شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۰۶ - ۱۶ تير ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۴۰۴۵۵۹
سیاست داخلی

سید جواد میری: تئوری توطئه، خود توطئه است 

دکتر سید جواد میری,اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار سیاسی ایران

تئوری توطئه یا باور نداشتن به شکل ظاهری و رسمی رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، گونه‌ای اندیشه است که دست‌کم در ایران از پس رخدادهای بی‌شمار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پدید آمده و تجمیع اندیشه آن در ایران معاصر به تفکری نوین منجر شده که از زوایای گوناگون قابل بحث و بررسی است.

دکتر سیدجواد میری جامعه‌شناس در گفت‌وگو با همدلی به بررسی وجوه گوناگون این نظریه پرداخته و از تاثیر آن بر حیات ایرانیان سخن می‌گوید.

به باور شما مرز میان توطئه و توهم توطئه کجاست؟

بیایید یک‌بار دسیسه یا دسیسه‌چینی را از نگاه بیرونی آن نگاه نکنیم و آن را از زاویه دید کسی که کنش‌گر است مشاهده کنیم، آیا باز آن‌چه رخ داده دسیسه است؟ پس فرق بین دسیسه‌چینی و برنامه‌ریزی چیست؟ یک سازمان را در نظر بگیرید، از نظر منِ نوعی که در سازمان ضربه می‌خورم، آنچه دیگران انجام می‌دهند دسیسه علیه من است، اما از نظر کسی که در راس هیئت مدیره قرار گرفته، برنامه‌ریزی است.

من فکر می‌کنم بخش اعظم خود این مفهوم که ما فکر می‌کنیم یک چیزی توطئه است به این بر می‌گردد که ما هیچ فهمی از پیش‌فرض‌ها و مفروضات آن «دیگری» یا «دیگران» نداریم، فکر می‌کنیم دیگری دارد کاری می‌کند که مخفیانه، پنهانی و دور از دسترس ماست، ولی بیشتر که فکر می‌کنیم می‌بینیم نه این‌طور هم نیست، ممکن است اطلاعاتی نداشته باشیم و چون کمبود اطلاعات داریم پیش‌فرض‌ها و مفروضات دیگر را نمی‌شناسیم بعد می‌گوییم دسیسه است و ارزش‌گذاری هم می‌کنیم. اگر بخواهیم قدری بازتر به این مسئله نگاه کنیم می‌توانیم یک مثال بزنیم.

شما اگر در یک خیابان خیلی خوب تهران یک سوپر مارکت داشته باشید برای اینکه بتوانید آن را به شکل بهینه مدیریت کنید که سودآور باشد و از بازار شما را کنار نزنند نیاز به فردی دارید که بازار را بشناسد، نیاز مشتریان و منطقه را بداند، عرضه و تقاضا را مدیریت کند و از وضعیت اقتصادی کشور مطلع باشد. حالا فکر کنید فرد یا گروهی دارند یک کشور را می‌چرخانند و مدیریت می‌کنند، یا از آن بالاتر، آمریکا که همه دنیا را مایملک خود می‌داند، به علاوه اطلاعات و دانش دارد، به بسیاری از داده‌ها دسترسی پیدا می‌کند، اشراف اطلاعاتی و علمی دارد، و از همه مهم‌تر از سرمایه بسیاری برخوردار است.

بعد فکر می‌کنید این موجود با ویژگی‌های بسیار با سرمایه‌اش چه کار می‌کند؟ هر کجا که برایش اضافه سرمایه به دنبال داشته باشد، چه مالی، چه علمی، چه فرهنگی، چه اجتماعی، چه نظامی و نظایر آن، شروع به برنامه‌ریزی می‌کند. از نظر ما که بیرون از گود هستیم و داریم از بیرون به مسائل نگاه می‌کنیم و اشراف لازم را نداریم یا آن میزان سرمایه که آمریکا دارد را ما نداریم فکر می‌کنیم تمام کارهایی که آمریکا می‌کند توطئه است و تمام کارهایی که ما انجام می‌دهیم مقاومت در مقابل توطئه است. نه این‌طور نیست، من فکر می‌کنم اصولا مفهوم تئوری توطئه، خود یک نوع توطئه است.

فکر نمی‌کنید از نظرگاه احمد اشرف و یرواند آبراهامیان، اگر از منظر جامعه‌شناسی تاریخی به کشورمان بنگریم، دخالت‌های خارجی در ایران، میراث‌های به جای مانده از ایران باستان و مفاهیم برخاسته از ایران اسلامی، یا حتی اعتقاد به قضا و قدر، همه به نوعی در ایجاد حس توهم توطئه در میان ایرانیان نقش داشته‌اند؟

این تاریخ گسترده، پیشینه بسیار طولانی و کهنی دارد. یک موقع ایرانیان در دوره هخامنشی زیست می‌کردند و قدرتی در جهان وجود نداشت که در مقابل آنها بایستد، خب ایرانیان در آن زمان یقینا چنین نگاهی به حیات خود نداشتند.

اگر بر اساس نوشته‌ها و کتیبه‎های به جای مانده قضاوت کنیم می‌بینیم ایرانیان یک فلسفه کلی داشتند که جهان را بر اساس اهریمن و اهورامزدا تقسیم‌بندی می‌کرد و فکر می‌کردند انسان بر سر انتخاب بین خیر و شر قرار گرفته و انسان اگر در کنار خیر قرار گیرد می‌تواند جهان را گلستان کند و خب اراده انسانی هم مهم بود و خیر و شر دو مفهوم کلان بودند که فلسفه نور ایرانیان را تشکیل می‌داد. 

در آن وضعیت، انسان ایرانی در وضعیت شکننده‌ای نبود. ولی مثلا یک موقع در تاریخ ایران از دوره مغول صحبت می‌کنیم که لشکر جراری وارد ایران شده و انسان ایرانی در وضعیت کاملا شکننده و نابود شده‌ای قرار گرفته بود، معلوم است که فرد در آن موقعیت باید به قضا و قدر متوسل شود و به این فکر کند که چرا این اتفاق افتاد، و اتفاقا اگر به اشعار و ادبیات آن روزگار هم نگاه می‌کنید تقریبا رنگ و بوی این احساس را می‌بینید که کاری نمی‌توان کرد، اگر می‌خواهی آرام زندگی کنی با جهان نستیز، خودت را واگذار کن به امور جاریه جهان که خودش راه را پیدا کند. 

یک موقع هم در مورد ایرانیان دوره افشار صحبت می‌کنیم. در آن دوران نادرشاه تمام مملکت را بسیج کرده بود که ایران را متحد سازد، بعد هند را تسخیر کرد و در ادامه به روسیه اولتیماتوم داد و از آن طرف عثمانی را منکوب کرد. خب یقینا در این وضعیت، فرد ایرانی به دنبال این نیست که دارند علیه ما توطئه می‌کنند. 

یک موقع هم در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا شهریور ۱۳۲۰ صحبت می‌کنیم که در یک وضعیت شکننده جهانی هستیم و جامعه ما در شرایط بسیار ضعیفی قرار دارد و عملا برآیند اراده نیروهای سیاسی نمی‌تواند منافع ملی کشور را تامین کند، اینجاست که می‌گویند کار انگلیسی‌ها، روس‌ها یا آمریکایی‌ها بوده، نه اینکه آنها دخیل نبودند، ولی نکته اینجاست که ضعف‌های بنیادین و تاخر تاریخی که ما پیدا کرده بودیم در جاهایی سر بر آورده بود، مثل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شهریور ۱۳۲۰ یا کودتای ۱۲۹۹. به نظر من برای تصمیم‌گیری و نظر دادن در این خصوص لازم است بسترهای تاریخی را هم مد نظر قرار دهیم.

و در ادامه، همه این اندیشه‌های پدیدار شده در طی قرون تجمیع می‌شوند و به ذهن امروز ما می‌رسند.

بله، فکر امروز ما هم خود تاریخچه‌ای دارد. وقتی مفهومی به نام انقلاب در ایران شکل می‌گیرد، مرادم از انقلاب، تبلور اراده سوژه است، شرایط دیگری رخ می‌نماید. نه اینکه آدم‌ها قبلا شورش نمی‌کردند ولی باوری که وجود داشت این بود که این جهان مسقف سلسله مراتبی دارد که در راس آن خدا و فرشتگان هستند، بعد پایین که می‌آییم شاه هست و جنگاوران و علما و .. و پایین هم رعیت قرار گرفته.

رعیت شورش می‌کرد ولی هیچ‌وقت قصد نمی‌کرد راس هرم را به هم بزند، فقط می‌گفت به من ظلم نکن. ولی در دوره مدرن اتفاق دیگری می‌افتد، سوژه اراده‌ای دارد که بالای آن هیچ اراده دیگری نیست، قرار نیست مشیت الهی این اراده را تغییر دهد، بلکه آن چیزی که امروز به آن اراده سوژه یا اراده ملی می‌گوییم بر آن است که همه چیز را تغییر دهد.

در سال ۵۷ حداقل در میان ایرانیان این تفکر شکل گرفت که برآیند اراده جمعی ما می‌تواند بر تمامی مصائب، مشکلات و سختی‌ها فائق آید و ما آن نظامی را که می‌خواهیم و آنگونه که می‌خواهیم زیست کنیم را می‌سازیم. بعد دوباره یک اتفاق دیگر می‌افتد، جنگ می‌شود، در جنگ هم این باور را داشتیم که اراده جمعی ایرانیان بر آن است که از خاک، آب، دین و ایدئولوژی‌شان دفاع کنند.

بعد در ادامه و آرام آرام تصمیم می‌گیرد اتفاقاتی بیفتد، اینکه اراده جمعی ایرانیان باید بتواند خود را بسط دهد، جامعه مدنی درست کند، ساختارها را مدیریت نماید و حاکمیت ذیل اراده ملی تعریف شود، اما این اتفاق نمی‌افتد. بعد آرام آرام به جایی می‌رسیم که حس می‌کنیم فقط بخشی از جامعه ایرانی که مثلا با حاکمیت یا تعریف حاکمیت از بود و نبود، خوب و بد، کیفیت زندگی، نظام سیاسی و نظایر آن در ارتباط است قدرت را در دست دارد، چه مالی، چه اطلاعاتی، چه نظامی، همه قدرت در دست آنهاست و به نظر می‌رسد که اراده ملی در حاشیه قرار گرفته است. این رخداد باعث شکاف میان ملت و دولت شده که برای آینده نظام خطرناک است. به نظر من، خطرناک‌تر از حمله آمریکا و دشمن خارجی، آن است که انسان ایرانی حس کند اراده‌اش هیچ تاثیری بر روند تصمیم‌گیری در جامعه ندارد و این اتفاقا همان چیزی است که امروز در جامعه ایران رقم خورده است.

امروز در جامعه ما گونه‌ای رخوت، بی‌تفاوتی، بی‌میلی و اکراه در خصوص ورود به عرصه عمومی دیده می‌شود. مدتی است اگر در رسانه‌ها و فضای مجازی دقت کنید می‌بینید خیل عظیم روان‌شناسان وارد برنامه‌های تلویزیونی و آموزشی می‌شوند و مدام می‌گویند خوب زندگی‌کن، لبخند بزن، همیشه مثبت فکر کن و ایجابی باش، اگر مسئله‌ای پیش آمد خودت را درگیر نکن، گذشت کن و آموزه‌هایی از این دست. این تعالیم امروزه در فضای مجازی در مقیاس میلیونی دیده می‌شود. می‌گویند می‌خواستند فرد بی‌گناهی را اعدام کنند، وقتی داشتند به سمت محل اعدام می‌رفتند فرد اعدامی مرتب خوشحالی می‌کرد و می‌رقصید، پرسیدند می‌خواهند تو را اعدام کنند چرا خوشحالی می‌کنی؟ گفت «این نفسی را که نیابم دگر، حیف بود گر به غم آرم به سر».

به نظر من این رویکرد در ساحت شخصی و فردی خیلی قابل تقدیر است، اما اگر آن را به ساحت جمعی تسری دهیم، به نمونه‌ای تبدیل می‌شود که به قول مرحوم شریعتی «در یک جامعه اگر حلاج نباشد آن جامعه مثل زندان می‌ماند، ولی اگر در این جامعه همه حلاج باشند مثل دیوانه‌خانه می‌ماند»، لذا بین ساختار فردی و ساحت اجتماعی تفاوت بسیاری وجود دارد. 

در ساحت اجتماعی لازم است نهادها، سازمان‌ها، چارچوب‌‌ها، نظم و حس تعلق وجود داشته باشد که مثلا فلان مرکز متعلق به من است و من باید در بهبود شرایط آن تلاش کنم یا این جامعه مال من است و باید در آن نقش مثبت ایفا کنم، ولی اگر بگوییم ولش کن و نستیز، دیگر شرایط فرق می‌کند. به نظر می‌آید چنین حالی آرام آرام در حال تزریق به جامعه است و به باور من یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات قابل تامل است.

یرواند آبراهامیان در تئوری «پارانوئید در سیاست ایران» از عروسک‌های خیمه شب‌بازی در ساحت سیاسی ایران سخن می‌گوید. به باور شما باور مردم به این اعتقاد تاریخی علت رها کردن امور از سوی مردم است؟

شما می‌دانید که کودک در اولین گام آشنایی خود با دنیای بیرون، همه‌چیز را لمس می‌کند. فکر کنید وقتی کودک می‌خواهد به آتش دست بزند روی دستش می‌زنید که این کار را نکند و بفهمد که آتش خطرناک است و می‌سوزاند، ولی اگر خواست به اسباب‌بازی‌اش دست بزند شما روی دستش بزنید، خواست به کاغذ دست بزند روی دستش بزنید و در کل به هر چیزی که می‌خواست دست بزند روی دستش بزنید، کودک در ذهن خود گیج می‌شود و ارتباطی که باید با جهان بیرون از طریق لمس‌کردن پیدا کند تا آرام آرام قوه شناخت وی شکل گیرد مختل می‌شود.

حال در جامعه ما وقتی می‌گوییم مردم و اراده ملی باید در امور ورود پیدا کند، بعد مثلا در زمین‌خواری، دریاخواری یا تخریب محیط زیست همه‌جا روی دستش بزنید و به جای اینکه مجرم را تنبیه کنید برآمد یا برآیند کنش اراده ملی را تنبیه نمایید، حالت اختلال در شکل‌گیری اراده ملی صورت می‌گیرد و این باعث می‌شود که فرد نسبت به حاکمیت یا نظام سیاسی تعلق خاطر نداشته باشد.

این تعلق خاطر فقط یک پدیده ذهنی یا روان‌‎شناختی نیست، بلکه باید یک سری برون‌دادهای عینی هم داشته باشد. به نظر من اینکه آبراهامیان یک مسئله را از منظر جامعه‌شناسی تاریخی مطرح می‌کند تا حدودی درست است، ولی نباید از یک نکته غافل شویم و آن این‌که باید ببینیم چرا مثلا در بستر تاریخی ایران خصوصا در دوره معاصر، رابطه ملت و دولت شکل نمی‌گیرد و چه عواملی باعث آن هستتند. به عنوان مثال در دوره‌های کوچکی چون نخست‌وزیری دکتر مصدق، اوایل انقلاب یا جنگ تحمیلی، این حس تعلق شکل می‌گیرد بعد فوران می‌کند، ولی بعدها حاکمیت تلاش می‌کند از جریان این فوران‌ها که در صورت جهت‌گیری یا کانالیزه‌شدن می‌توانند فواید بسیاری به دنبال داشته باشند، جلوگیری کند.

فکر می‌کنید افراط در توهم توطئه به کجا می‌انجامد؟ 

اولین نتیجه آن این است که متوجه می‌شویم کنش جمعی ما هیچ دخلی در وضعیت مملکت ما ندارد، مثل این می‌ماند که به همه ما یک آمپول بی‌حسی زده باشند و ما هیچ حسی نداشته باشیم و بعد بگوییم چه تلاش کنی چه نکنی، یک عده پشت صحنه هستند که امور را مدیریت می‌کنند، کار کار انگلیسی‌هاست.

در حالی که اگر ما شناخت واقعی از جهان امروز داشته باشیم می‌دانیم که انگلیس امپراتوری قرن نوزدهم نیست، انگلیس در سال ۱۹۴۵ تمام شد، اگر این حقیقت در ذهن ما تمام نشده به واقعیتی به نام انگلستان بر نمی‌گردد، به واقعیتی به نام ایران برمی‌گردد که در آن ساختارهای سیاسی به گونه‌ای شکل گرفته که اجازه نمی‌دهد اراده ملی و کنش جامعه مدنی شکل گیرد، به طوری که مردم بتوانند تصمیم‌گیری‌های حاکمان را هدایت کند، در نتیجه ذهنیت ما ذهنیت نابالغ و رشد نیافته می‌شود و فکر می‌کنیم از این طرف روس‌ها دارند کاری می‌کنند، از آن طرف انگلیسی‌ها دارند اقدامی انجام می‌دهند، و بعد هم کشورهای جدیدی مثل چین، آمریکا، ژاپن، کره جنوبی و دیگر کشورها در حال مداخله در امور ما هستند و به تدریج این دایره وسیع‌تر می‌شود، بعد فکر می‌کنیم همه دنیا دارد علیه ما توطئه می‌کند.

نه این‌که دنیا توطئه نمی‌کند یا کشورهای دیگر دست به دخالت در امور داخلی ما نمی‌زنند، اصلا شما انگلستان و آمریکا را فراموش کنید، همین قطر و امارات کوچک را در نظر بگیرید، اگر به عنوان مثال جزایر ما مرکز نقل و انتقال کالاهای جهانی و پروازهای بین‌المللی می‌شد، اصلا اماراتی به این شکل به وجود نمی‌آمد، حال امارات به خاطر اینکه این اتفاق نیفتد یقینا روی لابی شرکت‌های بزرگ و هولدینگ‌های بزرگ جهانی و فراملیتی سرمایه‌گذاری می‌کند، آن‌گاه از رسانه‌های بزرگ جهانی استفاده می‌کند که ایران تصویری منفی در جهان داشته باشد و ما هم خواسته و ناخواسته آن تصویر منفی را مدام بازتولید می‌کنیم.

معلوم است که امارات توطئه می‌کند، ولی نکته آنجاست که این کشور برای خود برنامه‌ریزی می‌کند، ولی ما چون برنامه‌ریزی نداریم و برنامه‌ریزی نمی‌کنیم فکر می‌کنیم دارد علیه ما توطئه می‌کند.

در جهان امروز اصل بر آن است که اگر استراتژی تعریف نکنید به این معنا نیست که کسی با شما کاری ندارند، نه، دیگران برایتان استراتژی تعریف می‌کنند و این شمایید که باید در میدان شطرنج آنها بازی کنید، بازی‌هایی ناخواسته که بازی خودتان هم نیست ولی لاجرم در آن افتاده‌اید و باید از آن طریق بازی کنید. قطع به یقین آن بازی، بازی برد-برد نخواهد بود، بازی برد- باخت خواهد بود. در این میان، طرف دیگر چون استراتژی را تعریف کرده و سرمایه‌گذاری و ریل‌گذاری صورت داده به اهدافش می‌رسد ولی ما به اهداف‌مان نمی‌رسیم.

پس باید به گفته احمد اشرف برگردیم که از لزوم در پیش‌گرفتن رویه علمی و نه احساسی و انفسی در این خصوص سخن می‌گوید.

این نکته مهم است، ولی نکته مهم‌تر آن‌که ما در چارچوب جهان مدرن، نه تنها لوازم آن را نشناخته‌ایم بلکه فکر می‌کنیم همه چیز من عندی است، و هر وقت و هر طور خواستیم می‌توانیم آن را تغییر دهیم، خیر این‌طور نیست. 

متفکران و اندیشمندان ۴۰۰ الی ۵۰۰ سال یا حتی بیشتر، ۵۰۰۰سال تغییر و تحولات جهانی را دیده‌اند که نظام‌های جهانی بر اساس آن شکل گرفته و زمینه‌های تاریخی دارد، ما در برخی شریک بودیم، در برخی هم نقشی نداشتیم، در برخی ابژه بودیم، در برخی نبودیم، در برخی سوژه بودیم، در برخی هم نبودیم. جهان امروز چارچوب‌هایی دارد که اگر به درستی آنها را نشناسیم و در آنها دخیل نباشیم به مشکلات بسیاری برخورد می‌کنیم.

چینی‌ها بعد از شورش‌های تیان‌آنمن در سال ۱۹۸۹، آرام آرام وقتی خواستند وارد بازارهای جهانی شوند، به نسبت همان، فقط کالاهای خودشان را وارد بازارهای جهانی نکردند یا سرمایه‌گذاری را مستقیما وارد کشور خود نکردند، بلکه تلاش کردند کارشناسان زبده‌ای در سطح جهان داشته باشند که در موسسات بین‌المللی تاثیرگذار، حضوری فعال به هم رسانند، ولی روس‌ها از بیرون شروع کردند. الان که نگاه می‌کنیم وضعیت روسیه و چین را به روشنی می‌بینیم، دو کشور کمونیستی که تقریبا از کمونیزم بیرون آمده‌اند و در نسبت‌شان با نظام‌های جهانی و موسسات نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در سراسر جهان، چینی‌ها موفق‌تر بوده‌اند.

اما ما ایرانی‎ها در نسبت با نظام جهانی کلیتی را تعریف کردیم و گفتیم نظام جهانی یک نظام امپریالیستی است و باید در مقابل آن جبهه بگیریم. خب، باید برای این هدف توان بسیاری داشته باشیم ولی نداریم و فقط متکی به نفت هستیم، اما جلوی فروش نفت‌مان را هم می‌گیرند و نهایتا کار به آنجا می‌رسد که عباس عراقچی معاون وزارت امور خارجه می‌گوید تنها هدف ما این است که بتوانیم نفت‌مان را بفروشیم، این به راستی پایان یک تراژدی بسیار بزرگ است که ما خودمان را به وضعیتی برسانیم که بگوییم تنها آرزو یا خواسته‌مان این است که بتوانیم نفت‌مان را بفروشیم. بعد نگاه که می‌کنید می‌بینید در همین کشور سازمانی به نام اوپک تشکیل شده بود و ما در آنجا تعیین می‌کردیم که چقدر نفت بفروشیم.

ما چطور از آن وضعیت به شرایط کنونی رسیدیم که فقط می‌خواهیم نفت‌مان را بفروشیم؟ وقتی ماهیت نظام و سازمان‌های جهانی و حضور موثر خود را در آنها نشناسیم و فکر کنیم در انزوا می‌توانیم ساختار بین‌المللی را تغییر دهیم بدون اینکه در آن دخیل شویم، کاری از پیش نمی‌رود. باید پذیرفت که به معنای صوری نمی‌توان با نهادهای بین‌المللی تعامل کرد. شما بالاخره یا جزوی از نظام بین‌الملل هستید یا نیستید، اگر نیستید، باید «دیگری» تعریف شوید و تاوانش را بدهید که دارید می‌دهید، تاوانش هم همین چیزی است که امروز داریم می‌بینیم.

آیا مفهوم غرب‌زدگی یا دوگانگی ایران و انیران در اندیشه‌های احمد فردید و جلال آل احمد را می‌توان در راستای تئوری توهم توطئه دانست؟

اهل فلسفه معتقدند مفهومی که سیداحمد فردید ابداع کرد به معنای غرب‌زدگی در مفهوم متافیزیکی آن است و بحث آن اصلا اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی نیست. به باور وی، تفکری از ۲۵۰۰ سال پیش شکل گرفته بود که تفکر متافیزیکی بود و هایدگر هم این بحث را صورت می‌دهد و این در روایت آقای قاسم پورحسن هم می‌آید، حتی گفته می‌شود اساسا فارابی هم این‌گونه می‌اندیشیده که به جای اینکه به وجود فکر کند، مثلا قبل از ارسطو و تفکر پیشاارسطویی مثل فیثاغورث و امثال وی، به موجود می‌اندیشید. به باور وی، این تفکر موجود محور که از آن با عنوان تفکر متافیزیکی هم یاد می‌شود به بن‌بست رسیده و این بن‎بست امروز - البته به باور وی تمام تفکراتی هم که بعد از دوره ارسطو شکل گرفت نیز متاثر از آن هستند - همان غرب‌زدگی است.

ولی جلال آل‌احمد مفهوم غرب‌زدگی را که فردید ابداع می‌کند در ساختار نظریه اجتماعی مطرح و غرب را یک واحد سیاسی امپریالیستی می‌داند، البته تعجبی هم ندارد، چون بالاخره وی عقبه چپی و توده‌ای هم داشت و با ادبیات کارل مارکس و بوخارین و دیگر اندیشمندان روس هم آشنا بود، لذا بر این اساس این موضوع را ذیل مفهوم ایدئولوژیک آن تعریف می‌کند.

فردید زیاد نوشته ندارد، ولی وقتی مصاحبه‌های تلویزیونی و گفت‌وگوهای وی را می‌بینیم به نظر می‌رسد که بعد از انقلاب، تفکر وی دیگر آن تفکر صرف فلسفی نیست، چرا که وی به واسطه انقلاب، فضایی را در ایران پیدا می‌کند تا در آن مفاهیم خودش را به گونه‌ای به هم نزدیک کند، و بیشتر به نظر می‌رسد که به تدریج از برج عاج پایین می‌آید و بحث‌هایش رنگ و بوی ایدئولوژیک به خود می‌گیرد. 

در نهایت آمریکاستیزی که چپ‌ها داشتند و بعد در انقلاب ایران هم شکل می‌گیرد، در کنار گفتمان غرب‌زدگی متافیزیکالی که فردید مطرح می‌کند گفتمانی را پدید می‌آورد که به بن‌مایه معماری سیاست در جمهوری اسلامی بدل می‌شود و بنای آن بر آن استوار است که جمهوری اسلامی ذاتا نمی‌تواند با آمریکا رابطه داشته باشد و اگر هم رابطه‌های کوچکی میان این دو می‌بینیم به خاطر مصالح نظام است، چون ذات غرب و مدرنیته یک ذات غیر خدایی و غیر الوهی، اما ذات جمهوری اسلامی ذات الوهی و خدایی است و بین خیر و شر هم دیالوگ صورت نمی‌گیرد و همیشه بین‌شان نبرد است.

به نظر من این اندیشه حاصل این گونه تفکر است که یک قسمت از آن رگه‌هایی از گفتمان چپ مارکسیست و شوروی، قدری گفتمان فردید با رنگ و بوی فلسفی و متافیزیکی، و نهایتا بخشی از تعابیر اسلامیستی است که نیروهای دینی و مذهبی با قرائت و خوانش فلسفه، فقه و سنت اسلامی را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که رگه‌هایی از آن را در خوانشی که شاگردان کربن، سید حسین نصر و داریوش شایگان پیش از انقلاب انجام می‌دهند، دیده می‌شود. این فرآیند مدرنیزم را به یک ذات تبدیل می‌کند که این نگاه قدسی به هیچ‌وجه نمی‌تواند با نگاه غیر قدسی که نماینده‌اش مدرنیزم است در تعامل باشد.

بین توهم توطئه و توطئه توهم چه تمایزی قائل هستید؟

برخی از توهم توطئه صحبت می‌کنند، برخی هم می‌گویند این اندیشه خود گونه‌ای توطئه است که می‌توان به آن از منظر روان‌شناسی اجتماعی فکر کرد.

فکر می‌کنم یکی از نکات بسیار کلیدی این است که ما همیشه حس می‌کنیم در عرصه‌های اجتماعی و عمومی، دست‌مان از همه چیز کوتاه است و اگر فرد در ایران بلند شود و فریاد بزند، مثلا به خاطر بی‌عدالتی، مطمئن است که هیچ‌کس از او حمایت نمی‌کند، گویی در عرصه عمومی، در برابر قدرت، تشکل، سندیکا و نهادهای قوی جامعه مدنی وجود ندارد و عملا فرد است که در برابر یک کل قرار می‌گیرد. به ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال قبل نگاه کنید، معمولا ایلات و عشایر در کشور غالب بودند، اگر حاکمیت مرکزی با یک ایل در می‌افتاد، همان ایل پشت فرد قرار می‌گرفتند، اما آرام آرام با فرآیند مدرنیته، ایلات و عشایر از بین می‌روند و بعد خانواده‌هایی که شاید ۵۰سال قبل، همه خویشان هم بودند دور هم جمع می‌شوند، پدید می‌آیند، اما همین اجتماعات باز به تدریج آنقدر کوچک می‌شوند که نهایتا به یک کارت ملی تبدیل می‌شوند.

در این مقطع تو فقط یک نفری، نهایتا با یک خانواده، یک فرد در برابر یک کلیت به نام حاکمیت. در تمامی جوامع این اتفاق افتاده اما در جوامعی که توسعه‌یافته‌تر هستند نهادهایی را میان حاکمیت و این فرد کوچک ایجاد کرده‌اند که اگر یک‌بار بین این دو اتفاقی افتاد و دعوایی شد آن اژدهای بی‌سر و دم حکومت یک دفعه تبر را برندارد و بر سر فرد بزند. در این دست جوامع، بین من و حکومت چند سپر بلا وجود دارد، نهادها، سندیکاها، شورا‌های صنفی و نظایر آن که می‌توانند ضربه‌گیر باشند، و بعد دادگاه و حکمیتی وجود دارد که هم در برابر حاکمیت و هم در برابر گروه‌های ذی‌نفوذ، مستقل است تا بتواند از حقوق شهروند صیانت کند. اما چون این پروسه‌های تاریخی در ایران شکل نگرفته، وقتی دعوایی بین حکومت در می‌گیرد فرد به راحتی قربانی می‌شود، که این نشانه عدم توسعه‌یافتگی جامعه مدنی ماست.

رضا دستجردی

  • 15
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش