توی هر جمعی، همیشه چندنفر هستند که در پیداکردن چیزهای مضحک یا جنبههای مضحکِ چیزها تخصص دارند؛ چندنفر هم هستند که وظیفه اخموتخم کردن دربرابر هر نوع و میزانی از شوخی را بهعهده میگیرند و همیشه سوالشان این است که «الان وقت مسخره بازیه؟» در جمعهای خانوادگی، بزرگترها –احتمالا در رودربایستی سنوسالشان و توقعی که خانواده از آنها بهعنوان پیرِ خردمند دارد- وظیفه جمع کردن بساط شوخی را انجام میدهند؛ در جمعهای مجازی، فرهیختهها و باسوادها شعار «مرگ بر شوخی» سر میدهند و در رسانهها هم که... بماند. مخالفان شوخی، معتقدند شور شوخی درآمدهاست. آنها میگویند طبیعی نیست که به گرانی میخندیم و با بیکاری جوک میسازیم و نگراناند که شوخی با اشتباهها و نقصها، کمکم باعث عادی شدنشان شود. شوخطبعها ولی معتقدند مزاح، مایه بقاست و روشی برای دفاع و حتی اصلاح. حق با کیست؟
دشمنی با شوخی از کجا میآید؟
هیس! فیلسوفها نمیخندند
اگر جزو گروه جدیها هستید، بد به دلتان راه ندهید. نخندیدن و سرزنش کردن مسخرگی، شکلوشمایلِ شیکش را از سر راه که نیاورده است و در تاریخ ریشهدار است. خیلی از ادبا و حکما، شوخی و خنده را دون شأن خودشان میدانستهاند. فیلسوفها که در هر پدیده و اتفاق و ماجرایی، سوژهای برای حرف زدن و نظریهپردازی پیدا میکنند، شوخی را قابل بحث و تأمل ندانستهاند.
تا همین قرن پیش هر وقت فلاسفه کمابیش ضمن بحثهای جدی و مهمشان به شوخی هم پرداختهاند که رویکردشان منفی بوده است.
مثلا جناب افلاطون که چشم بقیه فلاسفه به دهان ایشان بوده، یکپا منتقد خنده بهشمار میرفته و آن را هیجانی که خویشتنداری عقلانی را از آدمی میستاند، میدانسته است. شوخی البته همیشه پوست کلفتتر از آن بوده است که تحت تأثیر نظر عنقها قرار بگیرد؛ نه در نمایش به تراژدی باخته، نه در زندگی عامه مردم کمرنگ شده و نه با همه کمصبریها و انتقادها، خاصیت گزندگیاش را ازدست داده است.
حالا هم که باز در مظان اتهام قرار گرفته، بعید است کوتاه بیاید حتی اگر کارشناسان مرتب در رسانهها بگویند و بنویسند که وااسفا! جامعه به کدام سمت میرود؟ چرا ما با همهچیز شوخی میکنیم؟ صحبت کردن درباره شوخی، بهویژه وقتی همانطور که گفتیم سالها در مکتوبات و مباحث رسمی نادیده گرفته شده است، قدم مثبتی است ولی تخطئه کردنش جایی ندارد. معیار کم و زیاد بودن شوخی چیست؟ جز محدودیت اخلاقی، چه چیز دیگری میتواند برای شوخی، مرز تعیین کند و بگوید حالا وقتش نیست؟
در هر خندیدنی نقد و اعتراضی نهفته است
پنبهای برای سر بریدن!
مولیر که به کمدیهای نیشدارش معروف است، در پیشگفتار نمایشنامه «تارتوف» مینویسد: «آدمی حرفی ندارد که بدجنس باشد اما نمیپذیرد که مضحک باشد». تارتوف شخصیت اصلی این نمایش نامه ریاکار است. مولیر با این خصلت در نمایشنامهاش شوخی میکند و همین، کار دستش میدهد. بارها مانع اجرای نمایشش میشوند و اذیتش میکنند. مولیر با این جمله به ما یادآوری میکند که دست گذاشتن روی چیزهای غلط و خندیدن به آنها و خنده دیگران را برانگیختن، کارکردی جز سرگرم شدن و لودگی دارد.
در دوران استالین روال بود که مردم را به جرم «جوک گفتن» به زندانهای کار اجباری بفرستند[۱]. در ایران باستان، نمایشهای خندهآور سادهای بین عامه مردم رواج و محبوبیت داشته که ما امروز چیز زیادی از آنها در دست نداریم. گرچه چند دانشمند عرب و ایرانیان عربنویسی مثل فارابی، ابنسینا و ابن رشد دانش نظری یونانیان را با ترجمه و شرح کتاب «بوطیقا»ی ارسطو به دانشپژوهان عصر خود معرفی کردند ولی نمایشهای مردم به اینها کاری نداشت. اصلا نه مردم میدانستند که بین دانشمندان چه میگذرد و نه دانشمندان پرداختن به نمایش و مردم را شایسته خود میدانستند و از آنها خبر داشتند[۲]. لفظ نمایش، شاید به اشتباه بیندازدتان.
احتمالا پیش خود فکر میکنید این توضیحات چه ربطی به بحث ما دارد؟ واقعیت این است که وقتی از نمایشهای خندهآور پیشین حرف میزنیم، در واقع از شوخی و خاصیت و جایگاهش حرف میزنیم. «مسخره» و «طلحکِ» قدیم که حالا بار معنایی منفی دارد، کسی بوده که شوخی را میشناخته است. مردم هم دوستش داشتهاند چون در قالب طنز و هزل، انتقادهایی هم از طبقه بالا میکرده است و مردم او را زبان خود میدیدند. گفتیم از نمایشهای کمدی قدیم، اطلاعات زیادی نداریم؛ غیر از بیتوجهی طبقه باسواد به این مقوله، ثبت نشدن متن این نمایشها احتمالا به دلیل معارضه بازیگران با دستگاه ضبط و تفتیش بودهاست[۳]. شوخی، همیشه یکی از راههای جدی نقد بوده است؛ برخورد صاحبان قدرت با شوخی، این ادعا را ثابت میکند. بنابراین اگر به نظر میرسد که آمار شوخی بالا رفته(طبق کدام معیار و سنجش؟)، احتمالا باید نیمنگاهی به میزان فاصله بین مردم و طبقه در قدرت انداخت. در واقع چیزی که باید مورد توجه و بررسی قرار بگیرد، دلیل روی آوردن جامعه به شوخی در واکنش به هر اتفاق و پدیدهای است، نه خود شوخی.
مروی بر کارکردهای اجتماعی شوخی و لطیفه
جامعه به جوکسازها مدیون است
گفتیم شوخی در سطح فردی، به همهمان کمک میکند از هم نپاشیم. حالا میخواهیم بگوییم در سطح اجتماعی هم چنین فایدهای دارد؛ ما جوک میسازیم که برای دیگران تعریف کنیم. کسی در خلوت و برای دلِ خودش جوک نمیگوید. رفتار خنده، علامتی زیستی است که در جوامع انسانی تکامل یافته و خندیدن به جوک به دلیل وجه زبانیاش، پدیدهای کاملا اجتماعی است. خندیدن به جوک میتواند مقدمهای برای کنش متقابل دوستانه باشد یا دلیلی بر رفع تنش بینافردی. تعریف کردن جوک هم میتواند بهعنوان کنش نمادینی دوستانه، رفتاری آیینی یا عملی حرفهای و وابسته به تخصص درنظر گرفته شود. از هر زاویهای که به جوک نگاه کنیم، آن را آغشته به زمینه اجتماعیاش خواهیم دید. نخستین کسانی که بهطور سازمانیافته نقش اجتماعی جوک را تحلیل کردهاند، مردمشناسان بودند. پژوهشهای مردمشناسانه کارکرد تنشزدایانه رفتار جوکگویی را اثبات کردهاست.
«ردکلیف براون» یکی از این پژوهشگران است که نشان داد تعریف کردن جوک روشی فراگیر است که با تبدیل کردن اختلافها و دشمنیها به بازیهای زبانی و تمسخرهای کنترلشده، تنش بینفردی را کاهش میدهد. در همه جوامع انسانی، هنجارهای رفتاری سختی بر حرکت و گفتار اعضای جامعه حاکم است و الگوی خاصی از سخن گفتن را مجاز میداند؛ الگویی که با پیچیدهتر شدن جوامع و راهبردهای معطوف به کنترل، دقیقتر میشود و جزئیات بیشتری از رفتار را زیر سیطره خود میگیرد. جوک گفتن و خندیدن، نقض موضعی این هنجارهاست و به همین دلیل نیز در فضای خصوصی و دوستانه و درمیان افراد همرتبه و همپایگاه رواج دارد[۶]. بنابراین، رفتار جوک ساختن بیشتر از آن چه نگرانکننده باشد، طبیعی است اما معنی این حرف این نیست که جوکها و جوکگوها را به حال خودشان رها کنیم.(امیدواریم چنین منظوری هم از آن برداشت نشود که ممنوع شان کنیم) بلکه شاید بتوانیم پیامشان را درک کنیم.
جوکها بیشتر حول چه موضوعات و موقعیتهایی پیدایشان میشود؟ در طول سالها چه تغییری در لحن و محتوای لطیفهها و شوخیها بهوجود آمدهاست؟ از آنجایی که مردمشناسان قدیمی، خلاف فلاسفه، جوک را در تأملات و مطالعاتشان بهحساب میآوردهاند شاید همکارانِ معاصرشان هم بتوانند متناسب با شرایط امروز، چنین کاری انجام بدهند. خدا را چه دیدید؟ شاید مطالعه همین جوکهای بیپایه از سر مسخرگی، به پیدا و پر کردن درز و شکافها کمک کرد. اینطوری شاید جوکسازها و جوکگوها و آنهایی که به جوک میخندند هم از اتهام بیاخلاقی و بیمسئولیتی و سرخوشی، مبرا شدند و توانستند بدون احساس پشیمانی یک دلِ سیر بخندند.
شوخی ما را نجات خواهد داد
حالا وقتشه؟
حالا بپردازیم به سوالِ موردعلاقه مخالفان شوخی؛ حالا وقت مسخرهبازی است؟ اگر بپذیریم که شوخی، واکنشی است به نقصها و کاستیها، چرا این واکنش به شیوههای مستقیمتری ابراز نشود؟ فارغ از هزینه متفاوتی که این دو روش به دنبال دارد، شوخی علاوه بر خاصیت انتقادیاش، کارکرد خلاصیآور دارد. درست است که «وقتی کنش بیدرنگ لازم است نمیتوان شوخی را جایگزین کرد اما در بسیاری از موقعیتها که انتظارات ما نقض میشوند، هیچ کنشی کمککننده نیست»؛ و احتمالا حق با ارسطو است که میگوید آن چه خندهدار است خطا یا رفتاری ناشایست است که رنجآور یا ویرانگر نیست[۴] ولی ما همیشه آگاهانه به این چیزها فکر نمیکنیم. شوخیهای توئیتر-تلگرامی و تاکسی-اتوبوسی همیشه قرار نیست به کنش مدنی منجر بشود.
ما با شوخی از خودمان در برابر تهدیدها و نگرانی های بیرونی و درونی، دفاع میکنیم فارغ از اینکه در چه موقعیتی هستیم و چه فایده ملموسی برایمان دارد. بعضیها حتی در موقعیتی به سهمگینی مرگ قریبالوقوع خودشان هم شوخی کردهاند. «تامس مور»، فیلسوف و نویسنده انگلیسی، همانطور که به چوبه دار نزدیک میشد، از جلاد پرسید: «میشود کمکم کنی بالا بروم؟ خودم بعدا میتوانم پایین بیایم» یا مثلا میگویند اسکار وایلد، نویسنده مشهور در بستر مرگش گفتهاست: «این کاغذ دیواری خیلی زشت است. یکی از ما باید برود». شوخیها نهتنها عقلانیت را پرورش میدهند و لذت ایجاد میکنند، بلکه آمیزه ترس و خشم را که «استرس» نامیده میشود و در جهان صنعتی همهگیر است کاهش میدهند یا رفع میکنند. در ترس و خشم عناصر شیمیایی نظیر آدرنالین، نورآدرنالین و کورتیزول برای افزایش کشش عضلات، ضربان قلب و فشار خون و کنترل دستگاه ایمنی در خون آزاد میشوند.
این تغییرات فیزیولوژیک در پستانداران اولیه راهی برای نیرو دادن به آنها در جهت مبارزه یا فرار شکل گرفت و در انسانهای نخستین معمولا پاسخهایی بود به خطرهای فیزیکی نظیر شکارچیان یا دشمنان. با اینحال، امروز بدن و مغز ما به طریقی مشابه مشکلاتی که تهدید فیزیکی نیستند، ضربالاجلهای کاری، واکنش نشان میدهند. افزایش کشش عضلات، نوسان فشار خون و تغییرات دیگر در استرس نهتنها به ما در حل چنین مشکلاتی کمک نمیکنند بلکه موجب مشکلات جدیدی نظیر سردرد و حمله قلبی میشوند. وقتی در موقعیتهای بالقوه پراسترس به حالت بازیگوشانه شوخی روی میآوریم، ضربان قلب، فشار خون و کورتیزول کاهش می یابد. همچنین خنده فعالیت دستگاه ایمنی را افزایش میدهد، دستگاهی که استرس آن را تضعیف میکند[۵].البته حواستان باشد که می شود با پدیده ای مثل کرونا شوخی کرد اما نباید کرونا را شوخی گرفت.
سختگیری درباره شوخی آدرس غلط میدهد
بیاخلاق شدهایم؟
فضای مجازی، به شوخی میدان داده است. راستش معیاری نداریم که بگوییم نسبت به قبل، بیشتر شوخی میکنیم یا کمتر ولی دستکم میتوانیم بگوییم بهواسطه فضای مجازی، فضاها و امکانات و سوژههای متنوعی برای خندیدن داریم. از آن طرف سختگیری اخلاقی نسبت به شوخی را هم بیشتر میبینیم و میشنویم، اما درغیاب ملاکی برای مقایسه شرایط امروز و گذشته خودمان و سنجش جامعهمان با جوامع دیگر احتمالا نتوانیم بهراحتی گزارههایی مثل اینکه «زیادی شوخی میکنیم» یا مثلا «در شوخی بیاخلاقتر شدهایم» را بپذیریم.
شاید یکی از دلایلی که منتقدان شوخی چنین ادعاهایی میکنند، به همان ظرفیت فضای مجازی برای بیان و انتشار شوخی برگردد. با این همه میتوانیم درباره موضوعات قابل شوخی کردن بحث کنیم. چیزهای غلط، ناسازگار و غیرمنتظره معمولا باعث خنده و مایه شوخی میشوند. عابری در پیادهرو، با فرض هموار بودن زمین راه میرود. مانعی بر سر راهش باعث میشود سکندری بخورد یا بر زمین بیفتد. دیگران از مشاهده این صحنه ناخودآگاه میخندند. آیا این برداشت درست است که خنده دیگران از سر سنگدلی یا بدخواهی آنهاست؟ پس چرا ما همیشه بدخواهانه به مصیبتهای دیگران نمیخندیم؟ چرا خبر ابتلای کسی به سرطان خندهدار نیست؟ چون ما در واقع به موقعیتها و رویدادها و جوکهایی میخندیم که در آنها خطای مسلمی برجسته میشود.
مثلا درباره مثال به زمین افتادن عابر، فرض هموار بودن همیشگی زمین فرض نادرستی است و همین موجب خنده ماست. همه ما در این فرض و سادهانگاری اشتراک داریم. هیچیک از ما با دقت و وسواس گام برنمیدارد. فرض می کنیم که زمین همیشه صاف و هموار است و مانعی بر سر راهمان نیست. خنده ما به دیگران، مکانیسمی برای برجسته کردن چنین خطای ذهنی است[۷]. این مثال نشان میدهد که سختگیری اخلاقی درباره مزاح و درنظر نگرفتن اقتضائاتش، میتواند ما را به نتیجههای اشتباهی درباره جامعه سوق بدهد. شوخی را باید با الزامات و شرایط ایجادش بسنجیم.به عنوان مثال مصیبت های جدی دیگران نباید زمینه شوخی ما باشد.
[۱] مقاله جوکهای شوروی یا شوخطبعی سیاسی روسی؛ از کجفهمی فرهنگی تا کجفهمی سیاسی، ترجمه شیما وزوایی
[۲] نمایش در ایران، بهرام بیضایی، نشر روشنگران و مطالعات زنان
[۳] همان
[۴] فلسفه شوخی، نوشته جان ماریال، ترجمه غلامرضا اصفهانی، نشر ققنوس
[۵] همان
[۶] مقاله پژوهشی درباره شوخی، نوشته شروین وکیلی
[۷] سرچشمههای شوخی با نگاهی به عواطف دیگر، نوشته بیژن کریمی، انتشارات کتاب پنجره
- 17
- 5