برادرش، آشيخ محمدتقي گفته بود: «... برادرم حاج شيخ علياصغر مرواريد در صف اول مبارزان بود...». «السابقوني» که لحظهاي در مبارزه از کنار امام خميني دور نشد؛ اما بعد از پيروزي نهضت، دستي در سفره انقلاب نداشت و بعد از کفايتنداشتن سياسي بنيصدر، از سياست کناره گرفت و به اصل خويش بازگشت. به تدوين کتب فقهي قديمي براي حوزه پرداخت و تا همين دو سال آخر که خانهنشين شده بود، به اين امر مهم مشغول بود.
مهرماه ٩١، محمدتقي مرواريد در ٩١سالگي از دنيا رفت و برادر ديگر يعني علياصغر مرواريد به تاريخ چهاردهم مرداد ٩٦ در ٩٣ سالگي. سيدحسن خميني بر پيکرش نماز گزارد و مراسم تشييع او با همراهي چهرههاي انقلابي در حسينيه جماران برگزار شد و پيکرش در حرم شاه عبدالعظيم آرام گرفت. مبارز سياسي سالهاي قبل از انقلاب که بعد از پيروزي شايد کمتر از او گفته شده باشد.
آغاز مبارزه، مردي که در حصر است
مبارزات سياسى خود را با سخنرانى بر منابر عليه رژيم شاه از سال ١٣٣٧ شروع كرد. از همين دوران هم دستگيريهاي متعدد او آغاز ميشود؛ يک بار بعد از ١٥ خرداد ٤٢. اما در فاصله آزادي، در دفاع از امام همچنان سخنراني ميکرد؛ حتي در زمان حصر امام يعني از مرداد ٤٢ تا فروردين ٤٣. عبدالمجيد معاديخواه در مطلبي که درباره حصر امام نوشته بود، شجاعت برخي مانند حجتالاسلام مرواريد را در ايام حصر ستوده و يادآور شده (او، يعني مرواريد) روي منبر به مردم گفته بود: «مردي که در حصر است در اين زمستان خيلي سرد، دغدغه شما را دارد و سفارش به تأمين زغال کرده است...». مرواريد به فاصله اندکي در سال ٤٣، دوباره بازداشت ميشود. همچنين بار ديگر به سال ٤٥.
مرواريد به روايت همبنديها
در سال ۱۳۴۷ به مسجد حضرت مهدي(عج) تهران رفت. همچنين يکي از سخنرانان ثابت هيئت انصارالحسين(ع) بود. به خاطر همين سخنرانيها، بار ديگر در سال ١٣٤٩، دستگير و به ١٨ ماه تبعيد در ايرانشهر محكوم شد؛ اين حكم اما در دادگاه تجديدنظر فسخ و حكم برائت صادر شد. در همان سال، دوباره دستگير و سه ماه زندانى شد. دوباره در سال ٥١ دستگير شد و این بار به سه سال تبعيد محكوم شد. محكوميتش در سال ١٣٥٤ به پايان رسيد و به تهران بازگشت و مبارزات سياسى خود را ادامه داد.
متولد مشهد
علياصغر مرواريد در مشهد به دنيا آمد، به سال ١٣٠٤ هجريشمسي. پدرش شيخ علي فرزند شيخ علياکبر مرواريد بود و با آنکه زندگي سختي را در فقر سپري ميکردند؛ اما خانوادهاي روحانيپرور بودند و از چهرههاي حوزه علميه قم محسوب ميشدند. علياصغر مرواريد هم پس از خواندن مقدمات و قسمتى از سطوح، در اوايل ورود مرحوم آيتالله بروجردى به قم مهاجرت کرد و سطوح را از مدرسين عالى قم آموخت. درس خارج فقه و اصول را هم نزد بروجردى، مرحوم محققداماد و امام خميني گذراند.
پسرعمويش، آيتالله حاج ميرزاحسنعلي مرواريد، از علماي حوزه بود و محمدتقي برادر بزرگتر هم در شرح زندگي خود به سوابق مبارزاتي و خانوادگي مرواريدها اشاره کرده: «از مهمترين خاطراتم ميتوانم به سخنراني حضرت امام در مدرسه فيضيه اشاره کنم که خطاب به شاه فرمود: ميدهم از مملکت بيرونت کنند!
همچنين سفر به عتبات عالیات از بهترين خاطرههاي آن دوران است؛ چون بدون هيچ تشريفاتي ميتوانستيم به آنجا سفر کنيم. زماني که امام در نجف مشرف بود، موفق شدم چندين ماه در درس ايشان شرکت کنم. گاهي به درس آيتالله حکيم، آيتالله خویي و آيتالله سبزواري ميرفتم.
گفتني است از برادرم حاج شيخ علياصغر مرواريد که در صف اول مبارزان بود، درخصوص بعضي مسائل آگاهي ميگرفتم و به سفارشات ايشان عمل ميکردم و يک بار هم همراه ايشان به عتبات رفتم».
در خاطرات شجوني و فروهر
شيخجعفر شجوني درباره دوران زندان خود و همبندبودن با علياصغر مرواريد، نوشته است: «...زندگي در زندان قصر را بايد به دو مرحله تقسيم کرد؛ اوايل ما زندانيها در آنجا آقايي و رياست ميکرديم. دستور ميداديم برايمان غذا و ميوه بياورند. اين وضعيت تقريبا تا سالهاي ۴۵ يا ۴۶ ادامه داشت؛ اما بعدها که ساواک قوت گرفت، ديگر اين حرفها قدغن شد.
در دوره اول حتي ما با لباس خودمان در زندان بوديم. آيتالله طالقاني، من، محلاتي، مرواريد، مقدسيان و اعتمادزاده که معمم بوديم، همه با لباس روحانيت در زندان ميگشتيم. حتي گهگاه سخنراني ميکرديم و روضهخواني داشتيم؛ اما بعدها که ساواک قوي و سختگيريها بيشتر شد، زندان که ميرفتيم، لباس روحانيت را از ما ميگرفتند و حتي مثلا وقتي بعد از دو سال از زندان بيرون ميآمديم، اثري از لباس نبود و دست آخر با همان پيراهن و شلوار به خانه ميرفتيم».
داريوش فروهر هم در آخرين مصاحبه خود با مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام در سال ٧٧، اشارهاي به همين زندانيشدنها داشته: «... اگر اشتباه نکنم، چهرههايي که الان ياد دارم، چون سلولها يک پنجرههاي نردهدار بود، از پشت آن ميشد بيرون را ببيني و اگر از بيرون داخل را نميشد ديد، از پشت که ميديديم من و حاجآقا مصطفي، بعضي از روحانيون که در حياط قدم ميزدند، آنهايي را که من به يادم ميآيد، شايد حضرت آيتالله ربانيشيرازي بود که من نشناختم، حجتالاسلام مرواريد، حجتالاسلام شجوني، بعد البته بيشتر از روحانيون را به زندان ميبردند، اين ديگر موقعي بود که حضرت امام را به تبعيد برده بودند. بعد از ٤٥، يا چهلوششمين روز، شايد ٥١ روز، شما بهتر ميتوانيد تاريخ آن را به دست بياوريد...».
روايت هاشميرفسنجاني
مرحوم هاشميرفسنجاني در مصاحبهاي که به مناسبت سيامين سالگرد پيروزي انقلاب با روزنامه کيهان انجام داده، به فعاليتها در زمان تبعيد امام از کشور اشاره کرده و در آنجا به نقش علياصغر مرواريد هم اشاره ميکند. در اين مصاحبه به بخشي از اسناد ساواک که مربوط به توريع نوارهاي سخنراني امام خميني(ره) بوده اشاره شده و آمده است:
«... سند ديگري داريم که از شهيد بزرگوار، سعيدي، در اين سند ياد ميشود. سند مربوط به سال ٤٨ است. سيدمحمدرضا سعيدي، نوار سخنراني خميني را اخيرا به ايران آورده و به يکي از دوستان خود داده بود که روز دوشنبه مورخ ٢٧/١١/١٣٤٨ در جلسه درس عربي که در منزل محمدعلي موحديکرماني تشکيل شده بود، مورد استفاده افراد حاضر در جلسه قرار گيرد.
ولي چون وقت کافي نبود، قرار شد جلسهاي براي استماع سخنان خميني از نوار مذکور در منزل شيخ حسين کاشاني تشکيل شود، لذا از ساعت ١٣ الي ١٦ روز چهارشنبه مورخ ٢٩/١١/١٣٤٨ محمد اماميکاشاني، شيخ علياصغر مرواريد، شيخ جعفر جواديشجوني، لاهوتي، نجمالدين اعتمادزاده و شيخ علياکبر هاشميرفسنجاني در منزل کاشاني اجتماع و نوار مذکور را استماع نمودند.
شجوني در هنگام گوشدادن به نوار گاهي به قدري متأثر ميشد که اشک در چشمانش حلقه ميزد. ضمنا مرواريد براي کپي نوار مذکور ضبط صوتي را با خود آورده بود، ولي چون سيم رابط نياورده بود، نتوانست آن را ضبط نمايد. يک حلقه کپي نوار مذکور و ٩ برگ مطالب از آن پياده شده، به پيوست ايفاد ميگردد. نظريه رهبر عمليات: اقدام مستقيم در اين مورد باعث شناسايي منبع خواهد شد».
مرواريد در جبهه پرخاش سياسي بود
هاشمي در سال ٧٨ درباره نقشي که مرواريد در انقلاب داشت در برنامه «روايت انقلاب» اينگونه گفته بود: «البته تقسيمبندي کرده بوديم. جالب است. آقاي بهشتي و آقاي باهنر در بخشهاي بنيانهاي فرهنگي مبارزه فعاليت داشتند. من و ... جبهه پرخاشگري را بر عهده گرفته بوديم... اين بحث بين ما بود، آقاي بهشتي به سازندگي نيروها و تشکيلات سخت معتقد بودند.
ميگفتند: قبل از پيروزي بايد حزب، تشکيلات و برنامه حکومتي داشته باشيم. ميگفتند: مبارزه بعد از اين معنا دارد. ما ميگفتيم: اگر ميخواهيم صبر کنيم، فرصت ميگذرد. بايد در ضمن مبارزه کارهاي فرهنگي داشته باشيم. به همين خاطر تقسيم شد. ما بيشتر به اين ميدان که علاقهمند بوديم، ميپرداختيم. مخصوص ما چند نفر نبود. چون ما به هم نزديک بوديم، تقسيم کار داشتيم.
شهيد مفتح بيشتر در دانشگاه کار ميکردند. ايشان مثل شهيد بهشتي جزء شخصيتهايي بود که پل بين حوزه و دانشگاه حساب ميشدند. در جبهه پرخاش و تهاجم سياسي افراد زيادي مثل آقاي مرواريد بودند. جمعيت ما خيلي بيشتر بود. طلبههاي جوانتر از ما هم بودند...».
مرواريد به روايت خودش
عصرگاه عاشوراي ١٣٤٢، مدرسه فيضيه قم، حجتالاسلام مرواريد در کنار امام خميني(ره) به هنگام سخنراني، ١٣٤٢، حجتالاسلام مرواريد درکنار روحانيون دستگيرشده پس از دستگيري امام خميني(ره)، فروردين ١٣٤٣، قم، حجتالاسلام مرواريد درکنار امام خميني(ره) پس از آزادي ايشان از حبس و حصر، ١٣٥٧،
نوفل لوشاتو، حجتالاسلام مرواريد درحاشيه يکي از گفتوشنودهاي مطبوعاتي امام خميني(ره). اينها همگي تصاوير شيخ علياصغر است که پابهپاي امام در ماجراي انقلاب حرکت کرده است.
خودش در مصاحبهاي کوتاه به تاريخ ١٥ بهمن ٩٥ گفته «... من وضع روحيام طوري بود که از همان اوان نوجواني سر پرشوري داشتم.... يادم هست وقتي خبر اعدام نواب را شنيدم، ناگهان احساس کردم دنيا برايم تمام شده و ديگر هيچ کسي را ندارم که بتوانم او را الگو قرار بدهم. در واقع، بذر روحيه انقلابي و مبارزاتي را مرحوم نواب در دل من پاشيد. بعدها که با امام(ره) آشنا شدم، از روحيه انقلابي و شجاعتشان خيلي خوشم آمد و از همان سالهاي ظهور و بروز رگههاي انقلابي در نهضت ايشان، به اشکال مختلف در جريان مبارزه قرار گرفتم... قبل از سخنراني امام(ره) در فيضيه من منبر رفتم.
خيليها ميگفتند سخنراني مرواريد، امام را گرفتار کرد. بعد هم که آمدم تهران و خدا ميداند چه خبر بود... مقدم در ساواک گفته بود عجب گرفتاري شدهايم! هر جا اسم خميني را ميشنويم، اسم مراوريد هم پشت سرش هست. ميدانستند که خيلي به ايشان علاقه دارم.
در همان ايام دستگيري به من وعده داده بود که خودم روز عيد تو را به ديدن آقاي خميني ميبرم. روز عيد فطر، اول وقت بود که ديدم مولوي با لباس تمامرسمي و ماشين شيک کاديلاک مشکي آمد و مرا صدا زد. از آنجا ميخواست برود دربار و در مراسم سلام شرکت کند.
رفتم و سوار ماشين شدم، به اتفاق رفتيم به همان منزلي که امام در قيطريه تحت نظر بود. مرا به اتاق بسيار کوچکي بردند. سجاده امام باز بود و نماز عيد فطر را خوانده بودند. امام(ره) به مولوي گفتند، «اين چه وضعي است؟ چرا به مردم حمله کرديد و وحشيگري راه انداختهايد؟»... آقاي خميني(ره) بسيار کمحرف بودند. آنجا از سکههاي حضرت قائم به من دادند. مولوي منرا از خانه آقا برد و سر چهارراه قصر پياده کرد. از آنجا هم خودم رفتم زندان!».
بعد از انقلاب
علياصغر مرواريد بعد از پيروزي انقلاب، مسئوليت کميته انقلاب اسلامي، شاخه دوم (ناحيه دوم) تهران واقع در خيابان زنجان را برعهده گرفت. او اما با خطمشي حزب جمهوري اسلامي مخالف بود. هاشمي در مصاحبه سال ٨٢ درباره حضورنداشتن مرواريد در حزب جمهوري اسلامي اينگونه گفته بود: «... فقط يک نکته وجود داشت و آن اينکه ما نميخواستيم در شوراي مرکزي که حدود ٣٠ نفر بودند، روحانيون زياد باشند که حزب، حزب آخوندي تلقي شود.
ميخواستيم از همه گروهها، از دانشگاهيها، کارمندها، بازاريها، کارگرها و زنها باشند. بهعنوان نمونه دو خانم را در شوراي مرکزي پذيرفتيم. فضا محدود بود. دنبال اين نميرفتيم که از اين سطح نيرو جذب کنيم. غير از شهيد مطهري، شهيد مفتح و آقاي مرواريد و مرحوم لاهوتي هم نبودند. خيلي از همکاران مبارز مثل آقاي ربانياملشي و ديگران هم نبودند. ميشد همه اينها بيايند که بعدا بعضيها آمدند. ما اصراري نداشتيم که افراد روحاني در آنجا زياد شوند».
مرواريد و بنيصدر
مرواريد در جريان اختلاف بين بنيصدر و حزب جمهوري اسلامي، جانب بنيصدر را گرفت. بعد از تصويب طرح عدم کفايت، از مسئوليتهاي سياسي کناره گرفت. سالها بعد درباره ارتباطش با بنيصدر به «فارس» گفته بود: «ماجراي بنيصدر ارتباط او به بنياد ما، دردسرساز شد و من احساس کردم امام(ره) از اين بابت از من مکدرند.
در ملاقاتي که حدود يکسال قبل رحلتشان با ايشان داشتم گفتند، «شما براي من خاطرهانگيز هستيد و از بابت حرفهايي هم که در مورد بنيصدر ميگوييد، کسي به من چيزي نگفته و کدورتي نيست». بعد هم دعايم کردند و عاقبتبخير برايم طلبيدند که انشاءالله اين دعا مستجاب شده باشد! درهرحال، ايشان حقا اهل مبارزه بودند و من اين صفت را در ايشان بسيار دوست داشتم و به همين دليل هم هرجا که لازم آمد، در کنارشان بودم و تلاش خود را کردم. خداوند به ديده قبول، بپذيرد».
روايت برادر همسر مرواريد
مرواريد، طرفدار حضور روحانيون در قدرت نبود. اسلاميتربتي، برادر همسر مرواريد، دراينباره به «شرق» گفت: «من احساس کردم که نظر ايشان اين است که امثال بنيصدر و بازرگان بر مصدر امور باشند، روحانيت اگر باشد و نتواند کار را بهخوبي انجام دهد، به ضرر اسلام است و اگر هم اين چهرهها کار خود را بهخوبي انجام دهند و مورد حمايت روحانيت هم باشند، اين به نفع اسلام است».
اسلاميتبار هم تأييد ميکند که بعد از طرح عدم کفايت بنيصدر، مرواريد از سياست کنار ميکشد. به گفته تربتي، زندگي مرحوم مرواريد پس از كنارهگيري از سياست چنين بود: «مشغول جمعآوري و بازنويسي کتابهاي فقهي قديمي از زمان شيخ مفيد تا هزار سال بعد از آن؛ يعني شيخ رضا همداني شد و آنها را بهواسطه دوستاني که در بيروت داشت، آنجا چاپ ميکرد. کتابها عموما از طرف حوزه خريداري ميشدند يا در نمايشگاه کتاب عرضه ميشد که چون چاپ بيروت بود، قيمتها به دلار انتخاب ميشد.
دليل انتخاب بيروت هم اين بود که هم آنجا دوستاني داشتند و هم اينکه چاپ کتب عربي و صفحهآرايي آن در بيروت بهتر از ايران انجام ميشد». به گفته تربتي، مثلا هرآنچه را که در باب زکات يا خمس وارد شده مرواريد در کتاب جمعآوري کرده که در حوزه مورد استقبال قرار گرفته است. او حتي کتب فقهي اهل سنت را هم جمعآوري کرده و در يک نسخه به رئيس دانشگاه الازهر تقديم کرد که رئيس آن گفته بود اين کار را ما بايد انجام ميداديم!
تا سال ٦٣ بنيادي به نام انقلاب اسلامي در اختيار مرواريد بود که طبق روايت هاشمي، با فشار دادستاني و کميته انقلاب واگذار ميشود. مرواريد در ديدارش با هاشمي تقاضاي بازپسگرفتن آن را داشته که ناموفق بوده است. بعد از آن ديگر ردپايي در خاطرهاي ندارد تا لحظه فوت و تشييعش در حسينيه جماران که بهانهاي ميشود تا انقلابيهاي قديم دور هم جمع شوند.
- 15
- 4