پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
۱۳:۳۳ - ۱۴ آذر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۹۰۲۹۵۶
زنان، جوانان و خانواده

گردنبند یادگاری عروس!

خانواده,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان
روزی که مادرم با شور و شوق وصف ناپذیری گردنبند طلا را در مراسم عقدکنان به گردن عروسش آویخت و او را عاشقانه به آغوش کشید هیچ گاه تصور نمی کرد که روزی این عروس زیبا مقابل پسرش می ایستد و بی محابا از او می خواهد بین او و مادرش یکی را انتخاب کند چرا که...

مرد ۴۰ ساله که در دو راهی سختی گرفتار شده بود و نمی توانست مادرش را به خانه سالمندان ببرد یا همسرش را طلاق بدهد درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: وقتی دل به عشق «سیما» بستم تنها ۲۱ سال از عمرم گذشته بود. خدمت سربازی را تازه به پایان رسانده بودم و به دنبال شغلی می گشتم تا منبع درآمدم باشد اما پدر و مادرم مخارج مرا می پرداختند و نمی گذاشتند به قول معروف «قند در دلم آب شود!» از طرفی دلبستگی ام به سیما هر روز بیشتر می شد اما شرایط مناسب ازدواج را نداشتم تا این که روزی سیما تلفنی به من خبر داد که خواستگار مناسبی دارد و پدر و مادرش قصد دارند به آن خواستگار پاسخ مثبت بدهند! برای چند دقیقه دلم لرزید با ترس و لرز داخل آشپزخانه رفتم و با چهره ای نگران دل به دریا زدم و  ماجرای علاقه ام به سیما را برای مادرم بازگو کردم. خیلی سخت بود و از شدت شرم سرخ شده بودم.

ناگهان مادرم لبخندزنان مرا به آغوش کشید و در حالی که می گفت قربان عاشقی نازدانه ام بروم فریاد زد، خدایا می توانم پسر کوچکم را در لباس دامادی ببینم و ... آن شب پدرم وقتی موضوع را فهمید به شدت مخالفت کرد و گفت پسرجان الان چه وقت عاشق شدن است! نه شغلی داری و نه پولی! چگونه می توانی یک زندگی را اداره کنی؟! ولی مادرم حرف هایش را قطع کرد و با همان ترفندها و ظرافت های زنانه اش بالاخره رضایت پدرم را گرفت این گونه بود که من و «سیما» پای سفره عقد نشستیم. پدر و مادرم کارمند بودند و مادرم با پس اندازهایش گردنبند زیبایی را در مراسم عقدکنان به گردن عروسش آویخت و گفت این هدیه عاشقانه را همیشه همراهت نگه دار و سپس سیما را به آغوش کشید و برایش آرزوی خوشبختی کرد. از آن روز به بعد مادرم نه تنها حقوقش را برای تامین مخارج زندگی در اختیار همسرم می گذاشت بلکه از پس اندازهای پدرم نیز به من می داد و تاکید می کرد نگذارید چهره عروسم غمگین شود.

خلاصه با کمک های مادی و معنوی مادرم زندگی آرام و عاشقانه ای را تجربه می کردم و او در دوران بازنشستگی هم نمی گذاشت عروسش کم ترین سختی را در زندگی تحمل کند تا این که سال ها بعد پدرم فوت کرد و مادرم بیمار شد. این در حالی بودکه من با استفاده از سرمایه ها و پس انداز پدر و مادرم کسب و کاری به راه انداخته بودم و شرایط اقتصادی ام روز به روز بهتر می شد. مدتی بعد نه تنها بیماری آلزایمر مادرم (فراموشی) تشدید شد بلکه او توان راه رفتن را از دست داد و دیگر نمی توانست از روی تخت بلند شود. با زمین گیر شدن مادرم من و خواهرانم تصمیم گرفتیم پرستاری را برای مراقبت از مادرمان استخدام کنیم. به همین دلیل حقوق بازنشستگی مادرم را به پرستار می دادیم تا به خوبی از او مراقبت کند ولی با گذشت زمان بیماری مادرم وخیم تر شد تا جایی که دیگر هیچ پرستاری حاضر به نگهداری از او نبود. در این شرایط خودمان به پرستاری از مادرمان پرداختیم تا بیشتر حواسمان به او باشد.

به همین دلیل هر ماه یکی از فرزندانش او را به منزلش می برد. مادرم بی آزار بود و ساعت ها روی تخت می خوابید. نه حرفی می زد و نه خواسته ای از کسی داشت. او حتی ما را نمی شناخت اما من عاشقانه به مادرم خدمت می کردم و همه کارهای شخصی اش را انجام می دادم. با وجود این سیما از این وضعیت بسیار ناراحت بود.

او پنجره های اتاق را ساعت ها باز می گذاشت تا به قول خودش بوی نامطبوع اتاق مادرم آزارش ندهد! حالا هم مدتی است که همسرم سر ناسازگاری گذاشته و با این بهانه که مزاحمت های مادرم او را از برنامه های روزانه اش عقب انداخته است می گوید، دیگر نمی تواند با این شرایط در کنارم زندگی کند. او شرط گذاشته است یا مادرم را به خانه سالمندان ببرم یا بدون او و فرزندانش زندگی کنم. مادرم این حرف ها را می شنود و چشمان اشکبارش را به گردنبندی می دوزد که بر گردن عروسش خودنمایی می کند و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

khorasannews.com
  • 14
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش