دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۳:۱۹ - ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۵۱۲۶
موسیقی

ناگفته های استاد عابد آشتیانی از شش دهه زندگی موسیقیایی

مادرم با فروش گردنبندش برایم ساز خرید/ در آسایشگاه باباغی از گریه پوست تارم خیس شد

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,یوسف عابد آشتیانی
استاد یوسف عابدآشتیانی متولد ۱۳۱۵ شمسی در محله قدیمی 'کوچه باغ ' تبریز است که حدود شش دهه با موسیقی و تارایرانی همنشین بوده و شاگردان زیادی را تربیت کرده و به جامعه هنری تحویل داده است.

پنجشنبه یکی از روزهای خرداد ۱۳۹۶ در عکاسخانه جدیدالاسلام میهمان استاد محمدعلی آقا جدیدالاسلام هستیم. آقای جدیدالاسلام که به دلیل دهه ها فعالیت در عرصه عکاسی و مجموعه داری عکس و عکاسی، شهره عام و خاص می باشد، طلایه دار امر خیری شده است. 

 

وی با توجه به ارتباط و دوستی اش با ارباب فضل و فرهنگ و هنر، مسیر جدیدی را فرا روی ما گشوده و قرار گذاشته ایم هر هفته به سراغ یکی دو تن از بزرگان این عرصه تاثیرگذار و تحول آفرین برویم. 

اما از این رویکرد، دو هدف عمده را دنبال می کنیم؛ نخست، شناساندن چهره ها و سرمایه علی فرهنگی - هنری آذربایجان شرقی و تبریز بر بستر چشم انداز سیاست های فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی؛ دوم، زمینه سازی برای شناساندن چهره های جدید و جوان این حوزه به مخاطبان و افکار عمومی. 

 

و باز یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که عکاسخانه آقای جدیدالاسلام که به نظر بنده، اطلاق عنوان موزه به آن بیشتر همخوانی دارد، به دلیل فضای خاص فرهنگی آن به خودی خود، انگیزه پرداختن به موضوعات فرهنگی- هنری را دوچندان می کند. 

 

از همین رو بود که قرار دومین مصاحبه از این سلسله گفت و گوهای فرهنگی را در عکاسخانه جدیدالاسلام گذاشتیم. 

میهمان این برنامه گفت و گو، استاد عابدآشتیانی بود که به گفته خودش در سال ۱۳۱۵ شمسی در محله تاریخی 'کوچه باغ' تبریز در یک خانواده مذهبی متولد شده است. 

 

آقای عابدآشتیانی که حدود ۶۰ سال نوازندگی تار ایرانی را در چنته فعالیت های هنری اش دارد، با موی سپید و ظاهر مرتب، در نخستین نگاه ما را جذب خود می کند.

وی موسیقی را در سال هایی آغاز کرده است که روی آوردن به این هنر از منظر اجتماعی و آموزشی (نبود کلاس های آموزشی نظام مند) بسیار دشوار بوده است. 

 

استاد عابد آشتیانی در توصیف دشواری های آموزش موسیقی در آن دوره در حالی که به شدت متاثر است و بغض گلویش را فشرده است، به ذکر این خاطره بسنده می کند که 'مادرم یک گردنبند قدیمی داشت که آن را فروخت و پولش را به من داد تا بتوانم نخستین تارم را بخرم'. 

وقتی از استاد می خواهم شمایی از نحوه ورودش به عالم موسیقی و ادامه این مسیر پرسنگلاخ را برایم بگوید، این گونه زبان به سخن باز می کند: 

 

'اولین بار در کلاس مرحوم طریقی حضور یافتم. پس از مدتی استفاده از محضر وی که زحمات و نامه پرانی های ما در کنار بزرگان آن روز موسیقی تبریز همچون آقایان ابوالحسن اقبال آذر، محمدحسن عذاری، خاچاطوریان، آشوت بابایان و زاون برای افتتاح هنرستان موسیقی تبریز نتیجه داد، به عنوان هنرآموز در کلاس های هنرستان، دوره جدیدی را در کلاس های شبانه شروع کردم. 

در هنرستان موسیقی تبریز در سال های ۳۶-۱۳۳۵ شمسی من به مدت دوسال در خدمت مرحوم آقای عذاری آموزش دیدم. 

 

پس از چند سالی که از هنرستان فارغ التحصیل و در همانجا مشغول فعالیت شدم، با ارکستر تلویزیون و رادیو نیز همکاری داشتم و در نهایت با جمعی از دوستان، آموزشگاه موسیقی فارابی را بنیان گذاشتیم که مدیریت را نیز به آقای مرحوم دکتر بهجت واگذار کردیم و حتی بعد از مرگ آن مرحوم نیز همه دوستان در نامه ای خواستار شدیم که آموزشگاه به نام فرزندش منتقل شود. تا حدود یک سال قبل نیز من خودم در همان اموزشگاه تدریس می کردم و از آن پس دیگر مشغول استراحت هستم. 

بعد از پیروزی انقلااب اسلامی در دوره های آموزشی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی همکاری داشتم'.

 

بقیه این مصاحبه برای پرهیز از اطاله کلام و یکنواخت نشدن آن به شکل سوال و جواب می آید؛

 

استاد از محل تولد و زندگی تان برای ما بگویید و اینکه در خانواده چند نفر بودید؟ 

من در سال ۱۳۱۶ شمسی محله تاریخی 'کوچه باغ 'تبریز به دنیا آمدم. چهار برادر و یک خواهر بودیم که اکنون غیر از خودم دو برادر دیگر در قید حیات هستند. خواهرمان نیز آخرین زن استاد ابوالحسن خان اقبال آذر بود. ابتدایی را در مدرسه صائب محله کوچه باغ خواندم و سپس در مدارس منوچهری و امیرخیزی تا پایان متوسطه درس خواندم. در رشته ورزشی والیبال مدال گرفته ام. رییس گروه هنری تمام کارخانه های تبریز بودم، بعد که کارخانه ماشین سازی مستقل شد، مسوولیت گروه هنری آنجا را که بسیار معظم و مجهز بود، عهده دار شدم. 

 

بعد از اخذ دیپلم چه کار کردید؟ مشخصا از چه سالی وارد عالم موسیقی شدید؟ 

 بعد از پایان دوره دو ساله آموزش موسیقی در هنرستان موسیقی تبریز، هم در آنجا تدریس کردم و هم در ارکستر هنرستان حضور داشتم. داستان خریدن نخستین سازم جانسوز و جانگداز است؛ مرحوم مادرم گردنبندی داشت که آن را به من داد تا بفروشم و سازی تهیه کنم و ۳۰۰ تومان برای خریدن ساز از مرحوم آقای عذاری دادم. 

 

این داستان چه تاثیری در مسیر هنری شما گذاشت؟ 

تهیه ساز با این دشواری باعث شد که با جمعی از دوستان به فکر تهیه ساز بیافتیم. با توجه به اینکه اگر مکانیسم تهیه ساز درست نباشد، صدای آن مقبول نخواهد بود، بدیهی است که تهیه ساز، کار دشواری بود. از سوی دیگر با توجه به تجربه تلخ خودم، می خواستیم ساز ارزان قیمت درست کنیم که علاقه مندان از عهده خریدش برآیند. تا یاد نرفته باید تاکید کنم که آقایان حامد و دیرند با من در این مسیر بودند. آقای دیرند هنوز نیز در شهر ارومیه ساز می سازد. آن زمان ساز گران بود و ما ۲۵ عدد ساز ساختیم که مخاطب مان نیز اقشار فقیر جامعه بودند و هر کدام از سازها را نیز ۱۵ یا ۱۶ تومان فروختیم. 

این اتفاق در اوایل دهه ۱۳۵۰ اتفاق افتاد و هنوز نیز یکی از آن سازها را خودم دارم. سازهایی که ما ساختیم، درست است که اندازه شان اندکی کوچک بود، اما اصولی ساخته شده بودند. سازهایی که به شکل نجاری درست می شوند، مثل هیزم می مانند و ارزش هنری شان بسیار پایین است. 

 

از اساتید شاخص دوره هنرستان موسیقی تبریز نام ببرید. 

مرحوم آقای عذاری از تاثیرگذارترین اساتید در زندگی هنری و موسیقیایی من بودند. مرحوم آقای عذاری نت می دانست و چون من هیچ علاقه ای به یادگیری موسیقی بدون نت نداشتم، پیش ایشان رفتم و در کلاس هایشان شرکت کردم. بعدا مدتی در خدمت آقای اردوبادی بودم، ولی نتوانستم از او نت یاد بگیرم، اما از آقای فخیم فارابی در زمینه آموزش موسیقی با نت خیلی فرا گرفتم و تاثیر بسزایی داشت. مرحوم آقای فخیم فارابی از نظر نت نویسی و نت دانستن در شهر تبریز آن موقع نمونه بود. 

 

از هم دوره ای های شاخص آن زمان چند نفر را نام ببرید؟ 

در حوزه تار ایرانی شخص خاصی را به خاطر ندارم، ولی آقایان حامد یزدانی و دکتر بهجت در سنتور بسیار توانمند بودند. 

 در ان زمان در هنرستان موسیقی موسیقی محلی(آذری) نیز تدریس می شد؟ 

به خاطر نمی آورم. 

 

 آغاز همکاری تان با رادیو تبریز چگونه بود؟ 

مرا برای همکاری با ارکستر محلی به رادیو دعوت کردند. یکی دو جلسه که رفتم، دیدم نمی توانم با آنها کار کنم، چون اعضای ارکستر رادیو ازبر (سماعی) می نواختند. آن زمان آقای بیگجه خانی(استاد غلامحسین) و برادرش عدبال نیز در ارکستر رادیو بودند. سپس آقای دکتر صفوت به تبریز آمد و گروهی را برای آزمون و آزمایش دعوت کردند که من نیز به همراه آقایان دکتر بهجت، حامد یزدانی فر و اخوان جز قبول شدگان بودم و بعدها آقایان افشار و رنجبر نیز به ما ملحق شدند. 

 

بعد از پیرزوی انقلاب اسلامی چه شد؟ از شاگردان شاخص تان بگویید؟ 

 با توجه به شرایط خاص آن زمان که کشور درگیر جنگ و این مسایل بود، من با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی ادامه همکاری داشتم و در کلاس های موسیقی آنجا تدریس می کردم. البته همان گونه که گفتم تدریس در آموزشگاه موسیقی فارابی تبریز نیز تا یکسال قبل ادامه داشت. در این مدت حدود ۲۰۰ شاگرد تربیت کرده ام که آقایان داوری و کبیری و صغیری از جمله برخی از شاخص ترین آنها هستند. البته آقای بابک کامکار نیز از شاگردان بسیار موفق بنده است که در زمان حاضر خودش در کشور هلند گروه ارکستر دارد و ان را داره می کند. 

 

با توجه به ارتباط فامیلی تان با آقای اقبال آذر از وی بریمان بگویید؟ 

 مرحوم اقبال آذر به خانواده ما زیاد رفت و آمد می کرد، چون داما ما بود. میانه اقبال آذر با مرحوم پدرم بسیار خوب بود و در حضور پدرم می خواند. میرزا طاهر خوشنویس نیز همیشه با اقبال آذر به خانه ما می آمد. من نیز به خانه مرحوم اقبال آذر زیاد رفت و آمد می کردم و آن مروحم خیلی مرا دوست داشت و تشویق ام می کرد. 

 

ماندگارترین خاطره تان از این همه سال فعالیت در عرصه موسیقی کدام است؟ 

 دو بار برای اجرای برنامه به آسایشگاه جذامیان 'باباغی' تبریز رفتیم که از دیدن آن فضا بسیار متاثر شدم، به گونه ای که یک وقتی متوجه شدم پوست تارم خیس شده است و من این خاطره را هرگز فراموش نمی کنم. 

 

شما طبق روال رایج آن زمان به عروسی ها هم می رفتید؟ 

من فقط یک بار به اصرار دوستان در یک مجلس عروسی حاضر شدم. وقتی که مجلس شروع شد، مادر داماد به ترکی خطاب به اطرافیان گفت که 'آی بالا! بس بو سازاندیا پول یغمیاجاخسیز' (آهای مردم! کسی نمی خواد برای این هنرمند پول جمع کنه) و این برایم بسیار گران آمد و تاثیر منفی داشت. پس از آن دیگر پا در چنین مجالسی نگذاشتم. البته پنهان نمی کنم که گذران معیشت نیازمند پول و کسب درآمد است. 

 

از اینکه وقت تان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار متشکرم. 

من هم از شما بسیار ممنونم.

 

 

irna.ir
  • 10
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش