
«آب ابزار گروكشي نيست»، اين جمله در دنياي امروز كه نياز به آب بهعنوان مايه حيات هر روز بيش از پيش حس ميشود، جملهاي كليدي است كه در كنوانسيونهاي بينالمللي بارها بر آن تأكيد شده اما برخي دولتها گاه آن را به فراموشي ميسپارند. گروكشي تركيه از عراق بر سر دجله و فرات و منابع نفت عراق و مثالهايي ديگر از جمله اين موارد هستند. بااينحال در بسياري از نقاط جهان، همكاري در داشتههاي كشورها ديگر رسمي قديمي شده است. چنانكه حوضه رودخانه دانوب بين ١٩ کشور در اروپا مشترک است و اين کشورها دور هم نشسته و مذاکره ميکنند و تلاش ميکنند تا منافع حاصل از آب را بهطور منصفانه تقسيم کنند.
حالا درحاليكه در شرق ايران، تأمين حقابه ايران از رودهاي هريرود و هيرمند در مذاكرات آبي با كشور همسايه، افغانستان، با جبههگيري اين كشور مواجه است، ميتوان به اين كشور يادآور شد كه براساس قوانين بينالمللي رفتار كرده و در همكاري دوجانبه با ايران، اين حقابه را در اختيار ايران قرار دهد. به گفته كارشناسان، درحاليکه ايران و افغانستان دو کشور همآيين، همکيش، همزبان، همفرهنگ و بعضا همخون هستند، طبيعتا بهتر ميتوانند در کنار يکديگر نشسته و مذاکره کنند و «سيستان بزرگ» را در نظر بگيرند.
«سيستان بزرگ» سرزمين دوتكهشده در عهدنامه پاريس، با چند شهر از همبريده، با مردم بههمپيوسته و همخون، اكنون بخشهايي از جنوب ايران و افغانستان را تشكيل ميدهد. اكنون كه افغانستان علاوه بر ناامني از كمبود امكانات از جمله كمبود برق رنج ميبرد و از ديگر سو بهواسطه موقعيت جغرافيايي، به آبهاي آزاد دسترسي ندارد، ميتواند با همكاري دوسويه با ايران همراهي كرده و در مقابل، به فكر در اختيار قراردادن حقابه زيستمحيطي هامون باشد. حقابهاي كه طبق حقوق عرفي و بينالمللي، سهم هامون ايران است و از مذاكرات آبي ايران و افغانستان در اين سالها مغفول مانده است اما درعينحال اين همکاري را بايد در قالب نفع دوسويه بهدور از گروکشي سنجيد.
آب ابزار گروكشي نيست
راهکارها براي رايزني بين دو کشور همسايه، چه ميتواند باشد؟ حجت ميانآبادي، استاد دانشگاه و پژوهشگر ديپلماسي آب در گفتوگو با «شرق» از بسترهاي همکاري دو کشور با درنظرگرفتن نزديکي تاريخي مردم ايران و افغانستان در قالب «سيستان بزرگ» ميگويد.
ايران و افغانستان بر سر حقابه با هم اختلافنظر دارند. اما افغانستان بارها تأکيد کرده که حقابه قانوني ايران را ميدهد و در مقابل ايران تأکيد بر حقابهاي دارد که افغانستان از ايران دريغ ميکند. منظور کدام حقابه است؟
حقابهها انواع مختلفي دارند. وقتي از حقابه صحبت ميکنيم، بايد دقت کنيم که چندين نوع حقابه داريم. بعد از آن ميتوان روي راهکارها صحبت منطقيتري داشت. يکي از انواع حقابهها، حقابه تاريخي است. فرضاً مصر ميگويد بيش از سههزار سال است که از نيل استفاده ميکند؛ بنابراين يک حقابه تاريخي نسبت به اين رود دارد که کشورهاي بالادست نميتوانند و نبايد آن را نقض کنند. يا عراق در مناقشه با ترکيه و سوريه بر سر دجله و فرات ميگويد نزديک به چند هزار سال است که عراق حقابه تاريخي از دجله و فرات دارد. ايران هم معتقد است که در استفاده از رودخانه هيرمند و هامونها، حقابه تاريخي چندهزارساله دارد و در طول تاريخ، آب هامونها از رودخانه هيرمند و ساير سرشاخههاي هيرمند، تأمين شده است.
يک حقابه، حقابه قانوني است. يعني دو کشور قرارداد منعقد ميکنند و طبق قرارداد، يک کشور موظف به تأمين آب کشور ديگر ميشود. از طرفي، در مسائل آبي و قوانين بينالمللي يکسري اصول داريم که به حقوق عرفي بينالمللي معروف است. يکسري حقابهها طبق اصول عرفي پذيرفتهشده بينالمللي ايجاد ميشود. ايران طبق اصول عرفي پذيرفتهشده بينالمللي، از رودخانه هريرود حقابه دارد، باوجود آنکه معاهده مشترکي هم بين دو کشور تا کنون امضا نشده است. يک نوع حقابه ديگر، حقابه زيستمحيطي است. بايد دقت کرد که هميشه بحث انسان مطرح نيست. رويکردهاي نوين ميگويند بهجز حق طبيعي انسانها براي شرب، کشاورزي، صنعت و...
حقي هم براي محيطزيست بايد قائل شد. تمام منابع آبي نبايد مستقيم براي مصارف انساني مصرف شود. طبيعتا حقابه زيستمحيطي، در دهههاي گذشته حدود ٤٠ تا ٥٠ سال پيش که مسائل محيطزيستي حاد نبود، چندان مورد توجه قرار نميگرفت اما اکنون به سبب چالشهاي ملي و بينالمللي زيستمحيطي بهعنوان يکي از اصول و حقابههاي مهم آبي شناخته ميشود. ايران و افغانستان قراردادي دارند که در سال ١٣٥١ امضا شده که بر اساس آن، افغانستان متعهد شده بهطور متوسط سالانه ٨٢٠ ميليون مترمکعب به ايران آب تحويل بدهد، اما مسئلهاي که وجود دارد آن است، زمانيکه اين قرارداد منعقد شد، مسائل محيطزيستي مسائل مهم بهشمار نميرفت و اين ٨٢٠ ميليون مترمکعب براي نيازهاي کشاورزي و مصارف انساني منطقه در نظر گرفته شده بود. بررسي اسناد و مدارک مذاکرات آن زمان نشان ميدهد، در زمان مذاکرات هيچ صحبتي از نياز زيستمحيطي و حقابه هامونها نشده است؛ چراکه آن زمان نه مسائل محيطزيستي به پاردايمي در جهان بدل شده بود و نه هامونها با مشکلات زيستمحيطي مشابه بسياري از تالابهاي دنيا دستوپنجه نرم ميکرد.
اکنون مهمترين مسئلهاي که ايران در گفتوگو با افغانستان مطرح ميکند، آن است که در طول مذاکرات درست است ايران و افغانستان معاهدهاي دارند اما آن معاهده بر سر مسائل مصارف انساني از جمله کشاورزي است، نه حقابه زيستمحيطي هامونها و حوضه آبريز هيرمند. درواقع حقابهاي براي زندهماندن هامون و عدم آسيبرساني به منطقه سيستان بزرگ، ديده نشده و بايد دوباره يکسري مذاکرات براي تعيين تکليف تأمين نياز حقابه زيستمحيطي درياچه هامون صورت پذيرد، اما از آنجا که حدود ٦٤ درصد مساحت هامونها در ايران هستند و بيشترين تبعات آن نيز در ايران ديده ميشود، به اسم ايران مطرح ميشود، اما عملا حقابه زيستمحيطي هامونهاست.
اگر اين مسئله براي هامون است و نيازي دوطرفه، چرا افغانستان حقابه زيستمحيطي هامون را نميپذيرد؟
ممکن است نگاهي که در افغانستان وجود دارد همان نگاهي باشد که ترکيه به مسائل آب دارد.
چه نگاهي؟
ترکيه ادعا ميکند عراق نفت دارد و من ادعايي سر منابع نفت عراق ندارم، ما هم آب داريم پس عراق حق ندارد سر منابع آبي، ادعايي داشته باشد. اين توجيه، پذيرفتهشده نيست. برخي هم بهاشتباه در افغانستان تصور ميکنند چون بيشتر آب رودخانه هيرمند از افغانستان سرچشمه ميگيرد، بنابراين منابع آبي متعلق به کشور بالادست يعني افغانستان است، در حاليکه قوانين بينالمللي و کنوانسيونهاي بينالمللي به منابع آب مشترک به چشم متفاوتي نسبت به ساير منابع طبيعي نگاه ميکند. مديريت منابع آبي مشترک با مديريت منابع نفتي مشترک متفاوت است و به دليل حياتي و مهمبودن آن، قوانين و کنوانسيونهاي بينالمللي آب، رويکرد متفاوتي نسبت به آن دارند. بنابراين هيچ کشوري نميتواند ادعا کند که چون منابع آبي از کشور من سرچشمه ميگيرد پس از آنِ من است. اين نوع نگاه از سوي قوانين بينالمللي و کنوانسيونها، رد شده و پذيرفتهشده نيست.
چگونه ميتوان راهکاري براي متقاعدکردن افغانستان براي پذيرش اين حق ايران يافت؟
اشتراکاتي که بين دو ملت ايران و افغانستان وجود دارد بسيار بيشتر از اختلافات احتمالي است. فرصتهاي همکاري بين دو کشور که منفعت دوجانبه بين دو کشور دارد هم بيشتر از تهديدات و اختلافاتي است که ميتواند وجود داشته باشد و مسئولان و نخبگان دو کشور بايد آن را مورد توجه قرار دهند. ابزارهاي بسيار متعددي وجود دارد که دو کشور ميتوانند با استفاده و نگاه مشترک به منابع آبي مشترک، براي توسعه سيستان بزرگ از آن استفاده کنند.
چه ابزارهايي؟
مثل بحث انرژي و تأمين برق. افغانستان کشوري است که از نظر تأمين نيازهاي برقي بهشدت مشکل دارد. بنابراين ايران ميتواند با سرمايهگذاريهاي نسبتا خوب روي انرژيهاي نوين در منطقه سيستانوبلوچستان ايران و صادرات برق، باعث ايجاد توليد برق ارزانقيمت براي افغانستان و توسعه و رشد سيستان اين کشور شود. افغانستان هم ميتواند با اين نگاه مثبت، آب بيشتري در قالب حقابه زيستمحيطي و نيازهاي سيستان ايران و هامونها در نظر بگيرد. نمونه ديگر موافقتنامه موسوم به موافقتنامه چابهار است.
کشور افغانستان کشوري است که بهجد نياز به دسترسي به آبهاي آزاد دارد. ايران ميتواند بهراحتي کريدورهاي حملونقل خود را در اختيار افغانستان قرار دهد و در قبال آن، افغانستان هم تضمين کند حقابههاي (طبيعي، عرفي و قانوني) ايران را تأمين کند. دو کشور همآيين، همکيش، همزبان و در مواردي همخون هستند زيرا برخي از ايرانيهاي مقيم سيستان با سيستانيهاي مقيم افغانستان پيوند خوني و خويشاوندي دارند. بنابراين اينکه خط مرزي سبب شود که يک منطقه خشک و نابود شود، پذيرفتهشده نيست. توصيه آن است که مسئولان دو کشور، سيستان بزرگ را در نظر بگيرند. هر مشکل زيستمحيطي در منطقه سيستانوبلوچستان بهخصوص هامونها، تبعاتي دارد که ميتواند دامنگير سيستان افغانستان هم شود.
رشد و توسعه دوجانبه سيستان بزرگ، ميتواند باعث رونق هر دو بخش شود. اگر اين شد، دو منطقه با هم رشد ميکنند، اما اگر چنين نشود، خداينکرده دو منطقه با يکديگر سقوط خواهند کرد. بنابراين اگر هر منطقهاي به فکر توسعهبخشي و جزئينگر خود باشد، دو منطقه دچار آفت ميشوند. کشورهاي اتحاديه اروپا هم در چنين موقعيتي قرار داشتند. حوضه رودخانه دانوب بين ١٩ کشور در اروپا مشترک است. اين کشورها دور هم نشسته و مذاکره و تلاش ميکنند تا منافع حاصل از آب را بهطور منصفانه تقسيم کنند. اين اتحاد، در شرايطي است که اين کشورها در جنگهاي جهاني ميليونها نفر از يکديگر را کشتهاند. اکنون به مرحلهاي رسيدهاند که بخشي جدي از کشورهاي اتحاديه اروپا دور هم مينشينند و يک منطقه وسيع را در نظر ميگيرند؛ در حاليکه ايران و افغانستان دو کشور همآيين، همکيش، همزبان، همفرهنگ و بعضا همخون هستند که تقريبا نمونهاي بينظير است. اين دو کشور قبلا در يک خاک وسيع ايرانزمين بودهاند و طبيعتا بهتر ميتوانند در کنار يکديگر نشسته و مذاکره کنند و طبيعتا سيستان بزرگ را در نظر بگيرند.
چرا برخي مذاکره بر سر آب و برق يا آب در برابر راه و... را بهعنوان معامله ميسنجند و ابزار مناسبي براي مذاکره نميدانند؟
منابع آبي منابعي نيستند که بهعنوان گروکشي بخواهيم از آن استفاده کنيم. منابع آبي را نميتوانيم بهعنوان سلاح يا ابزار سياسي مورد بهرهبرداري قرار دهيم، اين بهشدت از منظر کنوانسيونها و عرف بينالملل رد شده است. اينکه منابع نفتي بهعنوان ابزار سياسي استفاده ميشود شايد در دنيا مورد پذيرش باشد، اما اينکه از منابع آبي بهعنوان ابزارهاي سياسي يا حتي گروکشيهاي سياسي استفاده شود، هيچگاه پذيرفتهشده نيست. اين نگاه که آب را ميدهيم و در مقابل آن، برق را در اختيار ما بگذاريد، هيچگاه پذيرفتهشده نيست. ايران و افغانستان يک سرزمين مشترک به نام سيستان بزرگ دارند. بايد فضاسازي و بسترسازي از سوي مسئولان و نخبگان صورت بگيرد.
مناسبات آبي ايران و افغانستان نياز به پروسه دارد و نه پروژه، بنابراين نبايد به آن بهعنوان يک پروژه نگريست. مشکل آن است که ممکن است کشور بالادست بخواهد از حقابه طبيعي بهعنوان گروکشي استفاده کند. برای مثال، ترکيه به عراق ميگويد که آب را ميدهد اگر در مقابل نفت را ارزان در اختيار ترکيه قرار دهد؛ اين يک گروکشي است، اما در مقابل کشورهايي مثل نپال و هند همکاري آبي دارند، با اينکه نپال بالادست و هند پاييندست است و هر دو سعي ميکنند بر سر توزيع منافع حاصل از اين آب مشترک تلاش کنند تا تقسيم صرف خود آب. بنابراين فرق است بين اينکه به شکل گروکشي به اين همکاريها نگاه کنيد يا نفع دوجانبه. اين نگاه، در خروجيها خيلي تفاوت ايجاد ميکند.
در موافقتنامه چابهار بهتر نبود در کنار در اختيار قراردادن امتياز ترانزيت به افغانستان، درباره آب نيز مذاکره ميشد؟
يقينا بايد اين اتفاق ميافتاد. اما آنگونه که مسئولان وزارت خارجه اذعان ميکنند، چنين نشده است. اين جاي سؤال دارد. اين حسن نيت نسبت به افغانستان وجود داشته و افغانستان نياز جدي خود را براي دسترسي به بنادر و کريدورهاي ايران، بهويژه از طريق چابهار بهسبب اين موافقتنامه تأمين کرده است. ايران هم با حسن نيت و گشادهرويي اين دسترسي را در اختيار افغانستانيها قرار داده است. آيا در مقابل، در افغانستان هم نبايد چنين نگاهي نسبت به منابع آبي ايران وجود داشته باشد؟ طبيعتا چنين انتظار بسيار جديای از اين کشور همسايه وجود دارد. بايد اين خواسته جدي در مذاکرات لحاظ ميشد. با توجه به اينکه قرارداد چابهار اين فرصت را ظاهرا در اختيار مقامات قرار ميدهد که يک بازنگري ذيل الحاقيه آن صورت بگيرد، از مسئولان محترم کشور، از جمله مسئولان محترم وزارت خارجه، اين درخواست جدي را بايد داشت که در مذاکرات و محور گفتوگوها با افغانستان اين نکته را مدنظر قرار دهند.
انتظار جدي ايران از افغانستان
احمدعلي کيخا، نماينده زابل در مجلس، نيز در گفتوگو با «شرق» از افقهاي پيشِرو براي همکاري و انتظار جدي ايران براي همراهي در زمينه تأمين حقابه هامون و درعينحال گسترش تجارت بين دو کشور و همراهي در زمينه ترانزيت و دسترسي به آبهاي آزاد براي افغانستان ميگويد.
چرا افغانستان از پذيرش حقابه ايران سر باز ميزند؟
طبق پروتكل ايران با افغانستان، قراردادي بين دو کشور منعقد شده که ذيل آن، حقابه سيستان ايران، حدود ٨٢٤ميليون مترمكعب در سال در نظر گرفته شده است. بحث ما با افغانستان آن قرارداد نيست، چون به قوت خودش باقي است و در همان حدود آب ميآيد، البته نه طبق آن جدول زماني. معمولا سيلابهايي كه در كنترل افغانستان نيست، به اين طرف ميآيند. چالش اصلي در ارتباط با حقابه تالابهاي بينالمللي هامون است؛ تالاب هامون با وسعت حدود ٥٠٠هزار هكتار بخشي در داخل خاك افغانستان و بخشي در داخل خاك ايران است.
اين تالاب بهصورت مستمر و يكپارچه در تلطيف آب و هوا در منطقه و امرار معاش مردم دو طرف مرز، تعليف دامها، صيادي، ماهيگيري و... از آن استفاده ميكردند. متأسفانه بهدليل برداشتهاي بيشازحد و سدسازي در داخل خاك افغانستان، آب موردنياز تالابهاي بينالمللي هامون تأمين نشده است. البته بخشي هم ناشي از دستكاريهايي است كه ما در اين طرف بهصورت غيرفني در داخل تالاب انجام داديم، مثل دايك مرزي كه براي كنترل مرز در بستر تالاب بينالمللي هامون احداث شد كه در چند سال گذشته با فشار محيطزيست، بخشهايي از آن تخريب شد و انتظار ميرود بهطوركلي برداشته شود. آنچه مسلم است نگاه دولت اين است كه خوبي را براي خودمان و همسايگانمان داشته باشيم. ما دنبال يك منطقه قدرتمند هستيم.
بنابراين تلاش بر اين است كه عمران و آباداني براي همه باشد. افتتاح بندر شهيد بهشتي چابهار بههمراه راهآهني كه از چابهار تا ميلك ساخته خواهد شد، به نوعي دسترسي كشور افغانستان را به آبهاي آزاد تسهيل كرده و هزينههايشان را كاهش ميدهد و باعث بهبود و رونق زندگي مردم خودمان هم خواهد شد. مايل هستيم كه مسئولان دو كشور با مشاركت مردم محلي درراستای حل مشكلات گام بردارند و با گسترش تجارت با تصويب منطقه آزاد تجاري سيستان در مجلس، امكان سرمايهگذاري برادران افغانستاني براي توليد و فرآوري محصولاتشان فراهم شود. حتي انتظار داريم در گام بعدي منطقه آزاد مشتركي بين ايران و افغانستان شكل بگيرد.
منطقه آزاد مشترك را پيگيري كردهايد؟
به دنبال تصويب منطقه آزاد سيستان هستيم كه بايد در داخل خاك جمهوري اسلامي ايران انجام شود. در دولت تصويب شده و در مجلس هم اميدواريم در يكماهه پيشِرو اين كار صورت بگيرد. گام بعدي اين است كه در تعامل با كشور افغانستان، درست آن سوي مرز چسبيده به منطقه آزاد تجاري سيستان، دولت افغانستان هم اين كار را انجام دهد و سرمايهگذاري و توليد در اين منطقه تسهيل شود.
منطقه آزاد تجاري در آن سوي مرز، در مرحله طرح است؟
هنوز مطرح نشده و جزء نقشه راه ماست. معتقديم مردمي كه آنجا ميخواهند زندگي كنند، هواي پاك در دو طرف مرز از ملزومات زندگيشان است و لازمه داشتن هواي پاك، احياكردن هامون است.
با توجه به شرايط موجود و حسن نيت از طرف ايران، چرا افغانستان حقابه كمتري به ايران اختصاص ميدهد؟
نميتوانيم بگوييم نميپذيرند. پروتكلي با افغانها داريم كه مربوط به قبل از انقلاب است که طبق آن ٨٢٠ ميليون مترمكعب آب به صورت سالانه براساس سند توافقشده در يك جدول زماني بايد رهاسازي شود. درباره ميزان آب دريافتي براساس اين پروتكل با افغانستان بحثي نداريم. بهايندليل كه بالاخره اين ميزان آب وارد ميشود؛ اما ممكن است منطبق با آن جدول زماني نباشد.
بنابراين نيازمند هستيم كه مذاكراتي درباره هامونها به صورت جداگانه داشته باشيم؟
بحث ما درباره حقابه هامونهاست. دنبال آباداني براي همه كشورهاي اطراف خودمان هستيم و اگر سرمايهگذاري ميكنيم كه چابهار توسعه داشته باشد، از اين طريق فرصتي را فراهم ميكنيم كه كشور دوست و برادرمان افغانستان هم راه ارتباطي به آبهاي آزاد داشته باشد. مسيرش هم از زابل و ميلك و راهآهني كه احداث خواهد شد، ميگذرد. وقتي نگاه ما اينطور است، انتظار داريم كشور همسايه هم اين نگاه را داشته باشد. برنامههاي توسعه ما فراتر است. اگر منطقه آزادي براي زابل تصوير ميكنيم، مايل هستيم در آن سوي مرز هم مشابه چنين فضايي ايجاد شود و سرمايهگذاران ايراني و افغان در دو سوي مرز بتوانند محصولات ايراني و افغان را مثل گذشتههاي دور معامله کنند و مردم دو سوي مرز كار و رفاه داشته باشند. سال گذشته براساس گزارش دانشگاه علوم پزشكي زابل، حدود هفت ميليارد تومان هزينههاي برادران و خواهران مهاجر افغان بود كه به بيمارستانهاي زابل مراجعه كردند؛ درحاليكه اين هزينه هيچجا در دولت ديده نشده و اينطور نبوده كه وزارت بهداشت و درمان بگويد بابت اين هزينهها به زابل هفت ميليارد بودجه اضافه ميدهيم؛ يعني حقالسهمي را كه مردم سيستان داشتند، با برادران خودشان در آن سوي مرز تقسيم كردهاند. ظرفيتهاي چشمگیري در اين زمينه وجود دارد.
اشاره کرديد ترانزيت نياز كشور همسايه ماست و البته براي ايران نيز سود خواهد داشت. چقدر ميتوان از اين امكان كه به سود دو طرف است، استفاده كرد؟
همانطوركه آقاي رئيسجمهور هم گفتند، بايد همه را بهعنوان «كل واحد» ببينيم. درست است كه مرزهاي جغرافيايي داريم؛ اما توسعه افغانستان و پاكستان يعني توسعه ايران. برنامهريزي براي توسعه ايران و سيستانوبلوچستان بدون لحاظكردن شرايط افغانستان و پاكستان عقيم است. مادامي كه همسايگان ما توسعه نيافته باشند، ما توسعه نخواهيم يافت؛ بنابراين معتقدم از همه ابزارها براي توسعه كشور همسايه بايد بهره بگيريم.
موافقتنامه چابهار درهرحال موقعيت مناسبي را براي افغانستان فراهم ميکند؛ درحاليکه اين کشور هزينههاي بسيار بالايي را براي جدايي از وابستگي تجاري به پاکستان بايد ميپرداخت. اين حسننيت ايران در مقابل کشور همسايه، نبايد از سوي مسئولان افغانستاني نيز پيگيري شود؟
افغانستان با مسائل مختلف امنيت، مواد مخدر، تروريست و مصالح اقتصادي و آب، مهاجران افغاني و... روبهروست. همه را بايد با هم ببينيم. چابهار را توسعه داديم كه ظرفيتي در اختيار جمهوري اسلامي باشد و به توسعه كشورهاي همسايه هم كمك كند كه در واقع كمك به توسعه خودمان است. اگر افغانها پول داشته باشند و توسعه پيدا كنند، نيازمند خواهند بود به مراكز زيارتي و سياحتي و ساحل چابهار بيايند كه نتيجهاش درآمد براي جامعه ايراني و رفاه براي افغانستان است. درباره هامون هم ميتوانيم همينطور فكر كنيم. هامون هم ظرفيتي است كه درصورتيكه آب داشته باشد، با توجه به ميراث فرهنگي مشترك بين ايران و افغانستان ميتواند كانون گردشگري باشد كه ايران و افغانستان از منافعش برخوردار باشند. همينطور ميتواند باعث تلطيف شهرهاي دو طرف منطقه باشد. افغانستان بايد به اين جمعبندي برسد كه احياي هامون صرفا منفعتي را به جامعه ايراني يا سيستاني نميرساند و منفعتش به جامعه افغاني هم ميرسد. نگاه و برداشت من اين است كه اين نوع ادبيات را بين دو كشور و دو ملت بايد تقويت كنيم.
نگاه طرف افغانستاني هم مطابق با نگاه شماست؟
بايد نگاهشان را به اين سمت و سو ببريم.
شكوفه حبيبزاده
- 16
- 2










































