سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۵۵ - ۲۱ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۵۴۲۱
موسیقی

با میلاد عمرانلو:

هرگز با ترس کاری را شروع نمی‌کنم

 اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,میلاد عمرانلو

گروه آوازی تهران از زمستان ٨٤ فعالیت خود را به سرپرستی میلاد عمرانلو در سبک آکاپلا آغاز کرد. سروصدای این گروه بعد از انتشار اولین آلبوم «وکاپلا» در بین مخاطبان به اوج خود رسید؛ گروهی که بدون هیچ‌ سازی و فقط با استفاده از تارهای صوتی‌شان قطعات بسیار زیبا و سخت موسیقی را خلق کرده بودند. میلاد عمرانلو، سرپرست این گروه، از کودکی با موسیقی عجین بوده و لحظه‌به‌لحظه برای پیشرفت و یادگیری هرچه بیشتر موسیقی به‌ویژه رهبری کر تلاش کرده است. او فارغ‌التحصیل رشته موسیقی با تخصص ساز سنتور از دانشگاه سوره در مقطع کارشناسی و رشته آهنگ‌سازی از دانشگاه هنر در مقطع کارشناسی ارشد است  و میزان تسلطش در رهبری کر را در نزد استادانی مانند آندره دوکوآدروس ارتقا داده است. این گروه به‌زودی کنسرت دیگری را برگزار خواهند کرد که با توجه به متفاوت‌بودن این اجرا و سورپرایزی که وعده آن را داده‌اند، استقبالی خوب از این کنسرت را می‌توان پیش‌بینی کرد.

 

  کارتان را در حوزه موسیقی چطور آغاز کردید؟

پدر من ارتشی بودند و به‌واسطه شغل ایشان ما در شهرهای زیادی زندگی کردیم. یکی از این شهرها کرمانشاه بود که به نظر من واقعا یکی از مهدهای هنر در ایران هست. پدر من در کرمانشاه معاون فرمانده لشکر بودند و با اشخاص زیادی ازجمله هنرمندانی در صداوسیمای کرمانشاه رابطه خیلی خوبی داشتند و معمولا هفته‌ای یک شب به منزل ما می‌آمدند. اشخاصی مانند مرحوم استاد خلیل چاله‌چاله،  نوازنده تار و استاد محمدرضا دارابی در زمینه آواز و هنرمندانی دیگر ازجمله کسانی بودند که در این جمع‌ها حضور داشتند. من آن زمان هشت، ٩ سال داشتم و علاقه من به موسیقی از همین جمع‌ها شروع شد.

 

پدرم علاقه داشتند که من به سراغ یادگیری سازهای ایرانی بروم و سنتور را برای من انتخاب کرد که خود من هم خیلی دوست داشتم و البته قبلا از طریق همین محافل با تنبک آشنا شده بودم و یادم هست که با دبه شروع کرده بودم به یادگیری تنبک که همین باعث شد  برای من یک تنبک خیلی کوچک بخرند که هنوز هم نگهش داشته‌ام. بعد از اینکه سنتور را برایم خریدند من بدون اینکه هیچ معلمی داشته باشم هر دو تا ساز را برای خودم می‌زدم و از همان موقع به خواندن هم مشغول بودم. تا اینکه حدود ١٣سالگی من به تهران برگشتیم. در تهران من مدت کوتاهی را نزد آقایی به نام همایی تنبک و نت‌خوانی را آموزش دیدم و از آن برای یادگیری سنتور به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و با متد استاد پایور آشنا شدم و مدام تمرین می‌کردم.

 

بعد از  اتمام تحصیلات دبیرستانی رشته موسیقی را انتخاب کردم و وارد دانشگاه سوره شدم و شروع کردم به فراگیری موسیقی به صورت علمی و آکادمیک و با ساز سنتور فارغ‌التحصیل شدم و خب دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم. شنیده بودم دانشگاه هنر در مقطع کارشناسی ارشد در رشته آهنگ‌سازی سالی شش نفر را پذیرش می‌کند. تصمیم گرفتم امتحان بدهم و رتبه‌ام شد ٩ که خب با شش خیلی فاصله نداشت بعد از مرحله اول سعی کردم پیانو را به صورت حرفه‌ای یاد بگیرم و بعد از امتحان در مرحله دوم و سوم وارد دانشگاه هنر مقطع کارشناسی ارشد در رشته آهنگ‌سازی شدم و برای من آنجا اتفاقات خیلی بزرگی افتاد و با استادان فوق‌العاده‌ای چه ایرانی چه خارجی آشنا شدم ولی می‌توانم بگویم که بیشترین تأثیر را من از طالب خان‌شهیدی، استاد تاجیک، گرفتم. در طول دوره تحصیلم در دانشگاه هنر، در دانشگاه سوره و دانشگاه علمی- کاربردی هم تدریس می‌کردم و بعد از فارغ‌التحصیلی در خود دانشگاه هنر مشغول به تدریس شدم.

 

اما ارکستر سمفونیک تهران جایی که ١٦ سال از عمرم را در آنجا گذراندم برایم یک نقطه شروع اصلی بود. آنجا با رهبران بسیار حرفه‌ای مانند استاد علی رهبری کار کردیم.

 

  پیش از «وکاپلا» سابقه کار  کر داشتید؟

من سال‌ها در گروه کُر خوانده بودم و دوستان زیادی داشتم. یکی از همین دوستان یک‌بار به من گفت که تو تا‌به‌حال این سبک ‌را شنیده‌ای؟ و من گفتم نه و ایشان گروه سوئینگل سینگرز را به من معرفی کرد و من دیدم خیلی از آثار کلاسیک را هشت نفر خواننده بدون ساز اجرا می‌کنند و این چقدر جذاب است و دیدم که ما نمونه‌ای در ایران نداریم. این شد که با چند نفر از دوستان سعی کردیم  مشابه این کار را انجام دهیم ولی خب چون همه در یک سطح بودیم نیاز به یک رهبر داشتیم و بنابراین نشد. تا سال ٨٤ که من فارغ‌التحصیل شدم به پیشنهاد یک‌سری از دوستان هنرمند تصمیم گرفتم که خودم یک گروه کر درست کنم  و من در این مدت خیلی روی این سبک مطالعه کردم. یواش‌یواش با آثار ساده‌تر شروع کردیم و در همان سال ٨٤ یک اجرا هم در تالار اندیشه داشتیم ولی باز من راضی نبودم و مجبور شدم چند تا از خواننده‌های گروه را عوض کنم. تا سال ٨٥ که من برای رهبری گروه کر فرهنگ‌سرای بهمن دعوت شدم و شروع کردم با این بچه‌ها کارکردن و از اعضای همین گروه در جشنواره فجر سال ٨٥ یک اجرای کر برگزار کردیم و بعد از این جشنواره دیدم که وقتش است تا کاری که می‌خواهم را شروع کنم و خب از شاگردهایم در دانشگاه می‌خواستم بیایند و تست بدهند تا آذر ٨٥ این شیوه جدید را آغاز کردیم و واقعا کار مشکلی بود. بالاخره رسیدیم به جایی که من توانستم اسم گروه را ثبت کنم به اسم «گروه آوازی تهران» و شروع کردیم به کارکردن تا در مرداد سال ٨٦ کنسرتی را در تالار رودکی برگزار کردیم.

 

  شروع راحتی بود؟

 مشکل ما این بود که چطور به مخاطب تفهیم کنیم که می‌خواهیم چه‌کار کنیم، چون تا قبل از آن شیوه این‌چنینی نداشتیم و با مشورت به این نتیجه رسیدیم که روی پوستر اسم آثاری که می‌خواهیم اجرا کنیم را بنویسیم و به‌هرحال ما آن کنسرت را با موفقیت اجرا کردیم. در جشنواره فجر همان سال یک کنسرت مستقل برگزار کردیم و در بخش رقابتی نبودیم تا چند ماه بعد فراخوانی زدند برای جشنواره فجر، بخش رقابتی و آواز جمعی ما تصمیم گرفتیم شرکت کنیم و شروع کردیم به آماده‌کردن یک‌سری قطعات جدید و در سال ٨٧ در جشنواره فجر در بخش آواز جمعی شرکت کردیم و مقام اول را به دست آوردیم و می‌توانم بگویم  سکوی پرتاب ما همین جشنواره فجر سال ٨٧  بود و ما بازخوردهای بسیار خوبی گرفتیم. بعد از جشنواره از طرف معاونت هنری به ما اعلام شد  برای سال آینده یک فستیوال معتبر را پیدا کنید که ما شما را اعزام کنیم. در کره‌جنوبی هر سال فستیوال مسابقات آسیایی برگزار می‌شود که بسیار فستیوال بزرگی هم است. ما در دو شاخه گروه کر مجلسی و موسیقی فولک شرکت کردیم که در بخش مجلسی مدال طلا گرفتیم و در بخش فولک مدال نقره دریافت کردیم و ما از اولین حضور خارجی‌مان صاحب دو مدال طلا و نقره شدیم. و بعد از بازگشت به ایران دوستان وزارت ارشاد واقعا برای ما سنگ‌تمام گذاشتند.

 

  استقبال از موسیقی شما در ایران یا خارج از ایران چطور بود؟

در خارج از ایران بیشتر تعجب می‌کنند چون نسبت به ایران به‌شدت تبلیغات منفی شده و آنها باور نمی‌کنند که ما ایرانی هستیم و می‌توانیم این سبک را اجرا کنیم و واقعا بیشتر از کسب مقام برای من این مهم بود که به خارج از ایران بگوییم کسانی در ایران هستند که با رسانه‌های آنها هیچ شباهتی ندارند. در همان سال ما به دو فستیوال در کشور‌های اسپانیا و ایتالیا رفتیم و دو مدال طلا هم در این دو کشور کسب کردیم. اتفاق خیلی‌خیلی خوبی که برای من افتاد این بود که در حد فاصل این دو فستیوال گروه سوئینگل سینگرز که الهام‌بخش من بودند در آلمان ورک‌شاپ و کنسرت داشتند و از اسپانیا مستقیم به آلمان پرواز کردیم فقط برای حضور یک‌روزه در ورک‌شاپ این گروه که واقعا بی‌نظیر بود و تأثیر‌گذار و برای خود‌ گروه هم حضور ما بسیار جالب و باورنکردنی بود. بعد از بازگشت ما با توجه به مقام‌هایی که در این چند فستیوال کسب کردیم دعوت شدیم به مسابقات جهانی گروه کر که سال ٨٩ در کشور چین برگزار می‌شد که ما با کمک وزارت ارشاد و انجمن موسیقی موفق شدیم به این مسابقات برویم که البته اصلا شرایط مناسبی نبود. خیلی از بچه‌ها مریض شده بودند و  سطح مسابقات خیلی بالا بود و ما آنجا دو مدال نقره و یک مدال برنز گرفتیم. تجربه خوبی بود و ما فهمیدیم با سطح کار دنیا فاصله داریم. یک نکته را هم بگذارید بگویم  ما نصف جایزه نقدی‌ای که از جشنواره فجر گرفتیم را برای سفری به ارمنستان هزینه کردیم تا بچه‌ها در آنجا چند دوره آواز ببینند.

 

  مردم ایران در موسیقی با ساز خیلی عجین هستند. وقتی شروع کردید فکر نکردید ممکن است که با استقبال روبه‌رو نشوید؟

نه، به نتیجه این کار  مطمئن بودم. چون خودم دید مثبتی دارم هیچ‌وقت با ترس وارد کاری نمی‌شوم.

 

  قطعاتی که برای گروه تنظیم می‌کنید آیا همیشه از آهنگ‌ساز‌های دیگر بوده یا از قطعات خودتان هم استفاده می‌کنید؟

نه، از قطعات خودم هم استفاده می‌کنم.

 

  با اینکه خیلی موفق و پرکار هستید اما خیلی چراغ خاموش دارید پیش می‌روید؟

درباره پرکاری واقعا موافقم. با احترام به بقیه گروه‌ها می‌توانم به‌قطعیت بگویم که ما یکی از پرکار‌ترین گروه‌ها هستیم و کمتر گروهی پیدا می‌شود که آن‌قدر فعالیت داخلی و خارجی داشته باشد، مخصوصا خارجی.

 

  ولی سروصدای رسانه‌ای‌تان خیلی زیاد نیست!

محبوبیت مداوم را بر معروفیت کوتاه‌مدت ترجیح می‌دهم. البته شاید نتوانستیم خیلی خودمان را به عامه مردم بشناسانیم که خب این نقطه قوتی نیست شاید ما خیلی پرسروصدا کار نکرده‌ایم.  فکر می‌کنم این سروصدایی که می‌گویید نیاز به یک روش صحیح و تخصصی دارد.

 

  استقبال از انتشار اولین آلبوم‌تان چطور بود؟

اولین آلبوم ما که شامل موسیقی محلی ایران و آثار آهنگ‌سازان ایرانی بود در سال ٩٠ به نام وکاپلا منتشر شد که ضبط آن حدود ٩ ماه طول کشید به علت هزینه‌هایی که داشت تا اینکه ناشر انتشارات نی‌داوود پیشنهاد خرید این آلبوم را دادند. ما در این آلبوم شیوه کارمان را کاملا به مردم معرفی کردیم و  استقبال خوبی هم از آن شد و برای آلبوم دوم هم به پیشنهاد ناشر تصمیم گرفتیم  موسیقی فیلم ضبط کنیم که به اسم وکاپلا ٢ سال ٩٣ رونمایی شد و در این آلبوم قطعه‌ای داشتیم از کارهای استاد علیزاده به نام دلشدگان که استاد محمدرضا شجریان اجرا کرده بودند و ما با آقای همایون شجریان مذاکره کردیم که ایشان قبول کردند  این کار را به همراه گروه برای ما بخوانند و بدانید  همایون شجریان بسیار لطف کردند و گفتند من این کار را برای شما دوستانه می‌خوانم و هزینه‌ای دریافت نکردند با اینکه ناشر هزینه‌ای اضافه‌تر به ما می‌دادند که به همایون شجریان تعلق می‌گرفت که  ایشان خواستند  این مبلغ به خود بچه‌ها داده شود.

 

بعد از رونمایی از این آلبوم ما کنسرتی را برگزار کردیم که تماما قطعات همین آلبوم بود و با استقبال فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شد. سال ٩٣ که ما از فستیوال برگشتیم استاد محمدرضا شجریان خبر موفقیت ما در این فستیوال به گوششان رسید و از طریق خانه موسیقی برای ما یک بزرگداشت گرفتند در تالار وحدت و این تنها اتفاق حمایتی بود که برای ما افتاد آن هم از طریق یک نهاد غیردولتی مثل خانه موسیقی و خیلی به ما از لحاظ روحی  انرژی خوبی داد. در سفرهایی که داشته‌ام با رهبران و استادان کر زیادی آشنا شدم.

 

یکی از این اساتید که بعدها من توانستم با ایشان در کشور هلند یک کورس بردارم آقای آندره دوکوآدروس بودند که به من گفتند  وقتی یک رهبر پیشرفت می‌کند گروه هم با او پیشرفت می‌کند و این باعث شد که من خیلی خودم را تغییر دهم و سعی کنم  بیشتر یاد بگیرم و پیشرفت کنم و از سال ٩٠ تصمیم  به تحصیل در رهبری کر گرفتم. اولین مسترکلاسم را به کشور هلند رفتم. مسترکلاس اریک اریکسون که یکی از بزرگ‌ترین مسترکلاس‌ها در حیطه رهبری کر است و به نروژ رفتم و به‌عنوان اکتیو در یک مسترکلاس شرکت کردم و یک هفته زیر نظر پروفسور آندره دوکوآدروس دوره گذراندم و دیدم  چه تفاوت‌های بزرگی  بین رهبری‌کردن کر و ارکستر است.  به‌هرحال همان‌طور که گفتم سعی کردم  در رهبری کر رشد کنم. در سال ٩١  هم دعوت شدم به کشور آمریکا و دوره‌هایی را هم در آنجا گذراندم و در چندین اجرا هم در گروهی که آقای دوکوآدروس به آمریکا آورده بودند حضور داشتم و جالب است  بدانید که این اجراها را برای زندانی‌ها و افراد بی‌سرپرست برگزار کردیم؛ اتفاقی که  خیلی دوست دارم در ایران هم بیفتد.

 

  از کنسرت روزهای آینده‌تان بگویید.

من خیلی دوست داشتم  سطح بچه‌ها در این سال‌ها رشد کند و یکی از راه‌هایی که پیش گرفتم این بود که از رهبرهای میهمان از کشورهای دیگر دعوت کنیم؛ امسال هم رهبری این کنسرت را با آنری پومپیدو به صورت مشترک انجام خواهیم داد و سعی کردیم در این کنسرت از آثاری که قبلا اجرا نکردیم اجرا کنیم؛ از موسیقی پاپ و جاز و همین‌طور چند قطعه موسیقی فرانسوی و یکی از قطعات از ساخته‌های خود من و بیشتر موسیقی‌های دهه‌های٧٠  و٨٠  میلادی. این کنسرت به علت تنوع موسیقی‌ها به نظرم می‌تواند خیلی جذاب باشد.  فکر می‌کنم  بتواند  اتفاقی تازه باشد.

 

  می‌دانم  قرار است در این کنسرت سورپرایز هم داشته باشید.

خب اگر بخواهم راجع به آن صحبت کنم که سورپرایز نیست خبر است. فقط می‌توانم بگویم  یک چیز کاملا تازه است و به نظرم یک اتفاق خیلی جالب که امیدوارم آنهایی که دوست دارند بیایند و در کنسرت آن را ببینند. معمولا ما در کنسرت‌هایمان سعی می‌کنیم  یک تفاوتی را با اجراهای قبلی‌مان ایجاد کنیم. درضمن چند موزیسین هم به‌عنوان میهمان به جز آنری پمپیدو هم در این کنسرت حضور خواهند داشت. مثل بهنام ابوالقاسم و بابک صفرنژاد و همین‌طور رونمایی از یک عضو جدید با توانایی‌های خیلی خاص.

 

 روال موسیقی‌تان را از وقتی که شروع کردید تا به الان چه تغییراتی داشته؟

خب اوایل ما خیلی مقید بودیم به اجرای آثار ارکسترال و بیشتر کارهای بی‌کلام ولی الان یک توازنی بین کارهای باکلام و بی‌کلاممان برقرار شده. در ابتدا گرایشمان خیلی بیشتر به سمت موسیقی کلاسیک و موسیقی ایرانی بود اما الان بیشتر به سمت موزیک پاپ و جاز رفته‌ایم.  درواقع طیف سبک اجرائی‌مان خیلی گسترده‌تر شده. در این کنسرت هم جز چند قطعه موسیقی پاپ، چند قطعه موسیقی فرانسوی داریم.

 

  پس باید برای بچه‌ها خیلی سخت باشد چون فرانسوی زبان آسانی نیست و قاعدتا تلفظ لغات باید برای اعضای گروه مشکل باشد.

خب من  فرانسه را تا حدودی بلد هستم و  مدام با بچه‌ها ترانه‌هایی که می‌خواهیم اجرا کنیم را شنیده و برای اجرا تمرین کرده‌ایم.

 

  شما رهبری ارکستر هم کرده‌اید، رهبری ارکستر سخت‌تر است یا رهبری کر؟

قطعا رهبری کر. چون رهبری گروهی که ساز همراهی‌اش نمی‌کند مشکلی  به نام کوک دارد، چون هیچ‌چیز کمکی‌ای وجود ندارد و تمام اصوات را بچه‌ها در ذهنشان و با شنیدن اصوات همدیگر باید پیدا کنند تا بتوانند کوک بخوانند. ولی  در ارکستر ابزار ساز هست و نوازنده می‌داند که چطور باید کوک بنوازد.

 

 

 

 

 

sharghdaily.ir
  • 17
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش