جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۰:۴۰ - ۳۰ مهر ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۷۲۶۸۸
سیاست داخلی

فیاض زاهد: دعوت به آرامش، گفت‌وگو و اصلاح به اتمام رسیده/ جامعه جوان از ما گذر کرده است

فیاض زاهد,نوشته فیاض زاهد درباره اعتراضات 1401
فیاض زاهد نوشت: دعوت به آرامش، گفت‌وگو، اصلاح، مذاکره، منطق . . . سخت شده است. سخت نه؛ به اتمام رسیده است. این بزرگ‌ترین تهدید علیه ثبات روانی و سیاسی کشور است.

«دوره ما تمام شده است!» عنوان یادداشت فیاض زاهد برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: نوشتن این روزها از سخت‌ترین کارهای ممکن است.  مانند راه رفتن بر طناب.  تعادل در میانه، انصاف، حقیقت، دانایی و البته راستگویی. همان سیلابی که از آن سخن گفته بودم. بازار مکاره مسگران در شهرمان را به خاطر می‌آورم. صدا به صدا نمی‌رسد. همه در حال کوبیدنند. حال بهتر آن کلام آندره مالرو را درمی‌یابم که از زبان شارل دوگل گفته بود، گمانم البته: آندره! صدای مردم چون سیلاب گاهی بیصدا می‌آید.

باید گوش‌های شنوایی برای شنیدن داشت.  او خود چنین بود. با آن کارنامه درخشان در نهضت مقاومت و براندازی حکومت دست‌نشانده ویشی و عروسک خیمه‌شب‌بازیش مارشال پتن، وقتی در میانه و کرانه اعتراضات ۱۹۶۸ خواست حق بیشتری از قدرت بستاند و از او دریغ شد، با همه قدرت و محبوبیتی که داشت به خانه بازگشت و با محبوب و عشق همه دورانش «ایوون واندرو» در روستای کولومبه-له-دو- اگلیز تا ۸۰ سالگی زندگی کرد و به نوشتن خاطراتش مشغول شد.  باید از خود پرسید چه می‌شود که برخی می‌توانند این صدا را بشنوند و بسیاری از ما نه. در این روزهای سخت و مغموم وطن، تجربه‌های جالبی را پشت سر می‌گذاریم. اجازه دهید من به تعدادی از آنها اشاره کنم. من از زمانی که کلاب هاوس در ایران در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری مورد استفاده قرار گرفت از علاقه‌مندان این اپلیکیشن بودم. امکانی که بتوانی به راحتی با هموطنان داخلی و خارجی حرف بزنی و به‌طور زنده و بی‌پرده با برخی منتقدان و حتی مخالفان به گفت‌وگو بنشینی، تجربه جالبی بود. به ما امکان سخن گفتن برابر می‌داد و نیل به یک فهم مشترک. یاد دادن گفت‌وگو و به رسمیت شناختن تفاوت‌ها در عین مخالفت‌ها.

هر چند از دوماه قبل به دلایلی با ارزیابی‌هایی که از تصمیم و روش ایران در پرونده هسته‌ای داشتم دیگر کمتر در آن برنامه‌ها حضور یافتم،  چون نه می‌خواستم به ناامیدی‌ها دامن بزنم و نه توان دروغ گفتن را داشتم. گاهی آدمی در عین حال که از حقیقت مطلع است، دوست دارد خود را به کوچه علی‌چپ بزند و بگوید ان‌شاءالله بادمجان است. برای من روشن بود که از رییسی و امیرعبداللهیان و علی باقری آبی برای مردم گرم نمی‌شود. اما من به خرد پشت صحنه باور داشتم. شرایط جنگ روسیه با اوکراین اما بازی را تغییر داد. بگذریم.

در هفته گذشته فرصتی دست داد تا شبی به کلاب‌هاوس بروم و با اصرار مدیران اتاق دقایق کوتاهی سخن گفتم. واکنش‌ها برایم غیرقابل باور بود. من به‌طور معمول طرفدارانی در ارایه نظراتم داشتم، اما این‌بار عمده مخاطبان با فحاشی، خشم و نفرت از من استقبال کردند! موضوع آن همه تندی و پرخاش من نبوده و نیستم. موضوع حمله به اندیشه امکان مجدد گفت‌وگوی ملی است. شاید شما بگویید همه کامنت‌ها به سایبری‌های دوطرف بازمی‌گردد. من هم می‌گویم بله، برخی از آنها از ارتش سایبری داخلی و خارجی بودند. اما نیمه دیگر مردم چه؟ باورتان نمی‌شود که چقدر دعوت به آرامش، گفت‌وگو، اصلاح، مذاکره، منطق . . .  سخت شده است. سخت نه؛ به اتمام رسیده است. این بزرگ‌ترین تهدید علیه ثبات روانی و سیاسی کشور است. از حکومت سخن نمی‌گویم که به تعبیر من خود را به دست باد داده است. از کلیت جریان ملی در داخل و خارج سخن می‌گویم. این رادیکالیسم افسارگسیخته اگر منجر به هر تحولی شود، قطعا یکی از آنها دموکراسی نخواهد بود. ما در زنجیره خشونت‌های پی در پی همه خوب و بد خود را به تاراج می‌نهیم. باید برای این امر فکری کرد. اما اگر از من چاره بخواهید، پاسخی ندارم. من حتی امکان توجیه دختران خودم را نیز ندارم، چه برسد به دانشجویان یا نیروی مخاطب بیرونی.

اگر منصفانه پاسخ دهم که مسوول این وضعیت کیست؟ پاسخ می‌دهم بی‌تردید سهم جمهوری اسلامی ایران بیش از بقیه است. این سیستم سیاسی که امثال من همه جوانی‌اش را در جبهه‌ها برای اعتلای آن صرف کرد، با بی‌تدبیری منحصربه‌فردی به نابودی خویش همت گماشته است! از من می‌پرسید چرا؟ می‌گویم نمی‌دانم.  پنجشنبه به بانکی مراجعه کردم. کارمند بانک با همکارانش سخن می‌گفت. پسر جوانش موفق به کسب ویزای کانادا شده بود. پدر به همکارانش با افتخار می‌گفت که این بچه ۱۸ سال دارد و زبان انگلیسی‌اش بی‌نظیر است، اما می‌خواهد تا یک ماه بعد برای تحصیل برود. با صدای لرزان می‌گفت من هر روز که در این سال‌ها به سرکار می‌آمدم حتما به اتاقش سر می‌زدم و نگاهش می‌کردم تا ببینم با آرامش خوابیده است؟ الان نمی‌دانم چطور باید رفتنش را تحمل کنم. اما بخش عجیب ماجرا آن بود که به همکارش می‌گفت: همه رویای من خریدن زمینی در شمال و ساختن کلبه‌ای بود که در ایام بازنشستگی در آن استراحت کنم. دوست داشتم یک شاسی‌بلند بخرم. اما الان همه داروندارم را می‌فروشم تا او از این «خراب شده» برود! خراب شده، مثل پتک خورد بر سرم. راستش بدون آنکه کسی بفهمد شروع کردم به گریستن. یاد شبی افتادم که رفیق لنگرودی من گفت من روی سیم‌های خاردار می‌خوابم و شما از من رد شوید. ما گریه کردیم. همدیگر را در آغوش کشیدیم و از روی جنازه او رد شدیم. ما دوستان‌مان را در بیابان‌های تف کرده جاگذاشتیم. ما در اروندرود خوراک کوسه‌ها شدیم... همه آنها از جلوی چشمانم گذشت. از اینکه دخترانم امثال مرا مسوول این وضعیت می‌دانند. اینکه کشوری ساخته‌ایم که هیچ‌کس از زندگی در آن شادمان نیست. در آن بانک هیچ‌کس نفهمید کهنه‌سربازی از خجالت با چشمانی خیس آنجا را ترک کرده است.

کاش برخی از ما هنر به موقع برخاستن را داشتیم. کاش داشته باشیم. در سال ۸۸ برای فرار از وضعیت غریبی که گرفتارش بودم؛ یعنی رودربایستی با آیت‌الله کروبی و مهندس موسوی مدتی رفتم پاریس تا در دسترس نباشم. میزبانم مرحوم احسان نراقی بود. هر روز با هم به پیاده‌روی می‌رفتیم. حافظه‌اش مثل ساعت کار می‌کرد. میل وافرش به پیاده‌روی و سخن گفتن بلاانقطاع فرصتی بود برای آشنایی با فرانسه و پاریس و البته شنیدن خاطرات بسیار شنیدنی احسان نراقی. روزی از خیابان سن ژرمن به طرف سن میشل می‌آمدیم. به دانشگاه سوربون رسیدیم. محتملا دانشکده حقوق. احسان پیشنهاد کرد وارد دانشگاه شویم. او نشان دونور فرانسه داشت. دو بار هم این نشان را از روسای جمهور فرانسه دوگل یا شیراک و البته فرانسوا میتران دریافت کرده بود. لذا می‌توانستیم هرجا دوست دارد وارد شویم. به سکویی اشاره کرد.

سال ۱۹۶۸ دانشجویان فرانسوی یکی از مدرن‌ترین اعتراضات تاریخ اروپا را شکل دادند. در تجمع دانشجویی از ژان پل سارتر دعوت می‌کنند تا برای‌شان صحبت کند. پس از مراسم سارتر سراغ دوست دیرینه و معشوقه خود سیمون دوبوار جامعه‌شناس برجسته و یکی از پیشگامان فیمینیسم جهان می‌رود. به سیمون دوبوار می‌گوید عصر ما تمام شده است! در چه سالی؟ ۱۹۶۸! این در حالی است که می‌دانیم جامعه بشری ژان پل سارتر را بزرگ‌ترین روشنفکر جهان در قرن بیستم می‌داند. پس از مرگ سارتر، سیمون در مصاحبه با یکی از روزنامه‌های فرانسوی گفته بود: آن شب ژان به من گفت عصر ما تمام شده است. چون وقتی خواستم برای دانشجوها صحبت کنم، دانشجویی تکه کاغذی به دستم داد که روی آن نوشته بود: «پروفسور؛ لطفا کوتاه سخن بگویید.» همانجا بود که فهمیدم عصر ما تمام شده است. تجربه این روزهای من در گفت‌وگوها، گعده‌ها، نوشته‌ها...  آن است که جامعه جوان از ما گذر کرده است. دیگران را نمی‌دانم.  اما من فهمیده‌ام که  دوره ما تمام شده است.

  • 20
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۲
غیر قابل انتشار: ۱۱
جدیدترین
قدیمی ترین
به افغانستان(ایران ) خوش آمدید با نوع حکومت کره شمالی
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش