چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۴۸ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۳۸۹۶
سیاست داخلی

امید نباشد نگاه‌ها به گذشته می‌چرخد

رئالیسم سوسیالیستی,اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار سیاسی ایران
ما نسل فعلی غربی‌ها از جنگ جهانی دوم به این سو واقعا جنگ را تجربه نکرده‌ایم و نمی‌فهمیم جنگ چه پدیده وحشتناکی است.

در قرن بیستم میلادی، یک رویای آرمان‌شهری بزرگ یعنی کمونیسم از لابه‌لای اوراق کاغذ بیرون آمد، الهام‌بخش جماعت کثیری از ساکنان سیاره زمین شد تا برای تحقق‌اش تلاش کنند و در همان قرن فروپاشید و دوباره به لابه‌لای اوراق کاغذ برگشت و بسیاری هم مدعی‌اند که آنچه در عمل پیاده شد، یک ویران‌شهر تمام‌عیار بود.

 

اگرچه امروزه هم نسخه‌هایی از آرمان‌شهر و ویران‌شهر برای مردم نقاط مختلف دنیا ترسیم می‌شود اما هنوز هیچ گزینه معاصری به اندازه شوروی قدرت باور خیال‌های آرمان‌شهری را روی صحنه زندگی مردم نشان نداده است. برای صحبت درباره زوایای نظری خیال‌پردازی‌های آرمان‌شهری و ویران‌شهری و کندوکاوی عمیق‌تر در تجربه ۷۰ ساله روسیه از آن، با کریستینا لادر گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

او که استاد دانشکده هنر دانشگاه کنت انگلیس است، با کتاب‌ها و مقالات متعدد درباره مدرنیسم روسی، سهم قابل‌توجهی در فهم غربی از هنر و فرهنگ عریض‌ترین کشور دنیا داشته و در کتاب «واقعیت آرمان‌شهری: بازسازی فرهنگ در روسیه انقلابی و پس از آن» (۲۰۱۳) به‌طور خاص به مسئله تصورات آرمان‌شهری در عرصه فرهنگ پرداخته است. متن گفت‌وگو با لادر را در ادامه می‌خوانید.

 

‌ آیا آرمان‌شهر، همان بهشت موعود است؟ 

آرمان‌شهر همیشه بر مبنای انتقاد از آن چیزهایی است که پیرامون‌مان می‌بینیم. ما می‌خواهیم چیزهایی را که برایمان دل‌آزارند بهبود بدهیم؛ لذا آن بهبودها را روی یک جامعه یا واقعیت ایده‌آل‌تر فرافکنی می‌کنیم. پس از یک جهت، آنچه در بهشت (و جهنم) رخ می‌دهد نیز (از نگاه غیرمذهبی‌ها) فرافکنی روان انسان است. 

 

‌ ‌ تفاوت آن با بهشت چیست؟ 

آرمان‌شهر یک ایده سیال‌تر است که آن را متناظر با دنیای اطراف‌مان یعنی ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی مذهبی می‌سازیم. آرمان‌شهر، تصویر یک جامعه ایده‌آل است که دوست داریم در آن زندگی کنیم. به‌این‌ترتیب، می‌توان استدلال کرد که بهشت هر فرد هم، بسته به دین و آیینش، تصویری از یک دنیا یا واقعیت ایده‌آل است. 

 

‌ ‌ پس اگر آرمان‌شهر هر کسی فقط برای خود او آرمانی است، نسخه‌های فراگیرتر آرمان‌شهر از کجا می‌آیند؟ 

مثل سایر مفاهیم این‌چنینی، آرمان‌شهر هر کسی هم با دیگری فرق دارد و یک ایده فردی است. بااین‌حال، برخی مفاهیم آرمان‌شهری هم برآمده از وضعیت خاص زندگی یک دسته از مردم هستند: اینکه در چه شرایط مشابهی زندگی می‌کنند و می‌خواهند بر چه مشکلات مشابهی غلبه کنند منتها یک نسخه خاص و معین از آرمان‌شهر برای همه وجود ندارد. 

 

‌ یعنی آرمان‌شهر بنا به مختصات فرهنگی تغییر می‌کند یا حتی بنا به مختصات جغرافیایی. مثلا در بهشت یا آرمان‌شهر یک صحرانشین باران زیادتری می‌بارد اما احتمالا کسی که ساکن انگلیس است می‌خواهد در آرمان‌شهرش باران کمتری ببارد یا روزهای آفتابی‌اش بیشتر باشد. 

البته برای شخص من، مقدار باران اینجا مناسب است چون باغچه خوشگلی دارم که دلم می‌خواهد سرحال بماند! شاید لندن‌نشین‌ها دل‌شان باران بیشتری بخواهد یا اسکاتلند که زندگی می‌کردم دلم خورشید بیشتری می‌خواست ولی شرایط فعلی برای من ایده‌آل است. 

 

‌ گفته می‌شود که امروزه خیال ویران‌شهرها محبوبیت بیشتری در فرهنگ عامه‌پسند دارند. علت آن چیست؟ 

به نظرم مردم این تصاویر هولناک و تامل‌های ویران‌شهری را از آن رو دوست دارند که به آنها کمک می‌کند واقعیت زندگی‌شان را بفهمند و با آن کنار بیایند چون متوجه می‌شوند که اوضاع می‌توانست خیلی بدتر از وضع موجود باشد. وقتی تصاویر آرمان‌شهری هم کنار آنها گذاشته می‌شود، متوجه می‌شویم نه این هستیم و نه آن و پذیرش وضعیت فعلی برایمان راحت‌تر می‌شود. 

 

 یعنی خیال‌های آرمان‌شهری و ویران‌شهری، یک مکانیسم دفاعی روانی برای کنارآمدن با مشکلات است؟ 

بله اما علاوه‌براین روشی برای هم نقد و هم تمجید از عناصر خوشایند و ناخوشایند زندگی فعلی نیز هستند. 

 

‌ این‌گونه خیال‌پردازی‌ها، جای خالی چه چیزی را پُر می‌کنند؟ 

به‌طور خاص، تصاویر هولناک ویران‌شهری، احساس زنده‌بودن را در ما برمی‌انگیزند. مثلا سریال قدیمی «منطقه نیمه‌روشن» ما را به فکر یک واقعیت دیگر می‌اندازد. این ایده «واقعیت دیگر»، حداقل در فرهنگ غرب اهمیت دارد چون ما ارتباط‌مان را با معنویت مسیحی از دست داده‌ایم. فارغ از اقلیت‌های موجود در بریتانیا، عموم مردم این کشور به کلیسا نمی‌روند و به مسیحیت باوری ندارند. برای این جماعت، چنین تصاویری یک معنویت بدیل را فراهم می‌کند.

 

آنها مفاهیم خدا و بهشت و جهنم را کنار گذاشته‌اند اما نسخه‌های جدیدی از آنها را برای خودشان ساخته‌اند. پس به این معنا، یک معنویت دیگر خلق می‌شود که به درد زندگی ماتریالیستی‌تر این مردم می‌خورد. این تصاویر ویران‌شهری، بیانگر ترس‌های مردم هستند: ترس از تمامیت‌خواهی، ترس از ناتوانی روحی‌شان در کنارآمدن با مرگ و امثال آن. 

 

‌ ‌ پس چطور این تصویرپردازی‌هایی که گویا کارکردهای اساسی در روان فردی و جمعی ما دارند، به یک سرگرمی تبدیل می‌شوند؟ 

ایده‌های آرمان‌شهر و ویران‌شهر، مفری هم از زندگی روزمره فراهم می‌کنند؛ مثل رویا و کابوس که البته بالاخره باید بیدار شد و به واقعیت‌های عملی و زمینی نگریست. 

 

‌ ‌ سراغ تجربه شوروی و کمونیسم برویم. حاکمان روسیه سعی می‌کردند مردم را متقاعد کنند که در مسیر درست به سمت آرمان‌شهر پیش می‌روند یا حتی در آرمان‌شهر زندگی می‌کنند. آنها چقدر در این کار موفق بودند؟ 

در دهه ۱۹۲۰ مردم روسیه به آن آرمان‌شهر کمونیستی اعتقاد داشتند و برخی هم عاشق آن بودند اما اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی که در روسیه بودم، تقریبا هیچ‌کسی را نمی‌دیدم که به کمونیسم یعنی آن شعار آرمان‌شهر باور داشته باشد. در آن زمان مردم به سمت زندگی سنتی و دین ارتدوکس روسی و تا حدی به دوران پیشاانقلابی گرایش پیدا کرده بودند یا حتی آن را آرمان‌شهر می‌دیدند.

 

جالب اینجاست که هم‌اکنون کسانی در روسیه هستند که دلبسته آن چیزی‌اند که از دست‌شان رفته چون الان یک شکل بسیار بی‌قید‌وبند از سرمایه‌داری در آنجا حاکم شده که ساختارهای اجتماعی چندانی برای کمک به اقشار فقیر ندارد و از این جهت جامعه بی‌رحمی شده است. طبعا در چنین جامعه‌ای می‌توان مردم را متقاعد کرد که سوسیالیسم یا کمونیسم، بهتر از وضع فعلی است. به‌همین‌خاطر الان کسانی در روسیه پدیدار شده‌اند که معتقد به کمونیسم هستند و این را می‌شود به‌منزله ابراز نارضایتی از وضع فعلی‌شان دانست. 

 

‌ ‌‌ پس دوره‌ای هم بوده که مردم آن سرزمین به آرمان‌شهرشان اعتقاد داشتند. 

در دوره انقلاب روسیه، بنا به آثار هنرمندانی که مطالعه کرده‌ام، آنها خودشان می‌خواستند باور کنند که عصری جدید سر رسیده که قرار است جامعه‌ای بسیار بهتر ساخته شود. هنرمندان می‌خواستند باور کنند که هنر جزو لاینفک جامعه روس خواهد شد که هنر در دسترس همه خواهد بود و فقط محدود به طبقه ممتاز نخواهد شد. آنها موزه‌هایی در سراسر روسیه بنا کردند، آثار هنری را خریدند و در کل کشور توزیع کردند و می‌خواستند هنر را برای توده‌های مردم خلق کرده و به آنها برسانند. 

 

‌ ‌ چه شد که این اعتقاد و باور، رنگ باخت؟ 

با شکل‌گرفتن واقعیتِ ساختار قدرت، روشن شد که حکومت روسیه، هنر را برای خودش می‌خواهد؛ لذا آن شیفتگی هنرمندان به کمونیسم هم فروکش کرد. 

 

‌ ‌ این اتفاق ناگهانی بود یا تدریجی؟ 

این اتفاق در دهه ۱۹۲۰ تدریجی بود. جایی که ماجرا هویدا شد، در زمان تصفیه‌ها در دهه ۱۹۳۰ بود که سرکوب افراد شدید شد. 

 

‌ ‌ مصداق مشخصی در دهه ۱۹۳۰ هست که علت سرخوردگی هنرمندان را نشان بدهد؟ 

در سال ۱۹۳۲، یک فرمان حکومتی صادر شد که همه سازمان‌های مستقل هنری را تعطیل کرد. دیگر هنرمندان نمی‌توانستند شخصا فعالیت کنند یا نمایشگاه بگذارند یا ایده‌های خودشان را پیگیری کنند یا شخصیت خودشان را در آثارشان ابراز کنند. به‌تدریج هم یک ایده از اثر هنری مطلوب بر آنها تحمیل شد: اثر هنری باید محتوای سوسیالیستی و فرم رئالیستی ‌داشت. یک مصداق بارز آن، تصویرسازی از کشاورزان یا کارگران شاد بود. هنرمندان مختلف هم برای آنکه زندگی‌شان را بگذرانند، جذب این ساختار نهادینه هنری شدند اگرچه موافقت تمام‌وکمال با آن نداشتند و درنهایت ابزار پروپاگاندا شدند. 

 

‌ ‌ پروپاگاندا به چه معنا؟ 

آن تصاویری که ساخته می‌شد، تباین شدیدی با واقعیت داشت. در آثار آنها می‌توانید نقاشی‌هایی از کشاورزان شاد در مزارع اشتراکی ببینید درحالی‌که میلیون‌ها نفر در جریان اشتراکی‌سازی مزارع از قحطی جان می‌سپردند. تاسیس مزارع اشتراکی به‌عنوان یک سیاست‌گذاری ملی کشاورزی جواب نداد چون اداره آن بیش‌ازحد متمرکز بود. ناراضیان هم به زندان می‌افتادند یا توسط گولاگ به سیبری تبعید می‌شدند که این ناراضیان کشاورزانی کاربلد بودند و باز هم شما تصاویر کشاورزان شاد را می‌دیدید! 

 

‌ ‌ آیا بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هم وضعیت آن جامعه را دنبال کرده‌اید؟ مردم چه تصوری از آینده داشتند؟ 

در زمان فروپاشی، تصور مردم آن بود که یک جامعه کاملا آزاد پدید می‌آید که هرکسی فرصت‌هایی از آن خودش دارد. می‌شود گفت این یک تصور آرمان‌شهری و ایده‌آلیستی بود. آنها سرمایه‌داری را یک نظام شگفت‌انگیز و فوق‌العاده می‌دیدند که در آن همه آزادند، هرچه می‌خواهند دارند و از این قبیل. به گمانم روسیه اصلا آماده مواجهه با وحشت‌های سرمایه‌داری نبود. 

 

‌ ‌ این تصور آرمان‌شهری در واقعیت چه شد؟ 

مدتی بعد از فروپاشی هم به روسیه سفر کردم. آن اموالی که زمان شوروی ملی بودند، چنان سریع به بخش خصوصی سپرده شدند که فقط افراد پو‌لدار بهره‌مند شدند. در جامعه‌ای که پس از فروپاشی شوروی شکل گرفت، صورت‌های حاد و افراطی از ثروت و فقر را می‌شد دید.

 

در زمان کمونیسم که روسیه را دیدم، هیچ‌کس دارایی چندان زیادی نداشت ولی هیچ‌کس هم کاملا ندار نبود یعنی همه از یک حداقل برخوردار بودند؛ البته طبقه نخبگان حاکم در راس هرم قدرت بودند که مدارس، مغازه‌ها و دیگر چیزهای خودشان را داشتند اما آن طبقه نخبگان پیش چشم مردم نبودند و عموم مردم کمابیش شبیه هم زندگی می‌کردند و می‌شد دید که چرخ آن جامعه کمابیش می‌چرخد ولی پس از فروپاشی، حداقل پیش از تلاش‌های اخیر برای تثبیت وضعیت، برخی مردم ثروت‌های افسانه‌ای داشتند و برخی هم در گرسنگی مطلق به سر می‌بردند. آشنایانی در دانشگاه‌های روسیه دارم که مجبورند در چند شغل کار کنند چون جامعه‌شان اکنون بر مدار پول می‌چرخد و به‌ویژه افراد مسن‌تر نتوانسته‌اند خودشان را با این شرایط وفق بدهند. 

 

‌ ‌ این ورق‌خوردن‌های تاریخ جذابند و از قضا سوژه تصویرسازی‌های آرمان‌شهری یا ویران‌شهری هم می‌شوند. به‌تازگی تماشای سریال «ساکن برج بلند» را شروع کرده‌ام. در داستان تخیلی این سریال پربیننده و محبوب آمریکایی، آلمان و ژاپن فاتحان جنگ جهانی دوم‌ هستند و ایالت‌های شرقی آمریکا مستعمره نازی‌ها و ایالت‌های غربی‌اش مستعمره ژاپنی‌ها شده‌اند. چرا آمریکایی‌ها باید از این تصویرسازی سینمایی استقبال کنند؟ 

فکر نمی‌کنم آمریکایی‌ها واقعا دل‌شان بخواهد چنین اتفاقی را تجربه کرده باشند و از سر بگذرانند ولی تجربه آن از مسیر رمان، سینما یا تلویزیون، یک راه برای پرداختن به بنیادین‌ترین ترس‌های آنهاست. ما نسل فعلی غربی‌ها، خواه آمریکایی یا بریتانیایی یا فرانسوی یا دیگران، از جنگ جهانی دوم به این سو واقعا جنگ را تجربه نکرده‌اند و نمی‌فهمیم جنگ چه پدیده وحشتناکی است. مایلیم که آن را بفهمیم اما نمی‌توانیم و میلی هم به تجربه مستقیمش نداریم؛ لذا چنین آثاری، زمینه‌ای می‌شوند تا یک تجربه دست‌چندم از آن پدیده داشته باشیم و به‌ویژه هیجانش را تجربه کنیم بی‌آنکه واقعا مجبور شویم آن را از سر بگذرانیم. 

 

‌ ‌ یعنی چیزی شبیه بازی‌های ویدئویی که در بعضی از آنها مرتکب قتل و دزدی و کتک‌کاری می‌شویم تا حسی از آنها را تجربه کنیم ولی واقعا دست به چنین کارهایی نمی‌زنیم. 

یا شبیه پارک ژوراسیک. ایده‌اش هیجان‌انگیز است ولی بسیار بعید می‌دانم کسی واقعا مایل باشد دایناسورها را تجربه کند. اینها همگی حکایت از یک‌سری شباهت‌های بنیادین میان ابنای بشر دارند که باوجود همه تفاوت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، همگی می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. به‌ویژه که امروزه جهان‌مان کوچک‌تر هم شده و به هر دو معنای استعاری و تحت‌اللفظی‌اش می‌توانیم با یک زبان مشترک حرف بزنیم: زبان تصاویر و زبان انگلیسی. 

 

‌ ‌ به گمانم همین‌ که ما دو نفر الان از دو گوشه دنیا با یک زبان مشترک درباره اشتراکات بنیادین آدم‌ها حرف می‌زنیم، خودش مصداق آرمان‌شهری باشد که شاید یکی دو قرن پیش رویای مردم دنیا بود. 

بله، یک آرمان‌شهر واقعی.

 

محمد معماریان

 

 

vaghayedaily.ir
  • 16
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش