آدرسش جايي در خيابان خاوران است، انتهاي پارک شهداي گمنام. از ماشينهاي دولتي و غيردولتي که پشت هم رديف شدهاند و ميلههاي آهني روي درهاي پتوپهنش ميشود فهميد که مرکز اقامتي مادر و کودک تولد دوباره همينجاست. در آهني که شبيه درهاي مدرسههاست، با يک قيژ بلند باز ميشود. اولين چيزي که به چشم ميآيد خوشامدگويي براي آدمهاي مهمي است که ميآيند مرکز را افتتاح کنند. اينجا دومين مرکز اقامتي است كه توسط مؤسسه تولد دوباره افتتاح ميشود. اين بار بزرگتر و جديتر.
از پلههاي مرکز که بالا ميرويم، زنها بهرديف روي مبلهاي نو و تروتميز نشستهاند. اينجا شبيه خانه نيست، اما ميتوان مثل يک خوابگاه يا پانسيون رويش حساب کرد. يک جاي امن براي آدمهايي که تا همين چند ماه پيش سقفشان آسمان خدا بوده و فرششان مقواهاي آبخورده پهنشده کف خيابان. صداي گريه و خنده بچهها با فضاي خوشرنگ خوابگاه درآميخته شده. آدمهايي که در صورتهاي خسته و از بني رفتهشان به خاطر اعتياد ميشود اميد را پيدا کرد. سوگل، اسم يکي از همين زنهاست. پسر ١٣سالهاش را فقط يک هفته مادري کرده و حالا نميداند کجاي جهان يا در کدام مرکز بهزيستي است.
خودش ميگويد پاکي بالا؛ يعني معتادي که پنج سال از پاکياش ميگذرد. موبايلش را روي تخت گذاشته و از آن کسي با صدايي که به ناله ميماند: «بسمه ديگه تنهايي، بذار حس کنم اينجايي...» نشستهام کنارش و به موهاي پرپشت و قد بلندش نگاه ميکنم. دخترش آنيتا که پنجساله است با دختر يکي ديگر از مددجوها در حال بازي است. سوگل ميدان حرفزدن نميدهد. گاهي به صورتم نگاه ميکند و همراه با خواننده با لبهاي غنچه ميخواند: «نرو رد نشو از دل سادهم نرو من که اجازه ندادم...» بعد قهقههاش در هوا ميپيچد و ميخواند: «نرو لعنتي اشک يه مردو نريز...». سوگل ميگويد ٣٥ساله است و حالا بچه اولش را که از شوهر اولش بوده، فراموش کرده. بعد ميان همان تکمضرابهايي که از آهنگ ميپراند، ميگويد:
«ببين فک نکني من اينجامها، ما خودمون خونه داريم، من با بابام زندگي ميکنم و مامانم...». از او ميپرسم در خانوادهاش کسي معتاد است يا نه؛ ميگويد: «بابام پاکه، مامانم و خواهرم آدم عاديان... منم که پاکم، داداشم هم آدم عاديه...». در مرزهايي که بينشان کشيدهاند سوگل خيلي وقت است که آدم عادي نيست، از همان روزهاي ١٥سالگي که زن عباد شد، در خيابان قياسي تهران يک اتاق گرفتند و با شوهرش هممنقل شدند، سوگل از همان روزها ديگر آدم عادي نبود... . از او سؤال ميکنم که کي آدم عادي ميشود و او ميگويد: «نگو خسته شدي ديگه از من، نرو لعنتي هيشکي شبيه تو نيست...».
هناس يعني نفس
هناس از همه زنهاي اينجا قشنگتر است، آنقدر قشنگ و سرحال که باور نميکني ١١ سال اعتياد و کارتنخوابي و دو بار ازدواج دارد. هناس ١٠ ماه است که پاک است. شوهر اولش را به اجبار خانواده در کهگيلويهوبويراحمد پذيرفت و از همانجا معتاد شد، بعد از طلاق، با مردي ازدواج کرد که عاشقش بود و از اعتيادش خبر نداشت، مرد درست شب هفتم مادر هناس، در تصادف ميميرد و هناس به تهران ميآيد... .
در همان سالهاي اعتياد در دانشگاه شهرشان دوره کمکهاي اوليه و تجهيزات اورژانس ديده و قرار است برايش کار پيدا کنند. هناس با رژلب قرمز و چشمهاي قشنگ شبيه هنرپيشههاست. هم دوا مصرف کرده و هم ترياک و هم شيشه... . سوگل ميآيد بالاي سرش و همانطور که موبايلش را تکان ميدهد، به هناس ميگويد: «شعر من رنگ چشاته، رنگ پاک بيريايي، بهترين رنگي که ديدم، رنگ زرد کهربايي»؛ دختر غشغش ميخندد و هناس وقتي معني اسمش را ميپرسيم، با خنده و دلبري ميگويد: نفس.
اين بچه همه اميد منه
در خوابگاه بالاي سر اميرحسين دوسالهاش نشسته و لاک قرمزش را که روي ناخنهايش زده، فوت ميکند. موهايش رنگ قشنگي دارد و برايمان آرايش کرده. اين را خودش در گوشم ميگويد و ميخندد. ميخواهد محدثه صدايش کنيم، محدثه ٢٤ساله که از ١٢سالگي اعتياد داشته، حالا با پسرش اميرحسين اينجا زندگي ميکند و قرار است خدمتکار مرکز هم باشد. خودش نميگويد اما بعدا معلوم ميشود که اچآيوي مثبت است. خودش نميگويد اما معلوم ميشود بچهاش که به ما ميگويد هشتماهه است دو سال دارد و تا همين چهار ماه پيش در بهزيستي بوده است. خودش چه ميگويد: ميگويد در خانوادهاش هيچکس آدم عادي نبود.
١٢سالگي وقتي پدرش از خانه بيرون ميرفته، او سيگار و گل و حشيش پدرش را کش ميرفته و ميکشيده. ١٣سالگي با يک مرد ٣٠ساله همخانه ميشود. موادش تأمين ميشود و با او بدون هيچ رابطه تعريفشدهاي زندگي ميکند. چهار سال پيش از مرد جدا ميشود و با يک مرد ازدواج ميکند، خودش نميگويد اما معلوم ميشود يک سال اجازه خروج از خانه را نداشته و آفتاب را نميديده. خودش نميگويد اما ميگويند بچه تنها اميد زندگي اوست و به خاطر او حالا شش ماه است که پاک است... . محدثه وقت بيرونرفتن از اتاق ميگويد: تو رو خدا تو رو خدا تو رو خدا عکس بچم رو بنداز تو روزنامهتون خب... .
سارا آزاد، مدير مرکز تازه افتتاحشده در خاوران در گفتوگو با خبرنگاران درباره اين مرکز ميگويد: «مرکزي که حدود شش ماه پيش در غرب تهران افتتاح شد، امکاناتش محدود بود و اين مرکز تکامليافته مرکز قبلي ماست. درحالحاضر ما پنج مادر و فرزند را پذيرش کردهايم و از فردا افراد جديدي را نيز پذيرش ميکنيم. به گفته آزاد قرار است در اين مرکز نحوه صحيح زندگيکردن به زنان آموزش داده شود. هدف اصلي اين مرکز رهانکردن مددجويان تا بهبودي کامل است، حتي اگر تا آخر عمرشان نام آدم عادي را نگيرند.
به گفته آزاد سرانه هر مادر و کودک در ماه يکميليونو ۱۰۰ هزار تومان پيشبيني شده است. در اين مرکز علاوه بر خدمات مشاوره، خدمات پزشکي و دارويي هم به مادران معتاد ارائه خواهد شد. هنوز سوگل در حال آهنگخواندن است، آدمهاي مهم در مرکز بالا و پايين ميروند اما سوگل از پنجره آويزان شده و ميخواند: «من همونم که وضع زندگيش عالي نميشه، حتي جشن تولدش هم غرق خوشحالي نميشه...».
طرحي براي مادر و كودك
علی ربیعی اظهار کرد: امروز برای دو موضوع؛ یکی بحث کودک و دیگری بحث اعتیاد جمع شدهایم که این موضوع برای همه ایرانیان و نمایندگان در دولت بسیار مهم است. بارها شنیدهایم که بچهها بیگناه هستند و درواقع جرمی مرتکب نشدهاند؛ اما بچههایی هستند که از ابتدای تولد در معرض زندگی بد قرار گرفتهاند. خیلی بد است که وقتی کودکی به دنیا میآید، در معرض زندگی تلخ قرار بگیرد.
وی با اشاره به اینکه ما در قبال این بچهها، بهخصوص تا هزار روز اول زندگیشان مسئول هستیم، گفت: در حوزه رفاهی، یکی از برنامههای ما رفع سوءتغذیه کودکان و مبارزه با آن بود که این کار را از مناطق مرزی شروع کردیم و مادران بارداری را که دارای سوءتغذیه بودند نیز شناسایی کردیم.
ربیعی با بیان اینکه با کمک سازمان بهزیستی در روستاها وعدههای گرم غذایی را توزیع کردیم، افزود: بحث دیگری که در ارتباط با کودکان پیگیری کردیم، موضوع درمان آنها بود که خوشبختانه درحالحاضر وقتی کودکی به دنیا میآید، یک دفترچه درمان بالای سرش است. موضوع دیگری که در دستور کار قرار دادیم، بحث بازماندگی از تحصیل کودکان بود. درحالحاضر حدود ٩ میلیون بیسواد در کشور داریم که بعضا برخی از آنها بالای ٦٠ سال دارند. تعدادی از کودکان نیز به دلیل فقر نمیتوانستند تحصیل کنند که این کودکان را نیز مورد توجه قرار دادیم.
وی ادامه داد: در همین راستا آمار ورودی سال تحصیلی جدید را از ثبتاحوال و همچنین از آموزشوپرورش گرفتیم و با یکدیگر تطبیق دادیم که در نهایت ١٦٠ هزار کودک بازمانده از تحصیل شناسایی شدند. مدرسهسازی مهم است، اما مهمتر از آن، هدفگذاری روی کسانی است که به دلیل فقر به مدرسه نمیروند. مراکز خیریه میتوانند روی این موضوع تأثیرگذار باشند و همگی باید الزام به مدرسهرفتن را مورد توجه قرار دهیم.
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با تأکید بر اینکه مادران در معرض اچآیوی و اعتیاد حق مادری دارند و نباید این حق را از آنها گرفت، گفت: باید مراقب بود که بچهها آلوده نشوند. ما پیش از این چندین مرکز نگهداری را برای مادران باردار معتاد افتتاح کردیم. امروز یک طرحی را برای مادر و کودک اجرائی کردهایم که به همه همکاران و سازمانهای مردمنهاد تبریک میگویم. ظرفیت این مرکز ٤٠ نفر است و به مرور تعدادشان زیاد خواهد شد.
وی اضافه کرد: ٣٦٠ مرکز اورژانس اجتماعی در کشور داریم که برای رصد اینگونه زنان است و باید سامانهای در این راستا راهاندازی شود. مددکاری باید بیرون و به جامعه بیاید و فرد را با خود همراه کند. استراتژی ما این است که مددکاری را فقط در مراکز نداشته باشیم. دیگر سخنران حاضر در این مراسم، معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده بود. او هم در سخنان خود گفت: بهزودی طرحی را با سازمانهای مردمنهاد در حوزه زنان و خانواده دنبال خواهیم کرد که برای توانافزایی آنها در مقابله با آسیبها زمینه بهتری را فراهم خواهد کرد.
معصومه ابتکار اظهار کرد: اگر بخواهیم با توجه به گستردگی آسیبهای کودکان و زنان، یک مواجهه درست داشته باشیم، نگاه و رویکرد باید علمی و با مشارکت مردم و سازمانهای مردمنهاد باشد. وی با اشاره به اینکه باید حمایتهای لازم برای خیریهها و سازمانها مردمنهاد فراهم شود، افزود: این سازمانها برای حل معضلات و کاهش آسیبها میتوانند راهحلهای مؤثری ارائه دهند. اثربخشی این سازمانها از دولت نهتنها کمتر نیست؛
بلکه حتی بهخاطر انگیزههای بالا ممکن است تأثیرگذاری و موفقیتشان از دولت بیشتر باشد و با هزینههای کمتری هم کار میکنند. ابتکار اضافه کرد: با بررسی و مطالعات در این زمینه میتوانیم سازمانها را توانمندتر کنیم و باید بیشتر به آنها اجازه فعالیت داد. در معاونت زنان حمایتهایی از این سازمانها و مراکز داریم و به وسیله پروژههایی در گذشته از آنها حمایت کردیم. معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده ادامه داد: بهزودی طرحی را با سازمانهای مردمنهاد در حوزه زنان و خانواده دنبال خواهیم کرد که برای توانافزایی آنها در مقابله با آسیبها زمینه بهتری را فراهم خواهد کرد. وی با اشاره به راهاندازی مراکزی برای درمان توانافزایی زنان گفت: زنانی هستند که میگویند به انتهای خط رسیده بودند و شاید هیچ امیدی جز فعالیتهای انساندوستانه سازمانهای مردمنهاد و خیریهها نداشتند.
- 10
- 3