دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۶:۲۰ - ۱۴ آبان ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۸۱۴۵۱
زنان، جوانان و خانواده

یک شوخی زندگی زن جوان را برای همیشه تباه کرد

زن جوان,بیمار روحی
زن جوان گفت: کلام نسنجیده و شوخی بی جای شوهر خواهرم درباره این که همسرم را با زنی غریبه در خیابان دیده است، نه تنها زندگی ام را متلاشی کرد بلکه از من یک بیمار روحی ساخت و عشق و اعتماد را به گونه‌ای از بین برد که همسرم بالاخره زنی تبعه خارجی را به عقد موقت خودش درآورد.

زن جوان با بیان این که مدتی قبل با وساطت پدرم به زندگی مشترک بازگشته ام سرگذشت تاسف بار خود را بازگویی کرد.

به گزارش خراسان، کلام نسنجیده و شوخی بی جای شوهر خواهرم درباره این که همسرم را با زنی غریبه در خیابان دیده است، نه تنها زندگی ام را متلاشی کرد بلکه از من یک بیمار روحی ساخت و عشق و اعتماد را به گونه‌ای از بین برد که همسرم بالاخره زنی تبعه خارجی را به عقد موقت خودش درآورد.

زن جوان با بیان این که مدتی قبل با وساطت پدرم به زندگی مشترک بازگشته ام درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: سال‌ها قبل زمانی که من دختری خردسال بودم پدرم به مشهد مهاجرت کرد و در منطقه گلشهر ساکن شدیم.

آن زمان زمین‌های حاشیه شهر کشاورزی بود و پیشرفتی نداشت. پدرم نیز برای خرید و فروش زمین‌های کشاورزی بنگاه املاک راه اندازی کرد و خیلی زود به درآمد بالایی رسید. با آن که پدرم مرد مهربانی بود، اما به بهانه این که پسری ندارد تا گوشه تابوتش را بگیرد با زن جوان دیگری ازدواج کرد.

در آن هنگام من در مقطع ابتدایی تحصیل می‌کردم و مدام اشک‌ها و نفرین‌های مادرم را می‌دیدم که چگونه با کینه و نفرت ناله می‌کرد؛ چرا که آن زن را عامل نابودی زندگی اش می‌دانست. چند سال بعد من با پسرخاله ام ازدواج کردم و صاحب دو پسر شدم.

«رجب» جوشکار بود و درآمد بسیار خوبی داشت به طوری که در مدت کوتاهی خانه و مغازه خرید، ولی من که با اشک‌ها و نفرین‌های مادرم بزرگ شده بودم حساسیت خاصی درباره همسرم داشتم که او نیز بر سر من هوو نیاورد، حتی با به دنیا آمدن دو دختر و یک پسر دیگرم، این حساسیت کم نشد به گونه‌ای که دیگر زبانزد اطرافیانم شده بودم.

خلاصه در این شرایط روزی برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفتیم. شوهر خواهرم با آن که می‌دانست من تا چه حد درباره رجب حساس هستم هنگام احوالپرسی گفت: احوال آقا رجب چطور است؟ گفتم در مغازه اش مشغول کار است. با تعجب به چشمانم خیره شد و گفت: همین یک ساعت قبل او را در داخل فضای سبز میدان فردوسی دیدم که با زنی جوان و فرد دیگری کنار هم نشسته بودند!

با این جمله انگار قلبم از حرکت ایستاد و همه گریه‌ها و ناله‌های مادرم از مقابل چشمانم عبور کرد. خیلی زود و با بهانه‌ای از خانه خواهرم بیرون آمدم و به طرف مغازه همسرم رفتم، اما فقط شاگردان او مشغول کار بودند و به هر جایی که فکر می‌کردم سر زدم، اما رجب را پیدا نکردم.

شب وقتی همسرم به خانه بازگشت مشاجره سختی بین ما شروع شد، به طوری که برای اولین بار در زندگی مشترک مرا کتک زد و سپس من و فرزندانم را به خانه مادرشوهرم برد و خودش به تنهایی به خانه بازگشت. از آن روز به بعد حساسیت‌های من بیشتر شد تا جایی که هر رفتار و گفتار او را به ازدواجش با یک زن دیگر ارتباط می‌دادم.

شوهر خواهرم وقتی ماجرای دعوای ما را شنید به همراه مادرشوهرم به خانه ما آمد و با عذرخواهی از من گفت: آن حرف‌ها فقط یک شوخی ساده بود و من هیچ وقت رجب را با زن دیگری ندیده ام!

ولی این ماجرا حس عجیبی بود که مانند خوره به جانم افتاده بود حالا دیگر کار هر روز من تعقیب رجب بود و به چیز دیگری نمی‌اندیشیدم حتی فرزندانم را به حال خودشان رها کرده بودم و تنها می‌خواستم مچ همسرم را بگیرم.

رجب که می‌دانست من او را تعقیب می‌کنم بار‌ها سوگند خورد که زن دیگری در زندگی اش نیست، ولی من حرف هایش را باور نمی‌کردم تا این که بالاخره رجب مادرش را به خانه ما آورد که از من مراقبت کند؛ چرا که دیگر به دلیل سوء ظن‌های من حتی همکارانش او را مسخره می‌کردند با وجود این من فقط اشک می‌ریختم و نگران بودم.

یک شب زمانی که همسرم دیر به خانه آمد با کمک دو پسر بزرگ ترم او را با چوب و چماق کتک زدیم که دیگر دیر به خانه نیاید! اما آن شب همسرم از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. اوضاع زندگی ما کاملا به هم ریخت و من با فرزندانم تنها ماندم اگرچه با اجاره مغازه‌های همسرم روزگار می‌گذراندیم، اما فرزندانم ترک تحصیل کردند و دیگر به مدرسه نرفتند.

از سوی دیگر من هم دچار افسردگی و بیماری‌های روحی و روانی شده بودم به همین دلیل دو پسر بزرگم همواره مرا نزد روان پزشک می‌بردند. در این شرایط باز هم من از هر کسی که می‌شناختم سراغ رجب را می‌گرفتم، اما نه برای خودش بلکه می‌خواستم بفهمم که با زن دیگری ازدواج کرده است یا خیر!

خلاصه آن قدر این رفتار‌ها را تکرار کردم که رجب به دلیل تهمت‌ها و جلوگیری از آبروریزی بیشتر، زنی تبعه خارجی را به عقد موقت خودش درآورد و دیگر سراغی از من و فرزندانم نگرفت.

چند سال از این ماجرا گذشت تا این که روزی پدرم به طور اتفاقی رجب را در فروشگاهی دیده و با او صحبت کرده بود. بالاخره با وساطت پدرم من و رجب با هم آشتی کردیم و او بعد از اتمام عقد موقت آن زن تبعه خارجی، نزد ما بازگشت، اما دیگر نمی‌دانم با این روح و روان فرسوده و اعتماد از دست رفته چه کنم که این گونه زندگی ام را متلاشی کرد و آینده فرزندانم را نیز به نابودی کشاند. کاش شوهر خواهرم چنین شوخی بی جایی را نمی‌کرد ...

  • 14
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
ویژه سرپوش