دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴
۰۹:۰۷ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۲۸۳۷
فرهنگ و حماسه

به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا (س) به روایت ۷۵ روز

روایتی از واپسین لحظات تنها نبودن علی (ع)

شهادت حضرت زهرا,اخبار مذهبی,خبرهای مذهبی,فرهنگ و حماسه

شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا(س)، ضایعه‌ای دردناک و جبران ناپذیر در تاریخ اسلام است. آن حضرت تا آخرین لحظات عمر مبارکش، دفاع از حریم ولایت را ترک نکرد و شجاعانه در برابر کج‌روی‌ها و بی انصافی‌ها ایستاد. آن‌چه در پی می‌آید، فرازهایی از کتاب «فاطمه، فاطمه است»، اثر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی است که در آن، با نثری شیوا، دلنشین و شورانگیز، آخرین روزهای حیات بانوی دو عالم را به تصویر می‌کشد.

 

خسته از یک عمر مبارزه

فاطمه هر چه در توان داشت کوشید تا نخستین خشت این بنا را کج نگذارند؛ [اما] نتوانست. احساس کرد که مدینه پیغمبر، گوشش در برابر فریاد وی کر است و دلش در برابر «سکوت» علی سنگ! سکوتی که بر هر دلی که احساس کند و علی را بفهمد و زمانه را بشناسد، همچون صاعقه می زند و می سوزاند.

 

و فاطمه، خسته از یک عمر تحمل بار رسالت پدر و سختی مبارزه در جاهلیت قوم و زندگی‌ای سراسر شکنجه و خطر و فقر و کار و تلاش به خاطر آرمانی که از جبر زمان دور است و عزادار از مصیبت جانکاه رحلت پدری که با حیات او عجین شده بود و غمگین از سرنوشت تحمل ناپذیر علی که پس از یک عمر جهاد با دشمن، خانه‌نشین شده است و قربانی قدرتی که به نیروی ایمان و شمشیر و فداکاری و اخلاص او به دست آمده است؛ و اکنون، شکست خورده و نومید از آخرین تلاش هایی که کرد تا «حق ابوالحسن» را به وی بازآورد و آن چه را فرو می‌ریخت، از سقوط مانع شود و نشد، به زانو درآمد.

 

دیگر تحمل محال است

نه تنها تلاش، که تحمل نیز برایش محال است. نه تحملِ آن چه در بیرون می گذرد، که تحمل آن چه در خانه اش نیز می بیند و بالاخره تحمل سکوت هولناکی که در خانه «مجاورش» [، خانه پیامبر(ص)،] می‌شنود. اکنون آن «دریچه» نیز بسته شده است. ازآن دو دریچه ای که هر روز به روی هم باز می شد و به روی هم می‌خندید و موجی از لطف و مهر و امید به خانه گِلینِ بی‌زیور فاطمه می‌ریخت، اکنون یکی بسته است. عروجی غم‌بار، آن را برای همیشه به روی فاطمه بست. سیاست نیز در خانه اش را بست.

 

و او اکنون، در این خانه زندانی، در کنار علی، همچون کوهی از اندوه نشسته و سکوت کرده است؛ سکوتی که انفجار آتش فشانی مهیب را در درون خویش به بند کشیده و در میان فرزندان پیغمبر، در سیمای معصوم و غمگینشان، سرنوشت هولناک فردای یکایکشان را می‌خواند.اکنون زنده بودن، «برایش دردآور و طاقت فرساست»، ماندن، «بار سنگینی است که دوش های خسته و ناتوان فاطمه را یارای کشیدن آن نیست». زمان سنگین و آهسته برقلب مجروحش گام برمی دارد و می گذرد؛ هر لحظه ای، هر دقیقه ای، هر گامی. اکنون تنها مایه های تسلیتی که در این دنیا می یابد، یکی تربت مهربان پدر است و دیگری، مژده امید بخش او که :«فاطمه جان! از میان خاندانم، تو نخستین کسی خواهی بود که به من خواهی پیوست.»

 

آن انتظار طاقت فرسا

اما کی؟ چه انتظار بی تابی. روح آزرده او، همچون پرنده‌ای مجروح که بال هایش را شکسته باشند، در سه گوشه غم، زندانی و بی تاب است: چهره خاموش و دردمند همسرش، سیمای غم زده فرزندانش و خاک سرد و ساکت پدرش.

 

هرگاه پنجه درد قلبش را سخت می‌فشرَد و عقده گریه، راه نفسش را می گیرد و احساس می کند که به محبت ها و تسلیت های پدر سخت محتاج است، به سراغ او می رود، بر تربت او می افتد، چشم هایش را که از گریه های مدام مجروح شده است، بر خاک خاموش پدر می‌دوزد؛ ناگهان، آن چنان که گویی خبر درگذشت پدر را تازه شنیده است، شیون می کند، پنجه های لرزانش را در سینه خاک فرو می برد، دست های خالی و بی پناهش را از آن پُر می کند، می کوشد تا از ورای پرده اشک آن را تماشا کند، خاک را برچهره می گذارد، با تمام عاطفه ای که پدر را دوست می داشت، آن را می بوید و لحظه ای آرام می گیرد، گویی تسلیت یافته است؛ ناگهان با آهنگی از گریه درهم می شکند، می سراید: کسی که تربت احمد را می بوید، چه زیان کرده است، اگر تا ابد هیچ غالیه ای (عطر خوشبو) را نبوید؟ پس از تو بر من مصیبت هایی فرو ریخت که اگر بر روز روشن می ریخت، شب می‌شد.

 

اندک اندک خاموش می شد. «خاک احمد» از لای انگشتان بی‌رمقش فرو می ریخت و او بی آن که مقاومتی کند، در بهتی لبریز از درد، بدان می نگریست و آن گاه، همچون روحی، «بی خنده و بی گریه» ، در سکوتی مبهوت فرو می‌رفت، آن چنان که به تعبیر راویان تاریخ، «گویی از این دنیا بیرون رفته و از زندگی آسوده شده است.» همه رنج هایش را بر رحلت پدر می گریست؛ هر روز گویی نخستین روز درگذشت وی است.

 

بی تابی های او، هر روز بیشتر می شد و ناله هایش دردمندتر؛ زنان انصار بر او جمع می شدند و با او می‌گریستند و او، در شدت درد و اوج ضجه هایی که دل ها را به درد می آورد و چشم ها را به خون می نشاند، از ستمی که کردند شکوه می کرد و حقی را که پای مال کردند، به یاد می آورد. غم او دشوارتر از آن بود که کسی بتواند تسلیتش دهد و او را به شکیبایی بخواند.

 

لحظه وداع فرا می رسد

روزها و شب ها این چنین می گذشت و اصحاب، گرم قدرت و غنیمت و فتح؛ و علی، در عزلت سردش ساکت و فاطمه در اندیشه عروج، انتظارِ بی تاب رسیدن مژده نجاتی که پدر داده بود. هر روز که می گذشت برای رفتن بی قرارتر می شد، تنها روزنه ای که می تواند از زندگی بگریزد و امیدوار است که با جانی لبریز از شکایت و درد، به پدر پناه برد و در کنار او بیاساید. چه نیازی داشت به چنین پناهی، چنین آرامشی. اما زمان دیر می گذرد. اکنون مدت‌هاست که پدر مژده وصل داده است و زمان رفتن فرا نمی رسد. چرا، امروز همان روز است.

 

کودکانش را یکایک بوسید: حسن هفت ساله، حسین شش ساله، زینب پنج ساله و ام کلثوم سه ساله؛ و اینک لحظه وداع با علی؛ چه دشوار است؛ اکنون علی باید در دنیا بماند؛ سی سال دیگر! فرستاد «ام رافع» بیاید؛ وی خدمتکار پیغمبر بود. از او خواست که: ای کنیز خدا! بر من آب بریز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی غسل کرد و سپس جامه های نوی را که پس از رحلت پدر کنار افکنده و سیاه پوشیده بود، پوشید. گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می رود. به ام رافع گفت: بستر مرا در وسط اتاق بگستران.

 

آرام و سبک بار بر بستر خفت، رو به قبله کرد و در انتظار ماند. لحظه ای گذشت و لحظاتی ... ناگهان از خانه شیون برخاست. پلک هایش را فرو بست و چشم هایش را به روی محبوبش که درانتظار او بود، گشود. شمعی از آتش و رنج، در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند؛ با کودکانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن کنند، مکان دفنش را کسی نشناسد، و علی چنین کرد. اما کسی نمی داند که چگونه و هنوز نمی داند کجا؟ آن چه معلوم است، رنج علی است، امشب بر مزار فاطمه. مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته اند. سکوت مرموز شب، گوش به گفت و گوی آرام علی داد و علی، که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بی پیغمبر، بی فاطمه، همچون کوهی از درد، بر سرخاک فاطمه نشسته است. ساعت هاست.

 

 

khorasannews.com
  • 18
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش