سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
۱۷:۰۳ - ۲۷ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۷۰۴۸
رفاه و آسیب های اجتماعی

شب‌ها‌ی ترمینال جنوب

ترمینال جنوب,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی
خبرنگار آفتاب یزد یک نیمه شب به ترمینال جنوب تهران رفته و مشاهدات خود را اعلام کرده است. داخل ترمینال پر است از افرادی که بی خانمان هستند و از سرما به داخل پناه آورده‌اند و حاشیه این ترمینال نیز مملو از معتادانی است که از شهرستان برای کار آمده‌اند اما روی بازگشت ندارند.

خیلی از نقاط کلانشهر تهران، وقتی هوا روشن است با زمانی که نور جایش را به تاریکی داده تفاوت چشمگیری دارند و این تفاوت را هر کس می‌تواند در بدو ورود به برخی مناطق احساس کند. یکی از این مناطق، ترمینال جنوب است. طی روز وقتی به این مکان وارد می‌شوید همه چیز رو به راه است، مسافران بلیت تهیه می‌کنند و در سالن انتظار می‌نشینند تا راس ساعت موعود سوار اتوبوس‌ها‌یشان شوند و به شهر دیگر بروند، اتوبوس‌ها‌ هم معمولا مشغول سوار یا پیاده کردن مسافران شهر‌ها‌ی مختلف هستند اما این رویه با نزدیک شدن به ساعات شب تغییر چشمگیری دارد. طی روز در این ترمینال نه خبری از کارتن خواب است که برای فرار از سرما به صندلی‌ها‌ی سالن انتظار پناه آورده باشد و نه دختران فراری در این ترمینال پرسه می‌زنند اما همین مکان از ساعات ابتدایی شب پر می‌شود از کارتن خواب‌ها‌ و دختران فراری! معتادان متجاهر نیز مهمانان ناخوانده اما همیشگی اطراف این ترمینال هستند که با تاریک شدن هوا بیشتر دیده می‌شوند!

 

جارچیان مشغول کارند!

ساعت ۱۱ شب است که وارد ترمینال جنوب می‌شویم، هوا تاریک است اما محدوده ترمینال به لطف چراغ‌ها‌ روشن شده و در بدو ورود اولین چیزی که به چشم می‌خورد جارچی‌ها‌ هستند. جارچی‌ها‌یی که بازماندگان از خرید بلیت را به مقصد شهر‌ها‌ی مختلف فرا می‌خوانند، اکثریت جارچی‌ها‌ مقصدی واحد دارند و آن مقصد شهر«مشهد» است اما در این بین هستند جارچی‌ها‌ی دیگری که مقصد سفر را شهر‌ها‌ی اصفهان یا ملایر و یا سایر شهر‌ها‌ی دیگر عنوان می‌کنند. با نزدیک شدن به سالن ترمینال گویی عملکرد جارچی‌ها‌ نیز متفاوت می‌شود و در برخی موارد حتی سعی دارند که مسافران را به زور راهی مشهد کنند. گواه این موضوع جارچی است که دقایقی را با من همراه می‌شود. مرد میانسال و قد بلندی که در ابتدای راه کیفم را می‌گیرد و می‌گوید:«خانم مشهد میرین؟» وقتی با جواب منفی من رو به رو می‌شود شروع به اصرار می‌کند که: «مشهد حرکتیم خانم! کجا می‌خوای بری؟ بگو من راهنماییت کنم؟!» در این بین متوجه خانواده دیگری می‌شود که به دنبال بلیت مشهد هستند و برای جذب مسافر از من فاصله می‌گیرد. خانم و آقای جوان که دست پسر بچه کوچکی در دست پدر خانواده است و مادر هم دختر بچه‌ای را در آغوش دارد و گویی از بلیت گرفتن جا مانده‌اند به واسطه جارچی راهی اتوبوس تهران- مشهد می‌شوند. وارد سالن انتظار که می‌شوی تازه متوجه می‌شوی که در این ساعت شب، سالن انتظار ترمینال کمترین شباهتی به سالن انتظار دارد!

 

دختر منتظر در ترمینال!

عده‌ای مرد که وضعیت ظاهر آن‌ها‌ اصلا شبیه مسافر نیست رو به روی یکی از تلویزیون‌ها‌ی سالن انتظار جمع شده‌اند و فوتبال تماشا می‌کنند و در این بین، بدون توجه به افراد دیگری که در سالن انتظار قرار دارند شوخی‌ها‌ی رکیک انجام می‌دهند! به سالن که نگاه می‌کنم اولین چیزی که دیده می‌شود یکی از خدماتی‌ها‌ی ترمینال است که سوار بر ماشین زمین شوی از این سو به آن سو می‌رود. سالن با این که تقریبا خلوت به نظر می‌رسد اما غرق در همهمه است و گاهی صدای هیاهوی همراه با فحش مردانی که درحال تماشای فوتبال هستند به گوش می‌رسد. 

 

در گوشه‌ای از سالن روی یک صندلی دختر جوان و تنهایی نشسته که سرو وضع او چندان مناسب ترمینال و آن ساعت شب نیست. دختر کیف کوله‌پشتی‌اش را محکم در آغوش گرفته و مدام این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند، انگار منتظر است! نزدیکش که می‌شوم کمی خودش را جمع و جور می‌کند و وقتی با او هم کلام می‌شوم مشخص است که تمایلی به صحبت ندارد. آدامسی در دهان دارد و مدام آن را می‌جود و با این که من با او صحبت می‌کنم اما همچنان اطراف را نگاه می‌کند! وقتی از او سوال می‌کنم که تنها سفر می‌کنی؟ کمی نگاهم می‌کند بعد رویش را از من برمی‌گرداند در حالی که به یکی از خروجی‌ها‌ی سالن نگاه می‌کند تنها یک کلمه جواب می‌دهد: «آره»! از او می‌پرسم که زیاد در این ترمینال رفت و آمد می‌کند؟ و اینکه آیا تاکنون مشکلی برایش پیش نیامده و او تنها جواب می‌دهد:« خیلی میام اینجا، نه تا حالا مشکلی نداشتم!» بعد هم ساعت را از من می‌پرسد وقتی متوجه می‌شود که ساعت نزدیک به ۱۱:۳۰ است عزم رفتن می‌کند. بدون هیچ کلمه‌ای بلند می‌شود و راه یکی از خروجی‌ها‌ را در پیش می‌گیرد و می‌رود!

 

معتادان و کارتن خواب‌ها‌

مهمانان ناخوانده ترمینال در فصل سرما روی صندلی‌ها‌ی سالن انتظار پر است از آدم‌ها‌یی که خوابیده‌اند! آدم‌ها‌یی که از سر و وضعشان معلوم است از سرمای بیرون فرار کرده‌اند و حالا به صندلی‌ها‌ی سالن انتظار ترمینال پناه آورده‌اند و صندلی‌ها‌ نقش یک تخت گرم و نرم را برای آن‌ها‌ بازی می‌کنند و آن‌ها‌ در خوابی عمیق فرو رفته‌اند. بقیه مسافرانی هم که برای خرید بلیت به سالن انتظار آمده‌اند انگار حوصله هم صحبت شدن ندارند! سه نفر از نظافتچی‌ها‌ی ترمینال در گوشه‌ای ایستاده‌اند، به سراغ آن‌ها‌ می‌روم و درباره شب‌ها‌ی ترمینال و آدم‌ها‌یی که روی صندلی‌ها‌ خوابیده‌اند از آن‌ها‌ سوال می‌پرسم. یکی از آن‌ها‌ که مرد میانسال و خوش سر و زبانی به نظر می‌رسد، می‌گوید:« اینها کارتن خواب هستند که از سرمای زمستان فرار کرده‌اند و اینجا می‌خوابند تا ساعت ۱۲:۳۰ که آن‌ها‌ را بیرون کنند! بعد از اینجا آن‌ها‌ به خیابان می‌روند. بین این کارتن خوابها زن و حتی بچه نوجوان هم هستند. آنها برای کشیدن مواد به خرابه‌ها‌ی نزدیک مترو می‌روند. آنجا که بروید همه شان جمع هستند. اینجا خدمات اجتماعی هست اما کاری با معتادان ندارد یعنی نمی‌تواند کاری داشته باشد! چکارشان می‌خواهد بکند؟ نهایت ۲ماه آن‌ها‌ را می‌برند و بعد ولشان می‌کنند. این معتادان هم که جایی را ندارند دوباره بر می‌گردند همین جا انگار خانه شان همین جاست!» 

 

یکی دیگر از نظافتچی‌ها‌ که پسر تقریبا جوانی است، می‌گوید: « خدمات اجتماعی الان بسته است، معمولا تا ساعت ۸ شب هستند. اینجا همیشه همین شکل است. یک عده مهمان همیشگی هستند به خصوص شب‌ها‌ی سرد زمستان. ترمینال سرویس بهداشتی دارد اما اجازه نمی‌دهند که معتادان به سرویس بهداشتی‌ها‌ بروند و مواد بکشند یا حتی آنجا بمانند. توی ترمینال جیب بری و دزدی خیلی کم دیده می‌شود اما نزدیک شب که می‌شود حضور معتادان را نمی‌توانند کنترل کنند!»

 

نظافتچی دیگری که تقریبا مسن به نظر می‌رسد، می‌گوید: « خیلی از کسانی که اینجا هستند جایی برای ماندن ندارند. برای همین است که به اینجا می‌آیند! اینها به مسافران کاری ندارند فقط می‌آیند اینجا می‌خوابند یا این که چیزی پیدا می‌کنند که بخورند و بعد هم برای کشیدن مواد به همان خرابه‌ها‌ می‌روند.»

 

شکایت از قیمت‌ها‌ی بالای بلیت‌ها‌

در این بین یکی از مسافران، لیوان چای به دست نزدیک می‌شود و خودش را وسط بحث می‌اندازد، در همان ابتدا شروع می‌کند به اعتراض درباره قیمت‌ها‌ی بالای بلیت‌ها‌! او که خیلی شاکی و ناراحت به نظر می‌رسد، می‌گوید: «وقتی شهرداری از فروشنده‌ها‌ نزدیک به ۵۰میلیون اجاره می‌گیرد آن‌ها‌ هم سر مشتری‌ها‌ی آخر شب خود را این گونه با قیمت چند برابر می‌برند. من با خانواده ام تقریبا هر ماه با اتوبوس مسافرت می‌کنیم اما توی ماه‌ها‌ی اخیر قیمت‌ها‌ چندبرابر شده! با اینکه امنیت هیچ تغییری نکرده! بارها ما سوار اتوبوس شدیم و راننده در حال چرت زدن بوده یا این که مسافت ۹ ساعته رو آنقدر با سرعت رفته که ۶ ساعته رسیدیم! اتوبوس‌ها‌ هم که خیلی‌ها‌یشان وضعیت خوبی ندارند و طی سفر حتی نمی‌توانی یک ساعت روی صندلی بخوابی!»

 

سرقت گوشی پرتکرار ترین مشکل در ترمینال جنوب

بیرون از سالن انتظار ترمینال در غرفه استقرار نیروی انتظامی، یک درجه دار و یک سرباز نشسته‌اند. هر دو با خوشرویی برخورد می‌کنند و همین موضوع امکان صحبت با آن‌ها‌ را فراهم می‌کند! وقتی درباره مشکلات موجود در ترمینال از آن‌ها‌ سوال می‌پرسم نیروی درجه‌دار که مردی جا افتاده و خوش ظاهر است می‌گوید: «پرتکرارترین مسائلی که باعث مداخله پلیس می‌شود سرقت گوشی است. درگیری هم کم و بیش پیش می‌آید اما بیشتر رفع و رجوع می‌شود چون غالبا مسافر و راننده هستند و مجال پیگیری ندارند. با این حال هفته‌ای یکی دو پرونده درگیری هم به ثبت می‌رسد. حاضرانِ آخر شب‌ها‌ی ترمینال را به غیر از مسافرها می‌شود به دو دسته تقسیم کرد؛ کارمندان تعاونی‌ها‌، غرفه‌دارها و جارزن‌ها‌یی که بین خودشان شبکه‌ای از روابط پیچیده دارند و هوای هم را دارند و دسته دوم بی‌خانمان‌ها‌، دختران فراری یا معتادهایی هستند که پاتوق آن‌ها‌ بعد از بسته شدن درهای ترمینال، پارک‌ها‌ی مجاور یا خرابه‌ها‌ی کنار مترو است. »

 

مسافران جارچی‌ها‌ بیمه نمی‌شوند!

او ادامه می‌دهد:«جار زنی از اول در ترمینال باب شده و آن‌ها‌ عادت کرده‌اند به داد زدن! همیشه همین طور هستند دلال‌ها‌ی بلیت فروشی هم که بیرون می‌ایستند مربوط به صاحب اتوبوس‌ها‌ هستند. مثلا ما مرد ۴۰-۵۰ ساله‌ای اینجا داریم که از اول اینجا بوده و جار زنی می‌کرده! شغلش این است و به صورت مداوم هم می‌آید همین‌جا و جارزنی می‌کند! اینها به خاطر کمبود مسافر این کار را می‌کنند، حتی برخی بلیت‌ها‌یی که در گیشه ۷۰ هزار تومان است توسط این جار زن‌ها‌ به قیمت حتی ۲۰ هزار تومن یا کمتر به فروش می‌رسد! برخی از مسافران دیروقت می‌آیند و مشتری جارزن‌ها‌ می‌شوند تا با قیمتی ارزان‌تر سوار اتوبوس شوند. جارزن‌ها‌ بدون پرداخت حق کمیسیون تعاونی آن‌ها‌ را سوار اتوبوس می‌کنند بنابر این قیمتی هم که از آن‌ها‌ می‌گیرند معمولا خیلی کمتر از قیمت بلیت فروشی‌ها‌ است! اما مشکل آنجا است که مسافران نیمه شب در آمار ثبت نمی‌شوند و به خاطر نداشتن بیمه اگر برای آن‌ها‌ حادثه‌ای پیش بیاید دستشان به جایی بند نیست یا این که اگر اتوبوس دچار سانحه شود اصلا اسمی از این مسافران در لیست نیست!»

 

قاچاق اصلی ترین مشکل ترمینال جنوب!

او می‌گوید:«اصلی ترین مشکل ترمینال جنوب قاچاق است! یعنی اتوبوس‌ها‌یی که از شرق می‌آیند تریاک یا مسافر افغانی به همراه دارند. دسته‌ای هم که از جنوب می‌آیند بار قاچاق کفش و پوشاک دارند. با وجود کرایه‌ها‌ی سنگین اتوبوس، برای صاحبان اتوبوس‌ها‌ صرف نمی‌کند که با ده یا پانزده نفر و حتی کمتر مسیرهای طولانی را طی کنند. کسی که چند سال پیش ۸۰۰ میلیون تا یک میلیارد سرمایه خود را اتوبوس خریداری کرده برای جبران کاستی مسافر بار قاچاق می‌زند. از طرف دیگر بازرسی اتوبوس‌ها‌ حکم می‌خواهد. »

 

خرابه‌ها‌ی وهم آور ترمینال جنوب

وی درباره معتادان این منطقه نیز می‌گوید: «خیلی از شهرستانی‌ها‌ برای کار به تهران می‌آیند. خیلی از آن‌ها‌ هم موفق نمی‌شوند یا به هر دلیلی معتاد می‌شوند! می‌آیند به ترمینال که به شهر خودشان برگردند و چون پول ندارند به معاونت اجتماعی مراجعه می‌کنند و معاونت اجتماعی نیز آن‌ها‌ را به کمیته امداد در پیچ شمیران ارجاع می‌دهد! و در آخر آن‌ها‌ آواره می‌شوند و همین محدوده می‌مانند! طرف ۲۰ هزار تومان پول دارد و می‌خواهد به شهرش برگردد وقتی نمی‌تواند برگردد همان را مواد می‌خرد و در خرابه‌ها‌ی نزدیک مترو مصرف می‌کند و آخرش هم می‌شود کارتن خواب همین جا! ما الان در خرابه‌ها‌ نوجوان ۱۵ ساله‌ای را داریم که شهرستانی است و برای کار به تهران آمده اما معتاد شده، نمی‌تواند راست بایستد! سرش مدام به زمین می‌خورد! معتاد وقتی به این حال می‌افتد دیگر رویش نمی‌شود که به شهرش برگردد! به محلی که دور هم جمع می‌شوند می‌گویند خرابه‌ها‌ی ترمینال جنوب! آنجا آدم عادی نمی‌تواند راه برود! کیفش را می‌زنند یا با سرنگ می‌پرند سمتش که زخمی اش کنند! یک بار دیدیم آجر جمع کرده‌اند که اگر مامور آمد با آجر به آن‌ها‌ حمله کنند! آن‌ها‌ همیشه هستند روز و شب ندارد هر ساعتی از شبانه روز که بروی آنجا هستند!»

 

معتادانی که با دیدن مامور فرار می‌کنند!

برای بازدید از خرابه‌ها‌ی وهم آور ترمینال جنوب به راه می‌افتم و دو مامور نیروی انتظامی نیز با من همراه می‌شوند تا به سراغ بی خانمان‌ها‌ی مجاور مترو برویم. نزدیک خرابه می‌شویم، معتادان که کوپه کوپه به دور آتش‌ها‌یی جمع شده‌اند از دور هم به چشم می‌خورند. در تاریک و روشن شب انگار متوجه نزدیک شدن مامور‌ها‌ می‌شوند چون معلوم است که ولوله‌ای بینشان ایجاد شده و هرکدام از گوشه‌ای فرار می‌کنند! در فاصله زمانی خیلی کم، از آن همه معتادی که دور آتش‌ها‌ نشسته بودند تنها چند کانون آتش می‌ماند و تعداد خیلی کمی معتاد که گرد آتش نشسته‌اند و گویی از این دنیا خارجند! در میان آن‌ها‌ چند زن هم به چشم می‌خورد، هنوز هم صدای پچ‌پچ‌ها‌ و گاهی فریاد معتادان که یکدیگر را از حضور ماموران پلیس آگاه می‌کنند به گوش می‌رسد در تاریکی شب گاهی جسمی که در حال دویدن است از گوشه و کنار به چشم می‌خورد! کنار دیوار خانه‌ای با شیشه‌ها‌ی شکسته و دیواری دودزده، شبهی از یک انسان، نشسته به خواب رفته و کنار پای دراز شده اش ظرف یک بار مصرف غذا به چشم می‌خورد.

 

هیچ معتادی خمار نمی‌ماند

یکی از معتادان که در حال فرار است اما انگار دیر برای فرار کردن اقدام کرده، با صدای مامور نیروی انتظامی می‌ایستد. سر و رویش به شدت آشفته و کثیف است و دندان‌ها‌یش که یکی در میان معلوم است سیاه شده و کمتر شباهتی به دندان دارد. یک پتو پاره و سیاه را روی دوشش گرفته تا روی سرش کشیده، کلاه پاره اش را تا روی پیشانی اش کشیده است. مامور از او می‌پرسد چند وقت است که اینجایی و مرد معتاد می‌گوید:« من یک هفته اس اینجام. میخوام برگردم به شهرمون، اما نزدیک عیده موندم اینجا کار کنم پول بیشتری دربیارم!» مشخص است که وضعیت مناسبی ندارد.

 

مامور می‌گوید: «روی ما اسم گذاشته‌اند، وقتی ما را می‌بینند می‌گویند جواد آمد و بعد هم فرار می‌کنند دیگر همه معتادان می‌فهمند منظور از جواد مامور نیروی انتظامی است! این مکان خرابه را هم شهرداری خریده اما چون اقدامی روی آن انجام نداده تبدیل به مکانی برای معتادان شده است. الان که ما آمدیم و فرار کردند می‌روند زیر ریل و بعد از چند دقیقه که ما رفتیم دوباره پیدا می‌شوند. آن‌ها اینجا می‌خوابند جایی ندارند که بروند! دزدی می‌کنند و پول در می‌آورند و مواد می‌خرند و می‌کشند. همه اینها یا خمارند یا نعشه! اما هیچ کس اینجا خمار نمی‌ماند! من حاضرم خارج از لباس نیروی انتظامی و وقتی به جز شیفت خدمت با شما همراه شوم تا به سراغ انبوهی از مجاوران درون و اطراف ترمینال برویم تا با مسائل آن‌ها‌ آشنا شوید و در رسانه‌ها‌ آن را منعکس کنید.»

 

 زندگی در کنار معتادان در جریان است

چند متر آن طرف تر از خرابه‌ها‌ی ترمینال که ماوایی برای معتادان و کارتن خواب‌ها‌ است، زندگی جریان دارد! خانه‌ها‌ی مسکونی که معلوم است خانواده در آن زندگی می‌کنند تنها چند متر با خرابه‌ها‌ی ترمینال جنوب فاصله دارند و این شاید بزرگترین نکته‌ای باشد که تاکنون از چشم مسئولان جا مانده است! دوباره به ترمینال بر می‌گردیم در راه برگشت روی نیمکت‌ها‌ی نزدیک به ترمینال جمع‌ها‌یی چند نفره نشسته‌اند! با دیدن ما سعی می‌کنند خودشان را عادی نشان دهند و حتی در برخی موارد عده‌ای از آن‌ها‌ سلام و علیک می‌کنند اما رفتار غیر عادی آن‌ها‌ و جمعشان در آن ساعات شب چیزی نیست که از نظر‌ها‌ دور بماند! 

 

زیر پوست شهر، حتی در نزدیکی ترمینال جنوب با آن همه معتادی که از سرما فرار کرده‌اند و دختران فراری‌ای که آن اطراف پرسه می‌زنند هم زندگی در جریان است!حتی برای معتادان متجاهر و کارتن خواب هم که در همان نزدیکی‌ها‌ زندگی می‌کنند، زندگی در جریان است. در این میان کودکان و خانواده‌ها‌یی هستند که همزیستی مسالمت‌آمیز با معتادان را تجربه می‌کنند!

 

 

aftabeyazd.ir
  • 16
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
عین القضات همدانی زندگینامه عین القضات همدانی عارف و شاعر قرن ششم هجری

تاریخ تولد: سال ۴۹۲ هجری قمری

محل تولد: همدان، ایران

حرفه: حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه

مدت عمر: ۳۳ سال

درگذشت: در ششم جمادی‌الثانی سال ۵۲۵ هجری قمری

ادامه
اسماعیل محرابی بیوگرافی اسماعیل محرابی؛ بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳

محل تولد: تنکابن، مازندران

حرفه: بازیگر سینما و تلویزیون

شروع فعالیت: ۱۳۴۵ تاکنون

تحصیلات: لیسانس تئاتر

ادامه
ویژه سرپوش