شنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
۰۸:۰۰ - ۱۴ آبان ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۸۰۲۸۶۵
تئاتر شهر

هشت زن قربانی خشونت برای نخستین‌بار به تماشای نمایشی درباره خشونت علیه زنان نشستند

غمگین مثل جای پای اژدهای «هشیلان»

تئاتر تالاب هشیلان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

چشم‌های آبی ثریا سرخ می‌‌شود. مثل آسمان به وقت غروب یا آتشی که در دریا روشن شده باشد. چشم می‌دوزد به ساختمان تئاتر شهر، آن‌جا که یک روز از کنارش رد شده و دیده بودش، آبیِ چشمانش را اشک می‌گیرد و آب راهش را پیدا می‌کند بر گونه. «١٤ ساله بودم که شوهرم دادند. حالا را نبین که ٣٦ ساله‌ام. بی‌هیچ امید. بی‌هیچ عایدی.»

ثریا همراه با هشت زن دیگر از لب خط به تئاتر شهر آمده‌اند تا برای نخستین بار در زندگی‌شان نمایش ببینند. «ذوق دارم. اصلا نمی‌دانم آن‌جا چه می‌شود. هیچ‌چیز از تئاتر نمی‌دانم فقط در دلم آشوب است.» آشوب، توی چشم‌های ثریا پیداست، توی حرکت‌های ناگهانی دست‌هایش و حتی در ذوق یک عصر پاییز که قرار است به او و هشت زن دیگر با تجربه‌های مشترک در زندگی، برای بار اول تئاتر دیدن را هدیه کند؛ تئاتری شبیه به زندگی آنها، با همان خشونت هر روزه، تئاتری به نام «تالاب هشیلان».

مادر ثریا که مرد، او ماند و خواهر و برادرهایش. سختی از همانجا رخ‌به‌رخ‌شان شد و امان‌شان را برید. زندگی آن سال‌ها در افغانستان هم وضع خوبی نداشت. ثریا را همان سال‌ها عروس کردند. عروس مردی که ٢٠‌سال از او بزرگتر بود. «بددهن و بداخلاق. جانم را می‌گرفت. نه کلام محبت داشت، نه دست نوازش.» آتش بار دیگر در چشمانش شعله می‌گیرد و اشک، آتش را خاموش می‌کند. صدایش را که انگار سال‌هاست در سینه حبس کرده، به سختی از گلو بیرون می‌کشد که بگوید سال‌هاست جز سختی در زندگی با مردش ندیده و حالا هم که سال‌هاست او درگیر اعتیاد است، زندگی روی سخت دیگرش را هم نشانش داده: «یادم می‌آید روزهایی آن‌قدر کتک خوردم که نای بلندشدن نداشتم. چهار بچه داشتم که باید جمع‌وجورشان می‌کردم. چه چاره بود؟» بعدها دو بچه دیگر هم آمدند و پسرهای کوچک حالا هشت و ١١ ساله‌اند.

سال‌های زندگی در افغانستان هنوز هم سخت‌ترین خاطراتش‌ هستند. آن‌جا نه فقط مرد که برادرشوهر و خواهرشوهرها هم زندگی را جهنم می‌کردند. «نان نمی‌دادند. یادم است چهار روز بی‌نان گذشت. تمام تنم می‌لرزید. آن‌قدر غذا نخورده بودم که نمی‌توانستم روی پا بایستم. می‌گفتند غذا نمی‌دهیم. نان نمی‌دهیم. پدرشوهرم از همه بهتر بود که زود مُرد. دیگر پناهی نداشتم.» به بچه‌ها هم نان نمی‌دادند و ثریا می‌گوید شوهرش بدتر از آنها بود. باکی نداشت گرسنگی‌شان را ببیند و گرسنگی دیگر جزیی از زندگی بود. بعدها که راهی ایران شدند، آمدند لب خط.

شوش خانه دوم‌شان شد، اما در خانه جدید هم از شر زدن‌های مرد در امان نبود. بددهنی‌ها و بی‌پولی‌ها هم تمام نشد. دو دختر ثریا که حالا یکی از آنها ١٨ ساله و دیگری ٢٠ساله است هم شریک دردهای مادرشان شدند. خانه‌نشین. «اجازه نداد درس بخوانند. اجازه نداد کار کنند. ماندند در خانه. هنوز شوهر نکرده‌اند. اما می‌گوید باید شوهر کنند. معلوم نیست سرنوشت‌شان چه شود. همه دلخوشی‌ام همین بچه‌هایند. بچه‌های خوبی دارم.»

دست‌هایی کتک‌خورده

مریم دست بچه‌اش را می‌کشد و می‌نشیند کنار ثریا. رضا هفت‌ساله است و مریم وقتی ١٦سالش بود، او را به دنیا آورد، یک‌سال بعد از آن‌که عروس شد و حالا چین پیشانی‌اش عمیق شده و دستانش زمخت‌اند. چال گونه‌اش موقع خندیدن اما می‌گوید دوست دارد بخندد: «ما اهل همین‌جاییم. بچه‌بودم شوهرم دادند. شوهرم بساط می‌کرد. زندگی سخت گرفت به ما.»

حرف‌ها را مزه‌مزه می‌کند. سرش را پایین می‌اندازد و هربار که می‌خواهد حرفی از زندگی‌اش بزند، لبخندی چاشنی‌اش می‌کند تا زهرش کم شود: «دعوا زیاد داشتیم. درگیر می‌شدیم. کتک هم زیاد خوردیم. اما خب زندگی سخت است دیگر. می‌دانید؟» سمیه هم تاییدش می‌کند. چادرش را نقاب صورت می‌کند و می‌پرد در کلام مریم: «اصلا کیست که تا حالا دعوا نکرده باشد. کتک نخورده باشد. مردهای ما پول ندارند. در فشارند. ما تا حرفی می‌زنیم سرمان هوار می‌کشند و کتک می‌زنند.»

سمیه هم با پسرش به تئاتر آمده و با دست به نرده‌های چهارراه ولیعصر اشاره می‌کند و می‌گوید چند سالی آن‌جا بساط می‌کرده است. بافتنی می‌بافته، زیره و زردچوبه می‌خریده و می‌آورده در بساطش: «خیلی وقت‌ها با شوهرم می‌آمدیم. بعدها دیگر نیامد و چند وقت بعدش هم دیگر اجازه ندادند این‌جا بساط کنیم.»

شوهر سمیه حالا هم جنس‌های مختلف می‌فروشد. هرجا که بشود بساط می‌کند و سمیه هم هنوز دست از بافتنی نکشیده است. چند عروسک بافته و آورده تا شاید در تئاتر برایشان مشتری پیدا شود. عروسک‌ها رنگ‌به‌رنگ در کیسه نشسته‌اند. یکی را درمی‌آورد و به مریم نشان می‌دهد. هر دو می‌خندند. «تمام این سال‌ها که زندگی کردیم همیشه دعوا بود. داد می‌زد سرم و هیچ چیز جلودارش نبود. هر روز کتک می‌خوردم. پارسال برای اولین بار من هم داد زدم.» او می‌گوید برای اولین بار در زندگی‌اش داد زده. تا توانسته داد زده و خواسته از زیر بار کتک‌های مداوم رهاشود. «دیگر چاره‌ای نبود. به دست‌های من نگاه کنید. من زیاد کار می‌کنم و همیشه کتک خورده‌ام. همه چیز این زندگی به زور بوده.» چشمانش به ورودی تئاتر است و از ذوق می‌درخشد.

طراوت مظفریان، مددکار اجتماعی که زن‌ها را به تئاتر آورده از ذوق و شوقشان برای کار و یادگیری می‌گوید. او می‌گوید آنها سختی‌های زیادی را تجربه کرده‌اند اما دوست دارند سواد یاد بگیرند و کارهای دستی انجام دهند تا روی پای خودشان بایستند.

زبانم می‌گیرد

رضا دست مریم را رها می‌کند و می‌چرخد در راهروی تئاتر. مریم بغلش می‌کند تا شاید آرامش کند و اثری ندارد. در ورودی سالن نمایش، مرد به آنها می‌گوید نمی‌توانند بچه‌ها را به سالن ببرند. غم می‌نشیند در چشمان مریم. «کسی را نداشتیم بچه‌ها را پیشش بگذاریم. پسر بزرگترم را خانه گذاشته‌ام، ولی این را نمی‌توانستم. نمی‌ماند.

می‌خوابانمش. چرا نمی‌شود با بچه‌ها نمایش ببینیم؟» سمیه چادرش را باز می‌کند و به پسرش می‌گوید آرام باشد. بیاید زیر چادرش و با هم به سالن بروند. «آنجا هم باید آرام باشی.» بچه را پنهانی به سالن می‌آورد، اما سالن نمایش این چیزها را نمی‌فهمد. سالن نمی‌داند زنی که از لب خط با علاقه آمده تا اولین تئاتر زندگی‌اش را ببیند، چه غصه‌ای در چشمانش می‌نشیند وقتی به او بگویند باید با بچه‌اش به بیرون سالن برود.

کبری تمام این مدت ساکت است. آرام با گوشه چشم همه را می‌پاید. او سال‌ها زیر سخت‌ترین فشارها بوده، آن‌قدر کتک خورده که حالا کندشده و زبانش می‌گیرد. جمله‌هایش به سختی تمام می‌شود، با کلمه‌های کش‌دار: «کتک خوردم. زیاد. اصلا بگو شکنجه. با هرچه که دستش می‌رسید مرا می‌زد. بعدها زبانم بند آمد.» او سال‌هاست زبانش کند شده و هنوز هم ترس رهایش نکرده. ٣٤ساله است، اما شبیه ٥٠ساله‌هاست و بعد از هر کلمه مکثی طولانی دارد تا جمله جدید بسازد: «تا به حال تئاتر ندیده‌ام. درس هم نخوانده‌ام، ولی حالا کارهای دستی انجام می‌دهم. بافتنی می‌کنم، خیلی خوب است، من را آرام می‌کند.»

ما پیش نرفتیم، ما فرو رفتیم

افسانه‌ای درباره تالاب هشیلان می‌گوید در این تالاب که در کرمانشاه است، یک اژدها زندگی می‌کرده، بعدها اژدها بلند شده و جای پاهایش در تالاب مانده. جای پاهای او رنگ باخته، سفید شده و نه گیاهی در آن سبز می‌شود و نه می‌تواند سبز شود. حالا نوشین تبریزی، نویسنده و کارگردان تئاتر «تالاب هشیلان» که میزبان زنان خشونت‌دیده لب خط شده، می‌گوید هر آسیب اجتماعی مانند جا پای آن اژدهاست که ممکن است هیچ‌وقت دیگر از آن سبزه‌ای بیرون نیاید. «ما برای جا پای اژدها چه کرده‌ایم؟ هیچ.»

ایده نوشتن طرح درباره آزار زنان ١٠‌سال قبل به نظر تبریزی رسید، همان زمان نوشت و اجرا شد و حالا بعد از ١٠‌سال بار دیگر به صحنه رفته است و همین هم به گفته او نشان از این دارد که تغییر چندانی در وضع آسیب‌های اجتماعی حوزه زنان و آزارهای خانگی رخ نداده است: «ما پیش نرفتیم، فرو رفتیم و این درحالی است که ١٠‌سال قبل ایده نمایش از خروجی اخبار حوادث به ذهنم رسید. بعدها که دقیق‌تر به ماجرا نگاه کردم، دیدم زنی را نمی‌شناسم که از شر تبعیض‌ها درامان بوده باشد و خشونت را تجربه نکرده باشد.»

او می‌گوید همه آزار و اذیت‌ها به کتک‌کاری ختم نمی‌شوند و وقتی زنی با ترس باید از کوچه‌ای بگذرد و با ترس باید سوار تاکسی شود و دایم متلک بشنود هم، آزاردیده به حساب می‌آید. «اینها از نگاه به دور است و پرسش من این است که وقتی شاهد چنین وضعیتی هستیم، چطور می‌توانیم به زندگی ادامه دهیم. چطور می‌توانیم چشمانمان را ببندیم و هیچ نگوییم.» تبریزی بارها با دوستان روانشناسش به دیدار زنان آسیب‌دیده رفته و با انها گفت‌وگو کرده تا شاید بتواند درک بهتری از ماجرا داشته باشد اما حالا گلایه‌اش از این است که در وضع فعلی حمایت‌ها از اجراهایی از این دست اصلا اتفاق نمی‌افتد: «سوال من این است چرا دوستانی که داعیه حمایت از زنان دارند و با هشتگ‌های حمایت از حقوق زنان در فضای مجازی فعالند، هیچ حمایتی از کار فرهنگی در این‌باره نمی‌کنند؟ اجرای ما مخاطب عامش خیلی بیشتر بوده اما خیلی از افراد مشهور که بارها نامشان را می‌شنویم، حتی یک‌بار با ما تماس نگرفتند تا بگویند حتی یک بلیت میهمان برایشان کنار بگذاریم.

به نظر می‌رسد اگر اجرای بلیتش ١٢٠‌هزار تومان باشد و چند چهره آن‌جا حاضر باشند، افراد علاقه بیشتری به حضور در آن دارند.» به گفته او، در همه کشورهای دنیا وقتی تعدی‌ و آزاری اتفاق می‌افتد، با واکنش‌های گسترده اجتماعی روبه‌رو می‌شود. برایش کمپین ایجاد می‌شود و این کمپین‌ها هم اثرات گسترده‌ اجتماعی را ایجاد می‌کند اما در این‌جا با ضعف روبه‌روییم: «چه خوب است تا وقتی دیر نشده، فکری به حال پای اژدها کنیم. جای پای این اژدها به راحتی‌ از بین نمی‌رود و باید همه با هم برای از بین‌بردنش متحد شویم.»

سیاه مثل آمار

آنها گلایه‌های‌شان را برای هم نگه داشته‌اند. در صحبت‌های درگوشی و همنشینی به وقت بافتنی از آنها می‌گویند و تا به‌حال هم کسی شکایتی نکرده است. نمونه‌هایی از این دست هم عاملی شد تا چندماه قبل حسین ناریان، بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب ایران از تمایل نداشتن زنان برای اعلام شکایت در زمینه خشونت‌های خانگی بگوید و به همین دلیل آمار مربوط به خشونت‌های خانگی علیه زنان را «آمار سیاه» بخواند.

به گفته این بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب، هرگاه زنان خلاف نقش‌های زنانه و همسرانه و مادرانه نقش‌هایی را بپذیرند، به‌گونه‌ای که مردان این نقش‌آفرینی را دوست نداشته باشند، دوست‌نداشتن را در رفتاری بروز می‌دهند که ممکن است به خشونت برسد. فاطمه قاسم‌پور، رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده تهران هم ‌سال گذشته از مواجهه ٦٦‌درصد زنان ایرانی با خشونت خبر داده و گفته بود «آمار جهانی می‌گوید که ٣٣‌درصد زنان جهان خشونت می‌بینند، درحالی ‌که آمار کارشناسان می‌گوید که ٦٦‌درصد زنان ایرانی با خشونت مواجهند.» این درحالی است که «لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» و پس از گذشت هشت‌سال از تدوین همچنان وضع دقیقی ندارد. به تازگی این لایحه ٧٧ ماده‌ای با تغییرات بسیار نسبت به نسخه اولیه از قوه‌قضائیه به دولت رفته و منتظر فرستاده‌شدن به مجلس است.

خشونت‌های جهانی علیه زنان

از ابتدای ‌سال ٢٠١٩ تاکنون، ۱۲۱ زن فرانسوی به قتل رسیده‌اند. خشونت علیه زنان و پدیده «زن‌کشی» در فرانسه در هفته‌ها و ماه‌های اخیر نوک تیز پیکان انتقادات را متوجه دولت این کشور کرده و دولت فرانسه همچنین برای مواجهه با این بحران، محکومیت عامل قتل ناشی از خشونت خانگی چه عمدی و چه غیرعمد را به ۲۰‌سال افزایش داده است. مجازات فعلی ۵‌سال حبس و ۷۵‌هزار یورو جریمه نقدی است، درحالی ‌که وزارت کشور فرانسه شمار قربانیان خشونت خانگی را در‌ سال ۲۰۱۹، ۱۲۱نفر اعلام کرده که گروه‌های معترض از افزایش آن در ‌سال آینده به دلیل فقدان قوانین بازدارنده خبر می‌دهند. ‌

سال گذشته هم شهرهای مختلف اروپایی شاهد تظاهرات هزاران نفر علیه اعمال خشونت بر زنان و جلوگیری از آزار و اذیت جنسی زنان بودند. در پاریس حدود ۳۰‌هزار نفر در تظاهراتی به این مناسبت شرکت کردند. در سراسر فرانسه تعداد تظاهرکنندگان به ۵۰‌هزار نفر می‌رسید.

در رم، آتن، ژنو و سایر شهرهای اروپایی هم در تظاهرات مشابهی هزاران نفر خواستار «پایان‌دادن به هر نوع اعمال خشونت علیه زنان» شدند. بسیاری از تظاهرکنندگان در پاریس با پوشیدن لباس‌های صورتی شعار می‌دادند «به مصونیت متجاوزان پایان دهید» یا «هیچ زنی مسئول اعمال خشونت بر او نیست»؛ این تظاهرات عاملی شد تا سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا در بیانیه مشترکی خواستار تلاش‌های بیشتر برای جلوگیری از اعمال خشونت بر زنان شوند. در این بیانیه آمده که حدود نیمی از زنان در اتحادیه اروپا آزار جنسی را به اشکال مختلف، از رفتار و گفتار خشونت‌آمیز جنسی و فشار روحی و روانی گرفته تا اذیت و آزار در فضای مجازی و اینترنت، تجربه کرده‌اند «سالانه در جهان حدود ۱۲‌میلیون دختر زیر ۱۸‌سال ازدواج می‌کنند.

دست‌کم ۲۰۰‌میلیون دختر سالانه در جهان ختنه می‌شوند. این اقدام خشونت‌آمیز علیه اندام جنسی زنان در حدود ۳۰ کشور جهان انجام می‌گیرد و قربانیان ۸۰‌درصد از قتل‌هایی که در پی درگیری‌های خشونت‌آمیز در خانواده روی می‌دهد، زنانند.» ‌سال گذشته با این بیانیه از کشورهای مختلف خواسته شد تا اقدامات منطقه‌ای و جهانی برای جلوگیری از ادامه اعمال خشونت‌آمیز علیه زنان و مجازات متجاوزان افزایش یابد. اقداماتی که شاید بتواند جهانی امن‌تر برای زنان ایجاد کند. جهانی که بسیاری از آنها درحال حاضر از آن محرومند.

shahrvandonline.ir
  • 9
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش