فدراسیون فوتبال روزهای سختی را میگذراند. تا آنجا که مربوط به خود این نهاد میشود، شاید فاجعهای بهوجود نیامده باشد و حتی میتوان به تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ که بهعنوان زمان تشکیل مجمع بعدی فدراسیون و انتخاب رئیس جدید فدراسیون تعیین شده دل بست و به این نتیجه ولو غلط رسید که از این تأخیر عظیم خسران بزرگی حاصل نخواهد آمد، اما چطور میتوان این بلاتکلیفی و خلأ شخصیت را به تیم ملی که همیشه حال و هوا و بافت آن محصول کار فدراسیون و نتیجه قوت و ضعف آن است ربط نداد و بابت آن احساس نگرانی عمیق نکرد.
این کجا و آن کجا؟
فدراسیون البته حیدر بهاروند نایبرئیس دوم خود را برای انجام کارهای تاج و گرفتن موقتی جای وی برگزیده و وزارت ورزش هم بر این گزینش مهر تأیید زده اما آیا میتوان از بهاروند همان توقعی را داشت که از تاج داشتیم. تاج به تمام ایرادات وارده به وی و بستن قرارداد سرشار از ایراد با مارک ولیموتس و مشارکت در امضای قراردادهای قبلی با کارلوس کیروش و البته اتخاذ و اجرای دهها تصمیم توأم با ایراد دیگر طی حضور فزونتر از ۱۰ سالهاش تحت عناوین رئیس سازمان لیگ، نایبرئیس دوم، نایبرئیس اول و سرانجام رئیس فدراسیون، قوت درونی و اعتماد به نفس و شهامتی را داشت که در جانشینانش و کسانی که دو هفته اخیر به رتق و فتق امور فدراسیون و فوتبال کشور مشغول بودهاند، قابل ردیابی و حس کردن نیست. بهاروند البته آدم ناتوانی نیست اما قدرت او در قیاس با تاج اندک است و سابقه کارهای مهم اجرایی و پستهای بالای فوتبالی و ورزشیاش در مقام مقایسه با رئیس مستعفی به حد کفایت نمیرسد و اگر به سایر افراد شاخص بهجایمانده از دوران تاج و کفاشیان نیز نظر افکنیم به نتیجهای مشابه میرسیم.
هدایت ممبینی بهعنوان یک عضو ساده هیأترئیسه اختیاراتی دارد که طبعاً عادی است و کاظم طالقانی نیز همینطور و سهیل مهدی مسئول کمیته مسابقات سازمان لیگ در زمینه اختیارات از آنها هم جایگاه نازلتری دارد و با اینکه محمود اسلامیان که در سالهای اخیر چند بار به فدراسیون ورود و خروج کرده، ابزار اجرایی و دامنه نفوذ فزونتری بهویژه در عرصههای غیرفوتبالی دارد اما او هم با تاج در زمینه سابقه کارهای اجرایی سطح اول فوتبال و تأمین خط رهبری اصلی در فدراسیون برابری نمیکند.
در نهایت این روزها فدراسیونی در این ورزش مسئول کارها و متصدی امور است که هرچند کارهای روزمره را انجام میدهد و پای هر نامهای احتمالاً امضاهای مرتبط و معمولی رؤیت میشود اما آنجا که باید به دل کارهای بزرگ زد و برای تیمهای ملی تصمیمهای مهم گرفت و «این» را آورد و «آن» را برد، فدراسیون در یکی از بلاتکلیفترین دورانهای خود بهسر میبرد و آدمهای «جنم»دار و کار راهبینداز در این نهاد مشاهده نمیشوند.
بیمها و امیدها
تیم ملی ایران پس از یک حضور سرشار از حرف و حدیث در مرحله رفت گروه سوم انتخابی آسیا در جامجهانی ۲۰۲۲ و تحمل دو شکست بحثبرانگیز مقابل بحرین و عراق و دو برد معمولی برابر تیمهای متوسط و ضعیف هنگکنگ و کامبوج، فقط در رده سوم جدول ردهبندی این گروه قرار دارد و ۵ امتیاز از عراق که اول است و ۳ پوئن از بحرین که در جای دوم جدول نشسته کمتر دارد و اگر میخواهد بدون هیچ شک و اما و اگر و با اطمینان کامل سرگروه شود و به مرحله نهایی انتخابی جامجهانی بعدی در قاره آسیا برسد، باید هر چهار دیدار خود در دور برگشت را ببرد و تمامی ۱۲ امتیاز دیدارهای پیشرو را صید کند.
این کار البته غیرممکن نیست زیرا ۳ بازی از ۴ دیدار ما در تهران است و در تکموردی که میهمانیم نیز به خانه کامبوج میرویم که اگر هم تکرار ۱۴ گل دور رفتمان در آن مسابقه غیرممکن باشد، ثبت یک برد ساده و پرگل دیگر (و مثلاً با نتیجهای مثل صفر بر ۴ یا صفر بر ۶) کاملاً در دسترس تیم ملی است و اضافه بر اینها چون یک بازی کمتر از عراق و بحرین انجام دادهایم، راه ما آنچنان مسدود نیست که خود را ناامید بینگاریم.
از سوی دیگر با اینکه عراق در زمین ما هم بهراحتی تسلیم نمیشود اما اگر فشار حضور وسیع تماشاگران ایرانی در ورزشگاه آزادی در روز ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ به همان حدی برسد که گمان میرود، عراقیها تسلیم ما خواهند شد و همان میزان باور و اطمینان و حتی با درصدی بیشتر را میتوان به دیدار ایران با بحرین در روز ۱۵ خرداد بسط داد و گفت که فتح آن دیدار نیز بهراحتی در توان ما هست و با اینکه بحرین از دیرباز در وقتکشی و اجرای فوتبالهای چرک تخصص داشته و صابون این تخصص تلخ چند بار به بدن فوتبال ما هم خورده، اما تیم فعلی بحرین بهلحاظ اصول فوتبالی و میزان توانایی تاکتیکی و کارآیی فنی اصلاً با تیم ملی ۲۰ سال پیش آنها برابری نمیکند و خاکریزهای این تیم بسیار آسانتر از آن دوران فتح و تسخیر میشود.
وقتی اصل اول موجود نیست
با این حال هر آنچه آمد و هر میزان اطمینان و یقین که در مورد مسابقات فوق احساس میشود، باید متذکر شد که اصل اول و نیاز نخست فوتبال ما و ابزار پایهای و بدوی برای رسیدن به نتایج مورد نظر، داشتن فدراسیونی قوی و کارآمد است که توی دل کارها برود و به اینجا و آنجا آدم بفرستد و معامله و تعامل کند و با «این» از سر دوستی برآید و با «آن» برقراری ارتباط کند و از پلهای عبوری زیادی بگذرد که برای تشکیل یک تیم ملی قوی به آن نیاز است. آیا فدراسیون فعلی فوتبال ما پس از تحولات اخیر و کنار رفتن مهدی تاج چنین تشکیلات و توان و شهامتی را دارد؟ آیا در دوره ولو موقتی بهاروند که از قضا در حساسترین دوران تیم ملی شکل گرفته، وی و سایر مسئولان امر میتوانند تیم ملی را به اهدافی که برشمردیم، برسانند؟
کافی است درنظر بگیریم تیم ملی در حال حاضر و بهواقع ۵۰ روز است که اصلاً سرمربی ندارد. بعد از رسیدن فدراسیون و مارک ویلموتس به این تفاهم مشترک و نقطه واحد که امکان و علاقه لازم برای ادامه همکاری بین دو سو نیست، اقداماتی برای فسخ رسمی قرارداد فیمابین صورت گرفته اما تا به حال به نتیجه نهایی نرسیده است. در چنین شرایطی در عین اینکه نمیتوان و نباید مارک ویلموتس را سرمربی تیم ملی ایران نامید، او هنوز به «سرمربی سابق» ایران هم تبدیل نشده زیرا قراردادش به شکل رسمی و نهایی فسخ نشده و اگر لغو اجرای آن روشن شده و به مرحله اجرا درآمده، هنوز دو سو بر سر مشخصههای مالی به تفاهم نهایی نرسیدهاند و به طریق اولی اگر هم به چنان تفاهمی رسیده باشند، پول لازم و موردنظر رسماً دست به دست نشده و ویلموتس ابراز رضایت نهایی نکرده است. این در حالی است که قرارداد مذکور از سوی محافل داخلی و منجمله مجلس یک مورد بسیار مهم توصیف شده و درخواست بازبینی آن را داشتهاند و فدراسیون با مطرحکنندگان چنان درخواستی اصطکاکهایی داشته و در حالی که فدراسیونیها میگویند نسخهای از متن قرارداد ویلموتس را به مجلس فرستادهاند، مجلسیها آن را انکار کرده و گفتهاند همچنان در انتظار سند فوق هستند.
ماجرای برانکو
برانکو ایوانکوویچ که گزینه اول هرکس و شاید هر فوتبالدوستی برای گرفتن جای ویلموتس است، بارها تأکید کرده که فقط زمانی با فدراسیون فوتبال ایران در این باب مذاکره و حرف اصلی خود را بیان و کار را احتمالاً تمام خواهد کرد که برگه فسخ رسمی قرارداد ویلموتس را جلوی چشمش بگذارند و این کار به قطع و یقین صورت گرفته باشد.
شاید فدراسیون با برخی گزینههای داخلی هم صحبت کرده و با آنها به تفاهمهایی رسیده باشد اما نشانهها میگویند هیچ چیز در این ارتباط مشخص و قطعی نیست و فعلاً همه منتظرند ببینند حاصل کار ویلموتس و فدراسیون چه میشود تا بعداً قدمهای کاملکننده کار را بردارند. حتی اگر معتقد باشیم فدراسیونیها با برانکو تمام کرده و در انتظار فسخ نهایی با ویلموتس هستند، باز چنان فرآیندی هنوز شکل نگرفته و کار به فیفا هم ارجاع شده است. تا زمان تحقق چنان امری تیم ملی همچنان روی هوا خواهد ماند و نمیتوان گردهمایی و تمرینی داشت و به تبع آن انجام بازیهای دوستانه هم سخت و سختتر خواهد بود.
بدون برش لازم
همه اینها معمولاً در زمانهایی شکل میگیرد که فوتبال ما بر اثر رخدادهایی از آن دست که دیدهایم بدون مدیرانی قدرتمند و بهواقع بدون «صاحب» بماند و فدراسیون فاقد مردانی باشد که بتوانند در این روزهای سخت کارها را از آب و گل درآورند و از مهلکهها عبور کنند.
معلوم نیست چقدر به تکآدمهای کارگشا در این زمینه مثل عباس ترابیان روی خواهند آورد زیرا او از معدود آدمهای باقیمانده در فدراسیون است که هنوز برش لازم برای تعیینتکلیف تیم ملی و جذب یک سرمربی تازه و انجام مقدمات آن را دارد و سایر افراد صاحب منصب و دارای پست در عین اینکه قابل احترامند از توان و برشی که بتواند کارهای تیم ملی را در این فرصت تنگ و در این مهلت اندک رتق و فتق و وضعیت جدید این تیم را ترسیم و نهایی کند، بیبهرهاند و همین مسأله است که نگرانی عمیقی را برمیانگیزد.
بهواقع فقط در فاصله ۸۰ روز تا بازگشایی پیکارهای گروه سوم انتخابی آسیا و انجام اولین بازیمان در دور برگشت (مقابل هنگکنگ در روز ۷ فروردین ۹۹ در تهران) تیم ملی نه یک سرمربی رسمی و قطعی دارد و نه طبعاً خط کاری مشخص و برنامهای مدون و راهبردی امیدبرانگیز و این در حالی است که تمامی همگروهیهای ما و کل تیمهای حاضر در گروههای هشتگانه آسیا بهجز معدودی انگشتشمار بساط و تشکیلاتی مشخص دارند و مربیان و نفرات خود را میشناسند و در حال تدارک و تمرین و دورخیز برای دیدارهای باقیمانده هستند؛ دیدارهایی که مشخص میکند ۱۲ تیمی که به مرحله نهایی انتخابی آسیا میرسند کدام تیمها هستند و چه کسانی امیدوارانهتر بهسوی «قطر ۲۰۲۲» به پرواز درخواهند آمد.
وصال روحانی
- 11
- 5