شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳
۱۰:۱۰ - ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۷۲۰۰
فرهنگ و حماسه

خوابی که تعبیر شد

رزمنده,اخبار مذهبی,خبرهای مذهبی,فرهنگ و حماسه
با شنیدن این جمله قلبم یک دفعه فرو ریخت برای اینکه مطمئن شوم که درست شنیده‌ام پرسیدم:«اکبر چی گفتی؟ دوباره بگو درست نشنیدم.» و اکبر درجواب دوباره همان جمله را تکرار کرد.

به گزارش ایسنا، جملات بالا بخشی از خاطرات «سعید نفر» از جمله فرماندهان تخریب‌چی دوران دفاع مقدس است که در کتاب «خوابی که تعبیر شد» به چاپ رسیده است. این فرمانده درباره یکی از مرخصی‌هایش روایت می‌کند: اواخر بهمن ماه سال ۶۲ بود. از آنجایی که چند وقتی بود که پدر و مادر و اعضای خانواده‌ام را ندیده بودم یکی دو روزی می‌شد که جهت دیدن ایشان مرخصی گرفته و از جبهه به تهران آمده بودم. آن موقع ما در یکی از محلات جنوب شهر تهران به نام نازی‌آباد زندگی می‌کردیم. خیلی دلم برایشان تنگ شده بود آخر چند وقتی می‌شد که آنها را ندیده بودم. در آن زمان من مجرد بودم و به همین دلیل با فراغ بال بیشتری به جبهه می‌رفتم.

 

از آنجا که احتمال انجام عملیات را می‌دادم و دلم نمی‌خواست به هیچ عنوان شانس شرکت در عملیات احتمالی آینده را از دست بدهم به یکی از نیروهایم به نام «اکبر جانثاری» سپرده بودم به محض اینکه خبری از عملیات به دست آورد توسط تلفن و با رمز مرا خبردارکند. از قبل به اکبر گفته بودم: «اکبر اگر عملیات نزدیک بود پشت تلفن بگو که دلم برات تنگ شده و اگر خیلی نزدیک بود بگو که دلم برات خیلی تنگ شده است تا من در اسرع وقت خودمو به جبهه برسونم.» روز دومی بود که من در تهران بودم و در خانه کنار خانواده نشسته بودم که تلفن زنگ خورد. من نزدیک تلفن بودم گوشی را برداشتم و گفتم:«الو  بفرمایید.» صدایی از آن طرف به گوشم خورد که گفت : «سلام برادر سعید، خودتی؟» صدای اکبر بود. پس از حال و احوالپرسی از اکبر پرسیدم :«چه خبر اکبر؟» و او در جوابم گفت : «خبر خوش، کجایی پسر؟ دلم برات خیلی تنگ شده.»

 

با شنیدن این جمله قلبم یک دفعه فرو ریخت برای اینکه مطمئن شوم که درست شنیده‌ام پرسیدم : «اکبر چی گفتی؟ دوباره بگو درست نشنیدم.» و اکبر درجواب دوباره همان جمله را تکرار کرد. بله عملیات نزدیک بود و اکبر طبق قرار قبلی  می‌خواست مرا این گونه مطلع کند. به او گفتم:«اکبر جان من هم دلم برات خیلی تنگ شده و ان‌شاءالله همدیگر را به زودی خواهیم دید.» بعد از اینکه تلفن را قطع کردم دیگر در حال خودم نبودم. از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم به پدر و مادرم گفتم که من باید فردا برگردم.

 

رزمنده,اخبار مذهبی,خبرهای مذهبی,فرهنگ و حماسه سعید نفر، پس از دفاع مقدس

 

آنها که از این تصمیم یکباره من تعجب کرده بودند دلیل آن را پرسیدم که در جواب گفتم: «چیز خاصی نیست  کار مهمی پیش آمده که باید زودتر برگردم.» فردا صبح زود پس از خداحافظی با پدر و مادر و خواهر و برادرانم سوار بر تویوتا لند کروز از تهران راهی جبهه شدم. در طول مسیر در حالیکه رانندگی می‌کردم و چشم به افق روبرو دوخته بودم خاطراتم را در ذهن مرور می‌کردم. حدود ۶ ماهی می‌شد که رسما به عضویت سپاه در آمده بودم و به عنوان فرمانده گردان تخریب در قرارگاه نجف اشرف در نیمه دوم سال ۱۳۶۲ به فعالیت مشغول بودم.

 

البته قبل از آن چند باری به عنوان بسیجی به جبهه رفته بودم و در چند عملیات به عنوان تخریبچی و یا خدمه توپ ۱۰۶  یا رزمنده عادی شرکت کرده بودم. بعد از سپاهی شدنم طولی نکشید که به من پیشنهاد فرمانده گردانی تخریب قرار گاه نجف شد که در ابتدا این مسئولیت را قبول  نکردم اما در ادامه با صحبت‌هایی که با بنده شد و پای تکلیف شرعی به میان آمد هیچ راه چاره‌ای برایم باقی نماند به جز آنکه این مسئولیت را بپذیرم.

 

مقر و پایگاه اصلی ما در پادگان ابوذر واقع در منطقه  سرپل ذهاب در نزدیکی اسلام آباد غرب بود. هر چند وقت یکبار نیروهایی را برای ما می‌آوردند که به همراه یک سری از دوستان از جمله علی ولیزاده، امیراحمدی˓ مهدی محمدی شاهد، اکبر جانثاری، علی حیدری، عباس جمالی، مرتضی نجفی و شهید علی قبله‌ای در مواقعی که خبری از عملیات نبود به کار آموزش تخصصی این نیروها در پادگان مشغول می شدیم.

 

برگرفته از کتاب  " خوابی که تعبیر شد "  خاطرات آزاده دلاور تخریبچی سعید نفر .

 

 

  • 12
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۸
جدیدترین
قدیمی ترین
خاطره بسیارجالبی بود.
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش