بازیکن شماره اول جدید ترین ساخته استیون اسپیلبرگ و منظم ترین قطعه سینمایی او است . این فیلم که به باور من شاخصترین اثر اسپیلبرگ است توانایی برقراری ارتباط با مخاطبان در سنین مختلف را دارد و به راحتی می تواند اندیشه خود را در رابطه با همسان سازی دنیای مجازی و واقعی بیان کند . این اثر سینمایی را می توان به چهار بعد تقسیم و تفسیر کرد . اولین جنبه دراماتیک پیشگویی به سبک بازیهای رایانهای است که توانسته بخش عظیمی از قصه را در بر گیرد.
صفر و یک
در اینکه تکنولوژی به طرز مهار نشدنی خود را به زندگی امروزی ما انسان ها تحمیل می کند هیچ شکی نیست و شاید همین اطمینان باعث شده اسپیلبرگ برای ساخت جدیدترین اثرش سراغ چنین موضوعی برود . همانطور که در گذشته با کارگردانی انیمیشن «تن تن» نشان داد که همواره در هر زمینه ای استادانه یک قصه را هدایت می کند و جنم داستان پردازی بالایی دارد . این قاعده در مورد این اثر نیز صدق میکند . ما در این فیلم شخصیت اصلی وید واتس را می بینیم که خانواده خود را از دست داده و اکنون نزد یک سرپرست زندگی می کند.
وی که از دنیای پیچیده و مدرنآمریکایی خسته به نظر می رسد با بازی گروهی او اِی سیس خود را سرگرم کرده و تنها کسی است که حاضر به همراهی گروه های دیگر در این بازی نشده و تنها سعی در به مقصد رسیدن دارد. نکته قابل تامل این است که تقریبا همه اهالی آن محله درگیر این بازی هستند که بعد ها در داستان یکایک بازی کنندگان به شکل حقیقی با یکدیگر روبه رو میشوند ... . این خلاصه گوشه ای از پردازش گیمینگ مآبانه اسپیلبرگ برای یک روایت سینمایی است اما تعلیق دراماتیک از وقتی به وجود می آید که برنده بازی صاحب امتیاز بازی نیز خواهد شد و میتواند در دنیای واقعی تا آخر عمر زندگی مرفهی داشته باشد. درهمین چند جمله میزان اهمیت وجود بخش رایانهای این اثر مشخص میشود و باید اعتراف کرد که کارگردان از پس هدایت این بخش به خوبی بر آمده است اما مشکل ایجاد شده در متن آن ارتباطی است که هالیدی سازنده این بازی با گذشته خود و انگیزه برای در دسترس عموم قرار دادن آن ، با مخاطب برقرار می کند.
انگیزه فرا روانی
همانطور که میدانیم اسپیلبرگ رقیب جدی کریستوفر نولان در قهرمانسازی هالیوودی است و اینجا نیز این رقابت به چشم می خورد برای همین این بار نام ضد قهرمان خود را نولان گذاشته است که این رقابت سینمایی بیش از پیش جدی شود. از سوی دیگر دستیار نولان غول بی شاخ و دمی است که رفتارها و خلقیاتش بی شباهت به ترامپ (ريیس جمهور وقت آمریکا) نیست و این شیطنت سینمایی میتواند ضمیر ناخودآگاه مخاطب را قلقلک دهد.
پس با همه این المان ها تا پایان فیلم معلوم نمی شود که چرا هالیدی سازنده این بازی مجازی به استنلی کوبریک فیلم درخشش علاقه خاصی دارد و سعی می کند مرحله حساسی از بازی خود را در روایتی از این فیلم بگنجاند . چرا که عناصر ابتدایی داستانی فیلم هیچ ربطی به ابژه های اقتباس شده دراماتیک در متن انیمیشنی آن ندارند و به همین ترتیب اندوه چرایی این قضیه در قصه رشد میيابد و برای مخاطب مانند یک علامت سوال باقی خواهد ماند . به راستی ممکن است یک قصه پست مدرن توانایی بیان تنهایی پسر بچه ای نابغه را داشته باشد که روزی گوشه اتاق خود به فکر اختراع یک بازی گروهی برای برقراری ارتباط واقعی با افراد از طریق دنیای مجازی افتاده است ؟ برای پاسخ این سوال باید جنبه سوم از این اثر را مورد بررسی قرار دهیم .
دریچهای به سوی تباهی
جنبه سوم این اثر که اسپیلبرگ فیلسوف را برای ما نمایان کرده است ورود به عرصه احساسی ماجرای ارتباطات است . یعنی وید واتس شخصیت قهرمان قصه با آرتمیس در بازی آشنا می شوند و به کمک یکدیگر است که در آخر به جایزه اصلی که تخم مرغ طلایی است دست مییابند و اولین نکته در چرایی انتخاب تخم مرغ به عنوان جایزه اصلی خلاصه خواهد شد . شاید فرضیهای که هاوکینگ فیزیکدان بزرگ به عنوان قانون تصادف برای به وجود آمدن هستی بیان می کند در این اثر رد شود و به این پرسش که اول تخم مرغ بوده یا مرغ این گونه پاسخ داده شده است : اول تخم مرغ بوده . نقص این پاسخ این است که چرایی جواب را به صورت مجازی برای بیننده اثبات می کند یعنی می گوید ما توسط یک فرد از پیش تعیین شده به نام کیرا (اشاره به عکس اقتباس شده از فیلم درخشش) احساساتمان قلیان می کند و روزی همه چیز را در عشق خلاصه می کنیم و دیگر به تخم مرغ و جایزه بازیکن شماره اول اهیمتی نمیدهیم.
پس همواره اسپیلبرگ فلسفه پوچی و نیست انگار خود را با استفاده از امیدبخشی های دراماتیک در پلان های پایانی یک فیلم به شکل ماهرانه ای بیان می کند که باعث استیصال مخاطب خواهد شد و نه معنای پرسش مرغ و تخم مرغ مشخص می شود و نه فلسفه چرایی و چگونگی به وجودآمدن هستی که همواره همه هنرها را درگیر خود کرده است . جنبه چهارم جنبه منفی رشد تکنولوژی و زندگی لانه زنبوری انسانها در سالهای آینده است که در این فیلم سال ۲۰۳۶ در نظر گرفته می شود.
جایی که آدم ها در کانکس های روی هم سوار شده زندگی می کنند، پدر و مادر خود را نمی شناسند و همه هم و غمشان ارتباط واقعی در فضاهای مجازی توسط ابزارهايي است که حس رئالیستی را به آنها القا میکنند و این موضوع را می توان به عنوان هشداری در این رابطه در نظر گرفت. جنبه هیجانی بازی های رایانه ای پیش از فعالیت در واقعیت است و طبق عادت ما انسان ها هرگز از ظاهر خود در فضای واقعی احساس رضایت نمی کنیم و این فضای مجازی است که به ما اجازه انتخاب یک ظاهر به سلیقه خودمان به عنوان آواتار را می دهد . خوب همه این ها باعث میشود یک فرد سرخورده از هر نظر در واقعیت ، روی به زندگی در دنیای مجازی آورد که همه با نقابی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و برای برنده شدن می جنگند.
با همه این تفاسیر «بازیکن شماره اول آماده»انگیزشیترین ساخته و منظومترین اثر اسپیلبرگ است چرا که حال دیگر او با توجه به تجربه ای که از نجات سرباز رایان ، فهرست شیندلرز، مونیخ و ... به دست آورده متوجه آن شده است که فیلم رئالیستی تنها بر خواص جوامع تاثیر خود خواسته شده را می گذارد و تنها با آثار تلفیقی اینچنینی است که می توان عقیده خود را بر هر سن و جنسی باوراند .
- 17
- 6