یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳
۱۶:۵۰ - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۱۱۹۰۵
جرم و جنایت

وقتی مالباخته عاشق سارق شد؛ سارق و مالباخته با هم راهی کیف قاپی می‌شدند!

ماجرای عجیب عشق سارق و مالباخته,ازدواج سارق و مالباخته
عشق و علاقه شدیدی که مهشید و ایمان در جریان یک ماجرای عجیب به هم پیدا کردند به جای ازدواج و تشکیل خانواده به راه‌اندازی یک باند دو نفره سرقت منتهی شد. باندی که پس از چندین کیف قاپی سریالی در پایتخت تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و در نهایت اعضای آن دستگیر شدند.

به گزارش همشهری، این ماجرای عجیب و باورنکردنی با دزدیده شدن کیف دختری به نام مهشید توسط کیف قاپی به نام ایمان آغاز شد. ایمان پس از سرقت این کیف، وقتی متوجه مدارک پزشکی داخل آن شد و فهمید که مادر صاحب کیف مبتلا به سرطان است، دلش سوخت و تصمیم گرفت کیف را پس دهد اما همین تصمیم او باعث شروع ماجرایی عاشقانه شد. او و صاحب کیف عاشق هم شدند و کمی بعد با همدستی یکدیگر شروع به سرقت در خیابان‌های تهران کردند.

سرقت‌های این باند ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل دختری جوان به اداره پلیس پایتخت رفت و گفت سارقان موتورسوار کیف او را قاپیده و اموالش را سرقت کرده‌اند. وی توضیح داد: در یکی از خیابان‌های شرق تهران بودم که ناگهان دختر و پسری جوان که سوار بر موتور بودند به سمت من آمدند. آنها در یک چشم به‌هم زدن کیف مرا قاپیدند و فرار کردند. داخل کیفم مقداری پول، گوشی موبایل و مدارک شناسایی‌ام ازجمله شناسنامه‌ام بود. چند دقیقه پس از سرقت نیز پیامک بانک به دستم رسید که نشان می‌داد سارقان حساب مرا خالی کرده‌اند چرا که کارت عابربانکم داخل کیفم بود و رمز آن نیز شماره شناسنامه‌ام بود.

سارق سابقه دار

با این شکایت، پرونده‌ای تشکیل شد و با دستور دادیار دادسرای ویژه سرقت گروهی از مأموران پلیس آگاهی تهران مأمور شدند تا دختر و پسر سارق را شناسایی و دستگیر کنند. درحالی‌که تلاش پلیس ادامه داشت چندین شکایت دیگر پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان می‌داد دزدان موتور سوار به‌صورت سریالی دست به کیف قاپی و موبایل قاپی می‌زنند. اکثر سرقت‌های آنها در تاریکی شب انجام می‌شد و مالباخته‌ها نیز دختران یا زنانی بودند که در حال تردد در خیابان‌های خلوت بودند.

ماموران برای یافتن ردی از این باند دو نفره به بررسی حساب مالباخته‌ای پرداختند که سارقان با به‌دست آوردن رمز کارتش، حساب او را خالی کرده بودند. بررسی‌ها حکایت از این داشت که آنها از طریق یک دستگاه خودپرداز در شرق تهران به‌حساب مالباخته دستبرد زده‌اند. مأموران نیز به بررسی تصاویر دوربین مداربسته بانک پرداختند و چهره پسری جوان را به‌دست آوردند. جوانی که تصویر او در بانک اطلاعات مجرمان سابقه دار نیز ثبت شده و این یعنی متهم یک سارق سابقه دار است. او ایمان نام داشت و حدودا ۳۰ساله بود. با این اطلاعات پاتوق‌های احتمالی او زیرنظر گرفته شده و مأموران خیلی زود موفق به دستگیری وی شدند. ایمان که تنها چند ماه از آزادی‌اش از زندان می‌گذشت و حالا دوباره دستگیر شده بود در بازجویی‌ها چاره‌ای جز اقرار به سرقت‌های سریالی ندید اما نکته عجیب ماجرا این بود که اصرار داشت تمام سرقت‌ها را به تنهایی انجام داده است. او درحالی چنین ادعایی را مطرح می‌کرد که هم مالباخته‌ها گفته بودند در تمام سرقت‌ها دختری ترک موتور نشسته بود و هم بررسی دوربین‌های مداربسته نشان می‌داد که دختری همدست او بوده است. در این شرایط بازجویی از سارق سابقه دار ادامه داشت تا اینکه معلوم شد وی به تازگی با دختری جوان به نام مهشید نامزد کرده است. سرانجام ایمان اعتراف کرد که سرقت‌ها را با همدستی مهشید انجام می‌داده است و با اعترافات او، عضو دوم این باند نیز دستگیر شد. دختر و پسر جوان به ده‌ها سرقت با همدستی یکدیگر اعتراف کردند و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.

یک عاشقانه عجیب 

مهشید می‌گوید که خودش یکی از طعمه‌های ایمان بوده اما وقتی او را دیده عاشقش شده و همین باعث همدستی آنها برای ارتکاب کیف قاپی‌های سریالی شده است.

از ماجرای آشنایی ات با سارق سابقه‌دار بگو؟

من عاشق مرام و معرفت ایمان شدم و به‌خاطر همین خصلت او بود که دلباخته‌اش شدم. یک روز به بانک رفتم و از حسابم مبلغی برداشت کردم و در حال بازگشت به محل کارم بودم. من منشی یک شرکت هستم و درآمد زیادی ندارم. آن روز ایمان که سوار بر موتور بود به من نزدیک شد و در یک چشم به‌هم زدن کیفم را قاپید و فرار کرد. پس از این اتفاق فورا به شرکت رفتم و با موبایل همکارم به موبایل خودم که داخل کیفم بود زنگ زدم. 

به جز موبایلم پول، کارت‌های عابربانکم به همراه مدارک پزشکی مادرم بود. مادرم مدت‌ها بود که مبتلا به سرطان شده و تحت درمان بود. چندین بار به موبایلم زنگ زدم تا از سارق کیف‌قاپ بخواهم که دست‌کم مدارک پزشکی مادرم را برگرداند و مابقی چیزها برای خودش باشد اما جواب نداد. ناچار شدم پیامکی بفرستم و همه ماجرا را توضیح بدهم. بعد از ارسال پیامک بود که سارق تماس گرفت و گفت دلش به رحم آمد و می‌خواهد مدارک پزشکی را برگرداند اما به شرط آنکه پای پلیس را به ماجرا باز نکنم. من هم به او اطمینان دادم که به پلیس حرفی نمی‌زنم و برای پس گرفتن مدارکم با او قرار گذاشتم. وقتی به محل قرار رفتم ایمان را دیدم او وقتی مطمئن شد که موضوع را به پلیس لو ندادم خودش را نشان داد و کیفم را با تمام محتویاتش حتی پول و موبایلم برگرداند. او دلش به رحم آمده بود و وقتی دید به پلیس هم چیزی نگفته‌ام خیالش راحت شد. آن روز سفره دلم را برای ایمان باز کردم و او با دلسوزی پای درددلم‌هایم نشست. در همان قرار اول دل به او بستم.

پس از آن هم تصمیم گرفتی وارد دنیای خلافکاران شوی؟

آن روز به ایمان گفتم که شرایط مالی خوبی ندارم. مادرم مبتلا به سرطان شده و هزینه دارو و درمان او بالاست. از سوی دیگر برایش تعریف کردم که در یک شرکت خصوصی کار می‌کنم با درآمد پایین. رئیس شرکت از من می‌خواست که کار نظافت و تی کشیدن شرکت و حتی چای ریختن را هم انجام بدهم. او حتی هر وقت جلسه داشت از من می‌خواست برایشان چای ببرم و همیشه تحقیرم می‌کرد. من هم ناچار بودم به‌خاطر شرایط بد مالی هرچه او می‌گفت را انجام بدهم. هرچند در جست‌و‌جوی کار مناسب هم بودم اما پیدا نشد. ایمان حرفهایم را که شنید پیشنهاد داد تا با همدستی او سرقت کنم. ابتدا قبول نکردم اما وقتی دیدم پول خوبی نصیبم می‌شود به‌خاطر شرایط مادرم پذیرفتم.

تو هم کیف قاپی می‌کردی یا همه سرقت‌ها را ایمان انجام می‌داد؟

شاید دو یا سه بار گوشی قاپیدم اما با ترس و استرس. کیف‌قاپی‌ها را معمولا ایمان انجام می‌داد. من کنارش بودم تا کسی به ما شک نکند. ایمان می‌گفت تا قبل از این به تنهایی راهی سرقت می‌شده و زنان به محض دیدن موتورسوار تک رو می‌ترسیدند و از او فاصله می‌گرفتند اما با حضور من کمتر مشکوک می‌شوند. البته به جز این وظیفه من فروش طلاهای مسروقه هم بود. اگر داخل کیفی طلا بود من مسئول فروش آن بودم. معمولا بعد از سرقت اموال ارزشمند آن را برمی‌داشتیم و کیف را درون سطل زباله رها می‌کردیم. گوشی موبایل‌ها را ایمان به مالخر می‌فروخت و سهمش را می‌گرفت.

  • 19
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش