اگر تهراني باشيد يا در تهران بزرگ شده باشيد حتما يکي از نوستالژي دوران کودکيتان، ترانه عاميانه ماشين ممدلي است:
ماشين مشممدلي/ نه بوق داره نه صندلي
با پردههاي مخملي/ با چوبهاي جنگلي
صندليهاش فنر داره/ شوفر بيهنر داره...
اين ترانه نزد تهرانيهاي قديم تا جايي شهرت پيدا کرد که يکي از ترانهسراها به نام غلامرضا روحاني آن را در قالب يک ترجيعبند بازسرايي و هنرمند موسيقيدان و نواساز ايراني، مرحوم جواد بديعزاده آن را در دستگاه موسيقي ماهور تنظيم و اجرا کرد.
درباره اين ماشين و مشممدلي روايتهاي بسياري نقل شده که شايد برخي از آنها واقعيت نداشته و جزء ادبيات شفاهي تهرانيها به حساب ميآيد. سيدجمال هاديانزواره در کتاب «اتولنامه، فرهنگ ماشيننوشتهها در ايران» درمورد داستان اين ماشين مينويسد: «مرحوم «مشهدي محمدعلي» از درشکهچيهاي تهران قديم بود که بهخاطر شغلش انگشتنماي خاصوعام شده بود.
مشديممدلي صاحب چند رأس اسب و درشکه بود و در ميان سورچيهاي تهران نفوذ فوقالعادهاي داشت. خودش مالک چند درشکه بود و در شهر کار ميکرد. مردم هر روز او را ميديدند، برايش دست بلند ميکردند و با او سلامعليک داشتند. بعد از رواج اتومبيل، کسبوکار سورچيها کساد شد. مشديممدلي چند دستگاه اتوبوس کوچک (مينيبوس) خريد و بهاينترتيب شخصيت تازهاي يافت.
در آن زمان شوفري، شغلي محبوب و مورد احترام مردم بود و بسياري از جوانان آرزو داشتند روزي شوفر شوند. سرشناسي و شهرت مشديممدلي سورچي و حسن خلق او سبب شده بود بچههاي شيطان و بازيگوش تهران تا او را در درشکهاش ميديدند سربهسرش بگذارند. بعدها که مشديممدلي ماشين هم خريد، دنبال ماشينش ميدويدند و دستهجمعي اين شعر مشهور را ميخواندند.»
مشديممدلي سالهاي مديدي است از دنيا رفته و ديگر نه اثري از درشکههايش هست و نه اتوبوسش اما هنوز بعد از ۸۰ ، ۹۰ سال، مردم هر ماشين قراضهاي را ميبينند زير لب اين ترانه را زمزمه ميکنند.
از ديگر رانندگان بامرام، دارای حسن خلق، زحمتکش و مردمدار در تهران عبدالعلي عابديجعفري مشهور به «داييعبدالعلي» بود که سالها مسافران را از زادگاه پديدآورنده، شهر «زواره» به تهران ميبرد. در ماشين اتوبوس دماغدار کمپاني جمس، داييعبدالعلي، همه را راضي نگه ميداشت، مسافران شهر و روستاهاي اطراف را جمع ميکرد و گاهی در ماشين منتظر ميماند تا زائويي وضع حمل کند و بعد شوهرش را سوار کند يا گاهي صبر ميکرد کشاورزي، آبياري باغش تمام شود و به مسافران ملحق شود. درواقع، مسافتي که امروز با اتوبوس حداکثر پنج ساعت طي ميشود، دو، سه روز با داييعبدالعلي طول ميکشيد.
اصطلاح اتومبيلچي
مردم از قديم عادت داشتند دنباله نام هر شغلي لفظ «چي» قرار ميدادند؛ کسي که درشکه ميراند، درشکهچي، کسي که شهربان بود، شهربانچي، کسي که جار ميزد، جارچي. در آن زمان هم رانندگان چون خارجي بودند و تلفظ نامشان براي تهرانيها سخت بود، مردم به نخستين راننده اتومبيل در زمان مظفرالدينشاه لقب «اتومبيلچي» را دادند و بهتدريج اين نام در دولت جا افتاد.
در گواهينامههاي سال ۱۲۹۸ خورشيدي به بعد که توسط نظميه صادر ميشد، به جاي نام راننده، نام «اتومبيلچي» و به جاي گواهينامه رانندگي، «تصديقنامه اتومبيلچي» قيد شد. اين قضيه تا سال ۱۳۰۵ يعني زمان سلطنت پهلوي اول ادامه داشت و سپس اين اصطلاح از گواهينامهها حذف شد و به «تصديقنامه شوفرگري» تبديل شد.
جايگاه بالاي شوفري
زماني که اتومبيل وارد ايران شد، بهتدريج گسترش يافت، کسي رانندگي را آموزش نديده بود ازاينرو، اکثر رانندگان اتومبيل آسوري، ارمني و عرب بودند و يکي از دلايل عدم استفاده از اتومبيل در تهران نيز نبود شوفر ايراني در ابتدا و سپس نبود تعميرکار، مکانيکي و ايستگاههاي پمپبنزين بود. به مرور زمان تهرانيان هم رانندگي ياد گرفتند اما کمبودن تعداد رانندگان در تهران باعث شده بود مردان تهراني که شوفري و رانندگي را ياد گرفته بودند، اجرت و حقوقشان نسبت به ساير شغلها بيشتر باشد.
جعفر شهري در کتاب «تهران در قرن سيزدهم» درمورد منزلت بالاي شوفر مينويسد: «در نظر اهل علم و روشنفکرها، مردمان فوقالعادهاي که آن کار را از راه علم ميکردند، لازمه بالاترين تکريمها و تعظيمها بودند. خاصه زنان و دختران جوان را که شيفته و مجذوب آنان مينمود و چه دوشيزگان پردهنشين که جهت يکبار سواري و نشستن پهلوي دست آنها، ترک خانه و خانمان کرده و تسليم ايشان ميشدند.
يکي ديگر از موجبات اهميت آنان، درآمد سرشار بريزوبپاش بود که بيحساب خرج ميکردند و از آنجا که بيحساب هم بهدست ميآمد، اجرت راننده تا حد اعجاب بالا بود و مواجبش در ماه دو برابر حقوق يک سرتيپ ميشد. بعد از شوفري، ماشينداري (داشتن نمايشگاه ماشين) بود که در حد خود در رديف بهترين و پرسودترين کارها بهحساب ميآمد.»
با فراگيرشدن استفاده از اتومبیل، شوفري به نوعي تبديل به يک خردهفرهنگ شد. اين خردهفرهنگ، نوع رفتار اجتماعي، علايق، گويش، خواب و خوراک، پوشش و حتي آرايش و اصلاح سر و صورت مردان را دربرميگرفت که برخي جنبههاي آن زبانزد عاموخاص شد.
- 17
- 1