
نمایشنامه الن بنت، پسران تاریخ، ماجرایی است که در یک مدرسه دولتی در سالهای ١٩٨٠ دوران اوجگیری نئوليبرالیسم تاچری در شفیلد، شمال انگلستان، میگذرد که هشت دانشآموز پسر خود را برای امتحان ورودی به دانشگاههای آکسفورد و کمبریج آماده میکنند. مدیر مدرسه برای بالابردن شانس رقابت برای بهدستآوردن بورسیههای لازم برای دانشآموزانش، علاوه بر معلم دروس عمومی (هکتور) و معلم تاریخ (خانم لینتوت)، معلم جوان دیگری که ظاهرا از آکسفورد فارغالتحصیل شده را به عنوان معلم کمکی تاریخ (اروین) به مدرسه میآورد. الن بنت در این نمایشنامه سعی میکند با نشاندادن تضاد شیوه آموزشی قدیم و جدید، تماشاگر را با این سؤال اساسی روبهرو کند که آیا هیچکدام از این دو شیوه دوگانه و متضاد راهحلی مناسب نسبت به دیگری دارند؟
آیا میشود به فکر جایگزینی برای آن دو بود که نقايص آن دو را نداشته باشد؟ در اوج تراژیک نمایشنامه، در یک سانحه موتورسیکلترانی، هکتور نماد آموزش ایدهآلیستی و قدیمی، راننده موتورسیکلت، میمیرد و اروین، نماد آموزش کارکردگرایانه و پراگماتیستی نوین، از پشت موتور به جهت مخالف پرتاب و محتاج صندلی چرخدار میشود و بهاینترتیب الن بنت به طور استعاری تماشاگر نمایشنامه خود را در جستوجوی راهحل دیگري برای آینده به فکر وامیدارد. آیندهای که تاریخ آن را همین پسران تاریخ، دانشآموزان این معلمان، معلمان فردا باید بسازند. «پازنر» جوان، شاهد آگاه در نمایشنامه که شباهتهایی نیز به دوران نوجوانی الن بنت دارد، میتواند یکی از این تاریخسازان باشد.
این نمایشنامه طولانی برای اولینبار در تئاتر ملی لندن در سال ۲۰۰۴ به صحنه رفته و تاکنون، مورد استقبال تماشاگران در تئاترهای مختلف از جمله برادوی نیویورک قرار گرفته و در سال ۲۰۰۶ نیز با همکاری عواملی تئاتری از روی آن فیلم سینمایی موفقی ساخته شده است. جای خوشحالی است که هماکنون اجرائی متفاوت از این نمایشنامه طولانی با حذف بسیاری از ظرایف فرهنگی که قاعدتا برای تماشاگر ایرانی قابلهضم نبوده، در سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران، به کارگردانی اشکان خیلنژاد را شاهد هستیم. بهنظر میرسد در این اجرا تلاش شده است از حجم مکالمات طولانی و کشدار اما پرنکته و نغزگوی نمایشنامه کاسته شود و تعداد دانشآموزان از هشت نفر به شش نفر تقلیل پیدا کند. نقش خانم لینتوت به حداقل کاهش یابد و آنقدر کمرنگ شود که نقطهنظر فمینیستی این شخصیت درباره تاریخ، جلوه لازم را نداشته باشد.
درحالیکه نقش خانم لینتوت، در نمایشنامه نقشی دوگانه است که نشانه تناقض وجودی اوست. او از طرفی، مدرس موبهموي فاکتها با امور واقع تاریخ به دانشآموزان است و تلاش دارد تمامی شکافهای تاریخ را با فاکتها (روایات امور واقع) پر کند و همسنگر معلم دروس عمومی (هکتور) در نظام قدیمی آموزش است و از طرف دیگر مانند معلم جدید تاریخ (اروین)، منتقد تاریخ است، چون تاریخ را نتیجه اشتباهات مردان بدون دخالت زنان میداند. این نقش خانم لینتوت بهعنوان مظهر تنش دوگانگی و تناقض در بطن نظام آموزشی، در اجرای انتزاعی و مینیمالیستی جدید تهران، نمودی درخور پیدا نمیکند. بدیهی است که در اجرای تهران نمایشنامه، روی نمایش حرکات فیزیکی و ایما و اشارههای بدنی در انتقال مفاهیم بیشتر توجه شده است.
فضای واقعی کلاس درس در نمایشنامه اصلی با فضایی انتزاعی شباهت به یک بازداشتگاه پیدا کرده است. برگردان فارسی کمتر ظرایف پرنکته و طنزآلود زبانی را در مقایسه با نمایشنامه اصلی دارد و کمتر تماشاگر ایرانی را به خنده وامیدارد. گنجاندن حرکات نمایشی و اجرای موسیقی و بازی با نور، از دشواری تحمل سنگینی فضای محبوس در زمان چندان کم نمیکند. نقش حاکمانه مدیر مدرسه در ایجاد فضای چنین مدرسهای کمفروغ چندان احساس نمیشود. مدیر مدرسه، اعمالکننده سیاست نئولیبرالی جدید، در مفهوم مدرن آموزش است. آموزشی که باید مانند کالا در بازار رقابت مبادله شود و نیازهای مصرفی نظام را در سطح جامعه تأمین کند. دانش باید در انقیاد بازار و مطیع آن باشد و با سازوکارهای آن برنامه خود را تنظیم کند. بنابراین در این نمایشنامه قاعدتا بايد نقش کارگزاری مدیر مدرسه، ملموستر و سایه آن سنگینتر از آنچه هست، حس شود. در واقع اهمیت پیداکردن کاراکتر مدیر مدرسه، تنش این دو نظام آموزشی متناقض یکی در حال اضمحلال و دیگری در حال نضج را بیشتر منعکس میکند. نوع لباس دانشآموزان و معلمان نیز به فضای انتزاعی و بیشباهتبودن به مدرسه کمک میکند و ذهن تماشاگر را از ماجرای تنش بین دو نظام آموزشی دور میکند. نوع آموزش هکتور از نظام آموزشی قدیم ایدهآلیستی از بقایای رنسانس در اروپا به جا مانده است.
در نظامی که دانش کیفی و غیرقابل اندازهگیری، راهی برای دستیابی به حقیقتی مطلق است. از نظر هکتور این مهم از راه بهخاطرسپردن پندها، شعرها و جملات نغز بزرگان ادبیات و هنر و فلسفه قابل دستیابی است. دانش، بالنفسه قدرتی مستقل و غیرقابل کنترل به وسيله نظام اجتماعی است و نباید تابعی مطیع و در خدمت آن باشد. هکتور، به دانشآموزانش میآموزد که شعر شاعران بزرگ را حفظ و در کلاس نمایشنامه و فیلم، بازی کنند، درحالیکه هیچکدام از این آموزشها نتیجه مستقیم عملی و کاربردی ندارند و کمکی به آنها برای شرکت در امتحانات ورودی آکسفورد و کمبریج نمیکنند. با مرگ هکتور در نمایشنامه به طور تلویحی نشان داده میشود که این نوع آموزش دانش کیفی که در جستوجوی معنا و حقیقت ایدهآلیستی و متمایل به روایت کلان، بدون درنظرگرفتن سود اقتصادی و بهرهوری قابل اندازهگیری کمی است، در برنامههای مدون تحصیلی نئولیبرالی جایی ندارد.
ایدئولوژی نئولیبرالی حاکم، در پی نابودی این نوع آموزشی است که انقیاد قاعده بازار آزاد را نمیپذیرد. اگر قرار است دانش، کالایی باشد که ارزش آن با معیارهای عرضه و تقاضا اندازهگیری شود و در عرصه رقابت برای جلب مشتری باشد و نیازهای نظام حاکم را برآورده کند، هکتور نمیتواند در آن جایی داشته باشد. در نظام جدید، هکتور چون هیولایی است که باید از میان برداشته شود و به همین علت شاید باید در نمایشنامه ظاهری خشن و طغیانگر و عاشق موتورسواری در سرعت، داشته باشد که نتیجه این نوع تلقی از او استولی جنبه عمقی و واقعی شخصیت او که برای دانشآموزان جذاب و دوستداشتنی است.
وجهی دیگر از او است که در اجرای تهران نمایشنامه به علت محدودیتهای شکلی در نمایش، برجسته و محوری نمیشود. او قلبی تپنده و انسانی در سینه دارد و در ضمن نگران و وحشتزده از آیندهای است که منطق حقیقتجویانه ایدهآلیستی او را برنمیتابد و میخواهد نابودش کند. به دلایلی که ذکر میشود، بهخاطر شکل انتزاعی و مینیمالیستی اجرا، این جنبه از شخصیت هکتور در نمایشنامه ملموس نیست. این حالت نهتنها در منش هکتور بهخوبی منعکس نمیشود، بلکه در منطق رفتار دانشآموزان نسبت به او در طول نمایش نیز حس نمیشود. با وجود تلاش فراوان آقاکریمی در اجرای نقش هکتور، به نظر میرسد در بیشتر لحظات زمختی و خشونت و طغیانگری بر روحیه انسانگرایی رنسانسی او غلبه دارد، البته فضای انتزاعی و حذف فضای ملموس مدرسه با میز و نیمکت، لباس معمول و نبود قیافه کمی جاافتادهتر و مسنتر برای هکتور و حضور شاگردان در ظاهر، نه شاگرد مدرسه، بلکه در هیئت بازیگران با حرکات و کلام نمایشی انتزاعی، به پردازش هکتوری کمک کرده که با کاراکتر موردنظر الن بنت، نویسنده نمایشنامه، فاصله دارد.
حذف دو شاگرد از متن نمایشنامه شاید آنچنان تأثیر بارزی در اجرا نگذاشته باشد که کمبودهای نقشآفرینی دانشآموزان در افشای ضعفهای دو نظام آموزشی جدید و قدیم که کمفروغ جلوه میکند. با وجود رفتار بازیگوشانه و حرکات نمایشی دانشآموزان، تنش موضوع محوری که میبایست متوجه موقعیت و تناقضهای موجود بین هکتور (معلم قدیم) و اروین (معلم جدید) باشد، کمرنگ شده است، اما رویهمرفته بازیهای رضایتبخش و چشمنوازی از آنها، بهویژه در نقشهای تیمز (حمیدیان)، دنکن (بالاهنک) و اسکرپیس (واعظ تهرانی)، میبینیم، اما اگر فضای انتزاعی و مینیمالیستی نمایش ضعفهایی را متوجه چارچوب نمایشی پسران تاریخ در تهران کرده باشد، یک حسن بزرگ داشته و آنهم برجستهشدن نقش کلیدی اروین با بازیگری حامد رسولی است. از این بابت باید به کارگردان (اشکان خیلنژاد) تبریک گفت که اهمیت اروین در نمایشنامه را بهطور خارقالعادهای برجستهتر از خود نمایشنامه به ما عرضه میکند.
اروین معلم جدید تاریخ که ادعا میکند از آکسفورد فارغالتحصیل شده، نماینده نظام جدید نئولیبرالی آموزشی است. خیلنژاد او را چون یک آدمآهنی یا ربوت با حرکاتی ماشینی، اما دقیق و حسابشده به نمایش میگذارد، بهطوریکه گویی از کرهای دیگر به زمین پا گذاشته است و چنان درگیر حرکات پیچیده خودش است که گاه در طول همین درگیریها به هم میپیچد و به زمین میخورد و بیجان میشود و تنها تحریک بیرونی چون صدای موسیقی میتواند او را بیدار و به حرکت درآورد. در این اجرا با تمامی ابعاد نمایشی امروزین، شخصیت اروین را نهتنها در حرفها و نحوه تدریس او، بلکه در ظرایف حرکات بدن و حتی انطباق آن با حرکات بدن شاگردان مدرسه و همکارانش نشان میدهد. در بخش درخشانی از اجرای تهران نمایشنامه، خیلنژاد بهخوبی نشان میدهد که چگونه اروین به شاگردان بازی بیسبال با توپ خیالی را یاد میدهد، او درواقع به شاگردان یاد میدهد چگونه میتوان در دنیای مجازی روزگار گذراند. اروین، خود مظهر دنیای مجازی و انسان ایدهآل نظام نئولیبرالیستی است. کارکردگرا، صورتگرا، پراگماتیک و سودآور است. برای او مصلحت اصل است. در دنیای او حقیقت جایی ندارد، هر چیز که سودآور و عملی و کمیتزا و مشتریپسند باشد، رواست. او میتواند شبیه کامپیوتر در انقیاد نظام بازار آزاد درآید و هم دانش کالایی تولید کند و هم خود تبدیل به کالا شود. هم مصرف کند و هم خود به مصرف درآید. خرده، روایتساز است و به بیریشگی خود افتخار میکند. او خود را انسان پستمدرن میداند. اروین در بخشی از نمایش به علت سانحه موتوررانی و کشتهشدن هکتور نیاز به صندلی چرخدار دارد. خیلنژاد (کارگردان) با هوشمندی او را بر روی صندلی چرخدار نمینشاند، زیرا اروین از ابتدا هم در راهرفتن طبیعی مشکل دارد. در عصر نئولیرالیسم و کارکردگرایی پراگماتیستی که حقیقت پای مصلحت قربانی میشود، انسان دوشقهشده نودکارتی، منتظر چه معجزهای نشسته است؟
من تماشاگر این تئاتر که تجربهام در مغزپژوهی است، با ابنسوال دردآور دیرپا در عالم علم و پزشکی آشنا هستم. نشانه امید در نمایشنامه را در پیگیری پازنر جوان در آخرین دیالوگ بین او و اروین میبینم. پازنر که شاهدی با وجدان آگاه در نمایش است، میتواند کاشف حقیقت نهفته در کاسه سر خود باشد. کشفی که انسان دوشقهشده، به عبارتی به نرمافزار و سختافزار تقسیم شده، کامپیوترزده امروز را آگاه از عضو وحدتبخشی در کاسه سرش کند. پازنر جوان در نمایشنامه میتواند مدافع نظریات کسانی چون «جرالد ادلمن» در علم مغزپژوهی ما باشد که انسان دوشقه و درگیر پراگماتیسم کارکردگرایانه را حاصل جهل مصنوع نظام ناهنجار موجود میداند و به دنبال کشف آگاهی انسان در پیچیدگی مدارهای مغزی او است.
اگر چنین شود، رشد چنین پازنرهایی موجب بروز نیروی مقاومتی میشود که از این آگاهی برمیخیزد. به قول خانم کاترین مالیبو، فیلسوف معاصر فرانسوی، باید امیدوار بود که انسان امروز از طریق آگاهی از تواناییهای مغز انعطافپذیر و تخیلپرور و خلاق و وحدتبخش خود، خویشتن انسانی خود را دریابد و به نظام موجود دوشقهشده، تن درندهد و در فروغ معرفتی نوین، به اصل خود در وحدت با طبیعت و جامعه عادلانه و آزاد انسانی نزدیک شود.
- 13
- 2