چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۰۰ - ۱۴ آبان ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۸۰۲۸۶۵
تئاتر شهر

هشت زن قربانی خشونت برای نخستین‌بار به تماشای نمایشی درباره خشونت علیه زنان نشستند

غمگین مثل جای پای اژدهای «هشیلان»

تئاتر تالاب هشیلان,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

چشم‌های آبی ثریا سرخ می‌‌شود. مثل آسمان به وقت غروب یا آتشی که در دریا روشن شده باشد. چشم می‌دوزد به ساختمان تئاتر شهر، آن‌جا که یک روز از کنارش رد شده و دیده بودش، آبیِ چشمانش را اشک می‌گیرد و آب راهش را پیدا می‌کند بر گونه. «١٤ ساله بودم که شوهرم دادند. حالا را نبین که ٣٦ ساله‌ام. بی‌هیچ امید. بی‌هیچ عایدی.»

ثریا همراه با هشت زن دیگر از لب خط به تئاتر شهر آمده‌اند تا برای نخستین بار در زندگی‌شان نمایش ببینند. «ذوق دارم. اصلا نمی‌دانم آن‌جا چه می‌شود. هیچ‌چیز از تئاتر نمی‌دانم فقط در دلم آشوب است.» آشوب، توی چشم‌های ثریا پیداست، توی حرکت‌های ناگهانی دست‌هایش و حتی در ذوق یک عصر پاییز که قرار است به او و هشت زن دیگر با تجربه‌های مشترک در زندگی، برای بار اول تئاتر دیدن را هدیه کند؛ تئاتری شبیه به زندگی آنها، با همان خشونت هر روزه، تئاتری به نام «تالاب هشیلان».

مادر ثریا که مرد، او ماند و خواهر و برادرهایش. سختی از همانجا رخ‌به‌رخ‌شان شد و امان‌شان را برید. زندگی آن سال‌ها در افغانستان هم وضع خوبی نداشت. ثریا را همان سال‌ها عروس کردند. عروس مردی که ٢٠‌سال از او بزرگتر بود. «بددهن و بداخلاق. جانم را می‌گرفت. نه کلام محبت داشت، نه دست نوازش.» آتش بار دیگر در چشمانش شعله می‌گیرد و اشک، آتش را خاموش می‌کند. صدایش را که انگار سال‌هاست در سینه حبس کرده، به سختی از گلو بیرون می‌کشد که بگوید سال‌هاست جز سختی در زندگی با مردش ندیده و حالا هم که سال‌هاست او درگیر اعتیاد است، زندگی روی سخت دیگرش را هم نشانش داده: «یادم می‌آید روزهایی آن‌قدر کتک خوردم که نای بلندشدن نداشتم. چهار بچه داشتم که باید جمع‌وجورشان می‌کردم. چه چاره بود؟» بعدها دو بچه دیگر هم آمدند و پسرهای کوچک حالا هشت و ١١ ساله‌اند.

سال‌های زندگی در افغانستان هنوز هم سخت‌ترین خاطراتش‌ هستند. آن‌جا نه فقط مرد که برادرشوهر و خواهرشوهرها هم زندگی را جهنم می‌کردند. «نان نمی‌دادند. یادم است چهار روز بی‌نان گذشت. تمام تنم می‌لرزید. آن‌قدر غذا نخورده بودم که نمی‌توانستم روی پا بایستم. می‌گفتند غذا نمی‌دهیم. نان نمی‌دهیم. پدرشوهرم از همه بهتر بود که زود مُرد. دیگر پناهی نداشتم.» به بچه‌ها هم نان نمی‌دادند و ثریا می‌گوید شوهرش بدتر از آنها بود. باکی نداشت گرسنگی‌شان را ببیند و گرسنگی دیگر جزیی از زندگی بود. بعدها که راهی ایران شدند، آمدند لب خط.

شوش خانه دوم‌شان شد، اما در خانه جدید هم از شر زدن‌های مرد در امان نبود. بددهنی‌ها و بی‌پولی‌ها هم تمام نشد. دو دختر ثریا که حالا یکی از آنها ١٨ ساله و دیگری ٢٠ساله است هم شریک دردهای مادرشان شدند. خانه‌نشین. «اجازه نداد درس بخوانند. اجازه نداد کار کنند. ماندند در خانه. هنوز شوهر نکرده‌اند. اما می‌گوید باید شوهر کنند. معلوم نیست سرنوشت‌شان چه شود. همه دلخوشی‌ام همین بچه‌هایند. بچه‌های خوبی دارم.»

دست‌هایی کتک‌خورده

مریم دست بچه‌اش را می‌کشد و می‌نشیند کنار ثریا. رضا هفت‌ساله است و مریم وقتی ١٦سالش بود، او را به دنیا آورد، یک‌سال بعد از آن‌که عروس شد و حالا چین پیشانی‌اش عمیق شده و دستانش زمخت‌اند. چال گونه‌اش موقع خندیدن اما می‌گوید دوست دارد بخندد: «ما اهل همین‌جاییم. بچه‌بودم شوهرم دادند. شوهرم بساط می‌کرد. زندگی سخت گرفت به ما.»

حرف‌ها را مزه‌مزه می‌کند. سرش را پایین می‌اندازد و هربار که می‌خواهد حرفی از زندگی‌اش بزند، لبخندی چاشنی‌اش می‌کند تا زهرش کم شود: «دعوا زیاد داشتیم. درگیر می‌شدیم. کتک هم زیاد خوردیم. اما خب زندگی سخت است دیگر. می‌دانید؟» سمیه هم تاییدش می‌کند. چادرش را نقاب صورت می‌کند و می‌پرد در کلام مریم: «اصلا کیست که تا حالا دعوا نکرده باشد. کتک نخورده باشد. مردهای ما پول ندارند. در فشارند. ما تا حرفی می‌زنیم سرمان هوار می‌کشند و کتک می‌زنند.»

سمیه هم با پسرش به تئاتر آمده و با دست به نرده‌های چهارراه ولیعصر اشاره می‌کند و می‌گوید چند سالی آن‌جا بساط می‌کرده است. بافتنی می‌بافته، زیره و زردچوبه می‌خریده و می‌آورده در بساطش: «خیلی وقت‌ها با شوهرم می‌آمدیم. بعدها دیگر نیامد و چند وقت بعدش هم دیگر اجازه ندادند این‌جا بساط کنیم.»

شوهر سمیه حالا هم جنس‌های مختلف می‌فروشد. هرجا که بشود بساط می‌کند و سمیه هم هنوز دست از بافتنی نکشیده است. چند عروسک بافته و آورده تا شاید در تئاتر برایشان مشتری پیدا شود. عروسک‌ها رنگ‌به‌رنگ در کیسه نشسته‌اند. یکی را درمی‌آورد و به مریم نشان می‌دهد. هر دو می‌خندند. «تمام این سال‌ها که زندگی کردیم همیشه دعوا بود. داد می‌زد سرم و هیچ چیز جلودارش نبود. هر روز کتک می‌خوردم. پارسال برای اولین بار من هم داد زدم.» او می‌گوید برای اولین بار در زندگی‌اش داد زده. تا توانسته داد زده و خواسته از زیر بار کتک‌های مداوم رهاشود. «دیگر چاره‌ای نبود. به دست‌های من نگاه کنید. من زیاد کار می‌کنم و همیشه کتک خورده‌ام. همه چیز این زندگی به زور بوده.» چشمانش به ورودی تئاتر است و از ذوق می‌درخشد.

طراوت مظفریان، مددکار اجتماعی که زن‌ها را به تئاتر آورده از ذوق و شوقشان برای کار و یادگیری می‌گوید. او می‌گوید آنها سختی‌های زیادی را تجربه کرده‌اند اما دوست دارند سواد یاد بگیرند و کارهای دستی انجام دهند تا روی پای خودشان بایستند.

زبانم می‌گیرد

رضا دست مریم را رها می‌کند و می‌چرخد در راهروی تئاتر. مریم بغلش می‌کند تا شاید آرامش کند و اثری ندارد. در ورودی سالن نمایش، مرد به آنها می‌گوید نمی‌توانند بچه‌ها را به سالن ببرند. غم می‌نشیند در چشمان مریم. «کسی را نداشتیم بچه‌ها را پیشش بگذاریم. پسر بزرگترم را خانه گذاشته‌ام، ولی این را نمی‌توانستم. نمی‌ماند.

می‌خوابانمش. چرا نمی‌شود با بچه‌ها نمایش ببینیم؟» سمیه چادرش را باز می‌کند و به پسرش می‌گوید آرام باشد. بیاید زیر چادرش و با هم به سالن بروند. «آنجا هم باید آرام باشی.» بچه را پنهانی به سالن می‌آورد، اما سالن نمایش این چیزها را نمی‌فهمد. سالن نمی‌داند زنی که از لب خط با علاقه آمده تا اولین تئاتر زندگی‌اش را ببیند، چه غصه‌ای در چشمانش می‌نشیند وقتی به او بگویند باید با بچه‌اش به بیرون سالن برود.

کبری تمام این مدت ساکت است. آرام با گوشه چشم همه را می‌پاید. او سال‌ها زیر سخت‌ترین فشارها بوده، آن‌قدر کتک خورده که حالا کندشده و زبانش می‌گیرد. جمله‌هایش به سختی تمام می‌شود، با کلمه‌های کش‌دار: «کتک خوردم. زیاد. اصلا بگو شکنجه. با هرچه که دستش می‌رسید مرا می‌زد. بعدها زبانم بند آمد.» او سال‌هاست زبانش کند شده و هنوز هم ترس رهایش نکرده. ٣٤ساله است، اما شبیه ٥٠ساله‌هاست و بعد از هر کلمه مکثی طولانی دارد تا جمله جدید بسازد: «تا به حال تئاتر ندیده‌ام. درس هم نخوانده‌ام، ولی حالا کارهای دستی انجام می‌دهم. بافتنی می‌کنم، خیلی خوب است، من را آرام می‌کند.»

ما پیش نرفتیم، ما فرو رفتیم

افسانه‌ای درباره تالاب هشیلان می‌گوید در این تالاب که در کرمانشاه است، یک اژدها زندگی می‌کرده، بعدها اژدها بلند شده و جای پاهایش در تالاب مانده. جای پاهای او رنگ باخته، سفید شده و نه گیاهی در آن سبز می‌شود و نه می‌تواند سبز شود. حالا نوشین تبریزی، نویسنده و کارگردان تئاتر «تالاب هشیلان» که میزبان زنان خشونت‌دیده لب خط شده، می‌گوید هر آسیب اجتماعی مانند جا پای آن اژدهاست که ممکن است هیچ‌وقت دیگر از آن سبزه‌ای بیرون نیاید. «ما برای جا پای اژدها چه کرده‌ایم؟ هیچ.»

ایده نوشتن طرح درباره آزار زنان ١٠‌سال قبل به نظر تبریزی رسید، همان زمان نوشت و اجرا شد و حالا بعد از ١٠‌سال بار دیگر به صحنه رفته است و همین هم به گفته او نشان از این دارد که تغییر چندانی در وضع آسیب‌های اجتماعی حوزه زنان و آزارهای خانگی رخ نداده است: «ما پیش نرفتیم، فرو رفتیم و این درحالی است که ١٠‌سال قبل ایده نمایش از خروجی اخبار حوادث به ذهنم رسید. بعدها که دقیق‌تر به ماجرا نگاه کردم، دیدم زنی را نمی‌شناسم که از شر تبعیض‌ها درامان بوده باشد و خشونت را تجربه نکرده باشد.»

او می‌گوید همه آزار و اذیت‌ها به کتک‌کاری ختم نمی‌شوند و وقتی زنی با ترس باید از کوچه‌ای بگذرد و با ترس باید سوار تاکسی شود و دایم متلک بشنود هم، آزاردیده به حساب می‌آید. «اینها از نگاه به دور است و پرسش من این است که وقتی شاهد چنین وضعیتی هستیم، چطور می‌توانیم به زندگی ادامه دهیم. چطور می‌توانیم چشمانمان را ببندیم و هیچ نگوییم.» تبریزی بارها با دوستان روانشناسش به دیدار زنان آسیب‌دیده رفته و با انها گفت‌وگو کرده تا شاید بتواند درک بهتری از ماجرا داشته باشد اما حالا گلایه‌اش از این است که در وضع فعلی حمایت‌ها از اجراهایی از این دست اصلا اتفاق نمی‌افتد: «سوال من این است چرا دوستانی که داعیه حمایت از زنان دارند و با هشتگ‌های حمایت از حقوق زنان در فضای مجازی فعالند، هیچ حمایتی از کار فرهنگی در این‌باره نمی‌کنند؟ اجرای ما مخاطب عامش خیلی بیشتر بوده اما خیلی از افراد مشهور که بارها نامشان را می‌شنویم، حتی یک‌بار با ما تماس نگرفتند تا بگویند حتی یک بلیت میهمان برایشان کنار بگذاریم.

به نظر می‌رسد اگر اجرای بلیتش ١٢٠‌هزار تومان باشد و چند چهره آن‌جا حاضر باشند، افراد علاقه بیشتری به حضور در آن دارند.» به گفته او، در همه کشورهای دنیا وقتی تعدی‌ و آزاری اتفاق می‌افتد، با واکنش‌های گسترده اجتماعی روبه‌رو می‌شود. برایش کمپین ایجاد می‌شود و این کمپین‌ها هم اثرات گسترده‌ اجتماعی را ایجاد می‌کند اما در این‌جا با ضعف روبه‌روییم: «چه خوب است تا وقتی دیر نشده، فکری به حال پای اژدها کنیم. جای پای این اژدها به راحتی‌ از بین نمی‌رود و باید همه با هم برای از بین‌بردنش متحد شویم.»

سیاه مثل آمار

آنها گلایه‌های‌شان را برای هم نگه داشته‌اند. در صحبت‌های درگوشی و همنشینی به وقت بافتنی از آنها می‌گویند و تا به‌حال هم کسی شکایتی نکرده است. نمونه‌هایی از این دست هم عاملی شد تا چندماه قبل حسین ناریان، بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب ایران از تمایل نداشتن زنان برای اعلام شکایت در زمینه خشونت‌های خانگی بگوید و به همین دلیل آمار مربوط به خشونت‌های خانگی علیه زنان را «آمار سیاه» بخواند.

به گفته این بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب، هرگاه زنان خلاف نقش‌های زنانه و همسرانه و مادرانه نقش‌هایی را بپذیرند، به‌گونه‌ای که مردان این نقش‌آفرینی را دوست نداشته باشند، دوست‌نداشتن را در رفتاری بروز می‌دهند که ممکن است به خشونت برسد. فاطمه قاسم‌پور، رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده تهران هم ‌سال گذشته از مواجهه ٦٦‌درصد زنان ایرانی با خشونت خبر داده و گفته بود «آمار جهانی می‌گوید که ٣٣‌درصد زنان جهان خشونت می‌بینند، درحالی ‌که آمار کارشناسان می‌گوید که ٦٦‌درصد زنان ایرانی با خشونت مواجهند.» این درحالی است که «لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» و پس از گذشت هشت‌سال از تدوین همچنان وضع دقیقی ندارد. به تازگی این لایحه ٧٧ ماده‌ای با تغییرات بسیار نسبت به نسخه اولیه از قوه‌قضائیه به دولت رفته و منتظر فرستاده‌شدن به مجلس است.

خشونت‌های جهانی علیه زنان

از ابتدای ‌سال ٢٠١٩ تاکنون، ۱۲۱ زن فرانسوی به قتل رسیده‌اند. خشونت علیه زنان و پدیده «زن‌کشی» در فرانسه در هفته‌ها و ماه‌های اخیر نوک تیز پیکان انتقادات را متوجه دولت این کشور کرده و دولت فرانسه همچنین برای مواجهه با این بحران، محکومیت عامل قتل ناشی از خشونت خانگی چه عمدی و چه غیرعمد را به ۲۰‌سال افزایش داده است. مجازات فعلی ۵‌سال حبس و ۷۵‌هزار یورو جریمه نقدی است، درحالی ‌که وزارت کشور فرانسه شمار قربانیان خشونت خانگی را در‌ سال ۲۰۱۹، ۱۲۱نفر اعلام کرده که گروه‌های معترض از افزایش آن در ‌سال آینده به دلیل فقدان قوانین بازدارنده خبر می‌دهند. ‌

سال گذشته هم شهرهای مختلف اروپایی شاهد تظاهرات هزاران نفر علیه اعمال خشونت بر زنان و جلوگیری از آزار و اذیت جنسی زنان بودند. در پاریس حدود ۳۰‌هزار نفر در تظاهراتی به این مناسبت شرکت کردند. در سراسر فرانسه تعداد تظاهرکنندگان به ۵۰‌هزار نفر می‌رسید.

در رم، آتن، ژنو و سایر شهرهای اروپایی هم در تظاهرات مشابهی هزاران نفر خواستار «پایان‌دادن به هر نوع اعمال خشونت علیه زنان» شدند. بسیاری از تظاهرکنندگان در پاریس با پوشیدن لباس‌های صورتی شعار می‌دادند «به مصونیت متجاوزان پایان دهید» یا «هیچ زنی مسئول اعمال خشونت بر او نیست»؛ این تظاهرات عاملی شد تا سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا در بیانیه مشترکی خواستار تلاش‌های بیشتر برای جلوگیری از اعمال خشونت بر زنان شوند. در این بیانیه آمده که حدود نیمی از زنان در اتحادیه اروپا آزار جنسی را به اشکال مختلف، از رفتار و گفتار خشونت‌آمیز جنسی و فشار روحی و روانی گرفته تا اذیت و آزار در فضای مجازی و اینترنت، تجربه کرده‌اند «سالانه در جهان حدود ۱۲‌میلیون دختر زیر ۱۸‌سال ازدواج می‌کنند.

دست‌کم ۲۰۰‌میلیون دختر سالانه در جهان ختنه می‌شوند. این اقدام خشونت‌آمیز علیه اندام جنسی زنان در حدود ۳۰ کشور جهان انجام می‌گیرد و قربانیان ۸۰‌درصد از قتل‌هایی که در پی درگیری‌های خشونت‌آمیز در خانواده روی می‌دهد، زنانند.» ‌سال گذشته با این بیانیه از کشورهای مختلف خواسته شد تا اقدامات منطقه‌ای و جهانی برای جلوگیری از ادامه اعمال خشونت‌آمیز علیه زنان و مجازات متجاوزان افزایش یابد. اقداماتی که شاید بتواند جهانی امن‌تر برای زنان ایجاد کند. جهانی که بسیاری از آنها درحال حاضر از آن محرومند.

shahrvandonline.ir
  • 9
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش