یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۳۸ - ۰۷ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۱۸۰۰
تئاتر شهر

گفت‌وگو با كريستوفر روپينگ، كارگردان آلمانی نمايش «هملت»

كريستوفر روپينگ,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

در دو سال اخير دو اجرا براساس نمايشنامه «هملت» اثر ويليام شكسپير از كشور آلمان به ايران آمده است. اولي به كارگرداني توماس اوستر ماير از كمپاني تئاتر شابونه برلين و دومي محصول كمپاني كمشپيله مونيخ به كارگرداني كريستوفر روپينگ؛ هر دو اما حامل مولفه‌هاي نزديك به هم و البته نه يك شكل كه همين ميزان تجانس نيز با در نظر گرفتن تفاوت‌ شيوه‌هاي مرسوم تئاتري در برلين و مونيخ قابل تامل به نظر مي‌رسد.

 

مولفه‌هايي مانند صحنه‌ به‌هم ريخته و كثيف!، طراحي صحنه صنعتي - industrial - ، بي‌پروايي در بازنويسي و دراماتورژي نمايشنامه كه به گفته روپينگ حاصل آزادي عمل ناشي از انتخاب يك متن غيرآلماني زبان است و البته رويكرد به‌شدت سياسي موجود در خروجي نهايي. مشابهت‌هايي كه قطعا حاصل تزريق نگاه مدير جديد تئاتر كمشپيله است. ماتياس ليليِنتال از فصل ٢٠١٦-٢٠١٥ به عنوان مدير هنري كمپاني كمشپيله مونيخ مشغول به كار شده و از آن زمان تغيير جدي در شكل و شمايل آثار نمايشي اين كمپاني به وجود آورده است.

 

اين تغيير رويكرد به وضوح در نمايش «هملت» به كارگرداني كريستوفر روپينگ كه همين روزها در قالب بخش بين‌الملل سي‌وششمين جشنواره بين‌المللي تئاتر فجر روي صحنه رفت وجود داشت. نكته جالب حضور روپينگ و گروهش در ايران اما تبادل تئاتر بين دو كشور بود. در روزهايي كه گروه اجرايي «هملت» در سالن اصلي مجموعه تئاترشهر به صحنه رفت، اميررضا كوهستاني نيز مشغول تدارك اجراي نمايشش در تئاتر كمشپيله است.

 

به اين ترتيب شايد بتوان اميدوار بود كه مسير رفت و آمد هنرمندان و گروه‌هاي دو كشور بيش از پيش همواره شود.روپينگ در گفت‌وگوي پيش رو از جريان توليد تئاتر در مونيخ، تفاوت‌هاي دو نمايش «هملت» ياد شده و تجربه مواجهه‌اش با تماشاگر ايراني مي‌گويد. با سپاس از بهار سرلك كه انتشار اين مطلب بي‌همراهي‌اش در ترجمه ميسر نبود.

 

كمپاني شما از دولت سرمايه دريافت مي‌كند و به اين شكل خود را سرپا نگه مي‌دارد يا به طور مستقل كار مي‌كند؟

سيستم آلمان كاملا با ايران متفاوت است و تمامي شهر‌هاي بزرگ حداقل يك يا گاهي دو يا سه سالن تئاتر دارند كه با كمك هزينه دولتي اداره مي‌شوند. بنابراين تمامي هزينه‌ها از سوي دولت است؛ اسپانسري نداريم و سرمايه‌ها را كشور آلمان تامين مي‌كند.

 

اين سرمايه از كجا مي‌آيد؟

از ماليات‌ها. بليت‌فروشي‌ هم داريم. اما احتياجي به بليت‌فروشي نداريم چون هزينه‌ها از ماليات تامين مي‌شوند.

 

يعني پيش از اينكه بليت بفروشيد، پشتيباني مالي‌تان تامين شده است؟

بله دقيقا.

 

آيا براي تئاتر ماينهايم يا تئاتر شابونه تئاتر هم همينطور است؟

دقيقا به اين شكل نيست. هر شهري حداقل يكي از سالن‌هاي تئاترش را با ماليات مي‌چرخاند. اما تئاترهاي خصوصي هم هستند كه در مقايسه با اين سالن‌هاي دولتي كوچك‌ترند و بيشتر به تئاترهاي موزيكال، كمدي و... اختصاص دارد. همچنين تئاتري هم به نام «صحنه آزاد» Free scene داريم كه در آنها مسوول سالن بايد درخواست هزينه كند و براي توليد نمايش سرمايه دريافت مي‌كنند. اما كمپاني [دولتي] نه تنها براي يك توليد بلكه براي كل سالن تئاتر سرمايه دريافت مي‌كند.

 

مي‌دانم كه تئاتر مونيخ و برلين با يكديگر تفاوت‌هايي دارند.

من براي هر دوي اين تئاترها كار كرده‌ام. در تئاتر مونيخ، برلين و هامبورگ اجرا روي صحنه برده‌ام. در شهرهاي مختلف كار كرده‌ام. در برلين مثلا ٥ سالن تئاتر بزرگ داريم و در مونيخ دو سالن بزرگ.

 

انتظار نمي‌رفت تئاتري كه توليد مونيخ است شباهت‌هايي با تئاتر برلين داشته باشد. اما گفتيد در هر دوي اين تئاترها كار كرده‌ايد. تا به حال به شما گفته‌اند تئاترتان شبيه به كارگردان يا كمپاني برليني است؟ البته اشاره كرديد در هر دوي اين تئاترها كار كرده‌ايد.

نه، تئاترها متفاوت است. مهم‌ترين تفاوتش به بازيگران تئاتر هر شهر مربوط مي‌شود. چرا كه در آلمان بازيگران به‌شدت به ضوابط كمپاني تئاتر‌شان مقيد هستند. كمپاني‌هاي تئاتر آنسامبلي بازيگران متفاوت را شامل مي‌شوند؛ بازيگران متفاوت به نوبه خود ايده‌هاي متفاوتي در كارگردان ايجاد مي‌كنند. براي مثال نمايش هملت را فقط مي‌توانستم در مونيخ روي صحنه ببرم چون سه بازيگري كه داشتم همگي در مونيخ كار مي‌كردند.

 

يعني نمي‌توانستم در برلين اجرايي داشته باشم. از طرفي هم نمايش‌هاي سياسي- موزيكالي داشتم كه در برلين روي صحنه برده‌ام اما نمي‌توانستم در مونيخ روي صحنه ببرم چرا كه بازيگرانش از كمپاني‌هاي تئاتر برلين بودند.بنابراين از نظر من مهم‌ترين تفاوت بازيگران كمپاني‌هاي مختلف شهرهاي آلمان هستند كه مي‌توانيد با آنها كار كنيد. چرا كه تئاتر برلين به من مي‌گويد اين كار را بكن و تئاتر مونيخ كار ديگري از من مي‌خواهد. اين روشي نيست كه جواب بدهد. من اجرا را روي صحنه مي‌برم اما مطابق با لحن تئاتر هر شهر و بازيگراني كه دنبال‌شان هستم.

 

اين سوال را به اين دليل پرسيدم چرا كه دو سال پيش توماس اوسترماير نمايش «هملت» را در ايران روي صحنه برد و تشابه‌هايي ميان اين اجرا و آن نمايش وجود داشت. مثل كاري كه روي متن اصلي اتفاق داده، استفاده از تكنولوژي‌ در اجرا يا صحنه مدرن با ويژگي‌هاي صنعتي‌، هملتي كه به ميان تماشاگران مي‌آيد. خون و خشونت روي صحنه. اين تشابه‌ها از كجا مي‌آيند؟

به گمانم خشونت از نمايشنامه مي‌آيد. چرا كه در ابتداي نمايشنامه همه مرده‌اند، اما مرگي آرام نداشته‌اند بلكه كشته شده‌اند. در نتيجه اگر مي‌خواهيد آن را روي صحنه ببريد بايد راهي را پيدا كنيد كه با خشونت توصيف‌شده در اثر نسبت داشته باشد.

 

بنابراين فكر مي‌كنم بخشي از تشابه اين دو اجرا همين باشد و البته فكر مي‌كنم من و اوسترماير «هملت» را از هفت سال پيش كار كرديم كه حالا كاملا كاري قديمي حساب مي‌شود؛ كار كردن روي يك اثر در يك زمان و در يك كشور، بنابراين از نظر من شباهت‌هايي وجود دارد كه از خود نمايشنامه «هملت» شكسپير بيرون مي‌آيد. اما تفاوت‌هاي بسياري هم وجود دارد؛ براي مثال در هملتي كه اوستر‌ماير كار كرد، داستان حول يك شخصيت يا يك قهرمان مي‌چرخد. اما در اقتباس من هملتي وجود ندارد و فقط هوراشيو را داريم كه نقش پررنگ‌تري دارد.

 

متن نمايشنامه تفاوت ديگر نمايش روي صحنه است. «هملت» اوسترماير درباره يك نفر است، شخصيت‌هاي ديگري هم دارد اما اهميتي ندارند و فقط نقش هملت مهم مي‌شود. در اقتباس ما سه بازيگر به خودي ‌خود متفاوت هستند اما گروهي را تشكيل مي‌دهند كه همگي در يك‌ سطح قرار مي‌گيرند. مي‌دانيد در آلمان همه «هملت» اوسترماير را با اسم لارس ايدينگر-بازيگر نقش هملت- مي‌شناسند، هيچ‌كس به اين نمايش «هملت» نمي‌گويد چون فقط بازيگر نقش اصلي را روي صحنه ديده است و اين با سليقه من جور نيست. از نظر من شباهت‌هايي هست اما تفاوت‌هايي هم وجود دارد.

 

شروع نمايش توفاني است، در ادامه نيز با همان كيفيت پيش مي‌رود اما صحنه پايان‌بندي از نظر اجرايي به اندازه ابتدا و ميانه كشش ندارد. منظورم صحنه‌ پاياني است كه بازيگر از روي متن مي‌خواند و شخصيت‌ها از صحنه خارج مي‌شوند.

همانطور كه ديديد در نمايش ما داستان از آنجايي شروع مي‌شود كه همه اتفاق‌ها افتاده و همه مرده‌اند. در ابتدا بايد صحنه‌اي شسته‌رفته داشته باشيم و خيلي سريع پيش برويم، همه شخصيت‌ها را در ٥ دقيقه بكشيم، خون‌هايي ريخته شود و همه اتفاق‌ها بيفتد- اينها هم براساس الهامي بود كه پس از آن واقعه كشتار مردم توسط داعش در پاريس، به اثر افزودم- بعد روند كند مي‌شود؛ داستان را از ابتدا شروع و بازگو مي‌كنيم.

 

اينجا ديگر خشونت‌بار نيست، چون ابتداي نمايشنامه «هملت» هم خشونت‌آميز نيست. بعد كه به مونولوگ «بودن يا نبودن» مي‌رسيم دوباره اين اتفاق‌ها با شعله آتش مشعل و خون رخ مي‌دهد و علاوه بر اين، اتفاق‌ها همين‌جا متوقف نمي‌شوند، مثل اين است كه هملت همه‌اش به خودش مي‌گويد: «ادامه بده، ادامه بده، بيشتر، بيشتر، هنوز تمام نشده، ديگر خوني نمانده اما داستان هم تمام نشده» و به همين خاطر است كه ما در اين صحنه متوقف نمي‌شويم.

 

در پايان پس از خونريزي‌ها، شايد نزديك به ٥ يا ١٠دقيقه، بازيگر از روي كتاب پايان داستان را مي‌خواند چون مخاطب تصوري از پايان ندارد اما خسته است و داستان هنوز تمام نشده. بنابراين بازيگر كتاب را برمي‌دارد و پايان را مي‌خواند.

 

در نمايش از تكنيك فاصله‌گذاري استفاده مي‌كنيد. چطور است جامعه‌اي كه در آن كار مي‌كنيد همچنان اين تكنيك را مي‌پذيرد؟ و اصولا اين تكنيك همچنان كاركرد دارد.

در هملت فاصله‌گذاري هست چون سه بازيگر داريم كه مدام نقش‌هاي‌شان عوض مي‌شود، يا گاهي به مخاطب مي‌گويند چه اتفاقي در حال روي دادن است و بله اين تكنيكي برشتي است. اما از طرف ديگر وقتي اين سه بازيگر نقش هملت، اوفليا، كلاوديوس، گرترود را بازي مي‎كنند اصلا قائل به فاصله‌گذاري نشده‌اند. اين بازي كردن‌شان برخاسته از شدت احساس و درگيري‌شان به داستان است.

 

بنابراين شبيه به توازني است ميان فاصله‌گذاري- كه ممكن است برشتي باشد كه در تئاتر آلمان شبيه به يك حس عام است و همه آن را انجام مي‌دهند و به نوعي آلماني‌ها با اين تكنيك شكل گرفته‌اند و درون‌شان نهادينه شده- و فاصله‌گذاري‌اي كه به شما مفهوم را مي‌دهد و سپس احساسي كه صحنه‌ها را به ما مي‌دهد. در اجرا سعي كردم ميان اين دو توازن برقرار كنم. بايد بگويم اگر بخواهيد برشت ٥٠ سال پيش را كپي كنيد اصلا جواب نمي‌گيريد. چون امروزي نيست.

 

اما سعي داشتم توضيح بدهم كه فاصله‌گذاري برشتي را انجام نمي‌دهم اما آن را به شكلي ديگر درآوردم كه در بازيگر، بدن و حس او ديده ‌شود. اگر امروز روش برشت را دقيقا در كار بياوريد مثل اين است كه به موزه رفته‌ايد. اما اگر آن را به شيوه امروزي اقتباس كنيد و با اثر ديگري تركيب كنيد، مثلا با شكسپير، آن وقت كار جالب و خلاقي انجام داده‌ايد، در غير اين صورت چرا بايد آن را در ايران روي صحنه ببرم؟ فكر مي‌كنم اين روش بهتر جواب مي‌دهد.

 

بازخوردي كه از مخاطب ايراني گرفتيد با بازخورد مخاطب آلماني چه تفاوتي داشت؟ و شما چه تاثيري از آنها گرفتيد؟

مساله اين است كه هيچ بازخوردي از مخاطب ايراني نگرفته‌ام. يعني نيازي نبوده. ما وقتي از سالن بيرون مي‌آييم آنها را مي‌بينيم و آنها شبيه به دانشجوهاي بازيگري هستند. مخاطب ايراني خيلي مشتاق و پرحرارت است. اما شنيده‌ام زيرنويس نمايش‌ها خيلي دقيق نبوده؛ اين زيرنويس‌ها كار خود جشنواره است كه گاهي معناي درست را نرسانده‌اند، متاسفانه فارسي بلد نيستم و فكر مي‌كنم اينها اشتباهاتي را در مفهوم و معناي نمايش پيش آورده.

 

در مونيخ وقتي براي هر نمايش بليت‌ها به سرعت تمام مي‌شوند ما به موفقيت‌مان پي مي‌بريم. اما در ايران بازخوردي كاملا متفاوت از مخاطب گرفته‌ايم؛ چون در طول اجرا مخاطب‌ سالن را ترك مي‌كرد كه البته براي ما مشكلي نيست شايد چون زيرنويس‌ها براي‌شان سخت بوده. با توجه به اين موضوع، به نظرم كساني كه در سالن مي‌مانند كه تعدادشان زياد است، درگير داستان شده‌اند.

 

بازيگرها برايم گفته‌اند كه مخاطب ايراني در زماني كه بازيگر ديالوگش را به زبان آلماني مي‌گفته به او و نه به زيرنويس‌ها واكنش نشان داده و تشويق‌شان كرده‌اند. مخاطب آلماني گاهي تشويق مي‌كند و گاهي هم نه. اما در ايران مخاطب مي‌فهمد بازيگر چه مي‌كند، بدون اينكه قادر به خواندن (زيرنويس) باشد. اين واكنش‌ها تكان‌دهنده و براي‌مان بسيار با ارزش است.

 

جابه‌جايي جنسيت كاراكترها يكي از ويژگي‌هاي جالب نگاه شما در كارگرداني بود. اما وقتي حضور بازيگر زن در نقش مرد يا بالعكس بارها در سريال‌ها و آثار سينمايي ديده شده، اين كار به نوعي پيروي از مد نيست؟

من در نمايش‌هايم گاهي جنسيت‌ها را عوض كرده‌ام كه هميشگي نبوده است. مهم‌ترين نكته اين بود كه اوفليا دقيقا آن نقشي نبود كه بازيگرم بخواهد بازي‌اش كند؛ چون معتقد بود اوفليا هيچ كاري انجام نمي‌دهد و منفعل است، هيچ چيز نمي‌گويد و اگر هم كلامي از دهانش دربيايد اين است: «بله اعليحضرت. بله متشكرم...» كارش اين است كه مدام گريه كند و دست آخر هم كه خودكشي مي‌كند.

 

كاتيا، بازيگر زن نمايش ما گفت من نقش اوفليا را بازي نمي‌كنم، اصلا چرا بايد بازي كنم؟ اينجا بود كه بازيگر مرد گفت من مي‌خواهم نقش اوفليا را بازي كنم. از اين ايده خوشم آمد چون بازيگر زن گويي آن خصوصيت‌هايي از «هملت» را كه به آن علاقه‌مند بود، انتخاب كرده و تحت تاثيرش قرار گرفته بود.

 

به نظر مي‌رسد كاتيا زني بود كه دوست نداشت نقش زن‌هاي ضعيف را بازي كند و از شخصيت اوفليا متنفر بود، اما بازيگر مرد عاشق اين شخصيت بود چون فكر مي‌كرد ويژگي سحرآميزي در اين شخصيت وجود دارد. بنابراين قرار شد بازيگر زن نقش «هملت» و بازيگر مرد نقش «اوفليا» را بازي كند؛ اين اتفاق حيرت‌انگيزي بود. وقتي بازيگرها با لباس روي صحنه حاضر مي‌شدند آن وقار شخصيت را درك مي‌كرديد و جذابيت ديگر اين بود كه شخصيت زن با زن و شخصيت مرد با مرد تعريف نمي‎شود.

 

شما جايي گفتيد اين «هملت» در برابر «هملت ماشين» -سيستم قدرت- مقاومت مي‌كند اما بازنمايي اين مقاومت در اجرا به چه صورت بود؟ چون در پايان به نظر نمي‌رسيد هملت چندان مقاومتي به خرج دهد.

هملت در برابر و ضد سيستم قدرت عمل مي‌كند. بودن يا نبودن براي او يك تصميم در راه ايستادگي بر سر عقايدش است، اما با پيشرفت ماجرا خودش هم به بخشي از سيستم بدل ‌مي‌شود چرا كه هملت ماشيني است كه به هوراشيو فرمان مي‌دهد چه كار كند؛ بنابراين داستاني داريد كه در آن هملت ضد سيستم است و اغلب اوقات هم ضد همه‌چيز. اما در ادامه با هملتي مواجه هستيم كه براي هوراشيو به يك سيستم قدرت بدل مي‌شود، مثل يك سيستم مذهبي كه هوراشيو بايد از آن پيروي كند.

 

چه ويژگي‌اي موجب مي‌شود هملتي كه شما اجرا مي‌كنيد با دو نوع مخاطب ايراني و آلماني ارتباط برقرار كند؟

به گمانم چيز‌هايي وجود داشت كه در ايران از آن جواب گرفتم و در آلمان نديدم، اما چيزي كه در آلمان از آن جواب گرفتم در ايران نگرفتم. اساسي‌ترين پرسش آموزنده اين بود كه وقتي شما با يك سيستم مخالف هستيد، چه مي‌كنيد؟ اين مساله در ايران خوب جواب داد، البته در آلمان هم خوب بود اما در ايران وجودش را پررنگ‌تر و زنده‌تر احساس كردم. در نتيجه هملت ما شايد براي ايران مناسب‌تر از آلمان است.

 

هملت در برابر و ضد سيستم قدرت عمل مي‌كند. بودن يا نبودن براي او يك تصميم در راه ايستادگي بر سر عقايدش است، اما با پيشرفت ماجرا خودش هم به بخشي از سيستم بدل ‌مي‌شود چرا كه هملت ماشيني است كه به هوراشيو فرمان مي‌دهد چه كار كند؛ بنابراين داستاني داريد كه در آن هملت ضد سيستم است و اغلب اوقات هم ضد همه‌چيز.

 

  كاتيا زني بود كه دوست نداشت نقش زن‌هاي ضعيف را بازي كند و از شخصيت اوفليا متنفر بود، اما بازيگر مرد عاشق اين شخصيت بود چون فكر مي‌كرد ويژگي سحرآميزي در اين شخصيت وجود دارد. بنابراين قرار شد بازيگر زن نقش «هملت» و بازيگر مرد نقش «اوفليا» را بازي كند؛ اين اتفاق حيرت‌انگيزي بود.

 

بابك احمدي

 

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش