سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۳۹ - ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۲۰۴۷۸۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

آيدا پناهنده: سينمای مستقل ايران نفس كم خواهد آورد

آيدا پناهنده,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

«اسرافيل» به كارگرداني آيدا پناهنده اين روزها روي پرده است؛ پناهنده در دومين ساخته خود نشان داد كه علاقه‌اش به روايت ذهن و جان و درونِ زنان و مردان است. آن وجه بيان‌نشده و اغلب منكوب شده و واپس زده جانِ انسان‌ها و به‌خصوص زن‌ها؛ آن‌هم در سرزميني همچون ايران. البته اين كارگردان جوان پيش‌تر با «ناهيد» اين مسير را تجربه كرده بود؛ فيلمي كه با اقبال جهاني روبه‌رو شد و در بخش نوعي نگاه شصت و هشتمين جشنواره كن به نمايش درآمد و برنده جايزه آينده نويدبخش شد.

 

فيلم «اسرافيل» اگرچه از پيچيدگي اجرايي خاصي برخوردار نيست ولي كارگردان به‌خوبي از پس روايت درون آدم‌ها برمي‌آيد. فيلم اسرافيل همچون فيلم «ناهيد» پر است از تصاوير ناب كه به زيبايي روايي فيلم كمك زيادي مي‌كند.

 

خانم پناهنده بحث را ازاينجا آغاز كنيم چند سال اخير پرداختن به موضوعات و مشكلات مربوط به زنان در فيلم‌ها كمي پررنگ‌تر شده. موافقيد؟

راستش آنقدرها با اين فرض كه در سال‌هاي اخير مسائل زنان در فيلم‌ها پررنگ‌تر شده، موافق نيستم. دستكم نه به لحاظ كيفي!

 

منظور من هم كميت فيلم‌ها بود.

 

بله. شايد تعداد فيلم‌هاي زن محور رو به رشد باشد اما به نظرم به لحاظ عمق و تشخص هنوز فاصله زيادي با سال‌هاي اوج سينماي ايران در پرداختن به «زنان» داريم؛ به سال‌هاي «نرگس»، «روسري آبي»، «ليلا»، «سارا» و... چند نمونه مي‌توانيد از فيلم‌هاي سال‌هاي اخير نام ببريد كه بطورجدي و عمقي به زنان پرداخته باشد؟! ما درباره «سينما» و «هنر» حرف مي‌زنيم نه «گزارش خبري»! نكته بعدي اينكه برخي از فيلم‌هاي سال‌هاي اخير كه قرار بود درباره زن‌ها و بازگويي مسائل آنها باشد، عملا به ضد خودشان تبديل شدند. يعني فيلم‌هايي شده‌اند كاملا ضد زن و نمي‌دانم چطور سازندگان محترم اين آثار متوجه اين مساله نشده‌اند.

 

با اين تفسير؛ درباره فيلم «اسرافيل» چه نظري بايد داشته باشيم؟

نظر خاصي ندارم.

 

انگار به روايت درونيات زنان علاقه‌مند هستيد چون اين مساله در دو فيلمي كه در سينما ساختيد، مشهود است.

 

صادقانه بگويم كه من فعال اجتماعي و فعال حوزه زنان و آسيب‌هاي اجتماعي نيستم، هرچند به اين مسائل علاقه‌مندم و اغلب اين مسائل به‌نوعي در آثارم بازتاب داشته‌اند. اما فراتر از اينها، علاقه من به ذهن و جان و درونِ زنان و مردان است. يعني آن ساحت نامكشوف و بيان‌نشده و اغلب منكوب شده و واپس زده جانِ انسان‌ها و به‌خصوص زن‌ها كه درجايي مثل سرزمين ما، از همان كودكي ياد مي‌گيرند خودشان و غرايزشان را سركوب كنند. براي من، اين بخش از شخصيت آدم‌ها، جذاب‌تر و وسوسه‌برانگيز‌تر از ساير بخش‌هاست.

 

اگر اشتباه نكنم پرداختن به موضوعات مربوط به زنان در كارهاي كوتاه يا مستند شما هم وجود داشته مانند فيلم «خانه قمر خانم» و چند فيلم ديگر.

 

بله در فيلم‌هاي كوتاه و مستندم فيلم‌هاي زن‌محور زياد داشته‌ام اما فراموش نكنيد كه يكي از مستندهاي بلندم «برزخ» به طور كامل درباره طلبه‌هاي اهل سنت چابهار و دانشجوهاي آن منطقه بوده و سه فيلم بلند تلويزيوني‌ام قصه‌هايي درباره مردان داشته‌اند.

 

در فيلم «اسرافيل» به نسبت، با بازيگران چهره‌تري از فيلم «ناهيد» مواجه هستيم.

 

يعني «ساره بيات» و «نويد محمد زاده» چهره نبودند و نيستند؟!!!

به‌هيچ‌عنوان چنين نظري نداشتم، توجه كنيد در سوالم اشاره كردم به نسبت... تركيب بازيگران فيلم«اسرافيل» نشان‌دهنده اين موضوع است و هديه تهراني از ديرباز همواره به عنوان سوپراستار موردتوجه بيشتري بوده و اين نكته قابل‌انكار نيست.

 

اين نظر شماست.

 

شما در مصاحبه اخيرتان گفتيد بعضي خانم‌هايي كه در شهرستان زندگي مي‌كنند شهامت ابراز عشق را ندارند كه البته اين مساله به ويژگي‌هاي بومي هر شهر برمي‌گردد. اگرچه اين نكته بينابين است و حكم قطعي نمي‌توانيم در موردش صادر كنيم.

 

البته نمي‌دانم درباره كدام مصاحبه حرف مي‌زنيد. بله. در همين جمله‌اي كه احتمالا نقل به مضمون از قول من ذكر كرده‌ايد گفتيد «بعضي» و اين يعني نسبي‌گرايي! من بيش از آنكه درباره ابراز عشق حرف بزنم، درباره «ابراز وجود» حرف زده‌ام. به اين معني كه اغلب زنان ما، به‌خصوص در شهرهاي كوچك (درباره نسل جوان‌تر مي‌شود بااحتياط بيشتري حرف زد) قدرت و اعتمادبه‌نفس «ابراز» خودشان را كمتر از مردان دارند.

 

نسل جوان ما نه‌تنها از جسارت بيشتري برخوردارند بلكه تا حدودي جسارت‌شان سمت‌وسوي گستاخي به خود مي‌گيرد و در فيلم اسرافيل اين نشانه‌ها به‌خوبي مشهود است و نكته ديگر اينكه من فكر مي‌كنم عدم جسارت يك زن در ابراز عشقش به سنتي بودن يا مدرن بودن بستگي ندارد. وقتي داستان‌هايي از گذشتگان مي‌خوانيم به اين مساله بيشتر واقف مي‌شويم كه عشق درگذشته حتي اصالت بيشتري داشت و اتفاقا خانم‌ها قدرت بيان آن را چه درگذشته و حال داشتند. شايد شرم و حيا واژه بهتري باشد.

 

اينكه فكر مي‌كنيد عشق درگذشته تاريخي ما «اصالت» بيشتري داشته تا زمان حال، شايد به نگاه سنت‌گراي شما برمي‌گردد. «اصالت عشق» و «اصالت احساسات آدمي» تابع زمان و مكان نيست.

 

ازاين‌جهت مي‌گويم كه در زمانه‌اي كه الان زندگي مي‌كنيم پايبندي و احترام به عشق به‌مراتب كمتر شده؛ به عبارتي تعاريف عوض‌شده، تعبير عادت كردن آدم‌ها به هم؛ معناي عشق نيست.

 

ببينيد! انسان به‌حكم انسان بودنش، اصالت دارد و آنچه تغيير مي‌كند نوع ابراز و چگونگي آن است. و بعد اينكه از كجاي تاريخ ما حرف مي‌زنيد كه زنان قدرت ابراز احساسات خودشان را داشته‌اند؟ به‌جز دو سه نام از شاعران زني كه بخش زيادي از زندگي آنها آميخته به افسانه است احتمالا، به كدام داستان‌ها ارجاع مي‌دهيد؟! به افسانه‌ها و شعرها؟! يا به زندگي واقعي زناني كه هزاران هزار سال در فلات ايران زيسته‌اند و هيچ نامي از آنها در ادبيات مكتوب ايران نيست، همانطور كه نام مردان واقعي كوچه و بازار هم نيست البته! آيا مادربزرگ شما در جواني قدرت ابراز وجود و انتخاب همسر داشته يا شما در جواني‌تان يا دخترتان در امروز؟!

 

اين نظر شماست و بسيار قابل‌احترام و من با اين صحبت شما موافقم اما خانم پناهنده در فيلم «اسرافيل» هم ماهي و هم بهروز از عشق به يكديگر مطلع هستند آنها درنتيجه فشار عوامل بيروني نمي‌توانند باهم ازدواج كنند.

 

به‌هرحال اينها چيزهايي نيست كه بتوانيد با نگاه گذشته‌گرا و نوستالژيك حل‌وفصلش كنيد. داريم به طور آماري و دقيق درباره آدم‌ها حرف مي‌زنيم و آنچه درباره شرم و حيا گفتيد، به نظرم بيش از هر چيزي وانمود كردن زنان به چيزي بود كه نبودند اما ناچار بودند وانمود كنند كه هستند تا بتوانند در جامعه بسته آن روزگار، پذيرفته شوند.

 

به اين نكته اشاره‌كنيم كه دو شخصيت اصلي فيلم شما يعني ماهي و سارا دو كاراكتر متفاوت هستند يكي درون‌گرا و ديگري برون‌گرا... دو زن نماينده از دو شهر... اين همان تقابل بين سنت و مدرنيته است.

 

«ماهي» زن ميانسالي است كه در شهري كوچك به دنيا آمده و بزرگ‌شده؛ نوجواني پرآشوب و پرسروصدايي با جواني به نام «بهروز» داشته كه منجر به يك خودكشي نافرجام و فرار بهروز و ازدواج اجباري خودش شده است. پس ماهي در جواني اين شهامت را داشته كه بخواهد به ميل خود زندگي كند اما زورش به جامعه نرسيده و به‌ناچار تسليم ‌شده.

 

خودتان هم اشاره كرديد كه ماهي اين شهامت را داشته...

 

به هر جهت «سارا» سال‌ها جوان‌تر از ماهي است. او حالا جايي ايستاده كه سال‌ها قبل «ماهي» ايستاده بوده؛ سارا هم ناآرام است و دلش مي‌خواهد آن‌طور كه دوست دارد زندگي كند. سارا باشهامت و محكم است اما معلوم نيست آينده‌اش بعد از ازدواج با بهروز چه باشد! آيا بي‌قراري‌اش ادامه خواهد داشت يا بازهم قدرت ريسك و تصميم براي آينده‌اش را خواهد داشت؟! مي‌خواهم بگويم كه آدم‌هاي اين روزگار، با اين دوگانه سنت و مدرنيته زندگي مي‌كنند. هيچ‌كس به‌تمامي سنتي يا به‌تمامي مدرن نيست.

 

نكته‌اي كه به نظر مي‌رسد كمي مورد غفلت قرارگرفته شده اينكه زنان خطه شمال بسيار سختكوش در زندگي شخصي خود هستند (خصوصا كشاورزي) چنين چيزي در فيلم «اسرافيل» كمتر ديده مي‌شود. از اين ‌جهت گفتم كه فيلم شما طبقه مرفه را نشان نمي‌دهد.

 

به جهت اينكه داريم درباره آدم‌هاي واقعي حرف مي‌زنيم نمي‌شود چنين حكم كلي‌اي داد كه زنان شمال ايران همگي داراي خصلت‌هاي واحد و مشابه هستند. آدم با آدم فرق مي‌كند. نكته ديگر اينكه قصه «ماهي» در شهري كوچك در سوادكوه اتفاق مي‌افتد و مردم اين منطقه اغلب سنتي و مذهبي هستند و اين منطقه تفاوت‌هاي جدي‌اي با گيلان دارد. مردمان شمال ايران خرده‌فرهنگ‌هاي متفاوت و گاها متضادي باهم دارند. لطفا متوجه اين تفاوت‌ها باشيد. مساله بعد اينكه چرا فكر مي‌كنيد خانواده «ماهي» مرفه نيستند؟ خانواده ماهي در خانه‌اي زيبا و بزرگ زندگي مي‌كنند.

 

مرفه بودن خانواده ماهي حداقل براي من محرز نيست؛ ضمن اينكه يكي از ويژگي خانم‌هاي شمالي شاغل محلي؛ تقريبا يكسان است؛ خانم‌هاي شاغل آنها همه چادر به كمر مي‌بندند و در بازار ماهي و ميوه يا شاليزارها (فصل مربوطه) مشغول فعاليت هستند.

 

«ماهي» معاون يك مدرسه است و طبعا پايه حقوق يك معاون را مي‌گيرد. «مرفه نبودن» با متعلق بودن به «طبقه متوسط مياني» آن‌هم در يك شهر بسيار كوچك، خيلي فرق مي‌كند و ديگر اينكه «ماهي» و خانواده‌اش كشاورز نيستند. «ماهي» در مدرسه زني قدرتمند و جدي است و بچه‌ها از او حساب مي‌برند. تنها مساله اين است كه ماهي در طول قصه فيلم، سوگوار است و طبيعي است زني كه پسرش را ازدست‌داده باشد، به لحاظ روحي در وضعيتي آسيب‌پذير قرار دارد.

 

خانم پناهنده صراحتا خدمت شما عرض كنم كه با توجه به اينكه من اصالتا شمالي هستم تصوير زن شمالي را در فيلم شما نمي‌بينم. همين. بايد براي من حداقل قابل‌لمس باشد. اينكه «ماهي» مدام كوچه‌هاي شهر را بالا، پايين مي‌كند براي من هيچ مفهومي ندارد.

 

اين نظر شماست.

 

دوربين وقتي به همراه سارا وارد كلانشهر تهران مي‌شود انگار داستان ماهي هم به پايان مي‌رسد. درحالي كه از ابتدا اين‌طور به نظر مي‌رسيد كه داستان تنها در فضاي شمال روايت مي‌شود يا حداقل دراين‌بين ما تصويري از شمال مي‌بينيم به تعبيري از جايي فيلم دوپاره مي‌شود.

 

خب اين فيلم قرار نبود شبيه درام‌هاي كلاسيك خطي باشد. قرار بود تجربه‌اي نو در ساختار باشد و براي مخاطب هم تجربه‌اي نو همراه داشته باشد كه قصه‌اي متفاوت ببيند و فكر نكند قرار است تمام فيلم‌هاي ايراني تا آخر دنيا، قصه‌هاي خطي سه‌پرده‌اي داشته باشند. استراتژي نويسندگان «اسرافيل» بر نه دوپاره بودن كه سه پاره بودن فيلم بود.

 

خارج شدن دوربين از لوكيشن محدود كه تعبير فيلم‌هاي آپارتماني دارد يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي فيلم شماست. علاقه‌منديد كه تصاوير متفاوتي در فيلم ارايه دهيد كه زيبايي بصري فيلم را هم دوچندان كند؟يا ساخت فيلم‌هاي سخت؟

هيچ‌كدام واقعا! نه مي‌خواهم فيلم «زيبا» بسازم به تعبير شما و نه مي‌خواهم فيلم‌هاي «سخت» بسازم. هر فيلمنامه‌اي در هنگام نگارش، جهان خودش را مي‌سازد. هر نمايش نياز به بستر مناسب براي شكل‌گيري دارد. ممكن است فيلم بعدي‌ام به‌كل در فضاي تهران و يك آپارتمان بگذرد. فيلمنامه است كه براي فيلمساز تعيين تكليف مي‌كند.

 

بازي‌ها در فيلم محصول چقدر تمرين است خصوصا رسيدن به لهجه شمالي...؟

«پژمان بازغي» باوجوداينكه گيلاني است شناخت بسيار خوبي از منطقه مازندران داشت و به ته‌لهجه‌ مردم آن منطقه تسلط داشت. «هديه تهراني»، «علي عمراني» و «سهيلا رضوي» هر سه ريشه‌ مازندراني و گرگاني داشتند و براي همين كار به‌راحتي پيش رفت و نياز به كمي روخواني و تمرين سر صحنه داشتيم.

 

به نظر مي‌رسد فيلم «اسرافيل» در زمان نامناسب به نمايش درآمد و انگار به زودي هم اكرانش به پايان مي‌رسد.

 

هر دو فيلم من «ناهيد» و «اسرافيل» قرباني شرايط بد اكران شدند. «ناهيد» فقط به‌صورت تك‌سانس و با سالن‌هاي محدود اكران شد؛ فيلمي كه در بيش از سي كشور جهان اكران سراسري داشت و ازلحاظ فروش موفقيتي تجاري به‌حساب مي‌آمد. اميدوار بودم كه در مورد «اسرافيل» اوضاع به گونه‌ ديگري پيش برود اما بازهم بدترين زمان اكران (اسفندماه) به ما داده شد و فيلم من باوجود رشد صدوبيست درصدي آمار تماشاگران، قرار است از ٢٣ اسفند (يعني كمتر از يك ماه از آغاز اكران) از پرده سينماها پايين كشيده شود.

 

قبلا به ما اين‌طور گفته‌شده بود كه اگر فيلم در اين زمان اكران شود و كف فروش را حفظ كند، مي‌توانيم فيلم را در نوروز هم‌ روي پرده داشته باشيم اما شب خوابيديم و صبح بلند شديم و ديديم تصميم‌هايي كاملا مغاير با آنچه قبلا گفته بودند، گرفته‌شده.

 

«اسرافيل» فيلمي است كه نياز به زمان داشت تا مخاطب هدفش را پيدا كند اما فيلم من حتي شانس اين را نداشت كه ٣٠ روز روي پرده بماند. فقط مي‌توانم بگويم كه متاسفم و براي آينده‌ سينماي ايران در سال‌هاي آينده به طور جدي نگرانم. سينماي مستقل و جدي ايران، نفس كم خواهد آورد. اين را مطمئنم چون ديگر فضايي براي نفس كشيدن ما نمانده است.

 

اما نكته مهم ديگر اينكه، اين اواخر منافع اكران فيلم شما به سود خانم‌هاي زنداني تمام مي‌شود؛ ايده چنين تصميمي آن ‌هم با توجه به اينكه روزهاي نوروز را پيش رو داريم چگونه شكل گرفت؟

ايده آزاد كردن زنان زنداني، فكر خانم مهاجر تهيه‌كننده فيلم بود. خانم مهاجر مدتي قبل از آغاز اكران به اين ايده فكر كرده بود و روي مقدمات و مسائل قانوني‌اش كار مي‌كرد. براي من خيلي عجيب بود كه مستانه مهاجر چطور اين‌همه قدرت و شهامت را يكجا در خود جمع كرده و باوجوداينكه هرروز از صبح زود تا ديروقت شب، درگير اكران فيلم است و وقت نفس كشيدن ندارد، بازمي‌خواهد خودش را درگير مسووليتي جديد كند. اما خانم مهاجر به كار خيري كه پيش‌گرفته ايمان دارد و فكر مي‌كند نفس اين زن‌ها حق است و ما جداي از فيلمسازي، وظايف ديگري هم داريم. مستانه مهاجر را به خاطر اين‌همه عشق به ملتش، ستايش مي‌كنم.

 

شايد تعداد فيلم‌هاي زن محور رو به رشد باشد اما به نظرم به لحاظ عمق و تشخص هنوز فاصله زيادي با سال‌هاي اوج سينماي ايران در پرداختن به «زنان» داريم.

 

انسان به‌حكم انسان بودنش، اصالت دارد و آنچه تغيير مي‌كند نوع ابراز و چگونگي آن است.

 

آيا مادربزرگ شما در جواني قدرت ابراز وجود و انتخاب همسر داشته يا شما در جواني‌تان يا دخترتان در امروز؟!

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 19
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش