دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۲۴ - ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۶۱۸۲
موسیقی

گفتگو با «باورا سيگفيسداتير»، اجراگر ايسلندی

گاهی برای پيشرفت بايد به عقب بازگشت

باورا سيگفيسداتير,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

هنرهاي اجرايي ايران در سال‌هاي اخير به سوي يك تحول جدي پيش رفته است. اگر در گذشته با چهره‌هاي وطني مواجه بوديم كه به واسطه فعاليت‌هاي ورزشي! يا تقليد از نمونه‌هاي خارجي گام در اين عرصه اجرا ‌گذاشتند و كار را تا جايي پيش بردند كه عنوان غيرعلمي «تئاتر فيزيكال» ابداع شد، امروز با هنرجويان و اجراگراني مواجه هستيم كه براي دستاوردهاي آكادميك ارزش بيشتري قائل مي‌شوند و به درك و دريافت متفاوتي از آنچه قرار است بدون كاربرد «كلام» و با بهره‌گيري از «زبان بدن» بر صحنه جاري شود رسيده‌اند. دقيقا به همين دليل است كه اغلب دانشجويان و جريان‌هاي تئاتري مرتبط با دانشگاه به فراگيري شيوه‌هاي نوين اجرا علاقه‌ نشان مي‌دهند و شرايط رفت‌وآمد پرفورمرهاي خارجي به ايران را فراهم مي‌كنند.

 

حضور كاترينا باكازاكي، ژروم بل، باورا سيگفيسداتير و بسياري ديگر در ايران آن‌هم ظرف مدت كوتاه دوساله نشان مي‌‌دهد فقر اساسي در زمينه آموزش از يك‌سو و عطش يادگيري هنرجويان جوان ايراني از سوي ديگر است. جواناني كه با مشاهده سهل‌انگاري نهادهاي دانشگاهي خودشان آستين‌ بالا زده‌اند. در همين رابطه سال گذشته با كاترينا باكازاكي به گفت‌وگو نشستيم و امسال نوبت به باورا سيگفيسداتير رسيد؛ هنرمندي كه چند سالي است در بروكسل فعاليت مي‌كند و روندي با ثبات را به نمايش گذاشته است. سبك و سياق باورا، چنانچه در گفت‌وگو از نظر مي‌گذرانيد در نقطه مقابل ژروم بل، همتاي فرانسوي‌اش قرار مي‌گيرد. باورا تا حدي به صورت شهودي با طراحي حركت مواجه مي‌شود و ژروم بل ‌به‌شدت طرفدار بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي موجود در مكاتب نظري (نظريه‌پردازان مكتب فرانكفورت) در هنرهاي اجرايي است؛ درست همان طور كه از يك هنرمند پرورش يافته در نظام آموزشي دهه ٦٠ فرانسه انتظار مي‌رود.

 

فعاليت حرفه‌اي خود را از كي شروع كرديد و چقدر زمان برد تا به اجراهاي حرفه‌اي‌تر برسيد؟

از كودكي مدام كوچ كردم. وقتي نوجوان بودم در كلاس‌هاي حرفه‌اي رقص بزرگسالان شركت مي‌كردم، دليل اينكه دير سراغ پرفورم رفتم اين بود كه فكر مي‌كردم مي‌خواهم پزشك شوم اما تجربه‌‌اي كه از تماشاي اجراهاي رقص كمپاني رقص ايسلند و همچنين تماشاي ويديوها داشتم طوري من را تكان داد كه حس كردم اين حرفه‌اي است كه بايد امتحانش كنم. بعد يادگيري را به طور آكادميك ادامه دادم؛ يك سال در ايسلند، دو سال در آمستردام و سه سال در بروكسل بلژيك مشغول تحصيل در مقاطع مختلف هنر اجرا بودم. البته من در بلژيك ماندگار شدم، يعني در سال ٢٠٠٨ به اين كشور نقل‌مكان كردم و ١٠ سالي است زندگي‌ام در آنجا مي‌گذرد. خيلي خوشحالم كه توانستم در مدرسه بلژيك مشغول تحصيل شوم چون آنها به اين هنر علاقه‌مندند و هنرهاي اجرايي ‌آنها به‌شدت بين‌المللي است؛ افراد بسياري از نقاط مختلف دنيا، فرهنگ‌ها و مكان‌هاي متفاوت با ابزاري به نام «بدن» در زمينه هنرهاي اجرايي فعاليت مي‌كنند. گفتم بدن، و نياز به توضيح دارد كه بدن زباني جهاني است چون با نگاه كردن به بدن افراد خيلي چيزها دستگيرمان مي‌شود. و رقص و هنر اجرا براي من هنري جذاب است. اما من آگاهانه از بدنم براي تحريك يا از اين جور چيزها استفاده نمي‌كنم، چون درون بدن اشعار بسياري نهفته است بنابراين من به اشعار بدن علاقه‌مندم.

 

ما با اسامي پرفورمرهاي بين‌المللي مانند مرسي كانينگهام و تريشا براون آشنا هستيم كه هر دو امريكايي هستند. در اروپا چه كساني منبع الهام شما بوده‌اند؟

مكس استوارت به نظرم خيلي الهام‌دهنده است. خوب يادم نيست. در واقع آن چيزي كه برايم الهام‌بخش است اين است كه ببينم پرفورمرهاي نسل خودم چه مي‌كنند. به همين خاطر دوست دارم به اجراهاي مختلف بروم تا ببينم مردم سراسر جهان رقص را چطور مي‌بينند. اين موضوع خيلي برايم مهم است. همچنين چشم‌اندازهايي را در كارهاي آنها مشاهده مي‌كنم كه بخشي از صداي هنري خودم متعلق به آن است. برايم اهميت دارد كه به تماشاي هنر تجسمي بروم؛ به اجراهاي هنرهاي تجسمي، موسيقي گوش كنم، كتاب بخوانم، فيلم ببينم. فكر مي‌كنم وقتي به هنر علاقه‌مند هستيد هر چيزي منبع الهام‌تان مي‌شود، از خانواده و از محيط مي‌توان الهام گرفت. پس بايد بگويم منبع الهام من همه‌چيز است.

 

تا به حال دو بار تجربه حضور در ايران را داشتيد. يعني حداقل من دو بار موفق به ملاقات با شما شده‌ام. يكي در قالب جشنواره نوزدهم تئاتر دانشگاهي و حالا در دوره بيست و يكم.

ششمين باري است كه به ايران مي‌آيم. از سفر به ايران لذت مي‌برم.

 

ارزيابي شما از نوع و كيفيت كار پرفورمرهاي ايراني در اين مدتي كه به كشور ما رفت و آمد كرديد چيست؟

خيلي برايم جالب است كه مي‌بينم جوان‌هاي زيادي مشغول كار هستند و در زمينه‌هاي مختلف تمام توان و تلاش خود را به كار مي‌گيرند تا دست به كشف بزنند و درون‌شان را بازتاب بدهند. فكر مي‌كنم اين بازتاب‌ها زياد است. احساس مي‌كنند به صحبت درباره مسائل مختلف نياز است اما سعي مي‌كنند خودشان را با شرايط وفق بدهند؛ شرايطي كه مي‌گويد چرا اين كار را مي‌كنيد؟ اين حرف‌ها از كجا آمده؟ ما الان گويي با تئاتر و فرهنگ تبادل مي‌كنيم، چون در برنامه تبادل فرهنگي حضور داريم كه هنرمنداني را از كشورهاي دنيا از جمله ايران براي داشتن ديالوگ گرد هم جمع كرده است. و البته اين طرح بسيار غني است چراكه فرصتي فراهم مي‌آورد تا به صداي ديگر هنرمندان گوش دهيم و با تجربه‌هاي جديد مواجه مي‌شويم.

 

با توجه به تجربه‌اي كه شما در كشورهاي مختلف و ايران داشته‌ايد اگر آموزش را از اين مقطع جدي بگيريم با چه كيفيتي مواجه خواهيم شد؟

فكر مي‌كنم اين موضوع در نهايت به خانواده فرد ختم ‌شود. در همه جاي دنيا به همين شكل است. اگر خانواده داشته باشيد، والدين اجازه دسترسي شما به امكانات مشخصي را مي‌دهد كه بدون آنها امكان دسترسي وجود ندارد. فكر مي‌كنم با سيستم مدارس، تركيب خوبي از آب دربيايد؛ مدرسه براي پرورش خلاقيت عمومي بچه‎ها اهميت دارد چون به آنها طرز تفكر مستقل و غيروابسته را ياد مي‌دهد و اينكه چطور راه‌حل‌ها را پيدا كند. مي‌دانيد اين ترفند به ابزاري مهم تبديل مي‌شود و مهم نيست كارتان چه باشد، بلكه آنچه اهميت دارد اين است كه هميشه به يك نوع هنر دسترسي داشته باشيد، به نظرم براي يافتن‌ راه‌هاي گوناگون در زندگي ابزاري قدرتمند لازم است. بايد بگويم اينكه دوست دارم مدام به ايران بيايم به اين خاطر است كه مردم ايران خيلي خلاق هستند. جامعه‌اي خلاق داريد، آنها مسائل پيرامون‌شان را مورد تامل قرار مي‌دهند و آنها را زير سوال مي‌برند. من خيلي تحت تاثير قرار گرفتم. احساس كردم آدم‌هايي كه مي‌بينم نادان نيستند بلكه متفكرند و دلواپس اوضاع هستند. اغلب ايراني‌ها، نه همه آنها، آدم‌هاي گرم و صميمي هستند.

 

به همين دليل پرسيدم. در واقع خروجي مردم و جواناني كه آموزش پايه‌اي نداشتند اين است. آنها باهوش، بااستعداد و توانا هستند اما اگر در مدرسه تحت تعليمات پايه‌اي قرار مي‌گرفتند الان با اتفاق‌هاي بهتري مواجه بوديم.

با اين حرف موافقم و احتمالا جامعه از اين موضوع ضربه مي‌خورد. تجربه شخصي من اين است كه هنر، زندگي‌‌ خودم و اطرافيانم را غني كرده است. بنابراين اگر بچه‌ها در معرض هنرهاي اجرايي، تئاتر و پرفورمنس قرار بگيرند بهترين راه را براي بازنمايي زندگي‌شان مي‌آموزند كه اين شيوه براي من تئاتر و طراحي حركات بدن است؛ فكر مي‌كنم اين بهترين راه براي بازتاب درونم باشد. نمي‌دانم، گاهي فكر مي‌كنم هنر يك نوع خاص درمانگري است و فكر مي‌كنم توانايي براي طرح پرسش به‌شكل بسيار سالم است و هنر اين راه را براي من باز كرد. گاهي در اروپا جريان‌هاي خاصي در هنر ساخته مي‌شود كه شايد كمي زيادي جلوه‌گر و شعاري هستند، چون از نظر من هنر نبايد چيزي را تعريف كند، من دنبال چيزي مي‌گردم كه سربسته باشد كه البته فضايي امن دارد. چون به اين وسيله مي‌توانيد هر چيز را كه به نظرتان مي‌رسد مطرح كنيد و زير سوال ببريد. يا مي‌توانيد تجربه‌ _ اجرايي_ جالب داشته باشيد و متوجهش شويد اما لازم نيست بدانيد منشأ آن كجاست. مثل گوش دادن به موسيقي. موسيقي حس خوب، حس امنيت، غم، شادي مي‌دهد، خاطرات كسي را برايت زنده مي‌كند، يا مضطربت مي‌كند. به نظرم هنرهاي نمايشي هم چنين قدرتي دارند. درباره تفكر و ادراك انساني است و چيزي است كه انسان‌ها را به همديگر مرتبط مي‌كند.

 

يك‌جور زبان مشترك بين‌المللي است.

بله، در تئاتر روي زبان خيلي كار مي‌شود، اگرچه ديده‌ام تئاتر جهان به سوي حداقل استفاده از كلام مي‌رود و بيشتر روي ايماژ بصري تمركز دارد. البته كه من هم دوست دارم با حركات كار كنم. جسم من يا بدن‌هاي مختلف بيشتر يك نمايشگاه بصري سينوگرافي scenography هستند. حتي اگر در تئاتر يا برخي ديگر از گونه‌هاي اجرايي باشند كه من به آنها علاقه دارم.

 

چطور تجربه حضور در يك كشور_ فرهنگ متفاوت_ مثلا حضور در ايران را با كارتان مرتبط مي‌كنيد.

فكر مي‌كنم جامعه ايراني‌ در خود زيرمتن‌هايي را جا داده است. از اينكه چيزي يا تصويري را مي‌بينيد و لايه اوليه آن را درك مي‌كنيد هم خوشم مي‌آيد، بعد گويي اين لايه نخستين و رويي به تجربه‌اي بدل مي‌شود و همراه تو مي‌ماند. آرام آرام همه‌چيز را با آن مي‌بينيد و تجربه شخصي خود را شكل مي‌دهيد. من از اين روش استفاده مي‌كنم. چيزي از مردم و فرهنگ يك كشور را مي‌بينم و ديدم عوض مي‌شود و بعد به دنبال درك يك چيز جديد مي‌روم. در مورد جامعه ايراني بايد بگويم جامعه‌اي شاعرانه داريد. زبان شاعرانه‌اي داريد، آن‌طور كه من فهميده‌ام. متاسفانه خيلي فارسي نمي‌دانم اما سعي مي‌كنم كمي ياد بگيرم. كشوري بزرگ، رنگارنگ و زيبا داريد با مناظر رويايي. همچنين اقوام و نژادهاي مختلفي در ايران زندگي مي‌كنند. بنابراين حضور در كشوري كه مردم مختلفي در آن زندگي مي‌كنند خيلي عالي است.

 

مسير هنر شما در بلژيك به كدام سمت مي‌رود و بيشتر از چه ويژگي‌هايي استفاده مي‌كند؟ مثلا اگر درباره ايتاليا صحبت كنيم، مي‌دانيم هنرهاي اجرايي با عناصري مانند استفاده از نور و معماري در هم تنيده است.

بايد بگويم خيلي متنوع است. بيشتر بايد درباره بروكسل صحبت كنم تا بلژيك چون من در بروكسل زندگي مي‌كنم. آنجا شهري است كه مليت‌هاي مختلف را در خود جاي داده، فكر مي‌كنم حداقل دو فروشگاه ايراني در اين شهر باشد و شما مي‌توانيد از آنها مواد غذايي ايراني بخريد. در هنرهاي نمايشي هم بدين شكل است؛ مردم زيادي به اين شهر مهاجرت كرده‌اند، خود من از ايسلند به بروكسل رفتم و دوستاني دارم كه از ژاپن، استراليا، كره، برزيل، آرژانتين، لهستان و همچنين ايران آمده‌اند. و اين چيزي است كه دوست دارم آنجا ببينم، صداهاي مختلف را بشنوم؛ اغنايي در آنجا هست و اصلا نمي‌توانم بگويم اين مورد يا آن مورد بيشتر است؛ رويدادهاي هنري زيادي در جريان است كه قبلا از وجود بعضي از آنها اطلاع نداشتم. حتي اگر به تئاتر بروم، يك يا دو بار در هفته نمايش مي‌بينم، رويدادهاي ديگري در حال روي دادن است و اين موضوع خارق‌العاده است چون مي‌توانيد انتخاب كنيد اما بعضي وقت‌ها هم خانه ماندن و استراحت را انتخاب مي‌كنم. (با خنده)

 

فكر مي‌كنيد نقطه پاياني بر حضور جسم اجراگر روي صحنه وجود دارد؟ تا به حال شده فكر كنيد رابطه شما با مخاطب دچار اختلال شده است؟

به پروژه بستگي دارد. در هر پروژه‌اي بايد كار منحصر به خودش را انجام بدهيد. من معمولا به نيازهاي پروژه گوش مي‌دهم، اينكه از من چه مي‌خواهد و با درك اين مقوله آن را پي مي‌گيرم و با ايده‌ روبه رو مي‌شوم.

 

شهرهاي جديد و معاصر، رسانه و چيزهاي ديگر آگاهانه و ناآگاهانه بر بدن انسان اثر مي‌گذارند. شما در حرفه‌تان چگونه با اين جهان پر از تاثير و تاثر مواجه مي‌شويد؟

براي من مهم است كه خيلي سطحي به رسانه نگاه نكنم. چون رسانه اغلب مواقع ديدي محدود را به نمايش مي‌گذارد. فكر كنم اغلب در رسانه‌هاي غربي و اگر بخواهم درباره ايسلند بگويم موضوعاتي كه بيشترين توجه را به خود جلب مي‌كنند، موضوعات تجاري و جريان اصلي هستند كه من به آنها علاقه‌اي ندارم. بلكه از موضوعات ظريف و دقيق خوشم مي‌آيد. دوست دارم مردم را رودررو ملاقات كنم و داستان‌شان را از زبان خود‌شان بشنوم.

 

نظرتان درباره شيوه كار ژروم بل چيست؟ او سعي دارد حرفه‌ شما را با مكاتب فلسفي انتقادي پيوند بزند و ظاهرا در گذر زمان طرفداراني هم پيدا كرده است.

به صورت كلي به نظرم يك جواب و يك شيوه وجود ندارد. چون بي‌نهايت شيوه و روش داريم. اگر فردي هستيد كه مي‌خواهيد چيزي بسازيد، پس مي‌سازيد. اگر فكر مي‌كنيد راه ديگري براي انجام كارتان بلد هستيد، پس آن كار را مي‌كنيد. از آدم‌هايي كه مي‌گويند فقط يك راه مشخص وجود دارد خوشم نمي‌آيد چراكه اينطور نيست. حتي با وجودي كه براي ژروم بل (jerome bel) احترام زيادي قائل هستم ولي يادم مي‌آيد چند سال قبل كه در تهران بوديم با حضور در نشست خبري و شنيدن صحبت‌هايش احساس كردم او خيلي كارش را محدود كرده است. با وجودي كه كارهايش را دوست دارم اما او طوري صحبت مي‌كرد كه انگار مناسب‌ترين راه را پيدا كرده و راه ديگري وجود ندارد. شنيدن اين حرف از يك هنرمند حس يأس به من داد، چون ممكن است اين روش او باشد اما روش‌هاي ديگري هم وجود دارد. مي‌دانيد راه‌هايي هست كه امروزه در دسترس قرار دارند، اما راه‌هايي هم هست كه امروزه به آنها دسترسي نداريم اما ممكن است يك سال، پنج سال يا ١٠ سال ديگر به آنها دسترسي پيدا كنيم. شيوه‌هاي جديد راه رفتن، حركت كردن، تفكر، نمايش و غيره؛ بنابراين نبايد به كارهايي كه كرده‌ايم بچسبيم؛ بايد به فكر كردن ادامه دهيم، گاهي براي جلو رفتن لازم است به عقب بازگرديم. يعني درست وقتي عقب مي‌رويم در واقع به جلو رفته‌ايم. گاهي هم پيش مي‌آيد با نفهميدن به فهم مي‌رسيم.

 

در طراحي حركت (choreography) و سپس اجرا چگونه عمل مي‌كنيد؟

برايم مهم است كه ابتدا به مفهوم يا چيزي كه در موردش كنجكاوم فكر كنم. بعد شروع به نوشتن و خواندن و خواندن و فكر كردن مي‌كنم و به استوديو مي‌روم و بداهه كار مي‌كنم و كار مي‌كنم. بعد اين اجراها را ضبط مي‌كنم و وقتي پاي تماشاي آنها مي‌نشينم، تصور مي‌كنم من نبودم كه اينها را بداهه اجرا كرده‌ام و فرد ديگري بوده است. سعي مي‌كنم ببينم و بفهمم چه چيزي از آن دريافت مي‌كنم، چه مي‌بينم، چه احساسي دارم و اين حركات باعث مي‌شود به چه چيزهايي فكر كنم يا فكر نكنم. حركات، حالات، تصاويري را كه تكانم مي‌دهند يا تحت تاثير قرارم مي‌دهند را جدا مي‌كنم و آنها را پرورش مي‌دهم. وقت زيادي صرف اين فعاليت‌ها مي‌كنم و وقتي به حركتي مي‌رسم كه به نظرم بيان‌كننده ايده‌ام است و مي‌تواند با مخاطب ارتباط بگيرد، ماجرا برايم شيرين مي‌شود. اين آخر هفته دو اجرا دارم؛ يكي به نام «Tight» با حضور يك نوازنده ترومپت از كشور نروژ كه ما در آن به‌صورت بداهه كار مي‌كنيم و در اجرايي ديگر به نام «being» با حضور معصومه جلالي و ديگر اجراگران ايراني كه بيشتر از پيش تعيين شده است و بخش كمي به بداهه اختصاص دارد. بنابراين در اجراهاي متفاوت، متدلوژي و رويكرد متفاوتي داريم. در نتيجه خيلي نسبت به اينكه كدام اجرا با كدام رويكرد همخواني دارد، حساس هستم.

 

قوانين عرفي و رسمي در ايران وضعيت دوگانه‌اي در عرصه خصوصي و عمومي پديد آورده است. آيا در تمرين‌ها و برگزاري كلاس‌ها با نتايج حاصل از اين وضعيت برخورد كرديد؟

فكر مي‌كنم اگر بارها به ايران سفر كنم باز هم يك توريست محسوب مي‌شوم، چون من به اين شكل بزرگ نشده‌ام و كاملا اين مقوله را درك نخواهم كرد ولي چيزهايي دستگيرم شده است. ايراني‌ها بهتر آن را مي‌فهمند و من فقط مي‌توانم شنونده صحبت‌هاي افرادي باشم كه از احساس‌شان به اين مقوله مي‌گويند. در هر جامعه‌اي مقررات خاصي حاكم است، مثلا در ايسلند اگر قصد داشته باشيد به خريد برويد بايد خوشرو و تروتميز باشيد. چون بقيه فكر مي‌كنند طرف تنبل است و به خودش نمي‌رسد. اين هم يك نوع مقررات است، درست كه از سوي دولت وضع نشده‌اند اما مردم و جامعه آن‌ را وضع كرده‌اند و به آن هم معتقدند. اما بروكسل را دوست دارم چون آنقدر مليت‌هاي مختلف در آن حضور دارند كه همه‌چيز در آن مي‌بينيد. آنجا مي‌توانم با لباس خانه به خريد بروم و مشكلي نيست و اصلا به ديگران اهميت نمي‌دهم. بروكسل وي‍‍ژگي درهم‌آميختگي دارد و من هم كه هميشه به صداهاي متفاوت و مختلف عقيده دارم.

 

چيزي درباره تئاتر سنتي ايران مي‌دانيد؟

خيلي كم. فقط مي‌دانم كه در جنوب، شمال و... رقص‌هايي سنتي داريد. درباره صوفيان و رقص سماع هم مي‌دانم. ويديوهايي ديده‌ام كه گويي متعلق به مناطق غربي ايران است (كردستان) است اما مايه‌هايي جهاني در آن ديده مي‌شود.

 

باز هم به ايران سفر مي‌كنيد؟

عاشق سفر به ايرانم. دوست دارم مدام به ايران بيايم.

 

تهران را كامل ديده‌ايد؟

بله.

 

جز تهران به كدام شهرها سفر كرديد؟

اصفهان، شيراز، شهر خمين كه شهر پدربزرگ و مادربزرگ دوستم است. ماسوله زيبا كه تا به حال محبوب‌ترينم بوده و البته شيراز كه شهر بسيار آرامي است.

 

شنيدم به غذاهاي ايراني هم خيلي علاقه‌مند شديد؟

بله، عاشق غذاي ايراني‌ هستم. غذاهاي مورد علاقه‌ام زيادند. يك نوع خورش داريد با كرفس و گوشت و قورمه‌سبزي عالي است. جوجه زعفراني، دلمه غذاي خيلي خوشمزه‌اي است. از دمنوش هم خيلي خوشم مي‌آيد و آن غذايي كه با چيزي مي‌كوبيد!

 

برنامه بعدي چيست؟

پاييز دوباره به ايران مي‌آيم و قصد دارم در تهران، ساري، اصفهان، شيراز و رشت كارگاه آموزشي برگزار كنم.

 

با وجودي كه براي ژروم بل (Jérôme Bel) احترام زيادي قائل هستم ولي يادم مي‌آيد چند سال قبل كه در تهران بوديم با حضور در نشست خبري و شنيدن صحبت‌هايش احساس كردم او خيلي كارش را محدود كرده است.

 

نبايد به كارهايي كه كرده‌ايم بچسبيم؛ بايد به فكر كردن ادامه دهيم، گاهي براي جلو رفتن لازم است به عقب بازگرديم. يعني درست وقتي عقب مي‌رويم در واقع به جلو رفته‌ايم. گاهي هم پيش مي‌آيد با نفهميدن به فهم مي‌رسيم.

 

بابك احمدي

مترجم: بهار سرلك

 

etemadnewspaper.ir
  • 9
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش