یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳
۰۸:۲۷ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۶۳۲۶
فرهنگ و حماسه

گزارش لحظه به لحظه از شب مظلوم تاریخ

اخبار مذهبی,خبرهای مذهبی,فرهنگ و حماسه,امام علی (ع)

مرور برگ‌های تاریخ در روز شهادت انسان کامل و نخستین امام مظلوم شیعیان

 

منزل ام کلثوم

در شب نوزدهم، مولا حال عجیب و غیر توصیفی داشت. برای دلجویی بیشتر از دختركوچكش آخرين افطار خويش رادر منزل دخترش ام کلثوم قرار می دهد. سر سفرة افطاری که غذای موجود در آن دو قرص نان جو و مقداری شیر و نمک است، می نشیند. رو می کند به دخترش و می فرماید: دخترم! تاکنون نشده که پدرت با دو خورشت افطار کند. دخترم! شیر را بردار! من با همان نان و نمک افطار می کنم.

بیش از سه لقمه میل نمی کند و وقتی با پرسش دخترش رو به رو می شود که پدر! مگر روزه دار نبودی! چرا غذا کم میل فرمودی؟ پاسخ می دهد که دوست دارم خدایم را با شکم گرسنه ملاقات کنم.

 

انتظار وشب طولانى

در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون می رفت، به آسمان نگاه می کرد و می گفت: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمی گویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من وعده داده است؛

 

لحظه به لحظه بر اشتیاق مولا افزوده می شدوعرضه مى داشت:

 خدایا! پیامبرت به من وعده داد که به سوی خودت مرا دریافت می کنی، هنگامی که درخواست کنم. خدایا! و من مشتاق آمدن به سوی تو هستم.» هیجان و اشتیاق به شهادت و ملاقات الهی حضرت آن قدر زیاد بود که خود می فرماید: هر کاری کردم راز مطلب را بفهمم نفهمیدم؛ آری، مولا در آن شب حال عجیبی داشت.

 

در خواب دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و تقاضای شهادت

شب نوزدهم، فرزندان حضرت تا پاسی از شب خدمت پدر بودند و آن گاه به منزل خویش رفتند. امام حسن مجتبی ع هنوز صبح نشده بود، نزد امام برگشت و مستقیم به مصلای پدر رفت. علی علیه السلام با احترام خاصی از فرزنداستقبال کرد. آن گاه فرمود: «پسرم! لحظه ای خواب به سراغ چشمانم آمد، در حالی که نشسته بودم. ناگهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رادیدم، عرض کردم: یا رسول الله! من از دست امت تو چه رنجها و خون دلها خوردم! پس حضرت فرمود: علیه آنها نفرین کن! پس [نفرین کردم و] گفتم: « [خدایا! مرا از آنها بگیر و] به جای آنها بهتری برای من قرار ده و بر آنان [نیز] به جای من [آدم نالایق] شری را مسلط گردان.

 

به سوی محراب شهادت

نزدیک اذان صبح شد و وقت رفتن به مسجد. حضرت آماده مسجد رفتن شد. مرغابیها سر راه مولا را گرفته، صدا و ناله می کردند. حضرت فرمود: «دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ صَوَانِحُ تَتْبَعُهَا نَوَایِحُ؛ آنها را به حال خود واگذارید؛ زیرا آنها صیحه می زنند که به دنبال آن نوحه گریها بلند می شود.» ام کلثوم و حسن علیهما السلام عرض کردند: «چرا فال بد می زنید؟» فرمود: «فال بد نیست، دل گواهی می دهد که به شهادت می رسم.»

 

ناله های مرغان و اشک فرزندان، مانع علی علیه السلام نگشت، به راه خویش ادامه داد تا به درب خانه رسید، کمربند حضرت به قلاب در گیر کرد و باز شد. گویا با زبان بی زبانیش می خواست مولارا از تصمیم رفتن به سوی دوست باز دارد؛ اما بر عکس، فریاد آن عاشق شهادت بلند شد که خطاب به خود می ‍ گفت: ای علی!

"کمربندت را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات می کند و از مرگ هنگامی که می آید جزع و ناله مکن و به دنیا مغرور نشو هر چند با تو همراهی کند؛ روزگار همچنان که تو را بخنده می آورد، همین طور می گریاند.»

 

بعد از رسیدن به مسجد، اول با سپیده سحر خداحافظی کرد: ای طلوع فجر! از روزی که علی به دنیا آمده، نشده تو بیدار باشی و چشمان علی در خواب؛ اما این شب، آخرین شبی است که چشم علی را بیدار می یابی. وقتی از بام مسجد پایین می آمد، افتخار همیشگی خویش را به زبان جاری ساخت و فرمود: راه مؤمن مجاهد در راه خدا را باز کنید؛ که جز خدای واحد را نپرستیده است.» آری، علی هنوز افتخارش این است که رزمندة مؤمن طالب شهادت است.

 

نماز عشق یا محراب پرواز

آن گاه وارد مسجد شد و خفتگان همیشه در خواب و از جمله قاتلش را برای نماز بیدار کرد، نماز را بست و سر به سجده گذاشت. هنوز سر از سجده بر نداشته بود که شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مولا نشست. در آن لحظه حساس، دو صدا به گوش رسید:

 

یکی بین زمین و آسمان، جبرئیل امین علیه السلام بود که خبر شهادت علی علیه السلام را داد؛ به این صورت که «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت و نشانه ها و عَلَمهای پرهیز کاری سرنگون گشت و ریسمان محکم الهی گسست.» و ادامه داد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قَتَلَهُ اَشْقَی الْاَشْقِیَاءُ؛پسر عموی مصطفی کشته شد. وصی برگزیده به قتل رسید. علی مرتضی کشته شد. او را شقی ترین افراد به قتل (شهادت) رساند.»

 

و صدایی هم از عاشق شهادت، علی علیه السلام شنیده شد که می فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَْهُ وَ رَسُولُهُ؛به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا [از دنیا می روم] قسم به پروردگار کعبه! رستگار شدم. این [شهادت] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بود.» بعد از آنکه زخم سر را بستند و حضرت به هوش آمد، در حالی که خون از سر و روی حضرت می­ریخت، عرضه داشت :خدای من! از تو همراه بودن با انبیاء و اوصیاء و بالاترین درجة بهشت را درخواست می کنم.

 

و سرانجام جایگاه آن حضرت

برويد به خانه‌هايتان. اين، فرمان اميرالمؤمنين است. همه رفتند، جز اصبغ بن نباته. بر در خانه نشست و گريست. گه‌گاه كسي از خانۀ امام، بيرون مي‌آمد و از او مي‌خواست كه اينجا ننشيند و به خانه‌اش برود؛ اما اصبغ، پاي رفتن نداشت. هر كسي را كه مي‌ديد از خانۀ امام بيرون آمده است، به سوي او مي‌دويد و مي‌پرسيد: شما را به خدا بگويد حال اميرالمؤمنين چگونه است؟ خبرهايي كه مي‌شنيد، همه نااميدكننده بود. 

ساعتي گذشت و صداي گريۀ اصبغ بلند و بلندتر ‌شد. يكي از فرزندان امام، دوباره از اصبغ خواست كه به خانه‌اش برود. اصبغ گفت: باشد؛ مي‌روم؛ فقط به من اجازه بدهيد كه يك‌بار ايشان را ببينم. فرزند امام، رفت داخل خانه و زود برگشت. گفت: بيا داخل. اصبغ، شتابان داخل خانه شد و در كنار بستر امام نشست. سر و روي خونين علي، بر گريۀ او افزود. علي، دست اصبغ را فشرد و گفت: گريه نكن. به خدا سوگند که بهشت را مي‌بينم. اصبغ، با همان صداي بغض‌آلود گفت: گريۀ من براي اين است كه فردا ما هستيم و تو نيستي.

 

اصبغ بن نباته می گوید: وارد خانة علی علیه السلام شدم، دیدم علی علیه السلام یک پارچة زردی را به سر مبارکشان بسته اند و خون هم مرتب از سر مولا می ریزد و رخسار شریفشان زرد شده است؛ به گونه ای که من بین پارچه و صورت تشخیص ندادم. آن گاه فریاد کشیدم و خود را به دامن حضرت انداختم و او را می بوسیدم و اشک می ریختم. حضرت فرمود: «گریه نکن اصبغ به راستی و قسم به خداوند! این ، بهشت است.» و به دخترش ام کلثوم که به شدت گریه می کرد، دخترم! گریه نکن! به خدا سوگند! اگر می دیدی آنچه را که پدرت می بیند، گریه نمی کردی.» عرض کرد: شما چه می بینید؟ فرمود: «می بینم که ملائکه و انبیاء عظام صف کشیده اند و همه منتظرند که من بروم ... ."

 

و حسن ختام را جملات عاشق علی علیه السلام، صعصعة بن صوحان قرار می دهم. وی در حالی که یک دست بر قلب خود گذاشته بود و با دست دیگر خاک بر سر می پاشید، می گفت: «مرگ و شهادت گوارایت باد! که تولدت پاک و شکیبایی ات نیرومند و جهادت بزرگ بود. بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت. بر آفریننده ات وارد گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکه اش به گردت جمع شدند. در همسایگی پیغمبر جای گزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجة برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی... ."

وچنين مظلوم تاريخ سر بر تيرهُ تراب نهاد. 

 

السلام عليك يا مولاى ، يا امير المومنين ويعسوب الدين وقائد غرً المحجلين

 

 

khabaronline.ir
  • 16
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش