جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴
۱۱:۰۴ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۱۱۰۴۷۳۴
زنان، جوانان و خانواده

سرنوشت یک زندگی

خیانت,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان

مریم به زندگی مشترک ۲۸ساله اش نگاه کرد. درهفت آسمان هم داوود برایش یک ستاره نگذاشته بود. تنها چیزی که در این زندگی داشت، چند بچه بود که بار مشکلاتشان شانه های خمیده او را بیشتر آزرده می کردند.

زن چقدر خسته بود. در این سال‌ها با نداری داوود ساخته و پا به پای او کار کرده بود، رنج برده و زندگی را ساخته بود.

کم کم زندگی شان رونق گرفته بود، چه صرفه جویی هایی که نکرده و دست آخر با همین زحمت‌ها توانسته بودند، سقفی بالای سرشان داشته باشند، سقفی که نیمی از آن را ارث مریم  درست کرده بود.

درست یک سال بود که  داوود به او و بچه ها کاملاً بی توجه شده بود. انگار دیگر دوستشان نداشت. انگار مریم  مزاحم راهش شده بود. مریمی که روزی ستاره اقبال و خوشبختی اش بود، حالا شده بود مزاحمش و انگار باید اتفاقی خاص می افتاد و تیرخلاصی در میان بود.داوود نه پدر بود و نه شوهر ! او دیر می آمد ! یا اصلا نمی آمد! گاهی فراموش می کرد حتی خرجی زن و بچه اش را بدهد! او نوع لباس پوشیدن خود را هم تغییر داده بود بوی عطرش فرق می کرد و مرتب وقتی در خانه بود استرس داشت.

زن آهی کشید. به یاد آخرین حرف داوود افتاد. از دیشب که رفته بود، انگار این حرف روی دل مریم  خیلی سنگینی می کرد.

ـ ببین زن! باید نصف خونه رو به اسم من کنی و گرنه دیگه نه من و نه تو.

مریم  نگاهش کرده بود.

ـ داوود مگه من رو به خاطر خونه می خواهی.

داوود او را به خاطر خانه می خواست. حاضر بود او و زندگی ۲۸ساله اش را با تمام خاطرات با سه دانگ از یک خانه عوض کند.

درست یک سال بود که تنها پول آب و برق را می داد و به هیچ چیز دیگر زندگی کاری نداشت. در تمام این مدت، مریم  با حقوق و پس اندازی که داشت، زندگی اش را گذرانده بود. احساس می کرد باید واقعیت تلخی پشت این رفتار داوود پنهان باشد ولی هر چه فکر می کرد عقلش به جایی قد نمی داد.

صدای زنگ تلفن که بلند شد، مریم  از عالم خودش بیرون آمد. به طرف تلفن رفت و گوشی را برداشت.

ـ بفرمایید.

ـ شما خانم آقا داوود هستی؟

ـ بله! شما؟

ـ من نگران زندگی شما هستم. همین قدر بدونید که در زندگیتون پای زن دیگری به میان آمده... مریم  تا خواست دهان باز کند، تماس قطع شد.

دلهره و اضطراب در تمام وجودش رخنه کرد. شاید کسی می خواست آزارش بدهد، شاید کسی می خواست با دشمنی نیمه کوچک مانده از زندگی اش را به هم بریزد.

این شخص چه کسی بود؟ چرا به او این خبر دردناک را داده بود؟ چراباید داوود این کار را کرده باشد، من که هیچ وقت در زندگی کم و کسری برای داوود نگذاشتم، من که به او بی مهری و کم محبتی نکردم، چرا باید به زن دیگری تمایل پیدا کرده باشد؟!

مریم  به یاد عید افتاد. داوود با اصرار او را به شهرستان پیش خانواده اش فرستاده بود. در حالی که داوود همیشه از این که مریم  به شهرستان پیش خانواده اش برود، ممانعت می کرد.

هر چه بیشتر فکر می کرد، بیشتر به این نتیجه می رسید که زندگی اش دستخوش تلاطم شده است، حالا علت بی تفاوتی های داوود را بهتر می فهمید.

اشک از چشمان مریم  جاری شد. بعداز ۲۸سال چه بدبختی بزرگی نصیب اش شده بود. با بچه های بزرگش که در جامعه در موقعیت حساس قرار داشتند چه باید می کرد. جلوی دامادش چه رفتاری باید می کرد، نکند این مشکل بر زندگی دخترش هم تأثیر می گذاشت.

دو پسرش دانشجو بودند. نکند اگر می فهمیدند پدر را تحت فشار قرار می دادند یا از روی عصبانیت دست به کار خطرناکی می زدند.

مریم  آهی کشید هر چه بود باید مبارزه می کرد. او در تمام ۲۸سال زندگی مشترکش مبارزه با سختی ها را به خوبی آموخته بود، اما چگونه؟ چطور می توانست حق و حقوق بربادرفته اش را از داوود بگیرد.

داوود برای خانه خرید می کرد، پول آب و برق را می داد، اماهیچ مخارج دیگری را متحمل نمی شد. داوود خرج مسکن به او نمی داد، به او بی توجه بود و بدون اجازه اش دل به زن دیگری داده و با او پیوند بسته بود.

زن باید جواب تمام سؤالاتش را می گرفت. به طرف دادگاه خانواده راه افتاد.داوود دیگر بازی را ادامه نداد. او دل به زن دیگری به نام سمیرا داده بود و نمی خواست با مریم ادامه دهد. در این مدت هم اگر مانده بود به خاطر این بود تا بتواند مریم را تحت فشار قرار دهد تا بخشی از خانه را صاحب شود.

داوود روبه روی مریم ایستاد و گفت: سمیرا را دوست دارم، او جوان تر است، فقط به فکر بچه ها نیست فقط خانه را تمیز نمی کند، فقط نمی گوید چه کار کنم و چه کار نکنم! فقط بوی آشپزخانه نمی دهد! و ...

khorasannews.com
  • 12
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش