
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: تا هنگامی که این ساختار، دوستان تندرویی ازجمله برخی از نمایندگان ۳درصدی و حامیان آنان را دارد، بینیاز از دشمن است. میپرسید، چرا؟
این روزها آنان اتهامات عجیب و غریبی را علیه افراد حقیقی و حقوقی گوناگونی میزنند. اتهاماتی که هر یک از آنها به قول خودشان مستلزم چندینبار اعدام است! آنان به این شیوه گفتار معتاد شدهاند و چنان در این راه پیشتازند که حتی احتمال برخورد حقوقی با خود را نیز غیرممکن میدانند.
در یکی از آخرین اقداماتی که دستگاه قضایی برای احضار یکی از این افراد کرد، بنا به قول خبرگزاری رسمی قوه قضاییه وی خود را به تمارض زده و در بیمارستان بستری نمود. البته پول زیادی صرف کرده که از بیمه! گرفته و میگیرند.
جالب است که دبیر ستاد امر به معروف در مورد فرد احضار شده از موضع قدرت میگوید که: «اجازه محکومیت انقلابیون را نمیدهیم.» چه سخن جامعی است این جمله کوتاه. معنای آن، دانستن خودشان بالاتر از ساختار قدرت است.
در واقع در یک نظام صالح و مشروع هیچ قدرتی، به طور مطلق از قدرت قاضی و دادگستری نباید بالاتر تعریف شود. پس هنگامی که فرد یا نهادی خود را برتر از حکم قضایی دانست، به عبارت دیگر خود را جایگزین قدرت رسمی کرده و اعتبار نهاد قضایی و همه احکام آن را زائل میکند، زیرا احکام قضایی هنگامی معتبر است که هیچ حکمی تابع امر و ارادهای فراتر از قانون نباشد.
اگر عملکرد نظام قضایی به گونهای باشد که خلاف این قاعده را اثبات کند و نشان دهد که قدرتی مافوق آن نیز وجود دارد و احکام تابع آن اراده است، در این صورت حتی احکام عادلانه آن نیز محل سوال خواهد شد. یکی از انتقاداتی که به دستگاه قضایی و حتی قانون جزا میتوان وارد کرد، پرهزینه بودن دادرسیهای شخصی است.
براساس تجربه شخصی میگویم که افراد به دلیل طول دادرسی که شاید عامدانه هم باشد، از خیر شکایت کیفری میگذرند. افراد اگر وضع مالی خوبی داشتند، میتوانند وکیل بگیرند، ولی بازهم هزینه سنگینی بر دوش آنان است. در این صورت حتی اگر طرف شکایت خود را هم محکوم کنند، پس از مدت زیادی و در بهترین حالت به جریمه محکوم میکنند که آن هم به حساب حکومت میرود!
در مقابل دستگاه قضایی درست یا نادرست در موارد مربوط به ادعاهای حکومت فوری اقدام به شکایت و به سرعت رسیدگی و اغلب زندان میکند، گویی دستگاه قضایی فقط مدعی حکومت است و نه مدعیالعموم. این رفتار موجب افزایش جرم میشود، زیرا تندروها متوجه میشوند که اگر در جهت اهداف رسمی تهمتزنی کنند یا حتی دستگاه قضایی را تهدید کنند، در این صورت دیگران جرات شکایت ندارند، یا شکایتشان رسیدگی نمیشود، یا اگر هم بشود، شاکی چیزی گیرش نمیآید و باید بارها و بارها از کار و زندگی و پول خود بگذرد بلکه شکایتش رسیدگی شود. در حالی که اگر شکایت به دفاع از حکومت باشد، فوری رسیدگی میشود.
نتیجه آن رواج تهمت و افترا و شاخ و شانه کشیدن برای همه میشود، ولی تهمت و افترا حد ندارد. اول علیه افرادی زده میشود که مطلوب ساختار نیستند، شاید مغضوب هم باشند. بعد کمکم کار به جاهای باریک میکشد. اخیرا دیدم یک نماینده ۳ درصدی برای متهم کردن یک وزیر از پشت تریبون اقوام او را متهم کرده است. یکی دیگر، علیه ایرانخودرو داد سخن داده و آن را متهم به فساد کرده، دیگری علیه روسای جمهور و وزرای سابق اتهام زده، یکی گفته که من اگر بودم ۹۰درصد کاخهای تهران را خراب میکردم، چون پول مردم را بالا کشیدهاند بالاخره یکی هم در سخنرانی خود یک روحانی را ولدالزنا دانسته و... تا دلتان بخواهد از این حرفها هست، هیچ کس هم اقدامی یا اعتراضی نمیکند.
خوب! اگر این اتهامات درست است، چرا رسیدگی نمیشود؟ و اگر درست نیست چه نتیجهای از آن به وجود خواهد آمد؟ اخیرا کسی تعریف میکرد که از کسی که تند حرف میزد پرسیده که نمیترسی علیه همه حرف میزنی؟ پاسخ داده بود که برادرم، گفته هر چه میخواهی بگو، فقط خط قرمز مقامات عالی را رعایت کن. خوب نتیجه این روند روشن است.
هنگامی که بتوان علیه هر کس از گذشته و حال و هر کس که در این کشور و ساختار است حرف زد، اولین نتیجه آن نقض اعتبار یک ساختار و یک جامعه است. دیگر چیزی برای دفاع کردن نمیماند و دیر یا زود به همه جا سرایت خواهد کرد. به علاوه عدم عبور از خط قرمز نیز از ترس تلقی میشود. متاسفانه آنان که طرفدار وضع موجود هستند، گمان میکنند که قادرند هر چه بخواهند بگویند و این را به نام دفاع از نظام و رهبری و انقلابی بودن جا بزنند و چون به اتهامات زده شده رسیدگی نمیشود و اتهامزننده نیز مورد سوال واقع نمیشود، فضای سیاسی مغشوش و تیره میشود و نتایجش دامن کل جامعه و ساختار را خواهد گرفت. حالا متوجه شدید که چرا این ساختار نیازی به دشمن ندارد؟ چون چنین دوستانی دارد.
- 12
- 6












































