دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۱۱ - ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۶۱۳۳۸
دانشگاه

انصاری‌راد: اخراج اساتید و نخبگان ادامه تفکرات و سیاست اشتباه گذشته است/ نتیجه استفاده نکردن از نخبگان را به‌خوبی در نحوه مدیریت کشور می‌بینیم

احمدی نژاد؛ اساتید را اخراج کرد بعد ناراحت شد! /اخراج در دولت رئیسی؛ انقلاب فرهنگیِ چندم؟

اخراج اساتید از دانشگاه,واکنش ها به احخراج استادان از دانشگاه

روزنامه هم میهن نوشت: همه جای خیابان انقلاب را کتاب گرفته است. صدای موسیقی انقلابی فضا را پر می‌کند و دختر و پسر، کتاب در دست و روبه‌روی خودروهای عبوری، در پیاده‌روها و محوطه باز رو به دانشگاه تهران مشغول معرفی کتاب هستند. این بخشی از مستند (تازه‌نفس‌ها؛ ایران در روزهای پس از انقلاب) است که کیانوش عیاری در سال ۵۸ آن را ساخته است.

اخراج اساتید دانشگاه به دلیل سیاسی در ایران سابقه‌ای تاریخی دارد، ولی دلایل این اخراج، نحوه مواجهه رؤسای دانشگاه با این اخراج‌ها و تلاش برای حفظ استقلال دانشگاه‌ها در هر دوره‌ای متفاوت بوده است. چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، تجارب قابل تأملی در این زمینه بوده است؛ اخراج اساتید و برخورد با دانشگاهیان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، یا نزدیکترش در ابتدای سال تحصیلی دانشگاه‌ها در سال ۵۰ که نامه‌ای از ساواک مبنی بر اخراج برخی اساتید مخابره می‎ شود، همینطور پس از انقلاب فرهنگی و اخراج‎ های پس از حوادث سال ۸۸ نمونه نزدیک آن تا حوادث این روزها است.

به گفته مرحوم احمد بورقانی، نخستین تصفیه اساتید دانشگاه در دهه ۱۳۲۰ رخ داده است: «محمدرضا پهلوی به دکتر علی‌اکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران فشار می‌آورد که اساتید توده‌ای نظیر دکتر انورخامه‌ای، کیانوری، فریدون کشاورز و جودت را از مصدر تدریس در دانشگاه کنار بزند. رئیس دانشگاه استدلال می‌کرد که این استادان تنها در دانشگاه درس می‌گویند و مرام و اندیشه خود را تبلیغ نمی‌کنند اما محمدرضا پهلوی نمی‌پذیرفت. دکتر سیاسی اخراج اساتید را خارج از حیطه اختیارات رئیس دانشگاه می‌دانست و معتقد بود اخراج اساتید باید در شوراها و مراکز مسئول هدف رسیدگی قرار گیرد و آن هم باید حاوی استدلال و دلیل قانع‌کننده باشد و ما برای اخراج این اساتید هیچ بهانه موجهی نداریم. دکتر سیاسی تسلیم فشارها نشد اما اساتید به‌طور غیرقانونی اخراج شدند.»

کودتای ۲۸ مرداد و تصفیه اساتید

موج دوم تصفیه اساتید بعد از کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. جمعی از اساتید دانشگاه تهران نامه‌ای علیه کودتا و کنسرسیوم نفت نوشتند و منتشر کردند. به گفته نصرت‌الله امینی در پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، پس از انتشار این نامه، که تمام افراد امضاکننده آن اگر در ادارات مشغول به کار هستند از خدمت برکنار و حتی به دانشگاه دستور داده شد که این ۱۲ استادی که این نامه را امضا کردند از دانشگاه اخراج بکنند؛ «دکتر سیاسی زیر بار نرفت ولی جعفری که وزیر فرهنگ آن روز بود که بعد تقسیم شد به اسم فرهنگ و آموزش عالی و آموزش و پرورش، گفته بود که چون انتصاب استادها به امضای وزیرفرهنگ است پس عزل و انتظار خدمت‌شان به امضای من است، من امضا می‌کنم و این ۱۲ استاد را منتظر خدمت کرد.» اساتیدی که یازده نفر از آن‌ها، به جز دکتر عبدالعظیمی، پس از اینکه منوچهر اقبال، رئیس دانشگاه تهران شد، مجدداً دعوت به کار شدند.

ساواک و دخالت در نهاد دانشگاه

نامه‌ای از ساواک، به تاریخ مهر ۵۰ مبنی بر اخراج ۴۷ استاد دانشگاه جهت تصفیه، اخیراً در توجیه موافقان برکناری و اخراج دانشگاهیان در رسانه‌های کشور منتشر شده است. در این نامه که به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، اداره کل سوم به ریاست ساواک تهران درباره کادر آموزش دانشگاه تهران، ۴۷ نفر از کادر آموزش دانشگاه که مشمول تصفیه بوده و یا مراقبت و دادن تذکر به آنان ضرورت دارد را جهت اقدامات مقتضی معرفی می‌کند. براساس این نامه، ۳۰ نفر از اساتید مشمول تصفیه شامل: مرتضی ممیز، محمد ملکی، حبیب‌الله پیمان، هوشنگ ساعدلو، ناصر پاکدامن‌همدانی، محمدجواد مناقبی، امیرحسین آریانپور، جهانگیر خدادوست، یوسف جلالی‌موسوی، فرامرز بهزاد، سیمین دانشور، محمدرضا باطنی، سیدمحمدجواد موسوی‌شوشتری، داریوش آشوری، عبدالحمید ابوالحمد، سعید بهادری، حمید عنایت، مرتضی محسنی، شمس مصباح، ارسلان شادمان، محمد بهفروزی، ابوالحسن خاکزادقمی، یوسف نامدارسمسار، غلامرضا قاضی‌مقدم، حسین مرشد، محمدهادی میرشفیعی‌ها، مهدی قالیبافیان، یوسف ارباب‌زاده، فرامرز وقار و کاظم حسینی هستند. محمدعلی اسلامی‌ندوشن، عباس صنعتی، ابوالفضل عزتی، سیروس حسامیان، سیما کوبان و علی رضا افرادی بودند که در این نامه درخواست شد تا از آن‌ها و در واقع بیان و رفتار آن‌ها مراقبت شود. به ۱۱ نفر از اساتید نیز تذکر داده شد و درخواست شد تا از آن‌ها نیز مراقبت شود که شامل؛ محمد رضوی، رضا مطالومان، سیدعزت‌الله عراقی، رضا صدوقی، لطیف کاشیگر، توران سلطان‌زاده، خلیل هوده، منوچهر خدایارمحبی، پریچهر احمدیان، مرتضی اسماعیلی و محمدجواد مراداسحاقی بودند.

دستگاه‌های اطلاعاتی ساواک نقش پررنگی در رصد و تحلیل گفتار و رفتار اساتید دانشگاه داشتند، نقش و دخالتی که در مواردی با مداخله رؤسای دانشگاه بی‌اثر می‌شد و گاهی قدرت غیرقانونی شاه برای اخراج اساتید کارگر می‌افتاد. احمد قریشی، رئیس پیشین دانشگاه ملی ایران بوده است. او در بخشی از مصاحبه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به تذکر به اساتید دانشگاه اشاره می‌کند: «گاهی تلفن می‌زدند و می‌گفتند فلان استاد در سر کلاس فلان حرف را زده و به او بگویید که این حرف را نزند. سیاست من همیشه در این موقع‌ها این بود که هیچی به او نگویند چون اگر می‌فهمید باز بدتر می‌کرد. هیچ‌وقت به هیچ استادی نمی‌گفتیم چرا این حرف را زدی و آن حرف را نزدی. فقط یک نفر از کادر آموزشی را گرفتند، استادیاری داشتیم به اسم عباس میلانی، استادیار علوم سیاسی بود و پسر بسیار باسوادی بود، او آمده بود در دانشگاه ولی نظامی بود و در دانشگاه خدمت می‌کرد. یک روزی دکتر جواهریانی بود، استاد شیمی که رفیق میلانی بود، تلفن زد به من که آقا عباس میلانی را گرفتند و در دفتر، گنجی که وزیر آموزش بود گفت که او ارتشی است و کار او با دادگاه نظامی است و به دلیل اقداماتی که کرده قطعاً اعدام می‌شود.» احمد قریشی، پیگیر استاد بازداشتی دانشگاه می‌شود، پس از پیگیری‌های متعدد به او می‌گویند که او افسر بوده و در حین انجام وظیفه تعلیمات نظامی به چریک‌ها می‌داده، به او بگویید همکاری کند، اظهار ندامت کند و مقاله‌ای بنویسد، شاید بخشیده شود. قریشی می‌گوید: «چون در دانشگاه بود نمی‌خواستند مجازات شدیدی برای او قائل شوند، چراکه خیلی مواظب دانشگاه بودند و مثل امروز نبود که در دانشگاه را ببندند و اهمیت ندهند و بروند. آن موقع اگر دانشگاه تعطیل می‌شد باید به هزارجا بازخواست می‌شدند که چرا دانشگاه تعطیل شده، الان سه سال است دانشگاه تعطیل شده و هیچ‌کس حرفی هم ندارد بزند. به او پیغام دادیم که همکاری کن توسط برادرش و او مقالاتی نوشت و در کیهان و اطلاعات چاپ شد راجع به سرنوشت خود و بعد یک سال نگهش داشتند و ولش کردند. در جریان انقلاب خیلی اکتیو بود و از دانشگاه ملی انتقالی گرفت به دانشگاه تهران و بعد گویا از دانشگاه تهران بیرونش کردند یا اینکه بلایی سرش آوردند، نمی‌دانم. این رسم دستگاه بود که کسی اظهار ندامت می‌کرد بیرونش می‌کردند البته خیلی‌ها اظهار ندامت کردند و آمدند بیرون و وزیر شدند.»

از نامه ساواک و درخواست برخورد با ۴۷ استاد که به آن اشاره شد و تدریس و باقی ماندن اساتیدی مانند مرتضی مطهری به‌عنوان یک انقلابی در دانشگاه که بگذریم، موج بعدی تصفیه اساتید از دانشگاه‌ها پس از انقلاب و در پی انقلاب فرهنگی رخ داد. محمد ملکی که از اخراجی‌های دانشگاه به دست ساواک بود، به حکم مهندس بازرگان که او نیز جزو ۱۲ استاد امضاکننده نامه معروف علیه کودتا بود که حکم اخراج دریافت کرد، به همراه سه تن دیگر به سرپرستی دانشگاه تهران رسید.

بهار دانشگاه‌ها

اما دانشگاه در بین سال‌های ۵۷ تا ۵۹ که سال‌های آغازین انقلاب بود، فضای بسیار متفاوتی را تجربه کرد. در سال ۵۷ بیست عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که وابسته به رژیم طاغوت خوانده شده بودند از دانشگاه تهران اخراج شدند. اما در کنار آن فضای عمومی دانشگاه‌ها به‌ویژه در تهران به‌گونه‌ای بود که از آن به‌عنوان بهار دانشگاه‌ها در تاریخ ایران هم یاد می‌شود. هما ناطق، یکی از اساتید اخراجی دوران پهلوی که پس از انقلاب دوباره به محیط دانشگاهی فراخوانده می‌شود، در توضیح فضای دانشگاه در تاریخ شفاهی ایران در هاروارد می‌گوید: «تدریس در دانشگاه وجود نداشت، بعد از انقلاب سر کلاس تدریس کردیم و واقعا این را می‌شود گفت که در یک مدت پنج شش ماهی محتوای دروس در دانشگاه فوق‌العاده بالا رفت. اولاً بچه‌ها این دکه‌ها را در دانشگاه گشودند و یکدفعه استادها متوجه شدند که بچه‌ها دارند بیشتر از اینها کتاب می‌فروشند و بیشتر دارند کتاب می‌خوانند. دیگه به جزوه تن نخواهند داد. دیگه به اینکه تاریخ شاهان را که کلاه ناصرالدین‌شاه چه شکلی بود این بچه تن نمی‌دهد. شما نمی‌دانید چقدر کتاب فروخته می‌شد. حتی استاد می‌آمد از دانشجو کتاب می‌خرید، در نتیجه اینها مجبور می‌شدند که بروند و درس‌ها را تهیه کنند. استادهای جدید و جوان استخدام شدند. استادهای تازه‌نفس به دانشگاه آمدند. درسی راجع به امپریالیسم، سرکوب، تاریخ زندان در ایران گذاشته شد. محتوای دروس را گاهی اوقات بچه‌ها خودشان تنظیم می‌کردند، حقیقتاً یک بهاری بود. این را نمی‌شود منکر شد؛ دانشگاه در بعد از انقلاب آن بهار آزادی بود که می‌شد دید، از یک طرف شما می‌دیدید که بچه‌ای اعلامیه زده که می‌رویم در ترکمن‌صحرا شورای دهقانی راه می‌اندازیم، از آن‌طرف یکی زده که ترکمن صحرا را با خاک یکسان می‌کنیم، پدر شوراهای روستایی را هم در می‌آوریم. عجیب بود، یک نفر نمی‌رفت اعلامیه آن یکی را پاره کند. انجمن اسلامی کنار بچه‌های چپ دکه داشت و هیچ‌کدام نمی‌گذاشتند یک قرون از مال هر کدام‌شان این‌طرف و آن‌طرف شود. دانشگاه را به این خاطر بستند، این دموکراسی که انجمن اسلامی را تحت تاثیر قرار داده بود، این آزادی بیان. البته این روح جنبش دانشجویی بود، نه روح سازمان‌های سیاسی.»

هرچند که برخی نیز معتقد هستند در این دوره فضای دانشگاه بسیار پرتنش بود. دانشگاه به محلی برای منازعات سیاسی تبدیل شده بود و فضای علمی رنگ باخته بود. در بهمن ۵۷، سازمان ملی دانشگاهیان طرحی برای اداره دانشگاهی‌ها ارائه داد؛ طرحی که قدرت اداره دانشگاه را میان اساتید، کارمندان دانشگاه و دانشجویان تقسیم می‌کرد اما این شورای هماهنگی ناکارآمد شناخته شد و لایحه استقلال دانشگاه‌ها در مرداد ۵۸ توسط گروهی از اساتید و حقوقدانان و نمایندگان دانشگاه‌ها تدوین و به وزارت فرهنگ و آموزش عالی فرستاده شد. این لایحه از سوی دانشگاهیان به شدت مورد حمایت بود اما به دلیل مخالفت در بین تصمیم‌گیران، عملیاتی نشد.

انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاه‎ها

صدای انقلاب فرهنگی کم‌کم بلندتر شد. در فروردین سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب پس از ملاقات با امام خمینی مقرر کرد که «دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروه‌های گوناگون خارج شود». در این بیانیه، سه روز مهلت برای برچیده شدن دفاتر و تشکیلات گروه‌ها در دانشگاه‌ها تعیین و افزوده شده بود که «امتحانات دانشگاهی باید تا ۱۴ خرداد به پایان برسد و از ۱۵ خرداد دانشگاه‌ها تعطیل و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشی کشور براساس موازین انقلابی و اسلامی طرح‌ریزی شود.» و این سرآغاز نخستین تصفیه دانشگاهی پس از انقلاب بود. دانشگاه‌ها تا سال ۱۳۶۲ تعطیل شد و پاکسازی استادان و دانشجویانی که به‌زعم انقلابیون جوان، متفاوت از نگاه انقلابی حاکم می‌اندیشیدند، اجرا شد. براساس آمار ویکی‌پدیا که به استناد آمار (وزارت فرهنگ و آموزش عالی، آمار آموزش عالی ایران، ۱۳۷۳؛ صفحه ۲۶۹) منتشر کرده است، طی انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از استادان دانشگاه‌ها که تقریباً نیمی از کل استادان دانشگاه در ایران ‌بودند از دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند.

یک دعوای قدیمی؛ چه کسی مقصر است؟

عبدالکریم سروش، از اعضای اولیه ستاد انقلاب فرهنگی در این‌باره گفته بود که «دانشگاه‌ها سر تا پا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد تا هرگاه که جوینده‌ای وارد آن بشود از همان ابتدا مشامش به بوی این عطر دلنواز عطرآگین شود». هرچند که او نقش خود در اخراج اساتید و انقلاب فرهنگی را در این سال‌ها بارها انکار کرده است. او در بهمن‌ماه سال گذشته درباره این واقعه گفت: «من خسته‌ام ز گفتن و خلق از شنیدنش! چنان که بارها گفته‌ام، خلاصه ماجرا این است که دانشگاه‌های بسته را پس از کشمکش‌ها و خونریزی‌ها و مقاومت چریک‌های اقلیتی و اکثریتی و پیشگامی‌ها و مجاهدین که به مدت یک سال‌ونیم دانشگاه‌ها را اشغال کرده بودند و ماجرا را خونین‌تر کردند در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما ۷ نفر دادند؛ اعضای ستاد انقلاب فرهنگی؛ تا بازگشایی کنیم. ما هم که مشتاق به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشگاه‌ها به مدت طولانی بسته بمانند. بعضی می‌خواستند دانشگاه‌ها را تا ۲۰ سال بسته نگه دارند. ورود ما به عرصه پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بسته شدن دانشگاه‌ها نه به علم، اذن ما و نه امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندروی‌ها را بزداییم، دانشگاه را از گل و لای جهالت و وابستگی بروبیم و آب صافی معرفت را در آن جاری کنیم و به قدر طاقت چنین کردیم... اما تصفیه استادان که دستاویز جمعی بی‌خبر و شاید مغرض شده است نه چنان است که می‌پندارند. اولاً بعضی تصفیه‌ها از عناصر وابسته به سلطنت و ساواک مقتضای مزاج انقلاب بود، همچنان که بعضی دانشگاهیان هم که خود به خطاهای پیشین خود واقف بودند بدون اینکه دست تعرض کمیته‌ها به آن‌ها برسد، شغل خود را بی‌سروصدا ترک گفتند. ثانیاً تصفیه‌ها از آغاز انقلاب بازگشایی دانشگاه‌ها بعد از انقلاب شروع شد و پرچم‌دارش دکتر محمد ملکی، رئیس دانشگاه تهران بود که یک قلم ۲۰۰ استاد دانشگاه را اخراج کرد... باری وقتی ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آیت‌الله خمینی تشکیل شد، در یکی از اولین بیانیه‌ها که به امضای من رسید و نسخه‌اش موجود است، خاتمه یافتن پاکسازی‌ها را اعلام کردیم. اما کسی گوشش بدهکار ما نبود.» (روزنامه سازندگی) اشاره سروش نامه‌ای است که کانال تلگرامی او هم در هشتم شهریورماه سال جاری و در پی اخراج اساتید دانشگاه در ماه‌های اخیر منتشر کرده است. براساس متن این نامه که در شهریورماه سال ۵۹ نوشته شده و به امضای عبدالکریم سروش رسیده، او با تاکید بر اینکه پاکسازی دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی از عناصر مخرب وابسته و ضدانقلاب لازم است، اعلام می‌کند که به دلیل پایان یافتن عمر قانونی لایحه پاکسازی مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی، فعلاً تا تصویب مجدد لایحه فوق و تعیین ضوابط و معیارها، دانشگاه‌ها از هرگونه تصمیم و اجرای امر پاکسازی خودداری کنند.

هرچند که محمد ملکی نیز در مصاحبه شماره ۳۸ هفته نامه شهروندامروز که در سال ۱۳۸۶ منتشر شد، درباره نقش خود در تصفیه دانشگاه‌ها گفته است: «من هیچ جایگاهی نداشتم. تصمیم حذف نیروهای وابسته به رژیم گذشته و ساواک تنها مربوط به دانشگاه‌ها نبود تمام مراکز و ادارات دولتی را شامل می‌شد. برای این کار نیز کمیته پاکسازی در دانشگاه‌ها تشکیل شد که در دانشگاه تهران متشکل بود از دکتر شهیدی، نماینده دادگستری، یک نفر از اساتید و یک نماینده از کارمندان دانشگاه. بنده هیچ مسئولیتی در این کمیته نداشتم، من حتی یک بار هم به دفتر این کمیته نرفتم. آن‌ها نیز سوابق افراد مختلف را از مهدی چمران که آن زمان رئیس اسناد ملی و اسناد ساواک بود می‌گرفتند و درباره فراماسونر بودن یا همکاری افراد ساواک تصمیم می‌گرفتند. تنها نقشی که من داشتم این بود که بعضا کمیته پاکسازی در مواردی مردد بود و از ما درخواست می‌کرد با آقای چمران مکاتبه کنیم تا سوابق افراد مشکوک در اختیار کمیته پاکسازی قرار گیرد... در نقد باید منصفانه برخورد کرد آقایانی که مرا به حذف اساتید متهم می‌کنند چرا نمی‌گویند که شورای انقلاب بنا به درخواست‌های مکرر بنده مصوبه‌ای را تنظیم کرد و اجازه داد تا اساتید و دانشجویانی که از کودتای ۳۲ به بعد اخراج شده‌اند بازگردند.»

نخستین انقلاب فرهنگی، پس از انقلابِ فرهنگی!

اخراج بعدی اساتید که برخی آن را انقلاب فرهنگی دوم می‌نامند، در دوره ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد انجام شد. احمدی‌نژاد در سال دوم ریاست‌جمهوری خود طی نامه‌ای به رؤسای دانشگاه‌ها، این‌چنین نوشت که «نظام آموزش ما ۱۵۰ سال است که متاثر از نظام سکولار بوده و استعمار نیز به دنبال تعمیم نظام مورد نظر خود است. تغییر این فضا زحمت دارد و پیچیده است...» نخستین اخراجی‌ها از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودند، ۱۰ عضو هیئت علمی این دانشکده بازنشسته اجباری و یا اخراج شدند. اما واکنش رؤسای دانشگاه‌ها در این دوره به بازنشستگی‌های اجباری متفاوت از قبل بود. معاون دانشجویی دانشگاه تهران، در واکنش به دانشجویان معترض به این اقدام گفته بود:«حکم بازنشستگی استادان دانشکده حقوق، طبق قانون صادر شده، زیرا براساس قانون، دانشگاه مکلف است تا استادانی که به سن ۶۵ سال می‌رسند را بازنشسته کند. موضوع، گزینش فردی خاص نبوده بلکه هدف اجرای قانون بوده تا امکان به کارگیری و استخدام نیروهای جدید در دانشگاه فراهم شود.»

احمدی نژاد؛ اخراج کردیم اما ناراحتیم!

موج اخراج اساتید دانشگاه در دوره احمدی‌نژاد پس از حوادث سال ۸۸ به نقطه اوج خود رسید؛ اساتیدی که تا پیش از این به دلیل سکولار بودن باید از دانشگاه اخراج می‌شدند حالا به دلیل همراهی با جنبش سبز زیر تیغ وزارت علوم رفتند. هرچند که احمدی‌نژاد بعدها خود در مقام منتقد به اخراج اساتید درآمد. او در سال ۱۴۰۰ و در دیدار با برخی از فرهنگیان این‌چنین گفت: «شنیده‌اید که استاد دانشگاه چند ده‌ساله را اخراج می‌کنند! آقای فاضلی، آقای اباذری، آقای امیدی را اخراج می‌کنید!؟

آیا اگر همه استادان دانشگاه و همه معلمان اخراج شوند، کار شما درست می‌شود؟ مشکل شما حل می‌شود؟ ماندگار می‌شوید؟ قبل از انقلاب، امام در پاریس صحبت کردند و گفتند در جمهوری اسلامی که ما می‌خواهیم درست کنیم، حتی کمونیست‌ها هم آزادند که نظرات‌شان را بیان کنند، در دانشگاه به آن‌ها کرسی می‌دهیم که بیایند و حرف‌هایشان را بزنند. حالا اینها که کمونیست نیستند، اخراج‌شان می‌کنید، کمونیست هم باشند نباید اخراج‌شان کنید.»

اخراج در دولت رئیسی؛ انقلاب فرهنگیِ چندم؟

اما اخراج اساتید در دولت رئیسی، با شتابی بیشتر و رویه‌ای شدیدتر از دوران احمدی‌نژاد و روحانی آغاز شد. نخستین استاد اخراجی دولت رئیسی، بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد است. محمد فاضلی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی و آرش اباذری، استاد فلسفه دانشگاه شریف، اخراجی‌های بعدی دولت رئیسی در سال ۱۴۰۰ بودند. اما این اخراج‌ها، پس از شروع اعتراضات سال ۱۴۰۱ بسیار شدیدتر و جدی‌تر شد. روزنامه اعتماد اخیراً اسامی ۱۵۷ استادی را که از دولت احمدی‌نژاد تا دولت سیزدهم و پایان مرداد ۱۴۰۲ از تدریس در دانشگاه اخراج، تعلیق، بازداشت، احضار یا وادار به بازنشستگی اجباری و زودهنگام شدند را منتشر کرد. از حسین بشیریه گرفته تا محمدرضا باستانی‌پاریزی و علی شریفی‌زارچی و محسن برهانی و سعید لیلاز و زهرا رهنورد در این لیست به چشم می‌خورند. نکته جالب توجه در این لیست‌ها تعداد اساتید زن اخراجی در سه دوره‌ای است که روزنامه اعتماد به آن اشاره کرده است. از ۸۵ استاد اخراجی دولت احمدی‌نژاد، ۶ نفر زن بودند، از ۱۴ استاد اخراجی دولت روحانی ۳ نفر زن بودند و از ۵۸ استاد اخراجی دولت رئیسی ۱۴ نفر زن بوده‌اند.

دفاع رؤسای دانشگاه از اخراج‌ها

نکته مورد توجه دیگر در اخراج اساتید این دوره، نحوه دفاع رؤسا و مدیران دانشگاه‌ها با اخراج اساتیدشان است. فرهاد دانشجو در واکنش به اخراج سمیه سیما از این دانشگاه گفته است: «استاد موردنظر هیچ‌یک از امتیازات تبدیل وضعیت را کسب نکرد و در حال حاضر نیز بدون اطلاع دانشگاه به خارج از کشور رفته است.» رئیس جهاد دانشگاهی تهران نیز درباره اخراج برخی اساتید از دانشگاه این‌گونه گفته است: «این روال معمول و طبیعی دانشگاه‌ها است که کسانی که نتوانند پایه و رضایت دانشگاه را بگیرند و دچار رکود علمی شوند، با آن‌ها قطع همکاری می‌شود.» رئیس دانشگاه تهران نیز درباره اخراج اساتید خود این‌گونه گفته است: «من کاملا مطلع هستم که از ادامه همکاری برخی از این افراد به علت مشکلات اخلاقی و داشتن شاکی ممانعت به عمل آمده است، ولی در رسانه‌ها مدعی می‌شوند که قطع همکاری آن‌ها به علت مسائل سیاسی بوده است.» رئیس دانشگاه شهید بهشتی در توضیح علت اخراج محمد فاضلی این‌گونه گفت: «دکتر فاضلی بارها تذکر گرفته‌اند که در دانشگاه حضور داشته باشند و در ضمن ایشان مقاله بین‌المللی قابل‌قبول نداشتند.» روابط عمومی دانشگاه شریف نیز در توضیح اخراج اباذری این‌گونه گفت: «نامبرده از حدود سه سال پیش در تدریس برخی از دروس با گروه «فلسفه علم» این دانشگاه همکاری داشته و اخیراً متقاضی استخدام به‌عنوان عضو هیئت علمی این دانشگاه بوده‌اند. فرآیند استخدام ایشان، براساس روند قانونی وزارت علوم، منجر به نتیجه مثبت نگردید.»

استقلال به دانشگاه می‌رسد؟

هرچه تلاش در راستای دفاع از حفظ اساتید به‌عنوان نخبگان جامعه و بهره بردن از توانمندی و اطلاعات آنها در دوره پیش از انقلاب در سخنان رؤسای دانشگاه آن زمان به چشم می‎خورد اما متاسفانه این نگاه حمایتی این روزها کمتر دیده می‎شود. اگرچه نتیجه اتفاقات شاید چندان تفاوت نکند اما دانشگاه به‌عنوان خانه‎ای برای نخبگان و دانشگاهیان جایگاهش با همین برخوردها مشخص می‎شود. این روزها استقلال دانشگاه که به نظر می‌رسد در تمام دوران تاریخ ایران، با شدت‌های متغیر تحت فشار و تهدید قرار گرفته، یک‌بار دیگر نیز از دست‌رفته فرض می‌شود اما این بار اینگونه به نظر می‌رسد که اعتراض‌ها به این اخراج‌های گسترده نسبت به هر دوره دیگری شدیدتر و جدی‌تر است؛ از مدیران و مسئولان دولتی سابق و اسبق گرفته تا دانشگاهیان و مردم عادی، طیف‌های مختلف روحانیت و حوزویان و برخی اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به این اخراج‌ها و عواقب آن به شدت معترض و خواهان پهن شدن چتر استقلال بر سر دانشگاه‌ها هستند.

***

روی دیگر مسائل استادان

سالن مملو از جمعیت است. جمعیتی که دیروز گرد هم آمدند تا درباره یکی از مهم‌ترین مسائل این روزهای ایران بگویند و بشنوند؛ اخراج اساتید دانشگاه. موضوعی که برخی از اساتید اخراجی تاییدش می‌کنند و مسئولان دانشگاه‌ها یا پی‌درپی تکذیب‌اش می‌کنند یا آن را وابسته به موضوعات دیگری می‌دانند. دیروز جمعیت گرد هم آمدند تا درباره کتاب تازه فاطمه علمدار، جامعه‌شناس هم بشنوند، کتابی با عنوان: «بنده استاد هستم، نیستم!» که ازقضا با دغدغه این روزهای جامعه گره خورده است: «شرایط و روند عضو هیئت‌علمی شدن در دانشگاه چگونه است؟» علمدار صحبت‌هایش در مراسم را با یک‌سوال آغاز می‌کند و بعد از مرور تاریخ، نوبت به اساتید اخراجی دانشگاه می‌رسد که هریک در بازه‌های زمانی متفاوتی طعم اخراج را چشیده‌اند. باشگاه اندیشه، روز شنبه ۱۸تیرماه اما شنونده یک جمله تکراری از تمام سخنرانان بود؛ آن هم اینکه فرآیند اخراج از دانشگاه صرفاً از بالا به پایین نیست و گاه رفتارهای قبیله‌ای در دانشگاه باعث دامن‌زدن به رفتارهای نامتعارفی چون تعلیق و اخراج می‌شود.

اخراج اساتید از دانشگاه,واکنش ها به احخراج استادان از دانشگاه

فرآیند عضو هیئت علمی شدن

فاطمه علمدار، جامعه‌شناس و نویسنده کتاب «بنده استاد هستم/نیستم» نخستین سخنران این نشست بود. او گفت که عضو هیئت علمی یک نقش اجتماعی است و کار روانشناسی اجتماعی، بررسی افراد در موقعیت‌های اجتماعی است؛ یعنی نه صرفاً ویژگی‌های روانی افراد و نه صرفاً وضعیت‌های اجتماعی و ساختاری جامعه، بلکه درهم‌تنیدگی فقر در موقعیت‌های اجتماعی بررسی می‌شود: «از این نظر، تجربه نقشی عضو هیئت علمی بودن، یک موضوع روانشناختی – اجتماعی می‌شود. وقتی درباره تجربه نقشی عضو هیئت علمی بودن صحبت می‌کنیم باید بدانیم که این فرد در این جایگاه چه نقشی در شبکه درهم‌تنیده‌ای از روابط دارد. عضو هیئت علمی با سه دسته نقشی ارتباط دارد؛ با نهادهای فرادستی که انتظارهای قانونی و رسمی را برایش تعریف می‌کنند، با شبکه همکاران و دانشجویان. بعد از انقلاب، تعیین ضرورت تاسیس مراکز علمی و آموزش و گزینش دانشجویان و اساتید، جزو وظایف شورایعالی انقلاب فرهنگی شد، یعنی اساتیدی که در حال حاضر در جامعه ما نقش عضو هیئت علمی بودن مراکز آموزش عالی را دارند، تحت ضوابط این شورا این نقش را ایفا می‌کنند؛ جذب می‌شوند، انتظارات را اجرا می‌کنند و می‌توانند به این نقش ادامه دهند یا نمی‌توانند.»

این جامعه‌شناس ادامه داد: «در حال حاضر در جامعه ما بحث‌های زیادی درباره کیفیت تصمیم‌گیری ادامه کار اساتید وجود دارد و به همین دلیل لازم است پیشینه‌ای از این بحث داشته باشیم. می‌دانیم که ایده انقلاب فرهنگی در پیام نوروزی آقای خمینی در فروردین سال ۵۹ مطرح شد؛ در این پیام بر ضرورت ایجاد انقلاب اساسی در دانشگاه‌های سراسر کشور، تصفیه اساتید مرتبط با غرب و شرق و تبدیل دانشگاه به محلی برای تدوین محیط علوم عالی اسلامی تاکید شده بود. بعد از آن فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در ۲۳ خرداد سال ۵۹ صادر شد و چهار سال بعد با تصویب لایحه‌ای که دولت وقت به مجلس ارائه کرده بود و با فرمان آقای خمینی در آذر سال ۶۳ به شورایعالی انقلاب فرهنگی تغییر پیدا کرد. وظیفه این شورا، خروج از فرهنگ بدآموز غربی و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی بود. در این فرمان، صحبت بر این بود که حتی جنگ تحمیلی، از دانشگاه غرب‌زده و متخصصان وابسته سرچشمه گرفته است. در این چهارچوب وظیفه تدوین سیاست‌های راهبردی کشور در زمینه‌های دانشگاه‌ها، برقراری روابط علمی و پژوهشی، زنان، همکاری حوزه و دانشگاه، تهاجم فرهنگی و... همه در حوزه وظایف شورایعالی انقلاب فرهنگی قرار گرفت. تا سال ۸۶، جذب اعضای هیئت علمی به‌صورت چهره به چهره بود و هیچ ضابطه‌ای نداشت اما در سال ۸۶، برای ایجاد وحدت رویه در جذب اعضای هیئت‌های علمی و کاهش دیوان‌سالاری، ساختار جدیدی را برای جذب هیئت علمی تعریف کرد که برای فهم وضعیت امروزی، دانستن این ساختار خیلی مهم است.»

به گفته علمدار «در این ساختار، سه سطح به صورت سلسله‌مراتبی برای جذب اعضای هیئت علمی تعیین شد؛ در رأس این ساختار، هیئت عالی جذب اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقات کشور قرار دارد که رئیس آن توسط شورای اسلامی مراکز آموزشی از میان اعضای حقیقی شورایعالی انقلاب فرهنگی انتخاب می‌شود. این هیئت به‌طور مستقیم زیرنظر شورایعالی انقلاب فرهنگی است و در دبیرخانه آنجا مستقر است. دو هیئت دیگر در وزارت‌خانه‌های علوم و بهداشت هستند که وظیفه‌شان جذب و هماهنگی اعضای هیئت‌های علمی دانشگاه‌ها است؛ زیرمجموعه این دو هیئت، هیئت‌های اجرایی جذب اعضای هیئت‌های علمی‌اند که در قضیه دکتر زارچی، اسامی هیئت اجرایی جذب دانشگاه شریف مطرح شد. اینها زیرمجموعه هیئت مرکزی می‌شوند و فراخوان می‌دهند و بعد توانایی‌های علمی و صلاحیت عمومی اعضای هیئت علمی بررسی می‌شوند که آیا جذب ‌شوند یا خیر.

بنابراین فارغ‌التحصیلانی که می‌توانند بر کرسی هیئت علمی تکیه بزنند این فرآیند را طی کرده‌اند. از طرف دیگر، ترکیب اعضای هیئت اجرایی، می‌شوند رئیس دانشگاه، رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری، پنج تا هفت عضو هیئت علمی که توسط هیئت عالی جذب برای عضویت در هیئت اجرایی انتخاب می‌شوند. وقتی عضوی پدیرفته می‌شود به صورت پیمانی می‌تواند کارش را شروع کند و بعد از شش ماه باید صلاحیتش توسط گروه آموزشی دانشکده یا شورای مرکز تحقیقاتی بررسی شود. بعد از آن هم در پایان سال دوم و پنجم برای تمدید قرارداد، مجدداً صلاحیت‌های عمومی و علمی براساس مفاد آیین‌نامه ارتقا که تا به حال شش بار بازنویسی شده است، بررسی می‌شود. برای هر تمدید قرارداد باید صلاحیت‌های لازم علمی و اخلاقی و فرهنگی توسط اعضای هیئت علمی کسب شده باشد. پس عضو هیئت علمی برای هر تغییر وضعیت یا تمدید قراردادش باید در هر مرحله اخذ مجوز صلاحیت عمومی را داشته باشد، پس اگر گفته می‌شود استادی نتوانسته مجوزش را تمدید کند، به معنی این است که صلاحیت‌های علمی و فرهنگی‌اش برای ادامه تایید نشده است.»

وضعیت برای زنان دشوارتر است

مینا عزیزی دومین سخنران مراسم رونمایی از کتاب «بنده استاد هستم، نیستم!» بود. او دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی است و قرار بود به چالش‌های جذب در دانشگاه بپردازد. او به نکته‌ای از کتاب فاطمه علمدار پی برده است که به‌گواه خودش دغدغه‌ همیشگی‌اش هم بوده است؛ زنان: «از بین مصاحبه‌شوندگان دونفر خانم بودند و ۲۲نفر آقا. این موضوع باعث شد تا درباره آمار اساتید زن در دانشگاه‌های مختلف بیشتر دقیق شوم.» این جامعه‌شناس به آمارهای اساتید زن عضو هیئت‌علمی می‌پردازد، براساس نتایج یک‌پژوهش فقط ۴/۱۳درصد از جمعیت اساتید عضو هیئت‌علمی در دانشگاه تهران را زنان تشکیل می‌دهند: «در دانشگاه بهشتی این آمار ۵/۱۸درصد است و در دانشگاه علامه طباطبایی، فقط ۳/۱۵درصد از اساتید را زنان تشکیل می‌دهند. این درحالی‌است که تعداد زنان دانشجویان دکتری ۹برابر شده است.» عزیزی معتقد است که بااین‌وجود سهم زنان از عضویت در هیئت‌علمی فقط یک یا دو برابر بیشتر شده و این گواه یک نسبت نابرابر است. او در ادامه این نشست دلایل این نابرابری را واکاوی و مثال‌هایی درباره این موضوع زد و آن را تبعیض ساختاری و تبعیض پنهان مطرح کرد. او یکی از این تبعیض‌های ساختاری را در نقطه صفر، اعلام نیاز برای جذب زنان در هیئت‌علمی دانست: «تعداد زنان حتی در رشته‌هایی مانند علوم‌انسانی که به‌صورت سنتی زنانه دانسته می‌شود، به‌شکل فاحشی کم است.» او در ادامه به موضوعی اشاره کرد که اغلب اساتید هیئت‌علمی از آن رنج می‌برند: «حق عائله‌مندی به زنان تعلق نمی‌گرفت و در صحبت‌هایی که انجام دادم، فهمیدم که برای برخی اساتید حکم استخدامی‌شان دستکاری شده و بسیار از این نادیده گرفته‌شدن، شکایت داشتند.» به‌عقیده این جامعه‌شناس برخی تبعیض‌ها هم پنهانند به‌این‌صورت که آنچنان که باید قابل نشان‌دادن نیستند و رفع آن‌ها کار بیشتری می‌طلبد: «تصوری وجود دارد که برای زنان نقش همسری و مادری قائل است و حضور او در دانشگاه را به‌واسطه این نگاه، چالش‌برانگیز می‌داند.» او به پرسشی اشاره می‌کند که در مصاحبه عقیدتی پرسیده شده است: «چرا مجرد هستی؟ اگر فرزندی داشته باشی، چگونه قرار است بین کار و خانواده تعادل برقرار کنی؟» این پرسش‌ها از نگاه او هیچ‌گاه از مردها پرسیده نمی‌شود. عزیزی با یک‌مثال به بحث‌اش پایان داد. زنی که رزومه قابل‌قبولی دارد و در همه جایگاه‌های تحصیل نفر اول بوده، اما بعد از مدتی شنیده که همکارانش شایستگی‌های او را ندیده‌اند و گفته‌اند که با شیرینی‌گرفتن برای اساتید به جایگاهی رسیده است. درحالی‌که وقتی استادی اذعان می‌کند که با رانت جذب‌شده، شایستگی‌اش زیر سوال نمی‌رود.

قبیله دانشگاه

عباس کاظمی سخنران دیگری بود که در میان صحبت‌هایش چندباری حرف‌های علی‌نقیان را تایید کرد. او از سال ۸۴ تا ۸۹ عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران بود و درنهایت در دولت محمود احمدی‌نژاد اخراج شد: «من در سال ۸۸ با چندنفر از دوستان و همکاران بسیار صمیمی بودم، یک‌جمع ۶نفره بودیم که یک‌نفر از ما خانم بود. از جمع ۶نفره، سه‌نفر اخراج شدند و سه‌نفر دیگر از ترس اخراج، از دانشگاه رفتند. از سه‌نفر جمعیت اخراجی، یک‌نفر خودکشی کرد.» کاظمی بعد اخراج از دانشگاه مجبور شد برای دوسال از ایران مهاجرت کند: «آن‌زمان تصور می‌کردم کسی که از ایران می‌رود، غریب است اما حالا فکر می‌کنم کسی که در ایران می‌ماند، بیشتر احساس تنهایی را تجربه می‌کند.» این جامعه‌شناس تجربیات خودش بعد اخراج از دانشگاه را توصیف می‌کند: «من سال ۹۲ برگشتم و تا سال ۹۶ حق‌الزحمه کار می‌کردم. از سال ۹۶ مجدد به‌عنوان هیئت‌علمی پژوهشی جذب شدم. آن‌زمان اجازه پیدا کردم که پژوهش کنم.» کاظمی می‌گوید وقتی در چنین شرایطی فضا را دنبال می‌کرده، متوجه نکته‌ای شده است، نکته‌ای که به‌نوعی مهرتایید بر صحبت‌های علی‌نقیان است: «اخراج بیش‌ازآنکه پدیده‌ای متمرکز و از بالا باشد، تجربه ناشی از فضای قبیلگی داخل دانشگاه بود. من این را حس کردم، وقتی از دانشگاه اخراج شدم، چیزی که آزارم داد این نبود که چرا من را اخراج کردند، چیزی که آزارم داد این بود که چرا کل همکاران در دانشکده علوم‌اجتماعی رابطه‌شان را با من قطع کردند. این موضوع تجربه‌اش برای من سخت‌تر است.» این جامعه‌شناس این موضوع را به مرگ تشبیه می‌کند، افرادی که تصور می‌کردند، این اتفاق هیچ‌وقت برای‌شان رخ نمی‌دهد: «تجربه اخراج به گونه‌ای است که گویی همه می‌خواهند از شما فرار کنند، گویی فرد غریبه‌ای می‌شوی که این  پر از درد، رنج و بیماری است.» کاظمی تاکید می‌کند که مسئله قبیلگی، مسئله‌ای کلیدی است. من در دانشگاه‌های متعددی درس می‌دادم، در دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه علم و فرهنگ اما دانشگاه تهران به من درس نمی‌داد، می‌گفتند تو مشکل داری، اگر من مشکلی داشتم پس چرا در دانشگاه‌های دیگر تدریس می‌کردم؟ می‌خواهم بگویم قبیله‌ای که در میان است نمی‌خواهد تو اصلاً حضور داشته باشی و در حذف همکاران دخیل هستند. این موضوع مهم و اتفاقاً دردناک‌تر است.» او درنهایت توصیه‌هایی به اساتید دانشگاه که به‌تازگی اخراج شدند داشت و توصیه کرد که برای تحصیلکرده‌های علوم‌انسانی بالای ۳۰سال، ماندن در ایران اتفاقات بهتری رقم می‌زند.

در اخراج، صنف هم دخیل است

شیوا علی‌نقیان انسان‌شناس است و از سال ۹۸ تا ۱۴۰۲ متقاضی جذب هیئت‌علمی در دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران بود. او اولین‌بار در گفت‌وگو با روزنامه‌ هم‌میهن اعلام کرد که بدون دریافت کوچکترین مبلغی درحالی‌که چندسال در دانشگاه تدریس می‌کرد، به او گفته شد که صلاحیت عمومی‌اش به حدنصاب نرسیده است. گزاره‌ای که از نگاه علی‌نقیان گنگ و بدون تعریف‌مشخص است: «از سال ۹۸ تا ۱۴۰۲ متقاضی‌جذب بوده است، منظور از متقاضی‌جذب کسی است که پرونده‌اش تکمیل شده، دعوت به مصاحبه شده، برگزیده شده و درنهایت باید صبر کند تا کارهای اداری‌اش تکمیل شود.» این جملاتی است که به علی‌نقیان هم گفته بودند. او اما تمام این صحبت‌ها را نوعی فریبکاری می‌داند: «کارهایی که از شما خواسته می‌شود تا انجام دهید، کاملاً رایگان است، شما باید دروسی تدریس کنید که کسی قبول نمی‌کند آن‌ها را تدریس کند. کارهایی چون تصحیح نمرات به شما واگذار می‌شود. تلخی ماجرا اینجاست که گروهی که در ظاهر شما را حمایت می‌کنند، می‌دانند که شما هرگز قرار نیست استخدام شوید.» او معتقد است که متقاضی‌جذب از جیب خودش به دانشگاه کمک می‌کند و عمدتاً هم بالاترین کیفیت خود را به نمایش می‌گذارد چون هیجان‌زده ‌است: «ممکن است از جایی‌به‌بعد هرروز پیگیری کنید و درنهایت به شما می‌گویند، متاسفانه با استخدام شما موافقت نشد. وقتی علت را جویا می‌شوید مثلاً به شما می‌گویند که مدرک کارشناسی حوزه شما با دانشگاه همخوانی ندارد درحالی‌که وقتی بیشتر جویا می‌شوید، می‌بینید در گروه شما فردی وجود داشته که حتی مدرک کارشناسی‌اش، فنی بوده است.» علی‌نقیان معتقد است که وقتی فرد متقاضی با ایدئولوژی یا جناح‌بندی گروه همراه نیست پس‌ازاینکه استخدام نمی‌شود، سایر اعضای گروه فقط تاسف می‌خورند و گاهی حتی حاضر نیستند نامه‌ای که دانشجویان در حمایت از استاد اخراجی نوشته‌اند را دست بگیرند: «من تصور نمی‌کنم که ماجرای حمایت سایر اساتید خیلی به داستان غم نان مرتبط باشد؛ بیشتر عافیت‌طلبی است. خود اساتید گاه محصول فرآیند غیرشفاف هستند و اگر قرار بود عدالتی در کار باشد اصلاً این افراد نباید جایگاهی می‌داشتند.» او می‌گوید وقتی زنی متقاضی جذب در هیئت‌علمی است، شاهد قلدری بیشتری ازسوی سایر اساتید گروه است: «بر سر او داد می‌زنند و از جلسات بیرون‌اش می‌کنند.» او معتقد است که دانشگاه هم با رد و طرد زنان متقاضی، بهای کمتری می‌پردازد: «وقتی هم موضوع رسانه‌ای می‌شود، گویی ماجرا، تعریضی بر متن اصلی است؛ تعریضی بر قلمرویی مردانه. چنانچه این روزها می‌دیدیم که اخبار اخراج اساتید، بیشتر مردانه بود و وقتی درباره زنان صحبت می‌شد، حتماً در تیتر اخبار عنوان اخراج اساتید زن، آورده می‌شد. او در پایان تاکید کرد که بخش زیادی از موضوع صنفی است، نه سیاسی.

***

انصاری‌راد: اخراج اساتید و نخبگان ادامه تفکرات و سیاست اشتباه گذشته است/ نتیجه استفاده نکردن از نخبگان را به‌خوبی در نحوه مدیریت کشور می‌بینیم

حسین انصاری‌راد رئیس کمیسیون اصل نود مجلس ششم نسبت به اخراج اساتید و نخبگان از دانشگاه ها واکنش نشان داد و گفت: افرادی که فاقد صلاحیت علمی هستند تنها براساس سلیقه سیاسی وارد دانشگاه‌ها می‌شوند و جای اساتید برجسته علمی را می‌گیرند.

اخراج اساتید از دانشگاه,واکنش ها به احخراج استادان از دانشگاه

بخش هایی از گفت و گوی انصاری راد با روزنامه آرمان ملی را در ادامه می خوانید:

از ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۵۷ برخی گروه‌ها تلاش کردند فعالیت‌های دانشگاه را در مسیری قرار بدهند که در راستای اهداف آنها بود. نتیجه این رویکرد نیز این بود که بسیاری از بزرگان علم و دانش کشور یا خانه‌نشین شدند و یا از کشور مهاجرت کردند.

کسانی که می‌توانستند در سال‌های پس از انقلاب و جنگ کمک زیادی به توسعه کشور کنند که متأسفانه با تنگ نظری‌هایی که صورت گرفت از کشور مهاجرت کردند و اغلب نیز در دانشگاه‌های معتبر علمی دنیا مشغول به تدریس و یا تحصیل شدند. این وضعیت به شکل‌های مختلف و در مقاطع مختلف ادامه داشته تا کار به این نقطه رسیده است.

امروز نیز به واسطه تنگ نظری‌هایی که صورت می‌گیرد بسیاری از نخبگان و اساتید دانشگاه به دلایل سیاسی و عقیدتی از دانشگاه رانده شده‌اند. نتیجه استفاده نکردن از نخبگان را ما به خوبی در نحوه مدیریت کشور مشاهده می‌کنیم.

امروز کشور با چالش‌های جدی در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مواجه شده که یکی از دلایل اصلی آن سوء مدیریت و استفاده نکردن از کارشناسان و نخبگان علمی کشور است. به حاشیه راندن نخبگان امروز کشور را به لبه پرتگاه برده و سبب رنج مردم شده است.

جای تعجب است که پس از چهل سال که از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گذشته هنوز مدیریت کشور با این بیماری به عنوان یکی از بیماری‌های مهم جامعه ما توجه نکرده و برای پیدا کردن راه حل تلاش نمی‌کند.

نکته مهم دیگر اینکه امروز کشور در یک موقعیت بسیار حساس قرار گرفته است. این در حالی است که برخی با چنین اقدامات نابخردانه‌ای بدون در نظر گرفتن شرایط کشور چالش‌های جامعه را بیشتر می‌کنند.

امروز ما در شرایط حساسی قرار گرفته‌ایم.جامعه امروز از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با چالش‌های جدی مواجه است. مشکلات اقتصادی که امروز در جامعه وجود دارد زیبنده مردم ایران و مسئولان کشور نیست. امروز مطالبه اصلی مردم از دولت کاهش نرخ تورم و کنترل ‌گرانی‌هاست.

در نتیجه دولت باید در راستای خواسته‌های مردم حرکت کند؛ نه اینکه تصمیمی بگیرد که گرانی‌ها را بیشتر کند و مردم را با مشکلات بیشتری مواجه کند. از سوی دیگر ما در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای با چالش‌های جدی مواجه هستیم و دولت باید هرچه زودتر در این زمینه اقدامات لازم را انجام بدهد.

به‌هرحال هنگامی ‌که فشار زندگی روی مردم افزایش پیدا می‌کند مطالبات از دولت نیز افزایش می‌یابد و به همین دلیل دولت مجبور است برای پاسخگویی به مردم تلاش بیشتری از خود نشان بدهد. واقعیت این است که مردم از وضعیت موجود رضایت ندارد و این نارضایتی را به ‌خوبی می‌توان در سطح جامعه مشاهده کرد.

به نظر می‌رسد این نارضایتی تنها اقتصادی نیز نیست، بلکه جنبه‌های اجتماعی و سیاسی را نیز دربرمی‌گیرد. در چنین شرایطی فشار اقتصادی روی جنبه‌های دیگر بار شده و نارضایتی‌ها را تشدید کرده است. سؤال اینجاست که دولت چه برنامه‌ای برای این افراد جامعه دارد؟

من معتقدم محاسبه‌گری صحیحی در تصمیمات وجود ندارد و به همین دلیل تصمیماتی که گرفته می‌شود متناسب با شرایط موجود جامعه نیست. امروز۴۴ سال از پیروزی انقلاب گذشته و ما در طول این سال‌ها تجربیات زیادی در زمینه کشورداری و ارتباط با کشورهای جهان را پشت‌سر گذاشته‌ایم.

آیا تکرار برخی اشتباهات گذشته کافی نیست؟ آیا زمان آن فرانرسیده که در برخی رویکردهایی که در گذشته دنبال می‌کردیم تجدیدنظر کنیم؟ امروز کشور را اقلیتی مدیریت می‌کند که متناسب با دغدغه‌های اکثریت جامعه نیست.

درگذشته اصلاح‌طلبان نیز در این زمینه نقش داشتند اما شرایط به شکلی پیش رفته که در شرایط کنونی اصلاح‌طلبان نیز دچار ضعف شده‌اند. ما حدود نیم‌قرن تجربه حکومت‌داری در جمهوری اسلامی داریم و می‌دانیم که برخی سیاست‌ها ورشکسته شده‌اند لذا ادامه دادن این سیاست‌ها به‌ سود کشور نخواهد بود.

دولت باید این شرایط را درک کند و از سیاست‌هایی پیروی نکند که درگذشته تجربه ‌شده و به نتیجه نرسیده است. اخراج اساتید دانشگاه‌ها و نخبگان نیز ادامه تفکرات و سیاست اشتباه گذشته است که به نتیجه نرسیده و همه ما نتیجه آن را مشاهده کرده‌ایم.

نکته دیگر اینکه برای همه ما اثبات‌شده که برخی از مدیران، شایسته مدیریت جامعه نیستند و نباید در چرخه مدیریت کشور حضورداشته باشند. این‌گونه مدیران تنها به منابع فردی خود فکر می‌کنند و منافع ملی را فدای منافع فردی می‌کنند. این موضوع برای ما مسجل شده است. با این ‌وجود همچنان مشاهده می‌کنیم برخی از این مدیران در جایگاه خود باقی‌مانده‌اند و حتی ارتقا نیز پیدا کرده‌اند.

من هیچ‌گونه عقلانیتی در ادامه این سیاست‌های ورشکسته مشاهده نمی‌کنم و معتقدم این سیاست‌ها باید کنار گذاشته شود. ضرورتی برای ادامه سیاست‌های ورشکسته وجود ندارد و زمینه نیز برای دولت فراهم است که در این رویه تغییر ایجاد کند و در مسیری حرکت کند که درنهایت به سود منافع ملی تمام شود.

اینکه افرادی که فاقد صلاحیت علمی هستند تنها براساس سلیقه سیاسی وارد دانشگاه‌ها می‌شوند و جای اساتید برجسته علمی را بگیرند خسران بزرگی برای جامعه و نسل‌های بعدی است.

امروز شرایط به شکلی است که دانشگاه‌های کشور پاسخگوی نسل‌های بعدی جامعه نیست. هنگامی که افرادی براساس رانت و روابط و نه ضوابط، وارد دانشگاه شوند و جای نخبگان را بگیرند ؛ اتفاق خوبی نیست و نشان‌دهنده سقوط اعتبار دانشگاه و فضای علمی کشور است.

آینده دانشگاه به آینده مدیریت کشور و انتخابات آینده گره خورده است. امروز کشور در شرایطی قرار دارد که اگر قرار است انتخابات برگزار شود شرایط و جوانب این انتخابات باید مورد تأیید نخبگان و کارشناسان کشور باشد. اگر چنین شرایطی فراهم نباشد نمی‌توان شاهد برگزاری یک انتخابات آزاد و پرشور بود.

به هر حال در سال‌های اخیر مردم با چالش‌های متعددی در زندگی خود مواجه بوده‌اند که در سال‌های اخیر و در دولت سیزدهم و مجلس یازدهم به جای اینکه کاهش پیداکند افزایش نیز داشته است.

در چنین شرایطی تصمیم‌گیران جامعه باید این نکته را در نظر داشته باشند که شرایط کشور به شکلی است که همه دلسوزان و نخبگان باید در صحنه حضور داشته باشند و اگر کسی مانع حضور نخبگان و کارشناسان در صحنه انتخابات شود برخلاف منافع ملی رفتار کرده است.

در اصل اول قانون اساسی به رأی و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود استناد شده است. مشروعیت همه نهادهای نظام از جمله دولت، مجلس، وشوراها با رأی مردم است. به همین دلیل اگر مردم در تعیین سرنوشت خود مشارکت نکنند، رسمیت و مشروعیت آن نهادها حتما دچار اختلال و ضعف خواهد شد.

  • 11
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش