پنجشنبه ۰۳ آبان ۱۴۰۳
۰۹:۱۸ - ۱۶ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۳۴۰
سایر حوزه های اجتماعی

معلول دست و پا بسته نیست

سید کاظم سیادتی,,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه
جانباز ۵۰ ساله باوجود معلولیت، عطش فتح قله‌های مرتفع دنیا و کسب افتخارات پی‌درپی را دارد و به دنبال اثبات این نکته است که «معلول دست و پا بسته نیست»

جوانی نکرد. بیشتر درد کشید و رنج برد. روزگار جوانی را در راهروهای مراکز درمانی و روی تخت‌های بیمارستان‌ها و اتاق‌های عمل سپری کرد. پیش تر، دست‌هایش را در دوران جنگ در میدان مین جا گذاشته بود، هرچند اراده چون فولادش چیزی نبود که جایی جا بگذارد!

 

شب عملیات وقتی قرار شد معبری از دل میدان مین باز کند، می‌دانست که جانش را کف دستش گرفته، با این حال، رفت و به دل سیاه مرگ زد. آخرین مین را که از دل خاک بیرون آورد، آتشی به جانش افتاد که تا سال‌ها خاموشی نمی‌شناخت. آتشی که هنوز و همچنان رد پای شعله‌هایش را می‌توانی بر چهره و تن سید کاظم ببینی.

 

زندگی سید کاظم سیادتی، جانباز ۵۰ ساله مشهدی- به زعم خودش- دو فصل ارزشمند دارد. یکی، فصل جنگ و ایثار و جانبازی و دیگری، فصل اراده و استقامت و عشق بازی با مرتفع‌ترین قله‌های جهان. آنچه سیدکاظم در هیچ یک از فصول زندگی‌اش وقعی به آن ننهاده و ارزشی برایش قائل نشده، واژه«نتوانستن» است؛ واژه‌ای که همواره برای او غریب و بی‌معنا بوده است.

 

مردی که تا خود امروز تلاش کرده تا به همه ثابت کند جانباز ۷۰ درصد هم می‌تواند به موفقیت‌های بزرگ دست پیدا کند و برسد به آنچه دور و دست نیافتنی است؛ حتی اگر دست و چشم هم نداشته باشد. طرفه اینکه موفقیت برای سیدکاظم پایانی ندارد و او می‌خواهد در عرصه‌های مختلف و در رشته‌های متعدد ورزشی بدرخشد. او بی‌شک یکی از افتخارات این سرزمین است که گرچه دست‌ها و یکی از چشمانش را در میدان مین جا گذاشته است، اما امروز پرچم ایران را یک یک بر فراز قله‌های مرتفع دنیا برمی افرازد و افتخار کسب می‌کند.

 

 

از میدان مین تا هیمالیا

۵۰ سال قبل در منطقه جوادیه مشهد به دنیا آمد. فرزند اول خانوده بود. پدر در قصابی کار می‌کرد و با آبرو ارتزاق می‌کرد. کودکی‌اش در اطراف و در حال و هوای حرم امام رضا(ع) سپری شد. نوجوان بود که جنگ آغاز شد. سید کاظم وقتی می‌خواهد از روزهای جنگ بگوید، نگاهی به دو دستش که از مچ قطع شده‌اند می‌اندازد و با لبخند می‌گوید: من یادگاری‌های باارزشی در جبهه جا گذاشتم ولی بهترین روزهای زندگی‌ام نیز در همان جا رقم خورد.

 

من هم مثل بسیاری از نوجوانانی که با دست بردن در شناسنامه سن خود را بالا می‌بردند، راهی جبهه شدم. پدرم در همان روزهای ابتدای جنگ به جبهه رفت و در عملیات بیت المقدس مجروح شد. سال ۶۰ به جبهه رفتم. از همان روزهای اول دوست داشتم در جایی فعالیت کنم که کمتر کسی حاضر می‌شد به آنجا برود. وارد گردان تخریب شدم. ۱۹ مرداد سال ۶۲ قبل از عملیات والفجر ۳ در منطقه مهران مأموریت داشتیم شب قبل از عملیات در میدان مین معبر بازکنیم.

 

یکی از این مین‌های ضد نفر را که پوسیدگی آن نشان می‌داد مدت زمان زیادی زیر خاک بوده است، خارج کردم و لحظه‌ای که می‌خواستم چاشنی آن را خارج کنم ناگهان منفجر شد. دو دستم از مچ قطع شد و صورتم بشدت آسیب دید. همه بدنم آتش گرفته بود و گلویم بر اثر ترکش مین جراحت عمیقی برداشته بود. نمی‌توانستم نفس بکشم و خونریزی شدیدی داشتم. دو نفر از رزمنده‌ها با سختی زیاد آتش لباسم را خاموش کردند و یکی از آنها دست‌هایم را بست و با وانت بچه‌های اطلاعات از منطقه خارج شدیم. مدام به هوش می‌آمدم و از هوش می‌رفتم.

 

مرا به بیمارستان مهران منتقل کردند واز آنجا با هلیکوپتر به باختران و از آنجا نیز به تهران منتقل شدم. وضعیت خوبی نداشتم و چند ماه در بیمارستان نیروی هوایی بستری بودم. چشم چپ من کامل تخلیه شد و چشم راستم با جراحی‌های متعددی که روی آن انجام گرفت کمی بینایی‌اش را به دست آورد. برای ادامه درمان به آلمان منتقل شدم و ماه‌ها در آلمان بستری بودم. بعد از آن دوباره به تهران و بیمارستان نیروی هوایی منتقل شدم.

 

در آن دوران همه دنیای من در و دیوار بیمارستان شده بود. وقتی به خودم آمدم دیدم به جای دو دست و دو چشم، تنها یک چشم کم سو دارم. با همه اینها دلم برای جبهه تنگ شده بود و سال ۶۵ به‌رغم مخالفت‌ مسئولان دوباره به جبهه رفتم.

 

وی ادامه داد: در جبهه به‌عنوان تک تیرانداز و پس از آن پیک گردان بودم و بسیاری از رزمنده‌ها با دیدن من روحیه می‌گرفتند. به جبهه برگشتم تا به خودم ثابت کنم که هنوز مؤثرم. تا سال ۶۷ و عملیات مرصاد در جبهه بودم و با پایان جنگ در دانشگاه به‌عنوان کارمند مشغول کار شدم. با پایان جنگ احساس می‌کردم آرام و قرار ندارم. علاوه بر آن، درد دست‌ها و درد مداوم سرم زندگی را برایم سخت کرده بود. دوست داشتم کاری کنم تا دردهایم تسکین پیدا کنند.

 

ورزش همان گمشده‌ای بود که می‌توانست مرا از این وضعیت نجات بدهد. سراغ ورزش رفتم و با شنا شروع کردم. وقتی با ورزش آدرنالین خونم بالا می‌رفت، حالم خوب می‌شد و دردم تسکین پیدا می‌کرد. در ورزش شنا موفق بودم و مدال‌های مختلفی در مسابقات بین‌المللی کسب کردم. کوهنوردی را هم از سال۸۰ آغاز کردم. اوایل به‌صورت تفریحی می‌رفتم، ولی کم کم مسیر حرفه‌ای را طی کردم.

 

گاهی مسیر کوتاهی را باید دست به سنگ می‌شدم و کم کم که باتجربه شدم مسیرهای دشوارتری را ‌رفتم. برای کسی که دست ندارد صعود از کوه‌های سنگی سخت است ولی من سعی می‌کردم با کمک گرفتن از آرنج خودم را بالا بکشم. در کنار کوهنوردی دوچرخه سواری می‌کردم و برای اینکه بتوانم آن را کنترل کنم سراغ دست مصنوعی رفتم اما به خاطر دیر عمل کردن دست‌ها در ترمز گرفتن آنها را کنار گذاشتم و با کمک گرفتن از مچ و آرنج دوچرخه سواری می‌کردم و یک بار هم مسیر ترکیه تا یونان را رکاب زدم. کوهنوردی ورزشی بود که احساس می‌کردم با روحیه من بسیار سازگار است.

 

اوایل شروع این ورزش سرپرست تیم از من می‌خواست تا وقتی به مراحل سخت صعود رسیدیم ادامه ندهم اما من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم اگر صعود نکنم همه فکر می‌کنند به خاطر اینکه دست ندارم نمی‌توانم صعود کنم و من باید به همه نشان بدهم که بدون دست هم می‌توان قله را فتح کرد. همه قله‌های مرتفع ایران را صعود کردم وصعود به بیس‌کمپ اورست، قله‌های کالاپاتار و کلیمانجارو در آفریقا و قله «کورژنفسکایا» در تاجیکستان از صعودهایی است که هیچگاه فراموش نمی‌کنم.

 

معلول دست بسته نیست

در سرمای منفی ۳۰ درجه و در حالی که صورتش یخ زده بود تنها به یک هدف فکر می‌کرد. باید به همه نشان می‌داد که برای او و دیگر جانبازان و معلولان غیرممکن وجود ندارد و با همین وضعیت هم می‌تواند به قله صعود کند. او ادامه می‌دهد: وقتی در «بیس کمپ» اورست به قله مرتفع همیالیا خیره شد به خودش قول داد که یک روز آن را فتح خواهد کرد. سید کاظم از صعود به قله‌های مرتفع جهان و لحظاتی که بر فراز این قله‌ها حس کرده است، این گونه می‌گوید: وقتی همه قله‌های ایران را صعود کردم تصمیم گرفتم برخلاف برخی کوهنوردان که قله‌های اطراف ایران را که صعود به آنها راحت‌تر است انتخاب می‌کنند سراغ قله‌هایی بروم که صعود به آن از مسیرهای ناهموار است.

 

در همه این لحظات به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم نداشتن دو دست و یک چشم بود. بیس کمپ اورست یکی از قله‌هایی بود که به آن صعود کردم. این قله در ارتفاع ۵۲۰۰ متری قرار دارد و جایی است که کوهنوردان با استقرار در کمپ برای صعود به قله اورست آماده می‌شوند. در آنجا بسیاری از کوهنوردان خارجی وقتی مرا می‌دیدند با تعجب سؤال می‌کردند که چطور به این نقطه از قله صعود کرده ام. تعداد زیادی از آنها با من عکس یادگاری می‌گرفتند. پس از آن به قله‌های کالاپاتار و کلیمانجارو در آفریقا صعود کردم. دیدن دیوار یخچالی در قلب کویر آفریقا بسیار جذاب بود. صعود به قله ۷هزار و ۱۰۵متری کورژنفسکایا در تاجیکستان یکی از آرزوهای بزرگ من بود.

 

ماهها تمرین کردم و سرانجام همراه با تیم کوهنوردی استان خراسان که در قالب تیم ملی برای این صعود انتخاب شده بودند به آنجا اعزام شدم. مسیر بسیار سخت و دشواری بود و باید با طناب از مناطق سخت‌گذر و دیواره‌های یخی بالا می‌رفتیم. دمای قله منفی ۳۰ درجه بود و ۴ نفر از تیم ۱۵ نفر ما نتوانستند به قله برسند. لحظه‌ای که به قله رسیدیم از من خواستند تا جلوتر از دیگران قله را فتح کنم. به قله که رسیدم از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم.

 

همان لحظه دو کوهنورد زن و مرد لهستانی درحالی که بسیار خسته بودند دو زانو مقابل من نشستند و یکی از آنها پاهای مرا گرفته بود و گریه می‌کرد. وقتی علت این کار را پرسیدم گفتند در ارتفاع ۶ هزار متری به دلیل دشواری مسیر تصمیم به بازگشت گرفته بودیم اما وقتی شما را با این وضعیت جسمی دیدیم انرژی مضاعفی گرفتیم و دنبال شما آمدیم تا با این انرژی به قله برسیم. بعد از این صعود، رئیس جهانگردی تاجیکستان با هلیکوپتر به پای کوه آمد و با قدردانی از من و اعضای تیم گفت: اخبار صعود شما که با وجود ۷۰ درصد جانبازی قله را فتح کردید لحظه به لحظه در رسانه‌های کشور ما دنبال می‌شد و به‌همین دلیل می‌خواهیم در دوشنبه برای شما جشن بگیریم.

 

البته این صعود پایان کار من نیست و در سفری که شهریور ماه به فرانسه داشتم می‌خواستم به قله آلپ صعود کنم اما وضعیت جوی مناسب نبود و در این مدت نیز رقابت‌های دو ماراتن پاریس را بررسی کردم و می‌خواهم تمرین کنم تا بتوانم جواز حضور در این ماراتن را نیز کسب کنم. می‌خواهم به همه ثابت کنم که بدون دو دست و یک چشم هم می‌توان غیرممکن‌ها را ممکن کرد.

 

 

نیم نگاه

سید کاظم سیادتی از صعود به قله‌های مرتفع جهان و لحظاتی که بر فراز این قله‌ها حس کرده است، این گونه می‌گوید: وقتی همه قله‌های ایران را صعود کردم تصمیم گرفتم برخلاف برخی کوهنوردان که قله‌های اطراف ایران را که صعود به آنها راحت‌تر است انتخاب می‌کنند سراغ قله‌هایی بروم که صعود به آن از مسیرهای ناهموار است. در همه این لحظات به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم نداشتن دو دست و یک چشم بود.

 

من باید به همه نشان بدهم که بدون دست هم می‌توان قله را فتح کرد. همه قله‌های مرتفع ایران را صعود کردم وصعود به بیس‌کمپ اورست، قله‌های کالاپاتار و کلیمانجارو در آفریقا و قله «کورژنفسکایا» در تاجیکستان از صعودهایی است که هیچگاه فراموش نمی‌کنم.

 

 

یوسف حیدری

 

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 15
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش