به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ بامداد ۱۱ اسفند، سوت پایان ماراتن دوازدهمین دوره انتخابات مجلس و ششمین دوره مجلس خبرگان به پایان رسید. انتخاباتی که باتوجه به اعتراصاتی که سال گذشته رخ داد، از پیش هم قابل پیشبینی بود که نرخ مشارکت بالایی نخواهد داشت. هرچند با گذشت بیش از ۲۴ ساعت از پایان رایگیری، به صورت رسمی میزان مشارکت اعلام نشده است اما به صورت غیررسمی، تخمین زده میشود که امسال میزان مشارکت بین ۴۰ الی ۴۱ درصد باشد. همچنین آنچه مشخص است این است که انتخابات در برخی از شهرها از جمله تهران به دور دوم کشیده میشود و طیف تندرو نیز اکثریت صندلیهای تهران در بهارستان را تصاحب کرده است.
به منظور تحلیل واکنش مردم نسبت به این دوره از انتخابات، دیدهبان ایران با سعید معیدفر، جامعهشناس به گفتوگو نشسته است.
مشروح گفتوگوی سایت دیده بان ایران با سعیدمعیدفر جامعه شناس و تحلیلگر اجتماعی را در ادامه میخوانید.
تبلیغات برای انتخابات زمانی میتواند موثر باشد که بسترهای اجتماعی و گرایش جامعه وجود داشته باشد
هرچه به انتخابات نزدیکتر میشدیم، حکومت از طریق صدا و سیما و برنامههای مناظره سعی در گرم کردن تنور انتخابات داشت. در مقابل ۱۱۰ نفر از چهرههای سیاسی و جامعهشناسان با انتشار بیانیه موسوم به «روزنهگشایی» مردم را به مشارکت دعوت کردند. به نظر شما چرا این تبلیغات در افزایش میزان مشارکت کارساز نبود؟
مساله تبلیغات و مداخله رسانهها هم افراد و شخصیتهای خاص و حائز اهمیت، زمانی میتواند موثر باشد که بسترهای اجتماعی و میزان گرایش جامعه به یک موضوعی وجود داشته باشد. طبیعی است که وقتی در یک فضایی که مردم دچار بیانگیزگی هستند تلاش میکنید، هر چند هم تبلیغات انجام دهید، نمیتوانید تاثیر معناداری در میزان مشارکت ایجاد کنید. بنابراین تصور یک عده بر این است که بدون داشتن زمینههای اجتماعی و بدون علایق، انگیزهها و انگیزشهای در میان مردم میتوانند تنور انتخابات را گرم و در فرایند آن تاثیر قابل توجهی ایجاد کنند؛ اما این تصور نه فقط در موضوع انتخابات بلکه در هیچ زمینهای، تصور درستی نیست. به بیانی دیگر اینکه فکر کنیم که پروپاگاندا و رسانهها می توانند نقش تعیینکننده و همهجانبه داشته باشند، تصور صحیحی نیست چراکه باید بسترهای اجتماعی وجود داشته باشد. حتی نقش شخصیتها در جلب حمایت مردم برای یک انتخابات مستلزم میزان اعتماد جامعه به آنهاست. اگر این اعتماد طی یکسری از روندها سست یا اعتبارزدایی شده باشد، طبیعی است که آن افراد هم نه تنها نمیتوانند تأثیری در فرآیند انتخابات بگذارند بلکه ممکن است تبدیل به یک نوع ضد تبلیغ شود. ما میدانیم طی سالهایی برخی از رسانهها اعتبارشان در جامعه را تقریبا از دست دادند بنابراین گاهی اوقات فعالیت آن رسانهها نه تنها تبلیغ نمیشود بلکه بن صورت ضد آن عمل میکند. بدین معنا که هرچه آن رسانهای که فاقد اعتبار در جامعه است در میان مردم تبلیغات میکند، دلزدگی بیشتری ایجاد میکند و حتی ممکن است برخی در لجاجت با آن مشارکت نکنند.
اینها مسائلی است که متاسفانه برخی قواعد و قوانینش را نمیدانند و تصورشان بر این است که حالا ما اگر آمدیم و کلی هم هزینه کردیم و کلی از پول مردم را که بابت یک رسانه خرج شده به میان آوردیم، میتوانیم مشکل را حل کنیم و میزان مشارکت را بالا ببریم. درصورتی که این تلقی، تنها به قاضی رفتن و راضی برگشتن است.
حتی تمام آن ۴۰ درصدی که مشارکت داشتهاند را نمیتوانیم به منزله تایید و حمایتشان از وضع موجود تلقی کنیم
آنچه در میان رسانههای اصولگرا به چشم میخورد تاکید بر ۴۰ درصد مردمی است که مشارکت کردهاند و آن ۶۰ درصدی که رای ندادهاند را کنار میگذارند. نظر شما درباره نادیده گرفتن آنهایی که رای ندادند چیست؟
فعلا بحث از مشارکت ۴۰ درصدی است ولی یک ارزیابی هم راجع به این میزان مشارکت ۴۰ درصدی و حتی یک ارزیابی نسبت به آن ۶۰ درصدی که نیامدند نیز باید داشت. اول اینکه بالاترین میزان مشارکتی که در انتخابات داشتهایم حدود ۸۵ درصد بوده که طبیعی است مشارکت صد در صدی به وجود نمیآید چراکه به هر حال دلایل مختلفی وجود دارد که عدد به صد نمیرسد ولی ۸۰ تا ۸۵ درصد معمولا بهترین حالت است. بنابراین ما میتوانیم درمورد آن ۶۰ درصد چنین ارزیابی داشته باشیم که در بهترین حالت ۴۵ الی۵۰ درصد کسانی که میتوانستند مشارکت کنند، مشارکت نکردند یا آنهایی که در پرفروغترین دورهها شرکت کرده بودند در این دوره شرکت نکردند. راجع به آن ۴۰درصد هم اما و اگرهایی وجود دارد؛ ما میدانیم که انگیزههای افراد برای مشارکت و رای دادن متفاوت است و الزاما نمیتوان تمام آمار مشارکت را به معنای تایید به حساب آورد. در روزهای گذشته بارها و بارها از سوی کسانی که دانشجوی من بودند یا به نحوی با بنده مرتبط بودند اطلاعیههایی ارسال شد مبنی براینکه ما کاندید شدهایم و به ما رای دهید. طبیعتا افرادی هستند که به صورت منفرد آمدند و اقوام، خویشان، همسایگان و دوستان به او رای میدهند. مشابه این وضعیت را ما در شهرستانها هم داریم؛ کاندیداهایی که به نحوی به یک طایفه وابسته یا هممحلهای هستند برای رای دادن به آشنای خود پای صندوقهای رای میآیند. همچنین برخی از کارمندان سازمانها، ادارات و نهادها با انگیزههای مختلفی در انتخابات شرکت میکنند بنابراین انگیزهها متفاوت است و کل آن ۴۰ درصد را نمیتوان به منزله تایید و حمایت از یک امری بگذاریم.
بنابراین نه آنهایی که معتقدند ۶۰ در صد نیامدند، تحلیلشان صحیح است و و نه آنهایی که معتقدند ۴۰ درصد مشارکت داشتند. این دو نیاز به ارزیابی و تحلیل دارد و نمیتوان با یک ارزیابی شتابزده آن را له یا علیه چیزی در نظر بگیریم.
جامعه میداند در مقطع خاصی که قرار است مجلس خبرگان نقش تعیینکنندهای داشته باشد، نمایندگان خبرگان باز هم نقشی ندارند
تحلیل شما از میزان مشارکت و توجه به مجلس خبرگان چیست؟ به هر حال این مجلس روزی قرار است شخص اول نظام را تعیین کند اما نه از سوی مردم چندان توجهی به آن میشود و نه حکومت برای آن تبلیغی میکند.
تا حد زیادی از همان آغاز مجلس خبرگان نسبت به انتخابات دیگر در مرکز توجه قرار نمیگرفت؛ هم به قول شما از سوی مراکز حکومت و هم از سوی جامعه. چراکه مجلس خبرگان اساسا هیچ نوع موجودیتی ندارد. درواقع درست است که دائم تأکید بر این میشود که در انتخاب بالاترین فرد یک نظام این مجلس حائز اهمیت است ولی این مجلس واقعا یک امر خنثایی شده است. کسی چندان احساس ضرورتی برای آن نکرده و به همین دلیل اگر مجلس شورای اسلامی یا ریاست جمهوری به نحوی ارتباط ملموستری با زندگی مردم دارد، اما مجلس خبرگان این تأثیر ملموس را در زندگی مردم ندارد. به هر حال مردم میدانند که در ۳۵ سال پیش راجع به این مرحله جدید یک تصمیمی گرفته و تمام شد و رفت. حال اینکه در آینده و در یک موقعیت خاص چه اتفاقی رخ میدهد، تقریبا میتوان گفت نظر جامعه و مردم بر این است که کسانی که باید تصمیم بگیرند و فردی را در راس نظام قرار دهند، در محدوده اختیارات و انتخابهای مردم نیست. کمااینکه واقعا در آن دوره هم همین اتفاق افتاد. با این تفاصیل عدم ملموس بودن تاثیرات این مجلس شاید همین بیتوجهی را ایجاب کند. در شهرستانها و روستاها وقتی افراد به کسی رای میدهند، از او انتظار دارند و آن فرد هم ممکن است برای استان، شهرستان و روستا اقدامی انجام دهد و تاثیری داشته باشد اما مجلس خبرگان هیچ تاثیر ملموسی در زندگی مردم ندارد.
کل جامعه هم میداند که در مقطع خاصی که قرار است آن مجلس نقش تعیینکنندهای داشته باشد، اساسا نمایندگان فعلی مجلس خبرگان باز هم نقشی ندارند چراکه یک تصمیمی گرفته میشود و در نهایت آنها صرفا امضا میکنند. بنابراین این بیتاثیری منجر میشود که نه خود حکومت و نه مردم نسبت به آن حساسیت نشان دهند. کمااینکه یکی از دلایلی که انتخاباتش همزمان با انتخابات مجلش شورای اسلامی برگزار میشود، همین است که وقتی مردم به انتخابت مجلس رای میدهند، صندوق مجلس خبرگان را هم پر کنند.
در کشور ما انتخابات در هر نوعش با بنیانهای اصلی خود قطع ارتباط کرده است
به نظر شما حکومت اساسا انتخابات را به عنوان مبنای مشروعیتش در نظر میگیرد؟
مدتهاست که انتخابات مجلس از جایگاه خود ساقط شده است. اکنون ما حتی رقابتهای میان دو جریان را از دست دادهایم. در کشورهای دموکراتیک انتخابات یک پایههای اصیلی دارد که در نهادهای مدنی و احزاب جایگاه پیدا کرده و آنها تعیین کننده هستند. اما در کشور ما متاسفانه چنین چیزی نیست. من به قطعیت میگویم که به طور کلی در کشور ما انتخابات در هر نوعش با بنیانهای اصلی خود قطع ارتباط کرده است. حتی دورههایی که به نظر میرسد دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا بودند نیز فاقد بنیانهای اصلی بوده است. بنابراین حتی بعد از انتخابات هم شما نمیتوانید کسی را زیر سوال ببرید، نمیتوانید حزبی که به آن رای دادید را پاسخگو کنید یا رفتارها، رفتارهای حزبی و تشکیلاتی باشد.
از مجلس ششم به بعد، متاسفانه بارها تجربه کردهایم که هم با مداخله هیات نظارت و شورای نگهبان و هم با موقعیتهای پیشینی که وجود داشته، مجلس تقریبا فاقد یک تاثیرگذاری است و افرادی از لیستهای اصلاحطلب یا اصولگرا آمدند که پس از ورود به مجلس به هیچوجه به آن لیست یا به آن جریانی که آنها را کاندید کرده بود، پایبند نبودند. به این دلیل که با رد صلاحیتها و نظارتهای آنچنانی هیچگاه احزاب کمرنگ و کمفروغ نتوانستند کاندیداهای اصلی خود را به مجلس بفرستند و بعد پاسخگوی عملکرد خود باشند بلکه مجبور شدند خیرالموجودین افرادی را انتخاب کنند که برخی اساسا هیچ نوع کار و وابستگی تشکیلاتی هم نداشتند. مانند وضعیتی که در این دوره پشت سر گذاشتیم؛ یک جریانی از اصلاحطلبان گفتند که ما به هر شکلی رای میدهیم اما باید این پرسش را مطرح کرد که به چه کسی میتوانیم رای دهیم؟ کدام یک از افرادی که کاندید شدند وابستگی تشکیلاتی یا حزبی دارند؟ اینکه فلهای از بین کاندیداهایی که منتسب به جریان مقابل نیستند، افرادی را انتخاب کنیم که اصلا وابستگی تشکیلاتی ندارند، از کجا معلوم که منویات حزب یا تشکیلات متبوع خود را دنبال کند؟
رسانههای اصولگرا آمدن مردم در انتخابات را نه به معنای تغییر در سرنوشت کشور بلکه تایید وضع موجود و سیاستهای فعلی تلقی میکنند
با این تفاصیل ملاحظه میکنید که در کشور ما انتخابات فاقد معانی بنیانی و اساسی خود است. این شکل از انتخابات تنها مختص کشور ماست وگرنه در کشورهایی که انتخابات بر اساس بنیانهای دموکراتیک نهفته شده است، یک چارچوبی دارد، احزاب از پیش با همدیگر رقابت میکنند، هر کدام از افراد از پیش عضویت و وابستگی حزبی دارند و به تشکیلات، مرام و برنامه آن متعهد هستند. بنابراین میتوان گفت انتخابات در کشور ما بیشتر یک شوخی است یا همانطور که مسئولان هم بیان میکنند، انتخابات بیشتر یک نقش تایید وضعیت موجود را دارد. یعنی از همین امروز به تیتر مطبوعات و رسانههای دولتی که دقت کنید، عباراتی مانند اینکه مردم آمدند و ما را تایید کردند، میبینید. درواقع آمدن مردم در انتخابات نه به معنای تغییر در سرنوشت کشور بلکه تایید وضع موجود و سیاستهای فعلی تلقی خواهد شد. بدین ترتیب هیچ کدام از کسانی که وارد مجلس میشوند، نمیتوانند نقش مهمی در تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه داشته باشند یا اگر هم داشته باشند، نقششان بسیار کمرنگ خواهد بود.
۴۰ الی ۵۰ درصد طبقه متوسط جامعه که رایشان میتواند تغییری در سرنوشت کشور ایجاد کند، در انتخابات شرکت نمیکنند
مجموعه عوامل یاد شده، باعث شده است که این احساس در مردم به وجود بیاید که مشارکت در انتخابات تاثیری در تغییر وضع موجود ندارد. البته منظور من از مردم، طبقه متوسط مردم یا کسانی هستند که میتوانند محاسبه کنند. کمااینکه در کلانشهرها یا شهرهای بزرگ و مناطقی که طبقه متوسط بیشتر است، میزان مشارکت به شدت پایین است حتی در مراکز شهری هم بیشتر افرادی که در انتخابات شرکت کردند، کسانی هستند که اساسا کاری ندارند که از این مجلس چه چیزی به دست میآید بلکه بیشتر به دلایل و انگیزههای دیگری پای صندوق رای آمدهاند. در چنین شرایطی معلوم است که آن ۴۰ الی ۵۰ درصد جامعه که عمدتا میتوانند طبقه متوسط و رایشان تعیینکننده باشد و تغییری در سرنوشت کشور ایجاد کند، در انتخابات شرکت نمیکنند. طبیعی است که در چنین وضعیتی، جریان حاکم خیالش راحت خواهد بود که تغییری رخ نخواهد داد و افرادی که مستقل هستند و وابستگی حزبی و تشکیلاتی ندارند هم در صورت ورود به مجلس نمیتوانند تاثیرات تعیینکنندهای در سرنوشت کشور ایجاد کنند و روند به همان شکل قبلی ادامه خواهد یافت.
با چینشی که در کاندیداها ایجاد شده، اگر مردم هم رای می دادند کاری از دست نمایندگان برنمیآید
این مهم را باید در نظر بگیریم با چینشی که در کاندیداها ایجاد شده مردم، میدانند اگر انتخابات با مشارکت و اقبال گسترده هم مواجه شود اما در مجموع این تکستارهها کاری از دستشان برنمیآید و روند متناسب با دلخواه آنها پیش خواهد رفت. تقریبا میتوانم بگویم که از دوره مجلس ششم به بعد، حاکمیت تصمیم خود را گرفته است که در تایید صلاحیتها به نحوی عمل کند که هر تعدادی هم که آمدند، نتوانند تغییر مهمی در تحولات کشور ایجاد کنند. چنانکه طی سالهای گذشته، خصوصا از سال نود و شش که مردم در انتخابات ریاست جمهوری هم شرکت کردند و پیروز شدند ولی دیدند که مطالباتشان برآورده نشد، تقریبا میتوان گفت که طبقه متوسط (همان ۵۰ درصدی که اشاره کردم) از مشارکت در انتخابات ناامید شده و کنار رفته است.
مسئله دیگر قهر مردم با صندوقهای رای نیست بلکه بیاهمیت شدن انتخابات برای مردم است
انتخابات سال ۹۸، اولین انتخابات پس از سال ۹۶ بود که کمترین میزان مشارکت در انتخابات شکل گرفت. آن زمان صحبت از قهر مردم با صندوقهای رای بود اما وضعیت کنونی انتخابات را میتوان چه نامید؟
الان شاید حتی عمیقتر هم شده باشد. در پس زمینه انتخابات مجلس یازدهم در سال ۹۸، اتفاقات دیگری هم رخ داد؛ سال گذشته هم کشور حدود سه ماه درگیر اعتراضات بود و اتفاقا این بار اعتراضات در بین طبقه متوسط رخ داد. گستره اعتراضات ۱۴۰۱ در طبقه متوسط خیلی وسیع و همه جانبه بود و نسل نو، جوانان و زنان هم به صحنه آمده بودند. این میزان مشارکت پایین هم تا حد زیادی پیشبینی میشد؛ بنابراین نباید بگوییم «قهر» بلکه به طور کلی باید بگوییم که اساسا انتخابات دیگر اهمیتی ندارد. به باور من از اهمیت افتادن انتخابات برای طبقه متوسط شهری و کلانشهری است که هرروز دارد عمیقتر میشود. آنها دیگر باور ندارند که مجلس یا به صورت کلیتر انتخابات، میتواند در سرنوشتشان تغییر ایجاد کند. عملا هم مشارکت هرروز دارد به پایینترین سطح سقوط میکند. این چیزی است که احتمالا خود حاکمیت هم باید درک کرده و فهمیده باشد. حاکمیت آمار و ارقام واقعی را در اختیار دارد و کارشناسانشان میتوانند آنالیز کنند و اگر جای تنبه حاصل شدن باشد، آنها میتوانند وقوف پیدا کنند. اگرچه این آمار و اطلاعات در اختیار مراکز علمی و دانشگاهی، اندیشمندان و صاحبنظران قرار نمیگیرد که بتوانند تحلیل کنند و به نحوی هشدار یا درخواست تغییرات دهند.
در مجموع برای توصیف وضعیت فعلی نباید از «قهر» استفاده کرد بلکه باید بگویم انتخابات از حیز انتفاع ساقط یا بیتأثیر شده است. مردم دیگر هیچ احساسی نسبت به اینکه این انتخاباتها اعم از ریاست جمهوری و مجلسش تاثیری در سرنوشت آنها ایجاد میکند، ندارند. پیشتر احساس میکردند که ممکن است اندکی در سرنوشتشان تاثیری داشته باشد و به امید همان اندک تاثیر شرکت میکردند ولی از سال ۸۸ به بعد احساس کردند که انتخابات دیگر هیچ تاثیری ندارد. بنابراین آنهایی هم که الان پای صندوقهای رای میروند، برای تاثیرگذاری نمیروند بلکه عمدتا با انگیزههای دیگری یا وابستگی که به یک کاندیدا دارند، شرکت میکنند. آن عدهای هم که واقعا معتقدند شرکت در انتخابات در سرنوشت کشورشان تاثیر میگذارد عمدتا به جریان مقابل تعلق دارند که سرنوشت از نظر آنها این است که کشور در همین روند و وضعیتی که دارد بماند و همین را ادامه دهد. همچنین به لحاظ ایدئولوژیکی وابستگی عمیقی نسبت به وضع موجود دارند و برای حفظ وضع موجود مشارکت میکنند. به هر حال ما میدانیم که دستکم ۱۰ الی ۱۵ درصد از افراد مشارکتکننده با این انگیزهها وارد انتخابات میشوند. این گروه کاری به تأثیر مجلس ندارند بلکه حفظ نظام و جایگاهش در سطح بینالملل برایشان مهم است نه اینکه مجلس چه تصمیمهایی میگیرد یا برای مردم چه کاری انجام میدهد و اساسا تغییری در سرنوشت کشور ایجاد میکند یا خیر.
- 10
- 4