
«مثل شلوار جین آبی» اجرایی غافلگیر کننده است که ارتش یک نفره احسان گودرزی بر همه گریمها و ماسکها و کلاهگیسها و دکورها و نورها حمله میکند و پیروز از میدان بیرون میآید. مثل یک شلوار جین آبی نشان میدهد که لازم نیست، خودت را رنگی کنی یا سیاه سفید، فقط کافیست حرفی برای گفتن داشته باشی و بلد باشی حرفت را بزنی تا مخاطب بد عادت شده نهتنها جرأت نکند بخندد، که دنبال فرصتی باشد که فقط نفس بکشد.
اجراهای تک نفره زیادی این روزها ساخته و ارائه میشود ولی کمتر کسی ظرفیتهای آن را استفاده کرده و بارور میکند. گودرزی هم زمان هم داستان را روایت میکند و هم افکار و احساسات راویان را در قلب حادثه بیان میکند، بهگونهای که هیچ خللی در ریتم داستانگویی و اجرا ایجاد نمیشود.
وام دیگر این نمایش از دنیای ادبیات استفاده از شیوه رئالیسم جادویی است که از عناصر غیر قابل باور در یک بافت رئالیستی استفاده میکند؛ به گونهای که قابل باور وپذیرش باشد. به عنوان مثال وقتی مادر راوی میخواهد بارش را زمین بگذارد، بچه در شکم مادر عجول است توی راهپله به دنیا میآید و خون همه جا را میگیرد و پدرش بخشی از آن خون را در شیشهای نگه میدارد برای یادگاری. احتمال چنین عملی وجود دارد ولی منطق ندارد و نویسنده این محتمل غیر قابل باور را در اجرایش به کار میبرد. یا در جای جای نمایش کاراکترها تخم میگذارند و ما میپذیریم.
هسته مرکزی نمایش یک تصویر است. مثل همان تصویری که اداره راهنمایی و رانندگی میفرستد به خانه راوی. تصویری که همه چیز دارد. نور، بافت، عمق میدان. آنقدر کامل است که او به جای صد هزار، پانصد هزار به حساب راهنمایی و رانندگی واریز میکند. این تصویر مثل بیگ بنگ منفجر میشود و داستان را از همه جهات گسترش میدهد.
قهرمان داستان و کسی که ما با او همذات پنداری میکنیم، همان داماد عاشق است و گودرزی با استفاده از تکنیکی که در سینما با آثاری مثل راشومون و عشق سگی و در ادبیات با اثر کلاسیک خشم و هیاهو شاهکارهایی بیمانند خلق کرده، داستان میگوید. اما تفاوت اجرای مثل شلوار جین آبی با این گونه آثار در این است که او ترسی از قضاوت ندارد و صراحتاً از یک نگاه طرفداری کرده و دیگران را به باد انتقاد میگیرد.
ویل دورانت تاریخ کدام تمدن را نوشته است؟
استفاده از صحنه خالی نشانه دو نوع اعتماد است. اعتماد به نفس و اعتماد به توانش تئاتری مخاطب. یک صحنه خالی امکان تولید بینهایت فضا برای بازی را میدهد. امکانی که هیچ هنری به این وسعت در اختیار هنرمند نمیگذارد و چه خام دستانه دیگران صحنهشان را به یک کهنه فروشی و نه حتی عتیقهفروشی بدل میکنند.
البته صحنه خالی هم مثل هر چیز دیگری امروزه بد و بیمحل استفاده میشود اما اینجا و با توجه به نوع روایت و فضا و اتمسفر، هر چیزی میتوانست مخل تخیل مخاطب شود. همان گونه که اشاره شد، ما یک داستان را از چند راوی میشنویم اما راویان را همه یک نفر بازی میکند. بازیگری که با معیارهای تعریف شده، بازیگر نیست و بیان و بدن پرورش یافتهای ندارد.
مدام روی صحنه ژستهای دلبرانه نمیگیرد و همه کاراکترها را با یک استایل بدن و بیان ارائه میکند و بینهایت تأثیرگذار.
گودرزی هرگز تن به بازی به سبک صبح جمعه با شما نمیدهد و برای هر کاراکتر و راوی دنبال یک لهجه و شیوه راه رفتن و غیره نمیرود. او به مخاطب باج نمیدهد و دنبال مخاطب باجگیر نیست و همین روش را در کارگردانی هم در پیش میگیرد و اجرایی غافلگیرانه میسازد. این نمایش تا ۳۰ مهرماه ساعت ۱۹:۳۰ در سالن شماره یک عمارت نوفل لوشاتو روی صحنه میرود.
وحید رهجوی
- 14
- 6