صف اول تشییعکنندگان را به رگبار بستند. جالب این که مجروحین این حادثه توسط مردم بلافاصله به همان بیمارستان امام خمینی منتقل و درمان شدند. بنابراین در جریان انقلاب هم بیمارستانها آمادگی دائمی، حضور فعال و تأثیرگذار در تمام صحنه ها داشتند و هم حقیقتا محل امنی برای مردم بودند. به علت اختناق ناشی از حکومت نظامی و تعطیلی دانشگاهها و محدودیت شدید مساجد و سایر اماکن فرهنگی و مذهبی، بسیاری از اجتماعات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مردم از بیمارستانها شروع میشد و مبداء بسیاری از راهپیماییها، بیمارستانهایی چون امام خمینی(ره) بودند، مانند راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ که یک مبدأ اصلی شروع حرکت مردم بود.
- آن زمان مردم بیمارستان امام خمینی(ره) را به چه نامی میشناختند، چه شد که این بیمارستان بهنام ایشان نامگذاری شد؟
محققی: در آن زمان در اسناد دولتی و دانشگاهی این بیمارستان به نام "پهلوی" نامگذاری شده بود، ولی مردم آن را بنام مریضخانه هزار تختخوابی میشناختند. جالب است که در ابتدای بهمن ماه ۱۳۵۷ در جلسه اختتامیه یک میتینگ بزرگ مردمی، به پیشنهاد یکی از شخصیتهای سیاسی آن زمان (آقای علی اصغر حاج سیدجوادی)، این بیمارستان به امام خمینی (ره) تغییر نام یافت که با تأیید قاطع مردم حاضر در آن صحنه همراه شد. دوره دانشجویی بالینی ما تا زمان فارغالتحصیلی از رشته پزشکی عمومی، مقارن با انقلاب و سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی بود. در این سالها در بیمارستانها فعالیت داشتیم. در سال ۵۹ در بیمارستان شریعتی تهران کارآموزی و شروع کارورزی را طی میکردم. در همان سال مرکزی با نام "ولیعصر" در شمال تهران وجود داشت که به صورت نقاهتگاهی برای مجروحان دوران انقلاب بود و با برخی از دوستان در آنجا کشیک میدادیم و شبها و ایام تعطیل از مجروحین بستری مراقبت و مراجعات درمانگاهی را اداره میکردیم.
دانشکده پزشکی و صحن دانشگاه تهران در شرایط بعد از ۱۷ شهریور و اعلام حکومت نظامی (واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، معروف به جمعه سیاه است که طی آن تظاهرات انقلابیون توسط ارتش شاهنشاهی به خاک و خون کشیده شد)، تا قبل از حمله مسلحانه رژیم شاه به دانشگاه تهران در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۷، که منجر به تعطیلی مجدد دانشگاهها شد، مهمترین مرکز اجتماعات مردم بودند و بلافاصله بعد از تعطیلی دانشگاهها اجتماعات مردمی به بیمارستانها منتقل شد. بنابراین دانشکده پزشکی به اعتبار بیمارستانهایش نقش بزرگی در حرکت انقلابی مردم داشته است؛ نقشی که در جنگ تحمیلی و بعد از آن تداوم یافت.
در جریان انقلاب بیمارستانها آمادگی دائمی داشتند و حقیقتا بیمارستان محل امنی برای مردم بود. ابتدای بهمن ماه ۱۳۵۷ در یک میتینگ بزرگ مردمی به پیشنهاد یکی از شخصیتهای سیاسی آن زمان، این بیمارستان به امام خمینی(ره) تغیییر نام داد و محلی برای اجتماعات مردمی بود.
- با این اوصاف پیش از آغاز جنگ تحمیلی، جامعه پزشکی با نحوه خدمترسانی به مردم در شرایط بحرانی آشنا شده بود.
محققی: بله تجربیات بینظیری کسب شده بود.
سیل سال ۵۸ خوزستان؛ مانور آمادگی برای مقابله با جنگ
- از شرایط ماههای اول بعد از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ بگویید.
محققی: بعد از انقلاب، جهاد سازندگی ایجاد شد. جهاد در حوزه پزشکی از طریق حضور پرشور دانشجویان پزشکی داوطلب، شکل گرفت و کاملا مردمی و داوطلبانه اقدام میکرد. داوطلبان پزشکی با تسهیلاتی که جهاد سازندگی در اختیارشان قرار میداد، به مناطق محروم و روستاها میرفتند و در فعالیتهای بهداشتی شرکت میکردند. بنده هم افتخار داشتم که با جهاد سازندگی همکاری کنم و در اولین سال بعد از انقلاب، یعنی تابستان ۱۳۵۸، به منطقه ترکمن صحرا و گنبدکاووس رفتیم که تجربهای پربار درباره نیازهای مردم این مناطق بدست آمد.
دومین تجربه در بهمن ماه همان سال در فاصله بین دو ترم تحصیلی بود، زمانی که در قالب یک اکیپ پزشکی به خرمآباد در استان لرستان اعزام شدیم و در درمانگاههای حاشیه شهر خدمت میکردیم. در همان زمان موج هوای بارانزایی این استان را فرا گرفت و بارندگی شدیدی موجب جاری شدن سیل در سطح معابر شهری و روستایی استان لرستان شد. بعدا مطلع شدیم که موج اصلی بارندگیها در خوزستان است، به طوریکه سیلاب عظیمی استان خوزستان را فرا گرفته بود. این اتفاق هشت ماه قبل از آغاز جنگ رخ داد. بلافاصله از ظهر روز اول سیل، یک کاروان کمکی از خرمآباد عازم اهواز شد که توفیق همراهی با آنها نصیبم شد. این کاروان شامل یک دستگاه آمبولانس و چند کامیون کمکهای مردم خرمآباد بود. صبح زود به اهواز رسیدیم و در ستادی که با دستور حضرت امام خمینی (ره) ایجاد شده بود، مستقر شدیم. آیت الله موسوی اردبیلی به عنوان نماینده امام ستاد را اداره میکردند. بعد به اتفاق تیم پزشکی با فاصله کوتاهی به فرودگاه اعزام شدیم تا از طریق بالگردهای هوانیروز به مناطق سیلزده اعزام شویم و کمکهای پزشکی و محمولههای دارویی، شیرخشک و البسه ضروری و سایر مایحتاج ضروری را به مناطقی که در محاصره کامل سیل بودند، برسانیم. در طول روز اغلب مناطق محاصره شده امدادرسانی شد. شب امکان پرواز هلیکوپتر فراهم نبود و برای دسترسی به آخرین مناطق محاصره شده در سیلاب در جاده شوشتر با تراکتور اعزام شدیم. حدود ۲ بامداد به آخرین روستا رسیدیم و با استقبال گرم اهالی روستا مواجه شدیم.
این مقدمه را از این بابت تعریف کردم که تصریح کنم سیل مهیب بهمن ۱۳۵۸ خوزستان، آزمون و امدادی الهی بود تا مردم ایران در سریعترین زمان و در آهنگی فوقالعاده منظم و منسجم بسیج شوند و خوزستان را نجات دهند. به طوریکه در فاصله کوتاهی بعد از این حادثه، خدمترسانی تا عمق روستاهایی که کاملا در محاصره سیل بودند، انجام شد و این سیل را ملت انقلابی ایران با کمک دولت به طور کامل جبران کرد. به نظر من سیل خوزستان که کمتر از آن یاد میشود، مانور آمادگی ملت ایران برای مقابله با جنگ بود؛ جنگی که هیچ کس نمیدانست در کمین است و به زودی اتفاق میافتد.
- روزهای بحرانی اول جنگ امدادرسانی چگونه انجام شد و چگونه مدیریت شد؟
محققی: با آغاز جنگ اولین اکیپهایی که در حوزه سلامت در مناطق جنگی حضور یافتند، همان مراکز درمانی شبکه بهداری استان خوزستان بودند. در آن زمان دکتر پرویز وزیریان - مدیرکل منطقهای بهداری استان خوزستان بود. او و زیرمجموعه بهداری، شناخت عمیقی نسبت به مراکز و امکانات بهداشتی و مناطق مختلف خوزستان داشتند؛ به طوریکه در خاطراتشان تعریف میکنند که در روزهای تعطیل با بلم و قایق به دورترین نقاط صفر مرزی برای سرکشی و ارزیابی خدمترسانی به مردم میرفتند. مناطقی که هیچ نامنشانی از آنها حتی در نقشه جغرافیا نبود و به مردم آنجا خدمترسانیمیکردند. بنابراین حضور تیم پزشکی در دفاع مقدس، مقارن و همزمان با آغاز جنگ بود و آمادگیها و تدارک اقلام بهداشتی و بعضی داروها از قبل و متعاقب قضیه سیل انجام شده بود.
۲۵۰ بیمارستانی که در جنگ بودند
- سایر مراکز درمانی چگونه وارد خدمترسانی در دفاع مقدس شدند؟
محققی: دایره جنگ شعاع وسیعی داشت. روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ فرودگاه مهرآباد و چندین فرودگاه مهم کشور بمباران شد. بیمارستانها از جمله بیمارستان امام خمینی(ره) از همان روز ۳۱ شهریور ماه ۵۹، وارد ارائه خدمات به نیازهای منبعث از جنگ شدند، مجروحین اطراف فرودگاه را برای مداوا به این بیمارستان و سایر بیمارستانها منتقل کردند و ارائه خدمات مستمر به مجروحان جنگی آغاز شد که تا امروز هم ادامه دارد و اگر امروز به بخشهای مختلف بیمارستان امام خمینی(ره) مراجعه کنیم، آثاری از مجروحینی که به خدمات بعدی نیاز دارند، دیده میشود.
حدود۲۵۰ بیمارستان از بیمارستانهای کشور، از جمله بیمارستانهای خصوصی، در جنگ حضور داشته و در خدمت مردم بودند و بار عظیمی از خدمات پزشکی را در دوران جنگ برعهده داشتند. تاکید میکنم که جامعه پزشکی لحظهای از دفاع مقدس غفلت نکرده و همیشه حاضر بوده و سختترین کارها را هم شبکه بهداری استان خوزستان در روزهای ابتدایی جنگ انجام داده است؛ چراکه هم بار خدمترسانی به مردم جنگزده استان را برعهده داشته و هم بار سنگین خدمتدهی به مجروحین گسترده حملات غافلگیرکننده و ناجوانمردانه دشمن بعثی را. البته بیشتر این مجروحین هم افراد مردمی بودند که به دلیل بمباران و گلولهباران ساختمانهای مسکونی مجروح میشدند.
ماجرای تشکیل ستاد امداد و درمان جبههها
- شاید بتوان گفت که در اوایل جنگ به دلیل ناگهانی بودن حملات بعثیها، جامعه پزشکی به صورت پراکنده ارائه خدمت را آغاز کرد، چه شد که این اقدامات منسجم و سازمانیافته شد؟
محققی: در آموزش علوم پزشکی برای شرایط اضطراری، تعالیم و دستورالعملهای عملی وجود دارد و از طرفی جامعه پزشکی در حوادثی مثل ۱۷ شهریور سال ۵۷ و اتفاقات بعد از آن و در زمینه کنترل بحران در شرایط غیرمترقبه تجربه کسب کرده بود. البته قطعا گستردگی و غافلگیری ناشی از یک جنگ تمامعیار و بسیار سنگین، فراتر از آمادگیهای موجود بود. این آمادگیها در روزهای اول جنگ با مدیریت تیمهای بهداشتی و درمانی حاضر در مناطق جنگی کنترل شد. از قبل هم در استان خوزستان آمادگی ویژهای ایجاد شده بود که هدفش مقابله با حوادث طبیعی بود، اما با آغاز جنگ، این آمادگیها در جنگ مورد استفاده قرار گرفت. از جمله استفاده از امکانات بهداشتی برای کنترل بیماریهای واگیر و... که از اپیدمیهایی که ممکن بود در طول جنگ ایجاد شود، جلوگیری کرد.
از سوی دیگر مردم هم واقعا در صحنه بوده و از فعالیتهای بیمارستانی و خدمترسانی به جبههها حمایت میکردند. در آن زمان اساتید و کادر پزشکی استان خوزستان در منطقه ماندند و به مردم خدمترسانی کردند. بار اصلی را کادر پزشکی مناطق درگیر برعهده گرفتند و امکانات هم از سایر استانها ارسال میشد. اکیپهای داوطلب جهاد سازندگی از استانهای مجاور از همان روزهای اول به کمک پرسنل بهداری خوزستان شتافتند. امکانات بهداری رزمی ارتش نیز بکار گرفته شد، تا اینکه ستاد امداد و درمان جبههها تشکیل شد که ضمن ارتباط با مناطق رزمی، نیازها را برآورد کرده و داوطلبین پزشکی هم به این ستاد مراجعه میکردند. بر این اساس از آبان ماه ۱۳۵۹ کار اعزام تیمهای پزشکی آغاز شد. بنده توفیق داشتم اولین بار اوایل آبان همان سال که کارورز رشته جراحی بیمارستان شریعتی بودم، به منطقه سرپلذهاب و مناطق غرب کشو اعزام شوم. در سرپل ذهاب که در اثر پیشروی دشمن در دشت ذهاب، در تیررس قرار گرفته و تقریبا خالی از سکنه شده بود، درمانگاه بزرگی در محل ساختمان نیمه تمام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایجاد شده بود. این درمانگاه بنام شهید نجمی پوشش گستردهای به جبهههای غرب میداد و اکیپهایی برای کمک به مردم جنگزده به اطراف میفرستاد. سرکار خانم دکتر کیهانیدوست این درمانگاه را اداره میکردند.
به هر حال این گروههای داوطلب طی مدتی بسیار کوتاه کارها را سامان دادند. یادم میآید ۳۴ روز بعد از آغاز جنگ در منطقه قصرشیرین و سرپلذهاب و مناطق غربی کشور، تشکیلاتی بسیار منظم و کاملا داوطلبانه شکل گرفته بود و به مردم خدمت میکرد. بعضی از امکانات هم در ارتش مستقر بود. به عنوان مثال در پادگان ابوذر در سرپل ذهاب یک بیمارستان رزمی وجود داشت که خدمات گستردهای را انجام میداد. به همین ترتیب در یک یا دو ماه اول جنگ در تمام مناطق جنگی، اکیپهای پزشکی از نزدیکترین فاصلهها نسبت به خط مقدم تشکیل شدند. مثلا یکی از این تشکیلات اورژانسهای خط بودند که طی آن نیروهای آموزشدیده در خط مقدم کمکهای اولیه را به مجروحین ارائه کرده و آنها را به پستهای بعدی یا بیمارستانهای شهرها منتقل میکردند.
- از بیمارستانهای شهرها بگویید؛ در چه موقعیتی قرار داشتند و چگونه خدمت ارائه میدادند؟
محققی: باید توجه کرد که مثلا فاصله بیمارستان طالقانی آبادان تا خطوط درگیری، در طول جنگ بین یک تا چند کیلومتر بود و در تیررس دشمن قرار داشت. با تمهیدات حفاظتی مناسب این بیمارستان و همه بیمارستانهای آبادان زیر سنگینترین آتشبارهای دشمن هرگز تعطیل نشدند. شاید در تمام دنیا چنین بیمارستانهایی پیدا نشود که در چنین موقعیت سخت جغرافیایی نسبت به خطوط درگیری قرار داشته باشند و در مدت طولانی در محاصره باشند، اما به ارائه خدمتشان ادامه دهند. در حالیکه خمپارههای ۶۰ که کوتاهبردترین خمپارههای دشمن بودند، مرتبا این بیمارستانها را مورد حمله قرار میدادند.
حتی بعد از اینکه خرمشهر و اهواز به اشغال دشمن درآمدند، بیمارستانهای مناطق محاصره شده آبادان خدمترسانی را تعطیل نکردند. در اهواز وقتی که بیمارستانها مورد حمله قرار میگرفتند یا تهدید به حمله میشدند، خدماتشان را به جاهایی چون هتلها که مناطق امنتری بودند، منتقل میکردند. البته تشکیل ستاد امداد و درمان جهبهها نقطه عطفی در دفاع مقدس بود که باعث شد ارتباطی برنامهریزی شده و منظم بین نیروهای داوطلب پزشکی، خطوط مقدم و نیازهای مناطق عملیاتی و استانهای جنگزده برقرار شود که تا پایان جنگ ادامه داشت. بنابراین سیر تحول امدادرسانی در جنگ ایران سیری منحصربهفرد در دنیاست که تاریخچه آن کاملا هماهنگ و متناسب با تاریخچه جنگ است و مستنداتی هم در این زمینه منتشر شده و در آینده منتشر میشود.
امدادرسانی به مجروحان عراقی
- با گذشت چند سال از آغاز جنگ، بیمارستانهای صحرایی با تجهیزات مناسب در مناطق جنگی ایجاد شد و انجام اعمال سنگین جراحی در این بیمارستانها قوت گرفت، چه شد که ایران در سالهای جنگ در حوزه امدادرسانی پزشکی تا این حد موفق عمل کرد؟
محققی: سیر تحول و توسعه و تکامل بیمارستانهای صحرایی در جنگ تحمیلی بسیار جالب و شنیدنی است. بعد از هجوم اولیه دشمن و سپس مهار و زمینگیر کردن عراقیها در دشتهای خوزستان و بعد پسرفت نیروهای دشمن، شکل امدادرسانی تغییر کرد. اولین تجربه این تغییر مربوط به شکست حصر آبادان است که عملیاتی گسترده بود و برای آن پشتوانه بهداشتی و درمانی اورژانس تدارک دیده شده بود. بعد هم در همه عملیاتهایی که برای آزادسازی مناطق اشغالشده انجام شد، تشکیلات بهداری رزمی حضور داشت.
این تجربهها ابتدا در اورژانسهای کانکسی و محدود اتفاق افتاد و به تدریج در کانکسها و بیمارستانهای سیار توسعه پیدا کرد و در برخی از عملیات به کار گرفته شد. البته میزان استحکام، استتار و امنیت این کانکسها پایین بود. بر این اساس به تدریج مهندسی رزمی جبههها تدابیری را اتخاذ کرد که این بیمارستانهای کانکسی را از نظر استحکام، قابلیت استتار و تجهیزات با سازههای فلزی که در خاکریزهای عمیق قرار میگرفتند، ارتقاء دهد و خدمات اورژانس در این بیمارستانهای فلزی که نمونههای اولیه بیمارستانهای صحرایی بودند، ادامه پیدا کرد. در عملیا ت فتحالمبین که در نوروز سال ۱۳۶۱ انجام شد، عمده خدمات در بیمارستان شهرها انجام میشد و یک بیمارستان کانکسی بزرگ هم در هشت کیلومتری جاده اهواز-خرمشهر مستقر و در این عملیات استفاده شد.
بعد از فتح المبین از این بیمارستان تا زمان حمله شیمیایی استفاده نشد، اما بعد از حمله شیمیایی همین بیمارستان بازسازی و به ۴۲۷ تخت ارتقا یافت و جمع بزرگی از مجروحین شیمیایی در آن بستری و درمان شدند. تجربه درمان مجروحین شیمیائی و ابتکارات بهداری رزمی برای مهار این جنگ نابرابر و ظالمانه و غیرانسانی دشمن علیه رزمندگان و ساکنین مناطق مسکونی، در تاریخ جنگهای دنیا بینظیر است. بلافاصله بعد از عملیات فتحالمبین، عملیات بیتالمقدس آغاز شد که بسیار گسترده بود، در چندین مرحله انجام شد و تیمهای پزشکی در بیمارستانهای صحرایی که در جاهای مختلف برحسب مناطق عملیاتی مستقر شده بودند، خدمت میکردند. وقتی که مراحل اول و دوم عملیات بیتالمقدس با موفقیت تمام شد و دشمن از مناطق اشغال شده کشور عقبنشینی کرد و شهر هویزه و بسیاری از مناطق دیگر آزاد شد، در مرحله نهایی این عملیات که به آزادسازی خرمشهر منتج شد، در جاده خرمشهر - اهواز و در منطقهای که ۱۱ تا ۱۵ کیلومتر تا خرمشهر فاصله داشت، بیمارستانی به نام شهید کلاهدوز دایر شد که بنده توفیق خدمت در این بیمارستان را داشتم. حجم مجروحین در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس نزدیک ۱۵۰۰۰ نفر بود و آخرین مجروحینی که میآوردند، مجروحین عراقی بودند که به تعداد زیادی از آنها هم امدادرسانی شد.
حضور تیم پزشکی در دفاع مقدس، همزمان با آغاز جنگ بود و بیمارستانها از جمله بیمارستان امام خمینی(ره) از روز ۳۱ شهریور ماه ۵۹، وارد جنگ شد و خدمتدهیاش به مجروحان جنگی تا امروز هم ادامه دارد. یادم میآید ۳۴ روز بعد از آغاز جنگ در منطقه قصرشیرین و سرپلذهاب و مناطق غربی کشور، تشکیلاتی بسیار منظم و کاملا داوطلبانه پزشکی شکل گرفته بود و به مردم خدمت میکرد.
حکایت بیمارستانهای سولهای
- در کل چند بیمارستان صحرایی در دوران دفاع مقدس ساخته شد؟
محققی: در دوران هشت ساله دفاع مقدس، ۵۶ بیمارستان صحرایی ساخته و استفاده شد. بعد از تجربه عملیات بیتالمقدس که بیمارستانها تقریبا هیچگونه استحکاماتی نداشتند و کاملا آسیبپذیر بودند، از نظر سازهای، بیمارستانهایی با سازههای سولهای طراحی و بلافاصله بعد از فتح خرمشهر و قبل از عملیات رمضان، نمونههای این بیمارستانها ساخته شد. این بیمارستانهای سولهای به گونهای بودند که سازهای فلزی داشتند و زیر خاک قرار میگرفتند. این سازه فلزی به صورت قابهای هشت ضلعی پیش ساخته به محل منتقل میشد و پس از آن، جهاد سازندگی در منطقه خاکبرداری کرده و آنها را نصب میکرد. سپس آنها را با ورقههای فلزی مسقف کرده و رویشان تا ارتفاع بیش از یک متر هم با خاک پوشانده و استتار میشد. بنابراین اولین بیمارستانهایی که با ایده حفاظت کادر بیمارستانی طراحی شد، در عملیات رمضان بود. عملیات رمضان گسترده و طولانی بود، درگیریها بسیار شدید و حجم تلفات و ضایعات مجروحین بسیار بالا بود.
-خاطرهای از نحوه امدادرسانی در این عملیات دارید؟
مححقی: ما در مقطعی از این عملیات در قالب تیمهای اضطراری در اهواز مستقر بودیم. یک روز صبح زود بعد از نماز ما را احضار کردند و گفتند شما باید به یکی از مناطق عملیاتی بروید. به همراه ما تمام تجهییزات اورژانس حمل میشد، بعد از عبور از مناطقی که زیر برد توپخانههای دشمن بودند، به صحرایی بزرگ رسیدیم که هیچ استحکاماتی هم نداشت. در آنجا دیدیم یک لودر در حال خاکبرداری است. روبروی آن هم تپهای مشرف به گلولههای دشمن وجود داشت و آنقدر گلولهباران شده بود که از فراوانی ترکش رنگش به سیاهی میزد و ترکشهای خمپاره در آنجا به وفور دیده میشد. با کمال تعجب دیدیم نوجوانی کم سنوسال که اجازه حضور در مناطق رزمی را نیافته بود، روی لودر کار میکرد. بعد از خاکبرداری، ماشینهای جهاد سازندگی با سازههای سولهای آمدند و هربار که یک قسمت آماده میشد، سولهها نصب میشدند، رویشان سقف میگذاشتند و در آخر هم روی آنها خاک میریختند. به این ترتیب فضایی برای تیمهای پزشکی آماده میشد و ما هم سریعا برانکاردها، سرمها و... را آماده میکردیم. در غروب همان روز که هنوز هوا روشن بود، اولین مجروحان را آوردند و با برانکارد روی زمین میگذاشتند. اوایل شب هم درگیری بسیار شدید شد و حجم مجروحین بسیار زیاد و جراحات فوقالعاده سنگین بود. آن شب تا صبح نزدیک به ۱۰۰۰ مجروح در بیمارستانی که ۲۴ ساعت قبل اصلا وجود نداشت، درمان شدند و بسیاری از آنها نجات یافتند. نزدیک صبح که درگیریها آرام شد، وقتی از سوله بیرون آمدم، دیدم جایی که دیروز صحرایی بیش نبود، به یک بیمارستان تبدیل شده و آمبولانسها هم در حال تردد در آن هستند. در عین حال این بیمارستانها امنیت هم داشتند و خمپارهها صدمهای به آنها نمیرساند. بعد از این هم بیمارستانهای صحرایی با اتاقهای عمل و تجهیزات پیشرفته... ایجاد شد.
- آیا پزشکان در دوران دفاع مقدس برای حضور در جبهه از نظر نظامی هم آموزش میدیدند تا بتوانند در مواقع لزوم از خود یا بیماران دفاع کنند؟ هیچیک از بیمارستانهای صحرایی ما تحت اشغال دشمن درآمد؟
مححقی: در دوران جنگ، بیمارستانهای نظامی حفاظت میشدند و کادر بهداشت و درمان بدون دفاع نبودند. البته وظیفه کادر پزشکی مراقبت از مجروحین بود و مگر در موارد اضطراری وظیفه جنگی نداشتند، اما بیمارستان صحرایی امام حسین(ع) که اکنون بازسازی شده است و در آن زمان در فاصله ۱۱ کلیومتری خط مقدم قرار داشت، در روزهای پایانی جنگ در عملیات منطقه شلمچه و با تکی که دشمن بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران انجام داد، ساعاتی در اشغال دشمن قرار گرفت و ۱۱ نفر از پرسنل آن به اسارت درآمدند. البته این بیمارستان به فاصله چند ساعت و با عملیات رزمندگان آزاد شد و مجددا کادر پزشکی به این بیمارستان آمدند و ارائه خدماتشان را ادامه دادند.
بیمارستان عیوضزاده، هدف اولین موشک پرتابی به تهران
- شما در زمان جنگ، در انستیتو کانسر بیمارستان امام خمینی در حال عمل بودید که موشک به بیمارستان اصابت میکند، اما شما عمل را ادامه میدهید، از شرایط آن لحظه برایم بگویید.
محققی: فکر میکنم مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) نقش بینظیری در دفاع مقدس داشته است. در همه اتفاقات این بیمارستان اولین جایی بود که اعلام آمادگی میکرد. در عملیات مرصاد بیمارستان امام خمینی به ستاد امداد و درمان جبههها اعلام کرد که با ظرفیت ۲۰۰۰ تخت آماده خدمترسانی به مجروحان است؛ این درحالی بود که در آن زمان ظرفیت بیمارستان ۱۰۰۰ تخت بود، اما همه پرسنل پذیرفتند که به ازای هر تخت به دو بیمار خدمتدهی کنند و ضمن ادامه فعالیتهای عادی و اورژانس به مردم تهران، با تمام ظرفیت در خدمت مجروحان باشند. از طرفی اولین موشکی که به تهران پرتاب شد به بیمارستانی به نام "عیوضزاده" اصابت کرد. ما در آن روز در بیمارستان امام خمینی بودیم و برای پذیرش بیماران اعلام آمادگی کردیم و کلیه بیماران بیمارستان عیوضزاده به اینجا منتقل شدند و متاسفانه در آن اتفاق عدهای شهید شدند که یکی از آنها شهید رنجبر، فیزیوتراپ بیمارستان بود.
خاطرات جنگ ذاتا حادثه ناگواری داشته است و برای کسانیکه این حوادث را ایجاد کردند، موجب شرمساری دایمی است. هرچند کادری که در بیمارستانها ماندند و با جان و دل خدمت کردند، درسی بزرگ برای نسلهای آینده برجای گذاشتند و نشان دادند که خدمات سلامت در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. بعد از آن در یک روز شنبه حمله موشکی به بیمارستان امام خمینی(ره) انجام شد و این درحالی بود که در آن روز چند عمل جراحی در انستیتو کانسر داشتیم. یک عمل را به اتفاق استاد مرحوم دکتر یوسف ولیزاده و استاد بزرگوار دکتر ابوالقاسم اباسهل انجام دادیم. بیمار مرحوم دکتر مبرهن، مدیر وقت گروه جراحی دانشگاه بودند و عمل بسیار دشواری بود. بعد از عمل به بخش منتقل شدند، آن زمان انستیتو بخش آیسییو نداشت و مراقبتهای ویژه در بخشهای عادی انجام میشد.
انفجار در اتاق عمل
عمل بعدی را روی پسر جوانی که تودهای در شکم داشت و باید درمان میشد، آغاز کردیم. در این عمل استاد بیهوشی مرحوم دکتر محمد اسماعیل تشید، از پایهگذاران بیهوشی در ایران بودند و شیوه استاد این بود که از ابتدا تا انتهای عمل در اتاق حاضر و تمام کارها را زیر نظر داشت و احترام خاصی به جان بیمار میگذاشت. من هم در حال جراحی بیمار بودم. در یک قسمت حساس عمل انفجار مهیبی رخ داد. یک موشک دوربرد رژیم بعثی به قسمت خیاطخانه انستیتو که در ۳۰ تا ۴۰ متری اتاق عمل بود، برخورد کرده بود. البته ما چون با این نوع حملات و انفجارها در جبههها آشنا بودیم، خونسردیمان را حفظ کنیم، اما یک مرتبه متوجه شدیم لولهای که تنفس بیمار از طریق آن انجام میشد، از دهانش خارج شد، اتصالات اکسیژن هم از سیلندر اکسیژن قطع شد و اکسیژن با صدای مهیبی در فضای اتاق منتشر میشد، در همین حین شیشههای اتاق عمل کاملا خرد شد و به صورت چتری بر سر و روی ما ریخت، ما سریعا خودمان را روی مریض حایل کردیم تا او را حفاظت کنیم و شیشهها وارد شکم بیمار نشود، که خوشبختانه شیشهها روی ما ریخت و بیمار محفوظ ماند. در همین زمان استاد تشید با تسلط کامل بلافاصه تنفس دهان به دهان بیمار را شروع و سپس با آمبوبگ ادامه داد و به ما گفت نگران نباشید، من بیمار را به طور مطمئن اداره میکنم. بعد از اینکه مجددا تنفس بیمار آغاز شد، لولهگذاری انجام شد. خانم خرم، رئیس پرستاری اتاق عمل یک ست جدید جراحی را به صحنه آورد. مجددا بیمار را آماده و با شانهای پارچهای تمیز و جدید پوشاندیم، پرسنل دیگر فضای عمل را شستوشو و آماده کردند، جراحی را ادامه داده و بدون حادثه به انتها رساندیم و بیمار را به بخش منتقل کردیم.
با این اتفاق بیمارستان تماما به یک منطقه جنگی تبدیل شده بود. زیرا اصابت موشک بسیار شدید و خسارت بسیار زیاد بود. به طوریکه آزمایشگاه ما به طور کامل تخریب شد و در خیاطخانه بانوی بزرگواری که لباسهای بیماران و پارچههای اتاق عمل را مهیا میکرد، در حال خدمت از ناحیه دو چشم نابینا شد، عدهای از پرسنل مجروح و جمعی از مردم در صف اتوبوس شرکت واحد مجاور بیمارستان مجروح و شهید شدند و ما با یک شرایط تمام عیار جنگی مواجه شدیم. بر این اساس شرایط اضطراری و بحرانی برقرار شد و بیماران به ساختمان مرکزی بیمارستان که استحکامات بیشتری داشت، منتقل شدند. فضاهایی هم که آسیب دیده بودند تخلیه و فضاهای امن شناسایی شدند و اتاق عمل که به طور کامل تخریب شده بود به بخش رادیولوژی که استحکام بیشتری داشت، منتقل شد؛ به طوریکه فردای آن روز همه اعمال جراحی انجام شدند. شرایط خیلی سختی بود، اما با اقداماتی که انجام شد در ساعت ۲ نیمهشب، با حضور مرحوم دکتر باستان حق، رئیس وقت دانشگاه و سایر مسئولین دانشگاه وضعیت عادی اعلام شد.
خاطراتی که باید گفته شوند
این خاطرات ذاتا حادثه ناگواری بوده و برای کسانیکه این حوادث را ایجاد کردند، موجب شرمساری دایمی است. هرچند که کادری که در بیمارستانها ماندند و با جان و دل خدمت کردند، درسی بزرگ برای نسلهای آینده برجای گذاشتند و نشان دادند که خدمات سلامت در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. ممکن است در آینده شرایطی سخت ایجاد شود، اما منطقا هیچگاه شرایط سختتر از آن روزها نخواهد بود.
بنابراین این خاطرات باید گفته وتحلیل شود تا برای نسل جوان که مقدرات سلامت مردم را برعهده دارند، معیاری از خدمتگذاری و ترک نکردن خدمت در شرایط سخت، باشد. کمبودها و سختیها و نارساییها همیشه وجود دارد، اما حرفه پزشکی، حرفهای بسیار مقدس و مورد نیاز برای همه خلق خداست و امیدواریم همانطور که همیشه جامعه پزشکی سربلند بوده در آینده هم سربلند، تکیهگاه امن مردممان و پشتوانه با ثبات امنیت پایدار ملی باشد.
- این روزها شاید جو اجتماعی بهگونهای باشد که گمان کنیم رابطه بین مردم و پزشکان خدشهدار شده، آیا واقعا این اتفاق افتاده و چرا؟
محققی: خیر. فرض این مساله درست نیست. باید بدانیم که زیباترین، کاملترین و مفیدترین نمونه از رابطه بین مردم با یک صنف، بین مردم و جامعه پزشکی برقرار است. هنوز هم این رابطه با قوت و بهتر از همیشه وجود دارد و هیچگاه هم مخدوش نشده و نخواهد شد. البته یکسری حوادث، اتفاقات، کمبودها و عملکردهای نادرستی هم وجود دارد و جامعه، فرهیختگان جامعه و رسانهها انتظارات بالا و البته به حقی از جامعه پزشکی دارند و طبعا در مقابل نارسایی و عملکرد نادرست، موضعگیری تند و انتقادی میکنند، اما باید این فرایند را تحلیل و تعدیل کرد؛ چراکه انتقاد و بیان انتظارات از جامعه پزشکی خوب است و باید از جامعه پزشکی خواست تا سنگ صبور و سنگ آسیاب بیماران و مردم باشند، تکیهگاه امن مردم باشند و از حریم آنها حفاظت کنند.
باید ارتباط میان مردم و طبیبان که ریشه تاریخی چند هزار ساله دارد و هیچوقت از بین نرفته، تحکیم و ترویج شود. ممکن است در شرایط فعلی مشکلات بیشتر و وظایف حرفهایتر و سنگینتر شده باشند و حتی ممکن است اتفاقات ناخواستهای را شاهد باشیم، اما باید این مسائل را مدیریت کرد. اصحاب جامعه سلامت که دلیل و انگیزه اصلی حضورشان در این حرفه، انساندوستی و خدمت به انسانها بوده، باید این منزلت را حفظ کرده و در تحکیم رابطهای که قرنها ریشه دارد، بکوشند. البته باید به مشکلات نیز رسیدگی شود و محور و اساس همه مسائل در این حوزه تأمین، برقراری، حفظ و ارتقاء سلامت مردم باشد.
انفجار در حین عمل، خروج لوله تنفس از دهان بیمار و قطع اتصالات اکسیژن از سیلندر؛ این بار انفجاری مهیبتر و خرد شدن شیشههای اتاق عمل؛ ماجرا حکایت سپیدپوشانی است که هشت سال حائل جان مردمانشان شدند...
راهروهای باریک و قدیمی انستیتو کانسر بیمارستان امام خمینی(ره) که از سال ۱۳۳۴ راست قامت ایستاده، یکی از همان راهروهایی است که هنوز هم یادآور روزهایی است که سپیدپوشانش زیر موشکباران دشمن جانشان را بر کف دست میگرفتند و برای حفظ جان بیماران خدماتشان را با شجاعت ادامه میدادند. این بیمارستان هنوز به یاد دارد روزی را که موشک دشمن به خیاطخانهاش خورد، بسیاری از فرشتگان نجاتش را مجروح و شهید کرد و شیشههای اتاق عملش را مانند باران بر سر پزشکانی ریخت که خود را روی بیمار انداخته بودند تا ذرات شیشه جان بیمار را به خطر نیندازند.
از این راهروها میتوان رفت به حال و هوای آن روزهای خوزستان، خرمشهر، اهواز، کرمانشاه، قصرشیرین، سرپلذهاب و... میتوان حال و هوای مردمانی را فهمید که با جانهایشان در برابر گلولههای سربی دشمن ایستادند و بیجان به دست سپیدپوشانی میرسیدند که زیر گلولهباران به آنها نفسی دوباره میبخشیدند...
جنگ با همه خشونت و تلخیاش برای ایران یادگاریهای زیادی گذاشته از جانبازان و مجروحانی که هنوز هم درد آن روزها را به همراه دارند، تجربیاتی که در همه بخشها از جمله پزشکی بر جای ماندهاند. هنوز هم بیمارستانهای سیار، صحرایی، آمبولانسهای خاکی و پزشکان و پرستارانی هستند تا قصه جنگی هشت ساله را که از ۳۱ شهریور ماه ۵۹ با هجوم عراق به فرودگاهها و مرزهای کشورمان آغاز شد، روایت کنند.
دکتر محمدعلی محققی، دانشآموخته پزشکی عمومی و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، یکی از همانهایی است که میتوان پای قصهاش نشست. او از آغاز جنگ در بین اولین تیمهای امداد و درمان جبهه حضور داشته و اولین اعزامش به منطقه غرب کشور در سرپلذهاب بوده است. طی گفتوگوی یکساعتهای که با او دارم بارها تاکید میکند که تمرکز خاطرات جنگ، نباید بر محور اشخاص باشد و میلی به بیان شخصی خاطراتش از آن سالها ندارد. او میخواهد بیشتر از فداکاریهایی بگوید که زیر بمبارانها شکوفا میشد، از خدمتدهی سپیدپوشان زیر گلولهباران دشمن، از برهوتی که ظرف ۲۴ بیمارستان میشد و از پزشکان، پرستاران و امدادگرانی که بیهیچ چشمداشت و با هر عقیده و مسلکی دل در گرو مردمشان داشتند و حکایتشان هم تنها به نجات جان مجروحان جنگ ختم نشد، بلکه در طی جنگ بیش از ۲۰۰ پست امدادی و ۱۵۰ اورژانس و چندین بیمارستان ایران مورد اصابت موشکها و گلولههای دشمن قرار گرفت و بیش از ۴۰۰۰ نفر از آنها به عرش عروج کردند.
میتینگهای سیاسی در بیمارستانها
- آقای دکتر از اولین مواجهه خودتان با جنگ تحمیلی بگویید.
محققی: فکر میکنم ثبت خاطرات دفاع مقدس و تاریخچه بهداری رزمی جنگ تحمیلی نباید بر محور افراد دور بزند، بلکه باید بر محور تاریخنگاری نقلی و تحلیل حوادث باشد. در سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی پیروز شد، در دوره دانشجویی به سر میبردیم و بنده دانشجوی سال پنجم پزشکی در بیمارستان دکتر شریعتی دانشگاه تهران بودم. در آن دوره یکسری فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه جریان داشت که تمرکزش هم در بیمارستانهای امام خمینی(ره)، دکتر شریعتی و سینا بود. پیش از پیروزی انقلاب و در زمان حکومت نظامی که دانشگاهها تعطیل شد، بیمارستانها پاتوق، مرکز و محور اجتماعات و فعالیتهای مردم بودند و میتینگهای سیاسی و انقلابی مهمی در بیمارستانها برگزار میشد. بر همین اساس یکی از ریشههای حوادث مهم انقلاب در بیمارستانهای آموزشی دانشگاه بود.
مثلاً مراسم تشییعجنازه استاد شهید نجاتاللهی از همین بیمارستان (امام خمینی) آغاز شد و تا میدان انقلاب ادامه یافت که بنده هم حضور داشتم و از نزدیک دیدم که نظامیهای وابسته به رژیم طاغوت، در میدان انقلاب، صف اول تشییعکنندگان را به رگبار بستند. جالب این که مجروحین این حادثه توسط مردم بلافاصله به همان بیمارستان امام خمینی منتقل و درمان شدند. بنابراین در جریان انقلاب هم بیمارستانها آمادگی دائمی، حضور فعال و تأثیرگذار در تمام صحنه ها داشتند و هم حقیقتا محل امنی برای مردم بودند. به علت اختناق ناشی از حکومت نظامی و تعطیلی دانشگاهها و محدودیت شدید مساجد و سایر اماکن فرهنگی و مذهبی، بسیاری از اجتماعات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مردم از بیمارستانها شروع میشد و مبداء بسیاری از راهپیماییها، بیمارستانهایی چون امام خمینی(ره) بودند، مانند راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ که یک مبدأ اصلی شروع حرکت مردم بود.
- آن زمان مردم بیمارستان امام خمینی(ره) را به چه نامی میشناختند، چه شد که این بیمارستان بهنام ایشان نامگذاری شد؟
محققی: در آن زمان در اسناد دولتی و دانشگاهی این بیمارستان به نام "پهلوی" نامگذاری شده بود، ولی مردم آن را بنام مریضخانه هزار تختخوابی میشناختند. جالب است که در ابتدای بهمن ماه ۱۳۵۷ در جلسه اختتامیه یک میتینگ بزرگ مردمی، به پیشنهاد یکی از شخصیتهای سیاسی آن زمان (آقای علی اصغر حاج سیدجوادی)، این بیمارستان به امام خمینی (ره) تغییر نام یافت که با تأیید قاطع مردم حاضر در آن صحنه همراه شد. دوره دانشجویی بالینی ما تا زمان فارغالتحصیلی از رشته پزشکی عمومی، مقارن با انقلاب و سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی بود. در این سالها در بیمارستانها فعالیت داشتیم. در سال ۵۹ در بیمارستان شریعتی تهران کارآموزی و شروع کارورزی را طی میکردم. در همان سال مرکزی با نام "ولیعصر" در شمال تهران وجود داشت که به صورت نقاهتگاهی برای مجروحان دوران انقلاب بود و با برخی از دوستان در آنجا کشیک میدادیم و شبها و ایام تعطیل از مجروحین بستری مراقبت و مراجعات درمانگاهی را اداره میکردیم.
دانشکده پزشکی و صحن دانشگاه تهران در شرایط بعد از ۱۷ شهریور و اعلام حکومت نظامی (واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، معروف به جمعه سیاه است که طی آن تظاهرات انقلابیون توسط ارتش شاهنشاهی به خاک و خون کشیده شد)، تا قبل از حمله مسلحانه رژیم شاه به دانشگاه تهران در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۷، که منجر به تعطیلی مجدد دانشگاهها شد، مهمترین مرکز اجتماعات مردم بودند و بلافاصله بعد از تعطیلی دانشگاهها اجتماعات مردمی به بیمارستانها منتقل شد. بنابراین دانشکده پزشکی به اعتبار بیمارستانهایش نقش بزرگی در حرکت انقلابی مردم داشته است؛ نقشی که در جنگ تحمیلی و بعد از آن تداوم یافت.
در جریان انقلاب بیمارستانها آمادگی دائمی داشتند و حقیقتا بیمارستان محل امنی برای مردم بود. ابتدای بهمن ماه ۱۳۵۷ در یک میتینگ بزرگ مردمی به پیشنهاد یکی از شخصیتهای سیاسی آن زمان، این بیمارستان به امام خمینی(ره) تغیییر نام داد و محلی برای اجتماعات مردمی بود.
- با این اوصاف پیش از آغاز جنگ تحمیلی، جامعه پزشکی با نحوه خدمترسانی به مردم در شرایط بحرانی آشنا شده بود.
محققی: بله تجربیات بینظیری کسب شده بود.
سیل سال ۵۸ خوزستان؛ مانور آمادگی برای مقابله با جنگ
- از شرایط ماههای اول بعد از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ بگویید.
محققی: بعد از انقلاب، جهاد سازندگی ایجاد شد. جهاد در حوزه پزشکی از طریق حضور پرشور دانشجویان پزشکی داوطلب، شکل گرفت و کاملا مردمی و داوطلبانه اقدام میکرد. داوطلبان پزشکی با تسهیلاتی که جهاد سازندگی در اختیارشان قرار میداد، به مناطق محروم و روستاها میرفتند و در فعالیتهای بهداشتی شرکت میکردند. بنده هم افتخار داشتم که با جهاد سازندگی همکاری کنم و در اولین سال بعد از انقلاب، یعنی تابستان ۱۳۵۸، به منطقه ترکمن صحرا و گنبدکاووس رفتیم که تجربهای پربار درباره نیازهای مردم این مناطق بدست آمد.
دومین تجربه در بهمن ماه همان سال در فاصله بین دو ترم تحصیلی بود، زمانی که در قالب یک اکیپ پزشکی به خرمآباد در استان لرستان اعزام شدیم و در درمانگاههای حاشیه شهر خدمت میکردیم. در همان زمان موج هوای بارانزایی این استان را فرا گرفت و بارندگی شدیدی موجب جاری شدن سیل در سطح معابر شهری و روستایی استان لرستان شد. بعدا مطلع شدیم که موج اصلی بارندگیها در خوزستان است، به طوریکه سیلاب عظیمی استان خوزستان را فرا گرفته بود. این اتفاق هشت ماه قبل از آغاز جنگ رخ داد. بلافاصله از ظهر روز اول سیل، یک کاروان کمکی از خرمآباد عازم اهواز شد که توفیق همراهی با آنها نصیبم شد. این کاروان شامل یک دستگاه آمبولانس و چند کامیون کمکهای مردم خرمآباد بود. صبح زود به اهواز رسیدیم و در ستادی که با دستور حضرت امام خمینی (ره) ایجاد شده بود، مستقر شدیم. آیت الله موسوی اردبیلی به عنوان نماینده امام ستاد را اداره میکردند. بعد به اتفاق تیم پزشکی با فاصله کوتاهی به فرودگاه اعزام شدیم تا از طریق بالگردهای هوانیروز به مناطق سیلزده اعزام شویم و کمکهای پزشکی و محمولههای دارویی، شیرخشک و البسه ضروری و سایر مایحتاج ضروری را به مناطقی که در محاصره کامل سیل بودند، برسانیم. در طول روز اغلب مناطق محاصره شده امدادرسانی شد. شب امکان پرواز هلیکوپتر فراهم نبود و برای دسترسی به آخرین مناطق محاصره شده در سیلاب در جاده شوشتر با تراکتور اعزام شدیم. حدود ۲ بامداد به آخرین روستا رسیدیم و با استقبال گرم اهالی روستا مواجه شدیم.
این مقدمه را از این بابت تعریف کردم که تصریح کنم سیل مهیب بهمن ۱۳۵۸ خوزستان، آزمون و امدادی الهی بود تا مردم ایران در سریعترین زمان و در آهنگی فوقالعاده منظم و منسجم بسیج شوند و خوزستان را نجات دهند. به طوریکه در فاصله کوتاهی بعد از این حادثه، خدمترسانی تا عمق روستاهایی که کاملا در محاصره سیل بودند، انجام شد و این سیل را ملت انقلابی ایران با کمک دولت به طور کامل جبران کرد. به نظر من سیل خوزستان که کمتر از آن یاد میشود، مانور آمادگی ملت ایران برای مقابله با جنگ بود؛ جنگی که هیچ کس نمیدانست در کمین است و به زودی اتفاق میافتد.
- روزهای بحرانی اول جنگ امدادرسانی چگونه انجام شد و چگونه مدیریت شد؟
محققی: با آغاز جنگ اولین اکیپهایی که در حوزه سلامت در مناطق جنگی حضور یافتند، همان مراکز درمانی شبکه بهداری استان خوزستان بودند. در آن زمان دکتر پرویز وزیریان - مدیرکل منطقهای بهداری استان خوزستان بود. او و زیرمجموعه بهداری، شناخت عمیقی نسبت به مراکز و امکانات بهداشتی و مناطق مختلف خوزستان داشتند؛ به طوریکه در خاطراتشان تعریف میکنند که در روزهای تعطیل با بلم و قایق به دورترین نقاط صفر مرزی برای سرکشی و ارزیابی خدمترسانی به مردم میرفتند. مناطقی که هیچ نامنشانی از آنها حتی در نقشه جغرافیا نبود و به مردم آنجا خدمترسانیمیکردند. بنابراین حضور تیم پزشکی در دفاع مقدس، مقارن و همزمان با آغاز جنگ بود و آمادگیها و تدارک اقلام بهداشتی و بعضی داروها از قبل و متعاقب قضیه سیل انجام شده بود.
۲۵۰ بیمارستانی که در جنگ بودند
- سایر مراکز درمانی چگونه وارد خدمترسانی در دفاع مقدس شدند؟
محققی: دایره جنگ شعاع وسیعی داشت. روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ فرودگاه مهرآباد و چندین فرودگاه مهم کشور بمباران شد. بیمارستانها از جمله بیمارستان امام خمینی(ره) از همان روز ۳۱ شهریور ماه ۵۹، وارد ارائه خدمات به نیازهای منبعث از جنگ شدند، مجروحین اطراف فرودگاه را برای مداوا به این بیمارستان و سایر بیمارستانها منتقل کردند و ارائه خدمات مستمر به مجروحان جنگی آغاز شد که تا امروز هم ادامه دارد و اگر امروز به بخشهای مختلف بیمارستان امام خمینی(ره) مراجعه کنیم، آثاری از مجروحینی که به خدمات بعدی نیاز دارند، دیده میشود.
حدود۲۵۰ بیمارستان از بیمارستانهای کشور، از جمله بیمارستانهای خصوصی، در جنگ حضور داشته و در خدمت مردم بودند و بار عظیمی از خدمات پزشکی را در دوران جنگ برعهده داشتند. تاکید میکنم که جامعه پزشکی لحظهای از دفاع مقدس غفلت نکرده و همیشه حاضر بوده و سختترین کارها را هم شبکه بهداری استان خوزستان در روزهای ابتدایی جنگ انجام داده است؛ چراکه هم بار خدمترسانی به مردم جنگزده استان را برعهده داشته و هم بار سنگین خدمتدهی به مجروحین گسترده حملات غافلگیرکننده و ناجوانمردانه دشمن بعثی را. البته بیشتر این مجروحین هم افراد مردمی بودند که به دلیل بمباران و گلولهباران ساختمانهای مسکونی مجروح میشدند.
ماجرای تشکیل ستاد امداد و درمان جبههها
- شاید بتوان گفت که در اوایل جنگ به دلیل ناگهانی بودن حملات بعثیها، جامعه پزشکی به صورت پراکنده ارائه خدمت را آغاز کرد، چه شد که این اقدامات منسجم و سازمانیافته شد؟
محققی: در آموزش علوم پزشکی برای شرایط اضطراری، تعالیم و دستورالعملهای عملی وجود دارد و از طرفی جامعه پزشکی در حوادثی مثل ۱۷ شهریور سال ۵۷ و اتفاقات بعد از آن و در زمینه کنترل بحران در شرایط غیرمترقبه تجربه کسب کرده بود. البته قطعا گستردگی و غافلگیری ناشی از یک جنگ تمامعیار و بسیار سنگین، فراتر از آمادگیهای موجود بود. این آمادگیها در روزهای اول جنگ با مدیریت تیمهای بهداشتی و درمانی حاضر در مناطق جنگی کنترل شد. از قبل هم در استان خوزستان آمادگی ویژهای ایجاد شده بود که هدفش مقابله با حوادث طبیعی بود، اما با آغاز جنگ، این آمادگیها در جنگ مورد استفاده قرار گرفت. از جمله استفاده از امکانات بهداشتی برای کنترل بیماریهای واگیر و... که از اپیدمیهایی که ممکن بود در طول جنگ ایجاد شود، جلوگیری کرد.
از سوی دیگر مردم هم واقعا در صحنه بوده و از فعالیتهای بیمارستانی و خدمترسانی به جبههها حمایت میکردند. در آن زمان اساتید و کادر پزشکی استان خوزستان در منطقه ماندند و به مردم خدمترسانی کردند. بار اصلی را کادر پزشکی مناطق درگیر برعهده گرفتند و امکانات هم از سایر استانها ارسال میشد. اکیپهای داوطلب جهاد سازندگی از استانهای مجاور از همان روزهای اول به کمک پرسنل بهداری خوزستان شتافتند. امکانات بهداری رزمی ارتش نیز بکار گرفته شد، تا اینکه ستاد امداد و درمان جبههها تشکیل شد که ضمن ارتباط با مناطق رزمی، نیازها را برآورد کرده و داوطلبین پزشکی هم به این ستاد مراجعه میکردند. بر این اساس از آبان ماه ۱۳۵۹ کار اعزام تیمهای پزشکی آغاز شد. بنده توفیق داشتم اولین بار اوایل آبان همان سال که کارورز رشته جراحی بیمارستان شریعتی بودم، به منطقه سرپلذهاب و مناطق غرب کشو اعزام شوم. در سرپل ذهاب که در اثر پیشروی دشمن در دشت ذهاب، در تیررس قرار گرفته و تقریبا خالی از سکنه شده بود، درمانگاه بزرگی در محل ساختمان نیمه تمام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایجاد شده بود. این درمانگاه بنام شهید نجمی پوشش گستردهای به جبهههای غرب میداد و اکیپهایی برای کمک به مردم جنگزده به اطراف میفرستاد. سرکار خانم دکتر کیهانیدوست این درمانگاه را اداره میکردند.
به هر حال این گروههای داوطلب طی مدتی بسیار کوتاه کارها را سامان دادند. یادم میآید ۳۴ روز بعد از آغاز جنگ در منطقه قصرشیرین و سرپلذهاب و مناطق غربی کشور، تشکیلاتی بسیار منظم و کاملا داوطلبانه شکل گرفته بود و به مردم خدمت میکرد. بعضی از امکانات هم در ارتش مستقر بود. به عنوان مثال در پادگان ابوذر در سرپل ذهاب یک بیمارستان رزمی وجود داشت که خدمات گستردهای را انجام میداد. به همین ترتیب در یک یا دو ماه اول جنگ در تمام مناطق جنگی، اکیپهای پزشکی از نزدیکترین فاصلهها نسبت به خط مقدم تشکیل شدند. مثلا یکی از این تشکیلات اورژانسهای خط بودند که طی آن نیروهای آموزشدیده در خط مقدم کمکهای اولیه را به مجروحین ارائه کرده و آنها را به پستهای بعدی یا بیمارستانهای شهرها منتقل میکردند.
- از بیمارستانهای شهرها بگویید؛ در چه موقعیتی قرار داشتند و چگونه خدمت ارائه میدادند؟
محققی: باید توجه کرد که مثلا فاصله بیمارستان طالقانی آبادان تا خطوط درگیری، در طول جنگ بین یک تا چند کیلومتر بود و در تیررس دشمن قرار داشت. با تمهیدات حفاظتی مناسب این بیمارستان و همه بیمارستانهای آبادان زیر سنگینترین آتشبارهای دشمن هرگز تعطیل نشدند. شاید در تمام دنیا چنین بیمارستانهایی پیدا نشود که در چنین موقعیت سخت جغرافیایی نسبت به خطوط درگیری قرار داشته باشند و در مدت طولانی در محاصره باشند، اما به ارائه خدمتشان ادامه دهند. در حالیکه خمپارههای ۶۰ که کوتاهبردترین خمپارههای دشمن بودند، مرتبا این بیمارستانها را مورد حمله قرار میدادند.
حتی بعد از اینکه خرمشهر و اهواز به اشغال دشمن درآمدند، بیمارستانهای مناطق محاصره شده آبادان خدمترسانی را تعطیل نکردند. در اهواز وقتی که بیمارستانها مورد حمله قرار میگرفتند یا تهدید به حمله میشدند، خدماتشان را به جاهایی چون هتلها که مناطق امنتری بودند، منتقل میکردند. البته تشکیل ستاد امداد و درمان جهبهها نقطه عطفی در دفاع مقدس بود که باعث شد ارتباطی برنامهریزی شده و منظم بین نیروهای داوطلب پزشکی، خطوط مقدم و نیازهای مناطق عملیاتی و استانهای جنگزده برقرار شود که تا پایان جنگ ادامه داشت. بنابراین سیر تحول امدادرسانی در جنگ ایران سیری منحصربهفرد در دنیاست که تاریخچه آن کاملا هماهنگ و متناسب با تاریخچه جنگ است و مستنداتی هم در این زمینه منتشر شده و در آینده منتشر میشود.
امدادرسانی به مجروحان عراقی
- با گذشت چند سال از آغاز جنگ، بیمارستانهای صحرایی با تجهیزات مناسب در مناطق جنگی ایجاد شد و انجام اعمال سنگین جراحی در این بیمارستانها قوت گرفت، چه شد که ایران در سالهای جنگ در حوزه امدادرسانی پزشکی تا این حد موفق عمل کرد؟
محققی: سیر تحول و توسعه و تکامل بیمارستانهای صحرایی در جنگ تحمیلی بسیار جالب و شنیدنی است. بعد از هجوم اولیه دشمن و سپس مهار و زمینگیر کردن عراقیها در دشتهای خوزستان و بعد پسرفت نیروهای دشمن، شکل امدادرسانی تغییر کرد. اولین تجربه این تغییر مربوط به شکست حصر آبادان است که عملیاتی گسترده بود و برای آن پشتوانه بهداشتی و درمانی اورژانس تدارک دیده شده بود. بعد هم در همه عملیاتهایی که برای آزادسازی مناطق اشغالشده انجام شد، تشکیلات بهداری رزمی حضور داشت.
این تجربهها ابتدا در اورژانسهای کانکسی و محدود اتفاق افتاد و به تدریج در کانکسها و بیمارستانهای سیار توسعه پیدا کرد و در برخی از عملیات به کار گرفته شد. البته میزان استحکام، استتار و امنیت این کانکسها پایین بود. بر این اساس به تدریج مهندسی رزمی جبههها تدابیری را اتخاذ کرد که این بیمارستانهای کانکسی را از نظر استحکام، قابلیت استتار و تجهیزات با سازههای فلزی که در خاکریزهای عمیق قرار میگرفتند، ارتقاء دهد و خدمات اورژانس در این بیمارستانهای فلزی که نمونههای اولیه بیمارستانهای صحرایی بودند، ادامه پیدا کرد. در عملیا ت فتحالمبین که در نوروز سال ۱۳۶۱ انجام شد، عمده خدمات در بیمارستان شهرها انجام میشد و یک بیمارستان کانکسی بزرگ هم در هشت کیلومتری جاده اهواز-خرمشهر مستقر و در این عملیات استفاده شد.
بعد از فتح المبین از این بیمارستان تا زمان حمله شیمیایی استفاده نشد، اما بعد از حمله شیمیایی همین بیمارستان بازسازی و به ۴۲۷ تخت ارتقا یافت و جمع بزرگی از مجروحین شیمیایی در آن بستری و درمان شدند. تجربه درمان مجروحین شیمیائی و ابتکارات بهداری رزمی برای مهار این جنگ نابرابر و ظالمانه و غیرانسانی دشمن علیه رزمندگان و ساکنین مناطق مسکونی، در تاریخ جنگهای دنیا بینظیر است. بلافاصله بعد از عملیات فتحالمبین، عملیات بیتالمقدس آغاز شد که بسیار گسترده بود، در چندین مرحله انجام شد و تیمهای پزشکی در بیمارستانهای صحرایی که در جاهای مختلف برحسب مناطق عملیاتی مستقر شده بودند، خدمت میکردند. وقتی که مراحل اول و دوم عملیات بیتالمقدس با موفقیت تمام شد و دشمن از مناطق اشغال شده کشور عقبنشینی کرد و شهر هویزه و بسیاری از مناطق دیگر آزاد شد، در مرحله نهایی این عملیات که به آزادسازی خرمشهر منتج شد، در جاده خرمشهر - اهواز و در منطقهای که ۱۱ تا ۱۵ کیلومتر تا خرمشهر فاصله داشت، بیمارستانی به نام شهید کلاهدوز دایر شد که بنده توفیق خدمت در این بیمارستان را داشتم. حجم مجروحین در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس نزدیک ۱۵۰۰۰ نفر بود و آخرین مجروحینی که میآوردند، مجروحین عراقی بودند که به تعداد زیادی از آنها هم امدادرسانی شد.
حضور تیم پزشکی در دفاع مقدس، همزمان با آغاز جنگ بود و بیمارستانها از جمله بیمارستان امام خمینی(ره) از روز ۳۱ شهریور ماه ۵۹، وارد جنگ شد و خدمتدهیاش به مجروحان جنگی تا امروز هم ادامه دارد. یادم میآید ۳۴ روز بعد از آغاز جنگ در منطقه قصرشیرین و سرپلذهاب و مناطق غربی کشور، تشکیلاتی بسیار منظم و کاملا داوطلبانه پزشکی شکل گرفته بود و به مردم خدمت میکرد.
حکایت بیمارستانهای سولهای
- در کل چند بیمارستان صحرایی در دوران دفاع مقدس ساخته شد؟
محققی: در دوران هشت ساله دفاع مقدس، ۵۶ بیمارستان صحرایی ساخته و استفاده شد. بعد از تجربه عملیات بیتالمقدس که بیمارستانها تقریبا هیچگونه استحکاماتی نداشتند و کاملا آسیبپذیر بودند، از نظر سازهای، بیمارستانهایی با سازههای سولهای طراحی و بلافاصله بعد از فتح خرمشهر و قبل از عملیات رمضان، نمونههای این بیمارستانها ساخته شد. این بیمارستانهای سولهای به گونهای بودند که سازهای فلزی داشتند و زیر خاک قرار میگرفتند. این سازه فلزی به صورت قابهای هشت ضلعی پیش ساخته به محل منتقل میشد و پس از آن، جهاد سازندگی در منطقه خاکبرداری کرده و آنها را نصب میکرد. سپس آنها را با ورقههای فلزی مسقف کرده و رویشان تا ارتفاع بیش از یک متر هم با خاک پوشانده و استتار میشد. بنابراین اولین بیمارستانهایی که با ایده حفاظت کادر بیمارستانی طراحی شد، در عملیات رمضان بود. عملیات رمضان گسترده و طولانی بود، درگیریها بسیار شدید و حجم تلفات و ضایعات مجروحین بسیار بالا بود.
-خاطرهای از نحوه امدادرسانی در این عملیات دارید؟
مححقی: ما در مقطعی از این عملیات در قالب تیمهای اضطراری در اهواز مستقر بودیم. یک روز صبح زود بعد از نماز ما را احضار کردند و گفتند شما باید به یکی از مناطق عملیاتی بروید. به همراه ما تمام تجهییزات اورژانس حمل میشد، بعد از عبور از مناطقی که زیر برد توپخانههای دشمن بودند، به صحرایی بزرگ رسیدیم که هیچ استحکاماتی هم نداشت. در آنجا دیدیم یک لودر در حال خاکبرداری است. روبروی آن هم تپهای مشرف به گلولههای دشمن وجود داشت و آنقدر گلولهباران شده بود که از فراوانی ترکش رنگش به سیاهی میزد و ترکشهای خمپاره در آنجا به وفور دیده میشد. با کمال تعجب دیدیم نوجوانی کم سنوسال که اجازه حضور در مناطق رزمی را نیافته بود، روی لودر کار میکرد. بعد از خاکبرداری، ماشینهای جهاد سازندگی با سازههای سولهای آمدند و هربار که یک قسمت آماده میشد، سولهها نصب میشدند، رویشان سقف میگذاشتند و در آخر هم روی آنها خاک میریختند. به این ترتیب فضایی برای تیمهای پزشکی آماده میشد و ما هم سریعا برانکاردها، سرمها و... را آماده میکردیم. در غروب همان روز که هنوز هوا روشن بود، اولین مجروحان را آوردند و با برانکارد روی زمین میگذاشتند. اوایل شب هم درگیری بسیار شدید شد و حجم مجروحین بسیار زیاد و جراحات فوقالعاده سنگین بود. آن شب تا صبح نزدیک به ۱۰۰۰ مجروح در بیمارستانی که ۲۴ ساعت قبل اصلا وجود نداشت، درمان شدند و بسیاری از آنها نجات یافتند. نزدیک صبح که درگیریها آرام شد، وقتی از سوله بیرون آمدم، دیدم جایی که دیروز صحرایی بیش نبود، به یک بیمارستان تبدیل شده و آمبولانسها هم در حال تردد در آن هستند. در عین حال این بیمارستانها امنیت هم داشتند و خمپارهها صدمهای به آنها نمیرساند. بعد از این هم بیمارستانهای صحرایی با اتاقهای عمل و تجهیزات پیشرفته... ایجاد شد.
- آیا پزشکان در دوران دفاع مقدس برای حضور در جبهه از نظر نظامی هم آموزش میدیدند تا بتوانند در مواقع لزوم از خود یا بیماران دفاع کنند؟ هیچیک از بیمارستانهای صحرایی ما تحت اشغال دشمن درآمد؟
مححقی: در دوران جنگ، بیمارستانهای نظامی حفاظت میشدند و کادر بهداشت و درمان بدون دفاع نبودند. البته وظیفه کادر پزشکی مراقبت از مجروحین بود و مگر در موارد اضطراری وظیفه جنگی نداشتند، اما بیمارستان صحرایی امام حسین(ع) که اکنون بازسازی شده است و در آن زمان در فاصله ۱۱ کلیومتری خط مقدم قرار داشت، در روزهای پایانی جنگ در عملیات منطقه شلمچه و با تکی که دشمن بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران انجام داد، ساعاتی در اشغال دشمن قرار گرفت و ۱۱ نفر از پرسنل آن به اسارت درآمدند. البته این بیمارستان به فاصله چند ساعت و با عملیات رزمندگان آزاد شد و مجددا کادر پزشکی به این بیمارستان آمدند و ارائه خدماتشان را ادامه دادند.
بیمارستان عیوضزاده، هدف اولین موشک پرتابی به تهران
- شما در زمان جنگ، در انستیتو کانسر بیمارستان امام خمینی در حال عمل بودید که موشک به بیمارستان اصابت میکند، اما شما عمل را ادامه میدهید، از شرایط آن لحظه برایم بگویید.
محققی: فکر میکنم مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) نقش بینظیری در دفاع مقدس داشته است. در همه اتفاقات این بیمارستان اولین جایی بود که اعلام آمادگی میکرد. در عملیات مرصاد بیمارستان امام خمینی به ستاد امداد و درمان جبههها اعلام کرد که با ظرفیت ۲۰۰۰ تخت آماده خدمترسانی به مجروحان است؛ این درحالی بود که در آن زمان ظرفیت بیمارستان ۱۰۰۰ تخت بود، اما همه پرسنل پذیرفتند که به ازای هر تخت به دو بیمار خدمتدهی کنند و ضمن ادامه فعالیتهای عادی و اورژانس به مردم تهران، با تمام ظرفیت در خدمت مجروحان باشند. از طرفی اولین موشکی که به تهران پرتاب شد به بیمارستانی به نام "عیوضزاده" اصابت کرد. ما در آن روز در بیمارستان امام خمینی بودیم و برای پذیرش بیماران اعلام آمادگی کردیم و کلیه بیماران بیمارستان عیوضزاده به اینجا منتقل شدند و متاسفانه در آن اتفاق عدهای شهید شدند که یکی از آنها شهید رنجبر، فیزیوتراپ بیمارستان بود.
خاطرات جنگ ذاتا حادثه ناگواری داشته است و برای کسانیکه این حوادث را ایجاد کردند، موجب شرمساری دایمی است. هرچند کادری که در بیمارستانها ماندند و با جان و دل خدمت کردند، درسی بزرگ برای نسلهای آینده برجای گذاشتند و نشان دادند که خدمات سلامت در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. بعد از آن در یک روز شنبه حمله موشکی به بیمارستان امام خمینی(ره) انجام شد و این درحالی بود که در آن روز چند عمل جراحی در انستیتو کانسر داشتیم. یک عمل را به اتفاق استاد مرحوم دکتر یوسف ولیزاده و استاد بزرگوار دکتر ابوالقاسم اباسهل انجام دادیم. بیمار مرحوم دکتر مبرهن، مدیر وقت گروه جراحی دانشگاه بودند و عمل بسیار دشواری بود. بعد از عمل به بخش منتقل شدند، آن زمان انستیتو بخش آیسییو نداشت و مراقبتهای ویژه در بخشهای عادی انجام میشد.
انفجار در اتاق عمل
عمل بعدی را روی پسر جوانی که تودهای در شکم داشت و باید درمان میشد، آغاز کردیم. در این عمل استاد بیهوشی مرحوم دکتر محمد اسماعیل تشید، از پایهگذاران بیهوشی در ایران بودند و شیوه استاد این بود که از ابتدا تا انتهای عمل در اتاق حاضر و تمام کارها را زیر نظر داشت و احترام خاصی به جان بیمار میگذاشت. من هم در حال جراحی بیمار بودم. در یک قسمت حساس عمل انفجار مهیبی رخ داد. یک موشک دوربرد رژیم بعثی به قسمت خیاطخانه انستیتو که در ۳۰ تا ۴۰ متری اتاق عمل بود، برخورد کرده بود. البته ما چون با این نوع حملات و انفجارها در جبههها آشنا بودیم، خونسردیمان را حفظ کنیم، اما یک مرتبه متوجه شدیم لولهای که تنفس بیمار از طریق آن انجام میشد، از دهانش خارج شد، اتصالات اکسیژن هم از سیلندر اکسیژن قطع شد و اکسیژن با صدای مهیبی در فضای اتاق منتشر میشد، در همین حین شیشههای اتاق عمل کاملا خرد شد و به صورت چتری بر سر و روی ما ریخت، ما سریعا خودمان را روی مریض حایل کردیم تا او را حفاظت کنیم و شیشهها وارد شکم بیمار نشود، که خوشبختانه شیشهها روی ما ریخت و بیمار محفوظ ماند. در همین زمان استاد تشید با تسلط کامل بلافاصه تنفس دهان به دهان بیمار را شروع و سپس با آمبوبگ ادامه داد و به ما گفت نگران نباشید، من بیمار را به طور مطمئن اداره میکنم. بعد از اینکه مجددا تنفس بیمار آغاز شد، لولهگذاری انجام شد. خانم خرم، رئیس پرستاری اتاق عمل یک ست جدید جراحی را به صحنه آورد. مجددا بیمار را آماده و با شانهای پارچهای تمیز و جدید پوشاندیم، پرسنل دیگر فضای عمل را شستوشو و آماده کردند، جراحی را ادامه داده و بدون حادثه به انتها رساندیم و بیمار را به بخش منتقل کردیم.
با این اتفاق بیمارستان تماما به یک منطقه جنگی تبدیل شده بود. زیرا اصابت موشک بسیار شدید و خسارت بسیار زیاد بود. به طوریکه آزمایشگاه ما به طور کامل تخریب شد و در خیاطخانه بانوی بزرگواری که لباسهای بیماران و پارچههای اتاق عمل را مهیا میکرد، در حال خدمت از ناحیه دو چشم نابینا شد، عدهای از پرسنل مجروح و جمعی از مردم در صف اتوبوس شرکت واحد مجاور بیمارستان مجروح و شهید شدند و ما با یک شرایط تمام عیار جنگی مواجه شدیم. بر این اساس شرایط اضطراری و بحرانی برقرار شد و بیماران به ساختمان مرکزی بیمارستان که استحکامات بیشتری داشت، منتقل شدند. فضاهایی هم که آسیب دیده بودند تخلیه و فضاهای امن شناسایی شدند و اتاق عمل که به طور کامل تخریب شده بود به بخش رادیولوژی که استحکام بیشتری داشت، منتقل شد؛ به طوریکه فردای آن روز همه اعمال جراحی انجام شدند. شرایط خیلی سختی بود، اما با اقداماتی که انجام شد در ساعت ۲ نیمهشب، با حضور مرحوم دکتر باستان حق، رئیس وقت دانشگاه و سایر مسئولین دانشگاه وضعیت عادی اعلام شد.
خاطراتی که باید گفته شوند
این خاطرات ذاتا حادثه ناگواری بوده و برای کسانیکه این حوادث را ایجاد کردند، موجب شرمساری دایمی است. هرچند که کادری که در بیمارستانها ماندند و با جان و دل خدمت کردند، درسی بزرگ برای نسلهای آینده برجای گذاشتند و نشان دادند که خدمات سلامت در هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. ممکن است در آینده شرایطی سخت ایجاد شود، اما منطقا هیچگاه شرایط سختتر از آن روزها نخواهد بود.
بنابراین این خاطرات باید گفته وتحلیل شود تا برای نسل جوان که مقدرات سلامت مردم را برعهده دارند، معیاری از خدمتگذاری و ترک نکردن خدمت در شرایط سخت، باشد. کمبودها و سختیها و نارساییها همیشه وجود دارد، اما حرفه پزشکی، حرفهای بسیار مقدس و مورد نیاز برای همه خلق خداست و امیدواریم همانطور که همیشه جامعه پزشکی سربلند بوده در آینده هم سربلند، تکیهگاه امن مردممان و پشتوانه با ثبات امنیت پایدار ملی باشد.
- این روزها شاید جو اجتماعی بهگونهای باشد که گمان کنیم رابطه بین مردم و پزشکان خدشهدار شده، آیا واقعا این اتفاق افتاده و چرا؟
محققی: خیر. فرض این مساله درست نیست. باید بدانیم که زیباترین، کاملترین و مفیدترین نمونه از رابطه بین مردم با یک صنف، بین مردم و جامعه پزشکی برقرار است. هنوز هم این رابطه با قوت و بهتر از همیشه وجود دارد و هیچگاه هم مخدوش نشده و نخواهد شد. البته یکسری حوادث، اتفاقات، کمبودها و عملکردهای نادرستی هم وجود دارد و جامعه، فرهیختگان جامعه و رسانهها انتظارات بالا و البته به حقی از جامعه پزشکی دارند و طبعا در مقابل نارسایی و عملکرد نادرست، موضعگیری تند و انتقادی میکنند، اما باید این فرایند را تحلیل و تعدیل کرد؛ چراکه انتقاد و بیان انتظارات از جامعه پزشکی خوب است و باید از جامعه پزشکی خواست تا سنگ صبور و سنگ آسیاب بیماران و مردم باشند، تکیهگاه امن مردم باشند و از حریم آنها حفاظت کنند.
باید ارتباط میان مردم و طبیبان که ریشه تاریخی چند هزار ساله دارد و هیچوقت از بین نرفته، تحکیم و ترویج شود. ممکن است در شرایط فعلی مشکلات بیشتر و وظایف حرفهایتر و سنگینتر شده باشند و حتی ممکن است اتفاقات ناخواستهای را شاهد باشیم، اما باید این مسائل را مدیریت کرد. اصحاب جامعه سلامت که دلیل و انگیزه اصلی حضورشان در این حرفه، انساندوستی و خدمت به انسانها بوده، باید این منزلت را حفظ کرده و در تحکیم رابطهای که قرنها ریشه دارد، بکوشند. البته باید به مشکلات نیز رسیدگی شود و محور و اساس همه مسائل در این حوزه تأمین، برقراری، حفظ و ارتقاء سلامت مردم باشد.
- 19
- 1