
سیوهشتمین جشنواره ملی فیلم فجر در عین وجود حداقل چهار فیلم درجهیک، شمار زیادی آثار متوسط دارد؛ اگرچه این اتفاق در دورههای گذشته هم چندان غیرطبیعی نیست، اما به هر حال جای خوشحالی دارد که شمار فیلمهای ضعیف، چندان زیاد نیست. با نقد شش فیلم متوسط از جشنواره امسال، همراه ما باشید.
«آن شب» تجربه جدیدی در ژانر وحشت

نخستین فیلم کوروش آهاری که امسال هم در بخش فیلمهای اول و هم در بخش مسابقه اصلی حاضر است، در ژانر وحشت ساخته شده. دلایل مشخصی در پیرنگ «آن شب» وجود دارد که لازم است داستان فیلم در خارج از کشور به وقوع بپیوندد و از این منظر، حضور در آمریکا، بیدلیل نیست.
«آن شب» تا حد زیادی در قواعد ژانر وحشت ساخته شده و حتی در لحظاتی ممکن است شباهتهایی با بعضی آثار مشهور سینمای جهان چون «درخشش» در آن دیده شود. اگر فیلم کوروش آهاری را با آثار درجهیک سینمای هالیوود مقایسه کنیم، فیلمی درجه ۲ یا ۳ به نظر میرسد، اما به هر حال در ژانر وحشت، از سقف سینمای ایران بسیار بالاتر است؛ با این حال «آن شب» واجد تک لحظههایی واقعاً ترسناک است. مشکل بزرگ فیلم، فضای سوررئالی بود که در اواخر فیلم به آن وارد میشود و چون قواعدی که خود فیلم وضع کرده، نقض میکند، به تخریب تجربه سه چهارم اول فیلم میانجامد. فیلم وقتی از سطح متوسط بالاتر میرفت که به جای شهاب حسینی، بازیگری کمنامونشان در نقش شخصیت اصلی جلوی دوربین میرفت تا برای مخاطب تداعی نداشته باشد.
شرط بر سر چند «تومان»

مرتضی فرشباف در فیلم «تومان»، مسئله قمار و شرطبندی را دستمایه روایت قصه خود قرار داده و مخاطب از همان ابتدای فیلم متوجه این مسئله خواهد شد. فیلم از فقر داستان رنج میبرد و ایده اصلی آن، هرگز ظرفیت تبدیل شدن به یک فیلم دوساعته را ندارد. تا یک جایی از فیلم، لوکیشنهای زیبای گنبد کاووس و قابهای تماشایی فیلم که گاهی شبیه عکس یا نقاشی هستند، مخاطب را محو فیلم میکند، اما از یک جایی به بعد، تماشاگر از دیدن یک سری اتفاقات تکراری خسته و احوالات شخصیتهای اصلی برایش کسلکننده میشود.
«تومان» به صورت جدی نیاز به یک تدوین دوباره دارد تا صحنههای اضافه فیلم حذف شود تا بتواندمخاطب را پای تماشای فیلم نگه دارد. یکی از ویژگیهای مثبت فیلم، بازی بازیگران آن است که در سینما چهرههای شناختهشدهای نیستند و سابقه بازی در تئاتر را دارند. در مجموع «تومان» به یک فیلم معمولی و متوسط هم نمیرسد و خیلی بعید به نظر میآید که بتواند در اکران عمومی مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرد و توجه مثبت آنان را جلب کند.
نوستالژیبازی در «سینما شهرقصه»

ساخته مشترک کیوان علیمحمدی و علیاکبر حیدری عاشقانهای در بستر تاریخ معاصر، با چاشنی عشق به سینماست. فیلم داستانی به شدت لاغر دارد و از نیمه به بعد، رسماً فاقد قصه است. به همین دلیل مشکل بزرگ «سینما شهرقصه» را میتوان کُندی و البته کمبود ماجرا دانست. علیمحمدی برای فیلم شوخیهای فراوانی نوشته که شمار زیادی از آنها بانمک نیست، با وجود این هرچه فیلم جلوتر میرود و از قصه خود فاصله میگیرد، بهتر میشود.
حامد کمیلی در «سینما شهرقصه» بازی استانداردی ارائه کرده، اما ظرفیت نقش در همین حد است. آناهیتا درگاهی نیز معمولی است و چیزی به کاراکتر اضافه نکرده است، اما بهترین بازیگر فیلم بیتردید بابک کریمی است که به تنهایی سطح فیلم را یک پله بالاتر برده است. با این حال موفقیت اصلی «سینما شهرقصه» در بازی با نوستالژیهای سینمایی مخاطبان متولد دهه ۴۰ و ۵۰ است و اگرچه در انتهای فیلم، بیش از حد روی نوستالژی مانور میدهد، اما استفاده بهجا و به اندازه از آن تا پیش از لحظات انتهایی، برای فیلم کارکرد مناسبی دارد.
مصیبتهای مداوم در «کشتارگاه»

عباس امینی در اولین فیلم خود که با پروانه ساخت سینمایی ساخته شده، به سراغ موضوعی زنده و تازه رفته که در چند سال اخیر، به اشکال گوناگون مشکلآفرین شده است. اگرچه «کشتارگاه» یک موضوع اجتماعی تلخ را روایت میکند و فیلمساز اختیار دارد که اثرش را تلخ یا شاد بسازد، اما حجم مصیبت و تلخی که از دقیقه یک تا دقیقه آخر فیلم برای مخاطب به نمایش گذاشته میشود، بدون شک برای مخاطب عام و گیشه ضررآفرین خواهد بود. «کشتارگاه» با وجودی که واجد نماهای باز است و بخشهایی از آن نیز در شهرستان فیلم برداری شده، اما تا حد زیادی یک اثر تلویزیونی است.
عباس امینی در چند نقطه از داستان خود، غافلگیریهایی برای مخاطب دارد؛ اما فیلم به طور کلی کشدار و ملالآور است و میتواند کوتاهتر از این باشد. بازی امیرحسین فتحی استاندارد و بهاندازه است، اما باران کوثری به شدت تکراری است و فقط نسبت به دیگر فیلمهای خود، لهجه اضافه دارد. «کشتارگاه» ظرفیت این را داشت که با میزانسنهایی جذاب و خلاقانه، اثری شیواتر باشد، اما عباس امینی ترجیح داده قصه کممایه فیلم را بیکموکاست روایت کند، تا در نهایت فیلمی متوسط ساخته باشد.
ترس همگانی در «من میترسم»

فیلم «من میترسم» چهارمین ساخته بهنام بهزادی است؛ کارگردانی که بیشتر با فیلم «قاعده تصادف» شناخته میشود. داستان این فیلم که شخصیت محوری آن شاعری به نام «بهمن» با بازی پوریا رحیمی سام است، زود شروع میشود و تا گرهگشایی قصه زمان زیادی طول نمیکشد، اما ماجرای اصلی به خوبی در کل قصه گسترش پیدا نکرده و فیلم به کندی جلو میرود، آن هم در شرایطی که ابهام مهم داستان روشن شده و مخاطب انتظار اتفاق ویژهای را نمیکشد، بنابراین حوصله مخاطب را سر میبرد. البته فیلم سعی میکند نگاهی به موضوعات مختلف از جمله فساد در نظام اداری، پارتیبازی و قضاوتهای ناعادلانه داشته باشد، اما این انتقادات در حد طعنه و کنایه به این موضوعات باقی میماند و از این حد فراتر نمیرود. بازی رحیمی سام راضیکننده است و امیر جعفری در نقش یک شخصیت سرمایهدار و موجه بسیار خوب ظاهر شده است، اما الناز شاکردوست پس از درخشش سال گذشتهاش در فیلم «شبی که ماه کامل شد»، امسال با این فیلم شانس زیادی برای حضور در میان بهترین بازیگری ندارد.
قهرمانبازی به سبک «خون شد»

«خون شد» تازهترین ساخته مسعود کیمیایی پس از گذشت سه سال دوری او از سینماست. فیلم شروع کنجکاوکننده و جذابی دارد، مفاهیمی مانند خانواده و ناموس پرستی، غیرت، برادری و معرفت مانند دیگر آثار این کارگردان، در «خون شد» هم دیده میشود، اما اتفاقات غیرمنطقی که داستان فیلم را پیش میبرند کمی توی ذوق مخاطب میزند و ادامه فیلم به اندازه شروع آن خوب نیست. شاید اگر از شیفتگان سینمای مسعود کیمیایی باشید، از تماشای فیلم و قهرمان بازیهای شخصیت اصلی لذت ببرید، اما اگر فارغ از این شیفتگی با فیلم روبه رو شویدآن وقت دیگر شاید نتوانید «خون شد» را برای این کارگردان خوش سابقه، بازگشت به اوج بدانید.
بازی سعید آقاخانی به عنوان شخصیت اصلی، خوب است اما عالی و غیرمنتظره نیست و او را تبدیل به یکی از قهرمانهای به یاد ماندنی فیلمهای کیمیایی نمیکند. بازی نسرین مقانلو و لیلا زارع هم خوب و تاثیرگذاراز آب در آمده است در حالی که بازی بازیگران فرعی فیلم چنگی به دل نمیزند. در نهایت میتوان از «خون شد» به عنوان یک فیلم متوسط یاد کرد.
- 16
- 5