
تازهترین تحولات بحران در سوریه در شرایطی در حال رقم خوردن است که همزمان با ورود به هفتمین روز از حمله نظامیان ترکیه به عفرین، نخستین جلسه مذاکرات صلح سوریه در وین نیز کلید خورد. این نهمین دور مذاکرات صلح میان مخالفان و دولت سوریه است که به میزبانی سازمان ملل متحد برگزار میشود؛ گفت و گوهایی که در هشت نشست قبلی خروجی خاصی از آن نمایان نیست.
دیدار جداگانه مخالفان و نمایندگان بشار اسد با نماینده سازمان ملل و شنیدن مواضعی که هر روز و هر لحظه به واسطه سرعت تحولات و پیچیدگی معادلات، دچار تغییر و تحول میشود، چه دردی از رنجهای بسیار مردم سوریه درمان خواهد کرد؟
حال از طرف دیگر قرار است مذاکراتی دیگر در سوچی روسیه با حضور تعدادی از نمایندگان گروههای مخالف برگزار شود. هنوز مذاکرات سوچی کلید نخورده، میان دو قدرت فرامنطقهای حاضر در زمین سوریه، اختلافها هویداست.
روسها میگویند دلیل حضور پنج کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان و اردن در وین را درک نمیکنند. آنها در حال برداشتن گامهای یکطرفهای هستند که برای حل بحران سوریه، فایدهای در بر ندارد. با این حال استفان دیمیستورا فرستاده ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور سوریه، دیروز پیش از آغاز مذاکرات وین میگوید که این دوره از مذاکرات در شرایط بسیار حساسی برگزار میشود و دستور کار آن در مورد قانون اساسی سوریه است که فعلاً در خصوص سرنوشت بشار اسد حساسیت خاصی ایجاد نشود.
اصولاً مشخص نیست در کشوری که علاوه بر گروههای پرشمار مخالف و دولت، عرصه حضور و نقش آفرینی بازیگران متعدد منطقهای و فرامنطقهای است، قانون اساسی به عنوان رکن اصلی و دورنمای آینده مردم و کشور سوریه از چه طریق و فرآیندی در حال تدوین شدن است؟ آیا عهده دار تدوین این قانون دولت است یا مخالفان؟ بازیگران خارجی چه حقی برای تعیین سرنوشت یک ملت دارند در حالیکه هنوز عرصه داخلی این کشور مملو از تنشها میان دولت و بازیگران فروملی داخلی است؟
اساساً وقتی که در مورد سرنوشت بشار اسد میان گروههای مخالف و برخی بازیگران خارجی توافقی وجود ندارد، چرا اکنون بر سر این مساله مهم و حیاتی صحبتی در نمیگیرد؟ گیریم مدرنترین و دموکراتیک ترین قانون اساسی هم برای سوریه تدوین شد، آیا در چنین وضعیتی که علاوه بر تنشهای داخلی، نیروهای خارجی هم به خاک این کشور ورود کرده و هر کدام ساز خود را میزنند، تدوین این قانون موضوعیتی مییابد؟
افزایش بحرانی که قابل پیشبینی بود
بحران سوریه در حالی وارد هفتمین سال خود شد که خلافت سرزمینی داعش با شکست این گروه و تصرف دیرالزور و رقه به عنوان پایتخت خود خوانده داعش به پایان رسید. در این حالت بود که با تبلیغات وسیع، دورنمای مدیریت بحران در سوریه آنچنان تصویر شد که گویا تنها مشکل و چالش اصلی این کشور وجود داعش بود و با از بین رفتن این گروه و آن هم تنها در عرصه سرزمینی تمام مشکلات در کسری از زمان قابل حل شدن است.
از همان ابتدا نیز پیش بینی میشد که از بین رفتن گروههای تروریستی نظیر داعش در سوریه تنها یک مرحله از مدیریت بحران است و تازه ماجرای اصلی یعنی کنار آمدن گروههای مخالف و دولت و همچنین بازیگران دخیل در این بحران شروع خواهد شد. البته در همان روزهای نخست نیز این موضوع را مطرح کردیم که در میدان سوریه داعش، جبهه النصره و احرار الشام تنها گروههای افراطی شناخته شده در سوریه هستند و در این کشور بیش از ۲هزار گروه تروریستی و افراطگرا وجود دارد که نحوه مقابله با آنها خود داستانی پر آب چشم خواهد بود.
جنگ جهانی کوچک در سوریه
با این اوصاف و در حالی که هنوز جنگ قدرت میان گروههای داخلی در سوریه آغاز نشده، اینک کشورهای دخیل در بحران آغازگر تنشی تازه هستند. یک هفته از حمله ترکیه به شمال سوریه و منطقه عفرین میگذرد. پس از یک هفته تنها صحبتی که از سوی آمریکا و متحدانش در مورد آن میشنویم، این است که این ماجرا نباید طولانی شود و ترکیه با وجود اینکه نگرانیهایش درک میشود باید از خودش خویشتن داری نشان دهد.
ترکها حالا میگویند که در هفتمین روز از آغاز عملیات شاخه زیتون به تعبیر خودشان، ۳۴۰ نفر از نیروهای کرد را کشتهاند. ترکیه نیروهای (پ ی د) را وابسته به (پ ک ک) میداند و میگوید که هدفش مبارزه با تروریسم در شمال سوریه است. حالا آمریکاییها به عنوان حامیان کردهای سوریه میگویند علاوه بر هشدار به آنکارا برای حمله احتمالی به منبج که هدف بعدی ترکیه برای عملیات شاخه زیتون عنوان میشود، همزمان به کردها که تحت حمایت واشنتگن قرار دارند نیز هشدار داده که در صورت درگیری با ترکیه، حمایت آمریکا را از دست خواهند داد.
این اعلام مواضع از سوی دو طرف در حالی به یک طنز تلخ شبیه است که روز پنجشنبه کاخ سفید در بیانیهای اعلام میکند: دونالد ترامپ در گفت و گویی تلفنی از اردوغان خواسته که عملیات نظامیاش در شمال سوریه را محدود کند و از درگیری میان نیروهای آمریکا و ترکیه بپرهیزد؛ اما ترکها با تکذیب مضمون این مکالمه تلفنی معتقدند که دو رئیس جمهوری، تنها در مورد عملیات عفرین تبادل نظر کرده و آمریکا هیچگونه ابراز نگرانی از عملیات ترکیه در شمال سوریه نداشته است.
اکنون عرصه میدانی سوریه شبیه به یک جنگ جهانی کوچک است که بازیگران متعددی با توجه به هزینههایی که در طول این سالها در این زمین پرآشوب متحمل شدهاند، خواستار رسیدن به اهداف و راهبردهای مختلفشان در این برهه از تحولات سوریه هستند. آمریکا و روسیه دو قدرت فرامنطقهای هستند که در حال حاضر دست برتر را در این جریان دارند و سایر متحدانشان بیشتر دنباله روی منویات آنها هستند. روسها تا به اینجای کار نه تنها به خواست خود نزدیک بلکه، بیشترین دستاوردها را در طول ماههای گذشته کسب کردهاند.
علاوه بر پایگاه دریایی طرطوس به عنوان پایگاه سنتی روسیه در سوریه، مسکو اینک پایگاه هوایی حمیمیم در لاذقیه را نیز در چنته دارد. قراردادی ۴۹ ساله با دولت سوریه منعقد کرده که به محض پایان میتواند به صورت خودکار تا ۲۵ سال نیز تمدید شود. علاوه بر این تمامی روسها در این کشور از مصونیت کامل قضائی، سیاسی و دیپلماتیک برخوردار خواهند بود.
در اینجاست که وقتی پوتین در سفرش به مصر ماه گذشته به صورت اتفاقی وارد لاذقیه شد، هنگام سان دیدن از نیروهای روسی در پایگاه حمیمیم، ژنرال ارتش روسیه آشکارا دست بشار اسد را گرفت و اجازه نداد که او نیز در سان دیدن پوتین را همراهی کند. این هزینهای است که رئیس یک دولت به عنوان نماینده یک ملت باید جلوی دوربینهای خبری در مقابل رئیس جمهوری روسیه آن هم در خاک کشورش بپردازد. آمریکاییها نیز در این میدان در حال حاضر با یک تیر چند نشان را هدف قرار دادهاند. نخست اینکه با حمایت از نیروهای کرد شمال این کشور، مقدمات تشکیل یک نظام فدرالی غیر متمرکز در سوریه را فراهم آوردهاند.
طرحی که همخوانی زیادی با طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید آمریکا برای پیشبرد اهدافشان در عبور به شرق دارد. از سوی دیگر نظم منطقه خاورمیانه حاصل از پیمان ساکس- پیکو در جنگ جهانی اول نیز با تجزیه احتمالی سوریه و حتی عراق به سمت سوی نظمی جدید حرکت میکند که در این میان تنها برنده آن آمریکا و مخالف آن اروپا خواهد بود.
به همین دلیل است که ناتو از ترکیه برای حمله به شمال سوریه به صورت ضمنی حمایت میکند. حمله ترکیه به عفرین علاوه بر راهبرد ترکیه، برای روسیه، اروپا و حتی دولت بشار اسد نیز به فراخور حال هرکدامشان دارای منافعی خاص است. ترکها با استقلال احتمالی کردها در شمال سوریه، عمق استراتژیک خود را در مرزهای جنوبی دچار تهدید میبینند. در نتیجه با حمله به ضعیفترین کانتون از کانتونها سهگانه در شمال سوریه یعنی عفرین، هم از این خطر استراتژیک رهایی مییابند و هم اینکه برگ برندهای را در مذاکرات آتی صلح در سوریه حفظ خواهند کرد.
اروپا نیز با تضعیف و زیر ضربه قرار گرفتن کردها به عنوان آلترناتیو فدرالیزه کردن سوریه، همچنان چشم امید به حفظ نظم قدیمی و شرایط موجود منطقه را دارند. دولت اسد نیز با درگیر بودن در چند جبهه داخلی و خارجی،هر چند در افکار عمومی قصد القای این مساله را دارد که عملیات ترکیه تجاوز به تمامیت ارضی سوریه است و دمشق این مساله را تحمل نمیکند، اما چندان هم از تضعیف یک دشمن داخلی به دست یک بازیگر خارجی ناخشنود نخواهد بود.
صاحبان اصلی سرزمینی که فراموش شدهاند
در این میان در حالی که هر یک از بازیگران قصد بهرهگیری از شرایط کنونی را دارند، تنها فراموش شدگان سوریه، صاحبان اصلی سرزمین یعنی ملت سوریه هستند. ملتی که در طول این هفت سال علاوه بر صدها هزار کشته و میلیونها آواره، تمامی زیرساختهای کشورشان را ویران شده میبینند. چه برنامه و چه راهکاری میتواند این همه هزینه و درماندگی را از چهره آنها بزداید در حالی که تمامی تلاشها گوشه چشمی نیز به سرنوشت آنها ندارد.
آوارگانی که با رها کردن سرزمین سوختهشان اکنون در اروپا یا کشورهای منطقه در بدترین حالت دربه دری به سر میبرند. کافی است در خیابانهای اروپا قدمی بزنید تا عمق بدبختی این مردم را به چشم خود مشاهده کنید. پدری که از صورتش مشخص است روزگاری در کشورش صاحب شغل و جایگاهی بوده، شاید معلم یا شاید کارمند یک اداره یا یک تاجر، اکنون با زن و فرزندانش با چهرهای بهت زده در کنار خیابانهای پر زرق و برق در حالی گدایی است.
سوال این است که به جزء شعار در مذاکرات بینالمللی که میگوید مردم تعیین کننده سرنوشت نهایی هستند، چه اقدامی برای تسکین آلام آنها صورت گرفته است؟ با این وضعیت تنش، جنگ سالهای بیشتری ادامه خواهد یافت و کشورهای منطقه باید بدانند که با خارج شدن ابتکار عمل از دستانشان و ورود آمریکا و روسیه به زمین بحران در سوریه، رنج این مردم و این افتراق ملی زمانی گریبان تمام منطقه و حتی جامعه جهانی را خواهد گرفت.
حال هر چه میخواهند قانون اساسی تدوین کنند یا اینکه از مدیریت بحران برای مقابله با تروریسم سخن بگویند. انگار حافظه مردم خاورمیانه تهی از رصد تحولات است. برخورد سیاسی با پدیدهای اجتماعی آن هم در چنین شرایط پیچیدهای کدام راهکار بلند مدت صلح را پیش روی این مردم قرار میدهد؟ مگر غیر از آن است که از سال ۲۰۰۱ تاکنون برخورد سیاسی و نظامی با تروریسم، طالبان را تبدیل به القاعده و القاعده را تبدیل به داعش کرده و پس از این نیز با درمان به اصطلاح مسکنوار برای بیماری که دیگر دارو و مسکن جوابگویش نیست نسل چهارم افراطگرایان در این زمین مساعد به شکل خشونتبارتری باز تولید خواهند شد.
محمدرضا ستاری
- 18
- 4