یورگن کلینزمن در سالهای طولانی دوران فوتبالش به هر افتخار شخصی و ملی که یک فوتبالیست در آرزوهایش جستوجو میکند، رسیده. قهرمانی در جام جهانی، قهرمانی در جام ملتهای اروپا، مرد سال فوتبال آلمان، مرد سال فوتبال انگلیس، آقای گل بوندسلیگا و چند افتخار دیگر. کلینزمنِ مربی هم کارنامه دهان پر کنی دارد؛ در جام جهانی روی نیمکت تیم ملی آلمان نشسته، سالها مربی آمریکا بوده و در سطح باشگاهی هدایت بایرن مونیخ را به عهده داشته اما این کارنامه پر و پیمان هم برای ادامه کار او روی نیمکت هرتابرلین کافی نیست! مدرک مربیگری کلینزمن (که بدون آن هیچ مربی حق حضور روی نیمکت باشگاههای آلمانی را ندارد) در سال ۲۰۱۲ منقضی شده و او برای اینکه صلاحیت هدایت یک تیم در بوندسلیگا را داشته باشد، باید در کلاسهای آموزشی شرکت کند.
سختگیری آلمانیها در آموزش مداوم و مستمر مربیان، حتی اگر مربی نام بزرگی مثل یورگن کلینزمن داشته باشد را با وضعیت امروز مربیان شاغل در لیگ ایران مقایسه کنید.
تعداد قابل توجهی از مربیان مسن فوتبال ایران، بعد از کلاسهای مرحوم دتمار کرامر، دیگر در هیچ دوره آموزشی شرکت نکردهاند. بعضی از آنها از ابتدا اساساً نیازی به آموزش دیدن احساس نکردهاند و تصور میکنند همان نکاتی که از دوران فوتبالیست بودن آموختهاند، از سر فوتبال ایران هم زیاد است! سرپرست یک تیم لیگ برتری، در چشم بر هم زدنی تبدیل به سرمربی میشود و برای دور زدن قوانین، دستیاری به او اضافه میشود که مدرک مربیگری قابل ارائه به کنفدراسیون فوتبال آسیا داشته باشد. این یک پدیده منحصر به فرد در فوتبال ماست؛ دستیاری که نقش «مدرک» را ایفا کند تا یک نفر بیهیچ پیشینه مربیگری فقط با یک امضا «سرمربی تیم لیگ برتری» شود. آن هم در روزهایی که به مدد استراتژیهای غلط چند مدیر باشگاه، قیمت مربیان داخلی با رشدی حیرتانگیز به قیمت مربیان صاحب کارنامه خارجی نزدیک شده و چیزی نمانده که به زودی در فوتبال ایران، مربی «میلیون دلاری» هم داشته باشیم.
در لیگهای پایینتر که اوضاع به مراتب بدتر است؛ همین چند روز پیش بود که مربی یک تیم در لیگ آزادگان در معرض اخراج قرار گرفت، فقط به این دلیل که نتوانسته به «تعهدات مالی»اش عمل کند و برای تیم حامی مالی پیدا کند! به زبان سادهتر، مربی برای آنکه در بعضی تیمهای دستههای پایینتر مشغول به کار شود، ابتدا باید اسپانسر جور کند.
همه این اتفاقات در حالی رخ میدهد که هنوز بخشی از جامعه فوتبال ایران، درگیر آموزههای غلط و کلیشهای است که از دههها پیش به فوتبال ایران به ارث رسیده. هنوز مربیان قلدرمآب و بدخلق که هیچ نسبتی با «علم فوتبال» ندارند، به عنوان «راه چاره» به تیمهای بحرانزده معرفی میشوند. هنوز گروهی از اهالی فوتبال شیفته مربیانی هستند که در رختکن، رکیکترین واژهها را نثار بازیکن کنند و به زعم خودشان نظم را در رختکن برقرار کنند.
اگر میخواهیم در فوتبال چند قدم جلوتر از امروز برویم، باید به قواعد مرسوم فوتبال احترام بگذاریم. قواعدی که یورگن کلینزمن را با آن سابقه درخشان با خطر محرومیت از مربیگری روبهرو میکند؛ صرفاً به این دلیل که در دورههای بازآموزی حضور نداشته است. ما نیاز به یک برنامه نظاممند و سختگیرانه داریم که در آن هیچ استثنا و پارتیبازی وجود ندارد. این همان موارد مغفول ماندهای است که در فوتبال ایران همواره به آن نگاهی لوکس و تشریفاتی شده. انگار که هیچ لزومی ندارد آنها را در اولویت قرار دهیم.
این یک مطالبه جدی از فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ است که برای نشستن مربیان روی نیمکت، محدودیتهای بیشتری از شرایط شبه تشریفاتی فعلی وضع کند.
علی مغانی
- 9
- 5