چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۴۶ - ۱۷ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۲۱۵۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

مهرداد کوروش‌نیا:

عشق نهفته در این نامه را بلند بخوان

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مهرداد کوروش‌نیا

نمایش «آخرین نامه» به نویسندگی و کارگردانی مهرداد کوروش‌نیا چندمین اجرای موفق خود را پشت سر می‌گذارد. نوید محمدزاده، میثم نوروزی و پوریا رحیمی‌سام بازیگران این نمایش هستند که از پیش از عید اجرای خود را آغاز کرده و تا اول اردیبهشت در تماشاخانه پالیز اجرا می‌شود.

 

 تمام رفاقت‌ها و بگو و بخندها از یک نامه آغاز می‌شود، نامه‌ای عاشقانه از نامزد رحمان. قصه در زمان جنگ ایران و عراق است. هژار، جوان سی‌ساله ایلامی که می‌خواست اسماعیل، نوجوان ۱۵، ۱۶ساله تهرانی را به خاطر سن‌وسالش از سنگر دیده‌بانی در منطقه مهران به پشت جبهه بفرستد او را به خاطر خواندن و نوشتن نامه عاشقانه رحمان نگاه می‌دارد، زیرا هژار و رحمان هیچ‌کدام سواد ندارند.

  

از وجه کمدی و ابزورد نمایش که بگذریم، همه چیز در یک نامه نهفته است. نامه‌ای از یک زن. حالا نامه می‌خواهد از نامزد رحمان باشد یا از خواهر اسماعیل، که پس از مرگ یا همان شهادت او به سنگر می‌رسد. در میان آن فضای خالی از معنا فقدان و عشق موج می‌زند، هرسه به دنبال عشق و روابط انسانی‌اند اما در جایی گرفتار آمده‌اند که رحمی به انسان و عواطفش نمی‌کند. نمایش «آخرین نامه» به نویسندگی و کارگردانی مهرداد کوروش‌نیا چندمین اجرای موفق خود را پشت سر می‌گذارد. نوید محمدزاده، میثم نوروزی و پوریا رحیمی‌سام بازیگران این نمایش هستند که از پیش از عید اجرای خود را آغاز کرده و تا اول اردیبهشت در تماشاخانه پالیز اجرا می‌شود. در ادامه گفت‌وگوی «ایران» با کارگردان اثر را خواهید خواند:

 

تنها نمایشنامه شما که در زمان جنگ می‌گذرد «آخرین نامه» است و بقیه به تأثیرات پس از جنگ پرداخته‌اند. این تأثیرات از کجا می‌آیند؟

ما در دوره‌ای شخصیتمان شکل گرفت که جنگ بود. در آن سال‌ها در ساوجبلاغ، شهر نظرآباد زندگی می‌کردیم، جایی که مردمش بسیار با جنگ درگیر بودند. هفته‌ای نبود که شهید نیاورند و تمام این صحنه‌ها بر من تأثیر گذاشت و جنگ را در پسِ ذهن من برجسته کرد.

 

پدر من به جبهه می‌رفت و مادرم را با ۷بچه که بزرگترینشان من ۱۲ساله بودم تنها می‌گذاشت. الان که به این موضوع فکر می‌کنم مخم سوت می‌کشد. این شیوه زندگی هم کم از جنگ نداشت. نگرانی برای جان پدر یک طرف و کارهای خانه و مشکلات زندگی سمتی دیگر. مثلاً تلویزیون ما خراب شده بود و کسی نبود آن را جابه‌جا کند؛ یکبار کل خانه ما را آب گرفت و مادرم با هفت بچه نمی‌توانست خانه را سامان دهد و اینها مثال‌های کوچکی از مشکلات آن دوره است. من به هر پلاتی فکر می‌کنم یک طرفش به جنگ می‌رسد.

 

در دوران مدرسه هم تئاتر اجرا می‌کردید؟

بله، در دوران ابتدایی و راهنمایی. بعد از آن رشته حسابداری را انتخاب کردم و چندسالی بین علاقه اصلی و شیوه زندگی‌ام وقفه افتاد. اما از ۲۷ سالگی به سراغ سینمای جوان رفتم و مجدداً جذب تئاتر شدم.

 

 ایده قرار دادن سه سرباز در یک مقر دیده‌بانی، سربازانی که سهمی در این جنگ ندارند، از کجا آمد؟

بعد از اینکه چندکار در مورد جنگ نوشتم به این فکر کردم که چقدر خوب است نمایشنامه‌ای بنویسم که بتواند به پدیده‌های مخرب جنگ بپردازد، نه به حماسه‌ها و مقاومت و دفاع مقدس. اینکه پدیده جنگ تا چه اندازه بر زندگی انسان‌ها مؤثر است. چرا آدم‌ها باید کشته شوند؟ چرا آدم‌هایی که مربوط به جنگ نیستند باید در جایی که مال آنها نیست حضور داشته باشند؟

 

هژار یک قاچاقچی است که اهل جنگ نیست، رحمان عاشقی است که می‌خواهد ازدواج کند و زندگی معمولی‌ داشته باشد، اسماعیل بچه است و اینها در این سنگر جمع شده‌اند و حقشان نیست که به جنگ و مین و انفجار فکر کنند. ولی جنگ آدم‌ها را وادار می‌کند کاری را که دوست ندارند  انجام دهند. برای گرفتن زهر این موضوع از زاویه کمدی آن را بیان کردیم. کمدی این امکان را می‌دهد که از زاویه طنز زندگی را ستایش کنیم.

 

در سینما نمونه‌های این‌چنینی وجود دارد، آیا از سینما در نگارش «آخرین نامه» کمک گرفتید؟

بله، من سینما را به شکلی جدی دنبال می‌کنم و مفصل فیلم‌های ۲۰سال اخیر با موضوع جنگ را نگاه کرده‌ام. در مورد جنگ جهانی دوم فیلم‌های بسیاری ساخته شده است: «فهرست شیندلر»، «دشمن پشت دروازه‌ها»، «سقوط»، «پیانیست» و... این میان فیلم انسانی «زندگی زیباست» روبرتو بنینی، در ژانر کمدی و در تقدیس زندگی به جنگ پرداخته است؛ پدری با بچه‌اش اسیر شده و می‌خواهد به بچه‌اش القا کند که تمام این اتفاق‌ها یک بازی است. با این دیدگاه من به پلاتی با لوکیشنی واحد رسیدم، سنگر دیده‌بانی جمع‌وجوری که سه سرباز آنجا حضور دارند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مهرداد کوروش‌نیا

با توجه به دوره کودکی‌تان مادر و زن باید شخصیت بسیار بزرگی در زندگی‌تان باشند.

بله. در این نمایش هم این سه نفر می‌خواهند همه چیز را به سمت خوشی و عشق بیاورند. برای همین نامه را زیر و رو می‌کنند؛ آنها دنبال عشق‌اند. این سه نفر با حسرت از زن و زیبایی حرف می‌زنند. هرسه کاراکتر عاشق‌اند و ما سه زن غایب داریم، زن‌ها بانیان عشق و زندگی‌اند و فقدان آنها در این نمایش خودش را نشان می‌دهد.

 

چرا تفاوت قومیتی را مایه طنزتان قرار دادید؟

یکی از تکنیک‌های کمدی جمع اضداد است، بخش برجسته این ضدیت در نظرم فرهنگ بود که همراه خود رفتار و لهجه و لحن می‌آورد که همین‌ها هم کار را بومی می‌کنند. من در نوشته‌هایم بشدت به ایرانی بودن پایبند هستم و همواره در تلاشم فرهنگ ایرانی در کارم مستتر باشد.

 

به نظرتان تفاوت و برتری قومیتی در کارتان وجود ندارد؟

نه، بعضی کارها الزامات کمدی هستند. ما می‌خواهیم بگوییم این اقوام کنار هم هستند و نمایش امکان رنگ و بوی ایرانی گرفتن دارد. طی پنج سال این نمایشنامه توسط ۶۰ گروه در سراسر ایران تولید شده است و ظاهراً هیچ نمایشنامه‌نویس ایرانی چنین تجربه‌ای را تاکنون نداشته است. خاطرنشان کنم این اتفاق به دلیل کیفیت متن نیست، بلکه به خاطر ویژگی آن است: سه بازیگر، صحنه‌ای واحد و بی‌خرج و دردسر، تم ایرانی و کمدی؛ اینها موجب استقبال از اجرای این نمایشنامه می‌شوند.

 

در مورد روند تولید و تمرین کار در ۷ سال پیش بگویید؟

سال ۸۸ این بچه‌ها خیلی جوان‌تر بودند، نوید هنرجویی در آموزشگاه هفت‌هنر کرج بود، میثم هم هنرجو بود و تنها پوریا سابقه کار بیشتری داشت. نوید چون اهل ایلام بود هژار، شخصیت ایلامی را شکل داد، می‌خواستم نقش مقابل او مشهدی یا کاشانی باشد که لهجه بسیار شیرینی دارند اما پوریا پیشنهاد داد که این شخصیت رشتی باشد چرا که به فرهنگ آن اشراف داشت. میثم هم از ابتدا قرار بود اهل تهران باشد. هرسه شب‌ها به خانه من می‌آمدند و اتود می‌زدیم. من بر اساس ساخت و ساز آنها دراماتورژی می‌کردم و پلات را شکل می‌دادم. بعد از چند جلسه، اتود زدن را تعطیل کردیم و من نمایشنامه را نوشتم و از نو اتود و تمرین را آغاز کردیم که این روند حدود ۸ ماه طول کشید.

 

وقتی تصمیم به اجرا گرفتیم با این مسأله مواجه شدم که دکوری خلاقانه بسازیم نه به شیوه تکراری خاکریز و قمقه و امثالهم، تا تماشاچی ذله نشود. از آروند دشت‌آرای دعوت کردم و بعد از دو، سه جلسه به ایده سمبلیک رسیدیم و مجدداً در مرحله کارگردانی و اتود این دکور نهایی به وجود آمد.

 

۷سال از تولید و نخستین اجرای این کار می‌گذرد اما هنوز تازگی دارد و جذب مخاطب می‌کند، خودتان دلیل این موفقیت را چه می‌دانید؟

سال ۸۹ در خانه نمایش برای نخستین بار کار اجرا شد و از لحاظ فرم و اجرا و رویکرد کمدی و طنز بسیار جلب نظر کرد. چون این نمایش براساس اتودها نوشته شده است، عناصرش چنان به هم چسبیده و در هم تنیده‌اند که هیچ‌کس نمی‌تواند قوت کار را تنها به بازی‌ها یا کارگردانی یا قدرت نمایشنامه ربط دهد. بسیاری از اطرافیان اصرار داشتند که این کار آنچنان که باید دیده نشده و خواستند اجرای مجدد داشته باشیم. استدلال آنها این بود که ما در تهران تقریباً ۱۰۰هزارنفر تماشاگر تئاتر داریم و حدود ۹۰هزارنفر هنوز این کار را ندیده‌اند.

 

حضور  نوید محمدزاده هم این روزها به جذب و  استقبال مخاطب  کمک بسیاری می‌کند؟

بله، اما سال ۸۹ پوریا را بیشتر از نوید می‌شناختند و همان موقع استقبال از کار بالا بود. یادم هست در سالن اصلی بجنورد که ۵۰۰ نفر ظرفیت داشت، طی دوسانس ۱۵۰۰نفر نمایش ما را دیدند. این کار نمایش جذابی است و مهم‌تر از همه نمایش خود بچه‌ها یعنی نوید و میثم و پوریاست. درست است که ۶۰ گروه آن را اجرا کرده‌اند، اما هیچ گروهی هرچقدر قوی، نمی‌تواند مانند آنها اجرا کند زیرا این نمایش حاصل اتودهای خود آنهاست. «چشم پلنگ» و «گوجه سبز» اصطلاحات خود نوید است، یا حالات پوریا. اینها چیزهایی نیست که من پشت میز نوشته باشم بلکه همه حاصل خلاقیت خود آنهاست. نوید سالانه ۳، ۴ تئاتر اجرا می‌کند، اما خودش همچنان مشتاق است که این کار را اجرا کند و این اجرای پالیز را خود نوید ترتیب داد. من درواقع نقش مبصر گروه را دارم.

 

بازیگران از اجرای این کار خسته نمی‌شوند؟

نه! آنها به جایی رسیده‌اند که خودشان دوست دارند کار اجراهای متعددی داشته باشد، چون خودشان اتودش کرده‌اند و برایشان کار شیرین و جذابی است. حسن این گروه این است که در این ۷، ۸ سال نه گروه تغییری کرده، نه متن و نه میزانسن‌ها و درواقع شبیه خانواده شده‌ایم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مهرداد کوروش‌نیا

«آخرین نامه» یک نمایش ابزورد است، اما در پایان تغییر رویه می‌دهد و تماشاچی را از آن فضای ابزورد خارج می‌کند، این پایان‌بندی خلاف جهت از کجا آمد؟

درست‌تر این است که این پایان نمایش ما نباشد. اما وقتی در مورد موضوعی صحبت می‌کنیم وجوه انسانی‌اش این می‌شود که این هم یک مدلش است. اینکه این پایان شکل حماسی و ملودرام به نمایش ابزورد ما می‌دهد را قبول دارم اما قابل اغماض و چشم‌پوشی است زیرا یک حس کاملاً انسانی را القا می‌کند. چرا یک خواهر باید بی‌برادر شود؟ اینها گوشزدهای نهایی کار ماست. ما در بخش اول خوشبختی را نشان دادیم و در آخر بر باد رفتن این خنده‌ها و سعادت ابزورد را نمایش دادیم که در یک لحظه، آن هم بواسطه جنگ نابود شد.

 

هنر با این شگردها می‌تواند برای این دنیای آشفته، بویژه خاورمیانه کاری کند؟

در کل فرهنگ تنها راه آرامش و آسایش است. از تصمیمات قدرت‌ها و سیاستگذاران گریزی جز فرهنگ و هنر وجود ندارد. هنرمندان نمی‌توانند جلوی جنگ را بگیرند ولی می‌توانند گوشزد کنند و ما را حساس کنند و حواس ما را به پیامدهای مخربش معطوف کنند. پس دلیلی که من و دیگران درباره جنگ می‌نویسیم و می‌سازیم چیست؟

 

بازخوردها در اجرای خارج از کشور به چه صورت بود؟

خیلی‌ها می‌گفتند که شما در ساختار نمایش و پایان‌بندی اشتباه کرده‌اید و ساختار کمدی و ابزورد را شکسته‌اید اما این به کسی برنمی‌خورد چون یک موقعیت انسانی است و از منظر بعضی از آنها همین پایان هم نوعی ابزوردیته تلقی شده بود.

 

شاخک‌های شما چه اندازه در رابطه با معضلات اجتماعی حساس است؟

«آواز ستاره‌ها» نخستین نمایشنامه من که کمی مطرح شد درباره ایدز و دخترهای فراری است. «درخت‌ها» در مورد شهرنشینی و محیط زیست است. «عزازیل» هم با اینکه در خارج از کشور می‌گذرد در مورد تعصب‌های کورکورانه مذهب و ایدئولوژی است. دو نمایشنامه دیگر که در دست نگارش دارم هم در مورد مسائل اجتماعی است.

 

پس بیشتر نمایشنامه‌هایتان حاصل از تجربه زیست شماست؟

بله، من آنقدری رؤیاپرداز نیستم. درواقع نویسنده آنچنانی نیستم و آنچه را که بیشتر درک و دریافت می‌کنم و دغدغه‌های شخصی‌ام را می‌نویسم درحالی‌که نویسنده‌های خوب خیال‌پردازی قوی‌ای دارند. حتی غیررئالیستی‌ترین متن من «قرار» که شاعرانه است در مورد شهیدان «غواص» است و ۲۹سال خانواده‌هایشان انتظار می‌کشند که استخوان‌های فرزندانشان را پس بگیرند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مهرداد کوروش‌نیا

سراغ کاراکترهای واقعی برای شخصیت‌پردازی هم می‌روید؟

بله، اما تنها از آنها ایده و الهام می‌گیرم نه اینکه تقلیدشان کنم. نمایشنامه «قرار» که جوایز متعددی را هم در فجر و دیگر جشنواره‌ها دریافت کرده که بسیار فرمالیستی است و پیشنهاد نمایشنامه‌نویسی دارد، درواقع جریان سیال ذهن است و یک نوع رونویسی از سوره یوسف است. روایت‌شناسی سوره یوسف جامپ‌ها و پرش‌هایی دارد که شما را به عقب می‌برد، جلو می‌آورد، ۴۰ سال را در ۵۰، ۶۰ آیه فشرده کرده و سکانسی که یوسف را از چاه درمی‌آورند تنها چهار کلمه است، صنایع ادبی ایجاز، پیش‌آیند و... در این سوره هست. سؤال برای خیلی‌ها این بود که من تحت تأثیر بیضایی یا برشت یا چه کسی «قرار» را نوشته‌ام و متوجه شدم بزرگان نمایشنامه‌نویسی هم چون به متون کهن بسیار رجوع می‌کردند تحت تأثیر آنها هستند. دانای کل در این سوره، مانند تکنیک رو به تماشاگر برشت، حواس تماشاگر را پرت می‌کند و ما را دچار تغییر موقعیت و زمان می‌کند.

 

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 24
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش