
مارتین هایدگر در یکی از آخرین تأملاتی که درباره عالم و زبان دارد، از چهارگانه مشهوری سخن میگوید که شاید برآمده از تفاسیری در تفکرات اسطورهای و شرقی باشد. در این چهارگانه، زمین، آسمان، خدایان و انسانها، عالمی را میسازند و این عالم با این حدود چهارگانه، بیانگر گفتی از وجود یا لوگوس میشود. هایدگر سالها قبل هم در رساله «سرآغاز کار هنری» به اهمیت آسمان و زمین در تکوین عالم بهطور کلی و عالم اثر هنری بهطور خاص واقف گشته بود، اما هنوز به این دقت در بیان چهارگانه مذکور نائل نشده بود.
با این حال هایدگر شاید در تلاش برایگذار از دوگانه ماده- صورت ارسطویی، از استعاره زمین استفاده میکند تا نشان دهد چطور فوزیس در هنر زنده است و کار میکند. شکلدهی حقیقت در هنر هرچند در اصل با عالم است، اما این فوزیس است که به عالم امکان آشکارگی میدهد و پس از آشکار شدن هم در آشکارگی عالم و هم در پنهان کردن امکانات لایتناهی خود، به شکلی دوگانه خود را معرفی میکند.
میتوان با بسط دیدگاه متأخر هایدگر به هنر، نظر اول هایدگر را با آسمان بهتر فهمید و اثر هنری را نه فیمابین عالم و زمین، بلکه فیمابین زمین و آسمان خواند. اینبار آسمان نقش اهدای وجود را برعهده دارد و زمین نقش پنهانگری و مقاومت در برابر وجود را. دوگانه زمین و آسمان اگر قرار باشد در فهم هنر بهکار آید، همچون دوگانه قدیمیتر زمین و عالم، به هر حال مربوط به هنر بزرگ است و بس. هنر بزرگ، هنری است که تاریخ را میسازد و عالم یک قومی را تاسیس میکند.
سینما، چنانکه در یادداشتهای قبلی هم ذکر شده است، هنر بزرگی نیست، ولی از آنجا که تبار هنری دارد هم از عالم بهرهمند است و هم به واسطه تکنیک، از زمین. بنابراین، سینما عالمی را روشن میکند ـ بدون آنکه آن را برای یک تاریخ جدید تاسیس کند که چنین چیزی در حد مقدورات سینما نیستـ و این عالم در روشنایی خود مدیون زمین است که از راه تکنولوژی پیشاپیش کاربست ریاضیاتیـ بصری یافته است.
اما اگر قرار باشد فیلمی یا فیلمهایی بتوانند از بدنه فیلمهای عادی فاصله بگیرند و در حد مقدورات خود سینما، برای روشن کردن معنای جهان و انسان مثمرثمر باشند، باید بتوانند در همان حد، بیانگر معنای انسان، فیمابین زمین و آسمان باشند و برای این سخن، یک مدعی در سینما بیشتر نمیتوان یافت و آن جان فورد است.
جان فورد اگر تنها سینماگر نباشد، مهمترین سینماگری است که آدمی را بین زمین و آسمان معرفی میکند. انسان ـ که طبعا برای او انسان آمریکایی است که با تصرف این سرزمین در حال تجربه و ساخت یک هویت سیاسی و اجتماعی جدید استـ در سینمای جان فورد به شکل رسا و روشنی معرفی و متعین میشود.
اهمیت زمین و آسمان در سینمای جان فورد، صرفا یک سوژه زیباییشناختی نیست؛ زمین و آسمان در سینمای فورد که برای بسیاری از فیلمسازان دیگر هم الهامبخش بوده است، بخشی از همان جهانی است که قهرمانان در آن هستند. زمین و آسمان همراه با قهرمانان تغییر میکنند و اصلا خود بخشی از تغییر ماجرایی هستند که قهرمانان در آن نقش ایفا میکنند.
البته باید دقت داشت که زمین و آسمان، با هر تفسیر استعاری که از آن داشته باشیم، در سینما باید دیدنی باشد و این دیدنی میتواند وجه معنایی آن را کاهش دهد، ولی بههرحال چارهای از این بصریسازی نیست. در واقع از همینروست که زمین و آسمان در سینمای فورد، به چشم میآیند و این بهچشمآمدن، نه چشمآزار، بلکه چشمنواز است. تعریف ایدهآل انسان آمریکایی، بدون آنکه نقش رماننویسان مهم این سرزمین و نیز نقش دانشمندان و فیلسوفان نادیده گرفته شود، به شکلی قابلتوجه در سینمای فورد تعیین مییابد. زمین در آثار فورد، نهتنها بخشی از سرنوشت طبیعی انسان و همراه با اوست، بلکه در تماس دقیق با هویت انسان آمریکایی قرار میگیرد. زمین چیزی است که زمینهساز بحران است. از زمینهای مورد منازعه با بومیها بگیر تا زمین ویرانشده با سرمایهداری در «دره من چه سرسبز بود.»
زمین از نظر فورد، همان جایی است که باید تبدیل به خانه و کاشانه انسان شود و فورد تلاش دارد داستان پیدایش آمریکا را در این ستیز انسان بیزمین، فیمابین زمین و آسمان، بیان کند. داستانی که مسبوق به بیزمینی است و با این بیزمینی و بیخانهای و بیخانوادهای، انسان آمریکایی در آغاز راه خود قرار میگیرد. او در این راه پرخطر، باید زمین را خود به دست آورد و خانه و خانواده خود را در روی این زمین پرتلاطم و آسمان الهامبخشی که به زمین خیره شده است، بسازد. شرححال قهرمانان فورد، شرح حال تاسیس هویت انسان آمریکایی در مبارزه برای زمین و زیر آسمان است.
مرد آمریکایی، مردی است که در زیر آسمان باز و همراه با تغییرات آن قدم میزند و این زمین را از دست صاحبان قبلی پس میگیرد یا آنها را در این تصاحب زمین مجازات میکند. زن آمریکایی، میتوان گفت مانند همین زمین است که خانه و خانواده آمریکایی را تاسیس و مرد را برای تعیین قلمروی خود تشویق میکند و خود ضامن حفظ استقرار زمین و به عبارتی استقرار هویت انسان آمریکایی است.
جان فورد، تاکید دارد که ماجرای قهرمانان آمریکایی، از بحران آغازین آن تا به سرانجام رسیدن، ماجرایی است بین زمین و آسمان. آسمان ناظر و گاهی همراه انسان است و زمین، محل استقرار و تعین او. ماجرای زمین و آسمان در سینمای فورد، نشان میدهد زمین و آسمان صرفا دو بخش از طبیعت بیجان و بیارتباط با انسان نیستند و منبع الهام متفکران و هنرمندان هستند. انسان همواره خود را فیمابین زمین و آسمان دیده است و آغاز و انجام عالم خویش را در این میانه مطرح میکرده است. سینما نیز آنجا که اوج میگیرد و تلاش برای روشنکردن معنای هویت آدمی دارد، خواهناخواه با زمین و آسمان همراه میشود و سعی دارد زمین و آسمان متناسب با عالم خود را مطرح سازد.
سیدمهدی ناظمیقرهباغ
- 11
- 3