
ایستوان مزاروش (٢٠١٧-١٩٣٠) فیلسوف مجار، یکی از مهمترین فیلسوفان سنت ماتریالیسم تاریخی، مبارز مارکسیست و استاد بازنشسته دانشگاه ساسکس انگلستان در سن ٨٧ سالگی از دنیا رفت.
او از نخستین مارکسیستها و نظریهپردازانی بود که بحران محیطزیست را در سطح جهانی تشخیص داد و بهعنوان تناقض محوری و ساختاری سرمایهداری متأخر معرفی کرد. جان بلامی فاستر درباره او میگوید، کمتر متفکری را بتوان نظیر مزاروش یافت که تا این حد در فهم تناقضات شتابناک سرمایه در سطح جهانی و خطرات بیسابقه پیش رویهزاره سوم سهم داشته باشد.
مزاروش بر این باور بود که اینک بحران ساختاری سرمایه کاملا ظهور کرده و اکنون نظام سرمایه برای اولینبار با محدودیتهای قطعی خودش مواجه شده است. ازاینرو، شرایط لازم برای یک انقلاب سوسیالیستی جهانی را آماده میدانست.
او را یکی از اعضای مکتب بوداپست میدانند. مزاروش از شاگردان، دستیاران، همکاران و البته منتقدان گئورگ لوکاچ، فیلسوف شهیر مجار، بود. پس از حمله شوروی به مجارستان در سال ۱۹۵۶ و سقوط دولت ایمره ناگی مجبور به مهاجرت شد. اما تا زمان مرگ لوکاچ (١٩٧١) از دوستان نزدیک او بود.
پس از ترک مجارستان و قبل از اقامت در بریتانیا برای مدتی به ایتالیا، تورین، رفت. مزاروش پانزده سال کرسی فلسفه در دانشگاه ساسکس را داشت. پیش از آن نیز چهار سال استاد فلسفه و علوم اجتماعی در دانشگاه یورک کانادا بود. او در این سالها، در چند دانشگاه اروپایی و آمریکای لاتین نیز تدریس کرد. همچنین مزاروش یکی از نزدیکان و چهرههای محبوب هوگو چاوز بود. چاوز از او بهعنوان راهگشای سوسیالیسم در قرن بیستویکم یاد میکرد.
مزاروش نیز او را از قبل از شرکت در انتخابات ریاستجمهوری، وقتی در زندان بود، انقلابیترین رهبر آمریکای لاتین میدانست که با تمام وجود متعهد به برابری است. چاوز سعی میکرد از الگوی اقتصادی مزاروش در دولت خود استفاده کند: یک سه ضلعی که از مالکیت اجتماعی تولید، کنترل کارگری تولید و مصرف براساس نیازهای اشتراکی تشکیل میشد.
مزاروش استدلال میکرد گذار سوسیالیستی در گرو ساختاری کاملا نو است: خلق نظام بدیل تولید اشتراکی، مصرف اجتماعی و کنترل جمعی. هسته اصلی موضع انقلابی مزاروش تشدید رادیکالیسم در جنبشهای اجتماعی و طبقاتی بود. مزاروش این امر را بدیلی مردمی برای پارلمانتاریسم میدانست.
او تأکید داشت سرمایه برترین قدرتی است که بیرون از پارلمان وجود دارد و از اینرو، فقط میتوان بهشکل رادیکال با آن جنگید. در این چارچوب مزاروش حتی سوسیالیسم چاوز را الگوی مناسبی برای کشورهای آمریکای لاتین برای مقاومت در برابر برنامههای امپریالیستی آمریکا میدانست.
تقریبا همه آثار مزاروش را انتشارات «مانتلی ریویو» منتشر کرده است. اولین اثر او در سال ١٩٧٠ با عنوان «نظریه بیگانگی مارکس» منتشر و بهعنوان بهترین کتاب سال برنده جایزه یادمان دویچر شد. این کتاب را در سال ١٣٨٠ حسن شمسآوری و کاظم فیروزمند به فارسی ترجمه و منتشر کردند.
از دیگر آثار مهم او میتوان به «کار سارتر: درجستجوی آزادی» (١٩٧٩)، «فلسفه، ایدئولوژی و علوم اجتماعی» (١٩٨٦)، «قدرت ایدئولوژی» (١٩٨٩)، «دشواری و بار زمان تاریخی: سوسیالیسم در قرن بیستویکم» (٢٠٠٨)، «بحرانهای ساختاری سرمایه» (٢٠٠٩)، دوجلدی «ساختار اجتماعی و اشکال آگاهی» (٢٠١١-٢٠١٠) و آخرین اثرش «ضرورت کنترل اجتماعی» (٢٠١٤) به کوشش جان بلامی فاستر اشاره کرد.
همچنین «مفهوم دیالکتیک از نظر لوکاچ» (١٩٧٢) با ترجمه حسین اقبال طالقانی و نیز «فراسوی سرمایه: درباره نظریه گذار» (١٩٩٥) و «یا سوسیالیسم یا بربریت: از قرن آمریکا تا دوراهی سرنوشتساز» (٢٠٠١) با ترجمه مرتضی محیط در دهه گذشته منتشر شدهاند. مزاروش در اولین اثرش، «نظریه بیگانگی مارکس»، میکوشد با تکیه بر اندیشههای مارکس، خاصه دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ١٨٤٤، معنای مورد نظر مارکس را از این مفهوم در پرتو همه آثار باقیمانده از او به دست آورد.
او در این کتاب ضمن کاوش در مفهوم بیگانگی در مباحث مذهبی (مسیحی و یهودی)، تحولات معنایی آن را در ابعاد و و زمینههای مختلف پیگیری میکند و منظرهای تاریخی از دگرگونیهای این مفهوم نزد فیلسوفان مهم به دست میدهد و با تکیه بر همین زمینه گسترده تاریخی مقدمات لازم را برای رویکرد به مفهوم مارکسی آن استخراج میکند. در ضمن ارزیابی تاریخی خود را با بررسی نظری و فلسفی ازخودبیگانگی در آرای مارکس در وجوه متکثرش ادامه میدهد و از راههای گوناگون به گوهر تاریخی و نظری این مفهوم میرسد.
مزاروش پس از «نظریه بیگانگی مارکس»، در دو، سه دهه بعدی تلاش خود را صرف تحریر کتاب مهم «فراسوی سرمایه» (١٩٩٥) کرد که در ادامه کار قبلیاش بود. تمامی این پروژه از تحلیل و نقد نظریه بیگانگی مارکس آغاز شد. در «فراسوی سرمایه» کوشید اتفاقات دهه گذشته را از حیث نظری ارزیابی و از حیث عملی راهکارهایی برای مبارزه با نظام سرمایه ارائه کند. به همین جهت، به نقد و بررسی آرای فیلسوفانی چون لاک و هگل میپردازد که نظام سرمایه را تغییرناپذیر و ابدی فرض میکردند.
همچنان دست هواخواهان این نظام مثل مالتوس و هایک را نیز در تولید وضعیت حاضر جهان رو میکند. در اهمیت کتاب حاضر همین بس که میتوان حرکت نظری بزرگ و تأثیرگذار مزاروش را در این کتاب دنبال کرد. «فراسوی سرمایه» را میتوان پاسخی به بحران ساختاری سرمایه در عصر حاضر دانست که پیامدهای مخرب نظام جهانی سرمایه را از بیکاری گسترده و مزمن تا وامهای کمرشکن کشورهای جهان سوم، از نابودی و تخریب تدریجی و بیوقفه محیطزیست تا نابودی میلیونها انسان در اثر گرسنگی و بیماریهای قابل پیشگیری، ادامه تولید دیوانهوار سلاحهای هستهای، میکروبی و شیمیایی بررسی میکند.
این کتاب نه فقط از حیث نظری بلکه از جهت عملی نیز اهمیت ویژهای دارد چون سهمی بزرگ در تکامل استراتژیهای سوسیالیستی آینده ادا میکند. «فراسوی سرمایه» را مبنایی برای سوسیالیسم قرن بیستویکم میشناسند که تأثیر بسیاری در شکلگیری شوراهای اشتراکی مشهور ونزوئلا داشت. مزاروش در این کتاب نشان میدهد چرا تصور ثبات و پایداری از نظام سرمایه معاصر کذب است و اگر این نظام به توفیقی دست پیدا کرده فقط به قیمت پیچیدهکردن مسائل خود و مشکلات بشریت بوده است.
این نتیجهگیری خود را در انتخاب اجتنابناپذیر میان سوسیالیسم و بربریت برجسته میکند: کتاب بعدی او در سال ٢٠٠١. مزاروش در این کتاب نظریه خود را در «نظریه بیگانگی مارکس» و «فراسوی سرمایه» با شواهد و مدارکی تازهتر به رشته تحریر درآورد. او در «یا سوسیالیسم یا بربریت» توضیح میدهد که چرا آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد بودجه نظامی خود را نه تنها کاهش نداد بلکه بهشدت افزایش داد. او نشان میدهد که هدف آمریکا فقط کنترل بخشی بخصوص از جهان نیست، بلکه کنترل بلامنازع کل جهان به دست یک ابرقدرت اقتصادی و نظامی مسلط است.
اما مهمترین و روشنترین بیان فلسفی کار مزاروش را باید در کتاب دوجلدی «ساختار اجتماعی و اشکال آگاهی» دنبال کرد که نظاممندترین نقد را بر اندیشه لیبرال مدرن ارائه کرده است. این کتاب با ساختار نظری برآمده از آثار پیشین، تمامی روشها و اشکال اندیشه لیبرال را از چشماندازی انتقادی و دیالکتیکی نقد میکند. او در این کتاب خواننده را با امکان «گشودگی رادیکال تاریخ» و فرایند دیالکتیکی خرد انتقادی آشنا میکند که راهی برای خروج ازهزارتوی سرمایهداری پیشنهاد میدهد.
به قول جان بلامی فاستر، اکنون بحران تاریخی سرمایه شرایط تاریخی یک حرکت انقلابی را برای رهایی جامعه فراهم کرده است. بههمیندلیل تحولاتی که معمولا تحقق آنها قرنها طول میکشد ممکن است در کمتر از یک دهه یا چند سال محقق شود. اما نیروی لازم برای چنین ضرورتی، ایجاد تغییرات حیاتی در خود مردم و تکیه بر آمال و آرزوهای انسانی است که خود را بهعنوان سوژه و ابژه تاریخ بشناسند و از طریق مبارزه جمعی، جهانی عادلانه و پایدار خلق کنند. مزاروش تأکید دارد این مبارزات دشواری بیسابقه و بار زمانه تاریخی ماست.
- 17
- 3
khodamandem
۱۴۰۱/۴/۲۲ - ۱۷:۲۲
Permalink