
عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «درباره جنگ غزه» در روزنامه اعتماد نوشت: شاید انتظار میرفت که همان دیروز درباره جنگ غزه بنویسم ولی از آنجا که نوشتار سیاستورزانه را فعلا در دستور کار خود ندارم باید تحلیلی مینوشتم. از سوی دیگر نوشتن تحلیلی به نحوی که برای مخاطب مفید باشد، نیازمند اطلاعات و آشنایی فراوان است که در این باره ندارم. از اینرو و به دنبال دیدن و مطالعه واکنشها چند نکته را متذکر
۱ـ آینده این جنگ را کسی نمیداند چه میشود. یک سکهای است که به بالا پرتاب شده، تا پایین آمدن، دهها و صدها بار جا عوض میکند. بنابراین نتیجه نهایی را قطعی ندانیم. چون بازیگران این بازی فقط حماس و اسراییل نیستند، حتی اگر فقط آنان بودند، باز هم نمیشد پیشبینی قاطعی کرد.
در جنگ جهانی دوم موفقیتهای آلمان در سه سال اول چنان برقآسا و گسترده بود که ذهنیتی برای شکست احتمالی آن کشور شکل نمیگرفت ولی سه سال بعد و در پایان جنگ، نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان. اسراییل هم پس از سال ۱۹۶۷ و ایجاد خط بارلو گمان میکرد که در سرزمینی امن است ولی جنگ ۱۹۷۳ خلاف آن را ثابت کرد.
در تقابل با فلسطینیها در اراضی اشغالی نیز تاکنون چند بار به نقطهای که گمان میکند بازگشتناپذیر است رسیده، ولی هر بار روز از نو روزی از نو. غافلگیری در این جنگ هم محصول این خوشخیالی است. این منطق برای پیروز دانستن حماس نیز جاری و ساری است که نمیتوان براساس موفقیتها یا شکستهای روزهای اولیه داوری کرد.
در همین سالها دو جنگ افغانستان و اوکراین نمونه بارز این پیشبینیناپذیریها هستند. در بسیاری از موارد حتی میتوان گفت برای هر دو طرف جنگ محصول نهایی چیزی جز شکست نیست. به ویژه در مواردی که بنبست سیاسی حاکم شود.
۲ـ به علت پیشرفت فناوری ارتباطی، گزارشها و تصاویر سانسورنشده، سریع و بعضا تاسفآور منتشر میشود که عوارض روحی و روانی زیادی دارد. حماس گرچه در قامت یک دولت رفتار نمیکند، ولی باید بکوشد که قواعد جنگ را رعایت کند. اتفاقا یکی از نقاط ضعف مهم اسراییلیها همین رویکرد نژادپرستانه آنان و بیتوجهی به قواعد جنگ است که از آنان چهرهای منفور به تصویر کشیده است.
این را میدانم که گفتن چنین توصیههایی برای کسانی که حس تحقیر، اشغالگری سرزمین خود و ظلم بیپایان اسراییل را نچشیدهاند، ساده است و نمیدانم که اگر مردم عادی دیگر کشورها نیز جای فلسطینیها بودند چه میکردند و در شرایطی که نظامیان امریکایی در افغانستان و عراق چنان رفتارهایی را مرتکب شدند و اسراییل نیز در طول سال کارهای مشابهی را انجام میدهد، چگونه میتوان انتظار رعایت چنین رفتارهایی را از جوانان غیر منضبط فلسطینی داشت، جوانانی که در شرایط اشغال به دنیا آمدهاند و تاکنون نیز شاهد ادامه آن بودهاند، ولی موضعگیری رهبران حماس و برخورد رسمی با این اقدامات میتواند در بهبود این رفتارها سازنده باشد.
ضمن اینکه به لحاظ سیاسی و تبلیغاتی چنین اقداماتی به زیان آنان است. البته در همین جنگ نیز رفتار با اسرا و کشتن افراد غیرنظامی و کودکان برای نتانیاهو امری عادی و گویی طبیعی شناخته میشود.
۳ـ این جنگ فارغ از هر نتیجهای که داشته باشد، یک نکته را نشان میدهد؛ اینکه بدون حل مساله فلسطین حداقل در چارچوب قطعنامههای ۳۳۸ و سایر اسناد و حقوق بینالملل نمیتوان مساله فلسطین را با تکیه بر زور حل کرد. بحرانهای اینچنینی جز توافقهای پایدار راهحل دیگری ندارد.
تجربه جهان در جنگ جهانی اول بسیار مهم است. آلمان شکست خورد و کشورهای پیروز شرایط سختی را بر آن تحمیل کردند، ولی نتیجه آن بیرون آمدن رایش سوم از دل آن آلمان شکستخورده بود که دنیا را به خاک و خون کشید.
این درسی بود که جناح پیروز در جنگ دوم از آن استفاده کرد و مسیر متفاوتی را پیمود. خلاصه اینکه جنگ بوده و هست و خواهد بود ولی هرچه ابعاد آن بزرگتر باشد، دستاوردها و نتایج آن نیز کمتر است، مگر اینکه طرفین جنگ در نهایت آن را مقدمهای بدانند برای رسیدن به صلح پایدار.
۴ـ پس از این جنگ لفاظیهای فراوانی در فضای رسانهای و مجازی دیده میشود که بیشتر به رجزخوانی از زیر پتو میماند. شاید از جنگ در فلسطین گریزی نبود یا نباشد، زیرا نتانیاهو تمام راهها را بسته است، ولی جنگ پدیدهای است که همواره باید خواهان پایان عادلانه و شرافتمندانه آن بود، زیرا عوارض واقعی آن را کسانی تحمل میکنند که لزوما طرفهای اصلی میدان نیستند.
این حد از قطبی بودن در تحلیل و نگاه به این رویداد برای ایران بدتر از هر جنگی است. از دفاع تمامعیار از اسراییل تا دفاع تمامعیار از نحوه رفتار با کشتهشدگان و اسرا از سوی فلسطینیها و بعضا تشویق یا توجیه آنها. گرچه این دو گروه اقلیت هستند ولی وجود دارند. ۵- و بالاخره آخرین نکته، رویکرد دولتها در مقابل این جنگ است.
این رویکردها باید تلفیقی از اصول اخلاقی، انسانی و حقوقی با حفظ اصل منافع ملی باشد.
البته ترکیب این دو اصل قدری ظریف و سخت است. فعلا در مقام این نیستم که بگویم چه رویکردی با این دو اصل همسو است، ولی این را میدانم که باید سیاستهای جاری به بحث و گفتوگوی آزاد گذاشته شود.
در هر صورت از اینکه سیاست خارجی کشور فدای رقابتهای سیاسی داخلی شود باید پرهیز کرد ولی ظاهرا هر کس از منظر منافع سیاست داخلی در حال داوری نسبت به سیاست خارجی است و این قطعا زیانبار است.
همه میدانیم ظلمی که بر مردم فلسطین طی این سالها رفته با هیچیک از این تصاویر قابلمقایسه نیست و آنچه مسلم است انتشار متعدد این نوع تصاویر با هدف جابهجا کردن مظلوم و ظالم است و ای کاش نیروهای مقاومت اجازه نمیدادند این تصاویر خلق شود و اینچنین هدف حمله که دفاع از تمامیت ارضی فلسطین است، تحتالشعاع این صحنهها قرار گیرد. اما سوال اصلی که این نوشتار در پی پاسخ به آن است این است که چرا در کشور ما همراهی با مردم و مقاومت فلسطین در سطح رسانهها و نهادهای رسمی و گروههای منتسب به حکومت خلاصه میشود و جامعه به مانند سالهای ابتدایی انقلاب و مانند قبل، همراهی لازم را به این موضع حاکمیتی ندارد؟
این واقعیت زمانی آشکارتر به رخ کشیده میشود که وقتی فردی در دفاع از مظلومیت فلسطین و توفانالاقصی مطلبی مینویسد یا پستی میگذارد، با واکنش همدلانهای از سوی مخاطبان یا کاربران ایرانی مواجه نمیشود و چه بسا انگشت اتهام به سوی او هم گرفته میشود. به راستی چرا چنین است؟ چرا در جامعه ایران (نه آنچه از رسانههای رسمی مانند صداوسیما و... انعکاس مییابد) تجاوز روسیه به اوکراین محکوم میشود... اما حساسیت و همدلی لازم و باید نسبت به مردم مظلوم فلسطین و... به چشم نمیخورد؟ سادهانگاری است اگر باز هم عدهای بگویند، مقصر همه اینها فضای مجازی است و لابد و در نتیجه باید در آن را گِل گرفت.
به نظرم علت را باید در نوع رفتار دوگانه و متناقض حکمرانی در ایران جستوجو کرد. نمیشود از یک سو کشتار مظلومان و مسلمانان را در نقطه یا نقاطی از جهان محکوم کرد و در همراهی با آنها از توان لجستیک کشور هم مایه گذاشت. اما وقتی مسلمانان در نقطهای دیگر توسط حکومت دوست کشته میشوند، سکوت کرد؟ نمیشود تجاوز و اشغالگری را در فلسطین محکوم کرد، اما هجوم ارتش روسیه به اوکراین را در راستای بهبود اوضاع منطقه قلمداد کرد و بسیاری از چراهای دیگر.
آنچه باعث عدم همدلی جامعه ایران با مردم فلسطین میشود، مجموعهای از استانداردهای دوگانه و تناقضهاست که در چنین مواقعی به رخ کشیده میشود. چیزی به نام ظلم خوب و ظلم بد، متجاوز و اشغالگر خوب و متجاوز و اشغالگر بد وجود ندارد. ظلم و تجاوز و اشغالگری یک معنی بیشتر ندارد و ظالم، ظالم است. متاسفانه این استانداردهای دوگانه در کنار انواع گسستها، ذیل بیاعتمادی به حکمرانی باعث مظلومیت دوچندان مردم تحت ستم فلسطین شده است. تناقضها و استانداردهای دوگانه را دریابید و برای آن چارهای غیر از رویکردها و رفتارهای سلبی و قهری پیدا کنید.
آذر منصوری: چرا مردم مانند گذشته از مقاومت فلسطین حمایت نمیکنند؟

آذر منصوری در یادداشتی با عنوان «برخورد دوگانه در دفاع از مظلوم» در روزنامه اعتماد نوشت: مظلومیت مردم فلسطین و ظلمی که طی سالها بر آنها میرود را هیچ ناظر منصفی نمیتواند انکار کند. در چند روز گذشته همزمان با حمله گروههای مقاومت فلسطینی برای بازپسگیری اراضی اشغالی با عنوان توفانالاقصی، تصاویری خشن از نوع برخورد نیروهای مقاومت با سربازان و مردم اسراییل در رسانهها منتشر شده است. متاسفانه در چنین شرایطی هم عمدتا حضور ارتش اشغالگر اسراییل و پیامدهای تداوم شهرکنشینیهای این رژیم و ظلم و ناامنی تحمیلشده به فلسطینیان نادیده گرفته میشود.
- 19
- 5