پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۴:۲۴ - ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۴۴۲۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با داریوش فرضیایی یا عموپورنگ

از بچگی دوست داشتم مشهور شوم

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
داریوش فرضیایی یا عموپورنگ مجری محبوب بچه‌ها از کودکی‌های خود و آرزوهایش صبحت کرد و اینکه از همان دوران به بازیگری، اجرا و مشهور شدن علاقمند بوده است.

به گزارش مهر، می توان گفت یکی از پرانرژی‌ترین مجری‌های تلویزیون است؛ عمویی که خودش بالا و پایین می پرد، شادمانی می کند، هیجان دارد و بچه‌ها هم در برنامه هایش کودکانگی هایشان را به میدان می آورند.

 

سهم زیادی از این نشاط و شادی هم به موسیقی ها و آوازخوانی هایی است که در برنامه های کودک اجرا می کند مثل «اردک تک تک» یا «لب خندون، در قندون» شعرهایی که با ریتم شاد و کودکانه خوانده شد و احتمالا بسیاری از طرفداران عمو پورنگ آنها را حفظ هستند.

 

عموپورنگ با نام اصلی داریوش فرضیایی سال هاست که برای بچه ها اجرا می کند و این روزها بعد از یک استراحت به همراهش تیمش به دنبال آماده شدن برای شروعی دوباره هستند.

 

وی یکی دو سال است که با برنامه «محله گل و بلبل» در شبکه دو حاضر شده است برنامه ای که به تعبیر خودش شکل مدرن شده «محله برو بیا» است. داریوش فرضیایی در گفتگویی که در آستانه شروع دوباره به کار با او داشته ایم درباره روحیات و ویژگی های خود از کودکی تا حال حاضر و انتظاراتی که از او به عنوان یک چهره شناخته شده می رود و اینکه حالا خودش چقدر دوست دارد برای خودش زندگی کند و سعی کند درگیر قضاوت های مردم نشود، سخن گفت.

 

فرضیایی همچنین به دوران کودکی خود اشاره و بیان کرد که از کودکی علاقه مند به اجرای نمایش برای خواهرش بوده و هفته ای دو بار برایش فیلم هندی بازی می کرده است.

 

شما پس از پخش برنامه های مجری‌محور، با «محله گل و بلبل» نزد بچه ها آمدید و حالا هم مدتی است که در تدارک تولید دوباره هستید. برای شروعِ جدید ایده خاصی دارید؟

برای هر کاری باید تامل و تفکر داشت و برنامه جدید بیشتر از همه تحقیق نیاز دارد. ما هر سری یک دوره استراحت می کنیم و بعد با همفکری با سایر عوامل به نتیجه می رسیم و دوباره کار را شروع می کنیم. مهم این است که وقتی کار خود را دوباره شروع می کنیم حال خوبی داشته باشیم و آمادگی کامل باشد.

 

از این برنامه که فرم آن با برنامه های قبلی شما متفاوت بود، راضی بودید؟

من در کودکی «محله برو بیا» را دوست داشتم و به نظرم «محله گل و بلبل» پلی به آن برنامه زده است که حالا این محله آداپته شده و در ژانر امروزی ارایه می شود.

 

اقای فرضیایی شما سال هاست در حوزه کودک کار می کنید به عنوان یک کارشناس فکر می کنید به روز ماندن و اینکه بتوانید همچنان بچه ها را پای اجرای خود نگه دارید به چه ویژگی هایی نیازمند است؟

سوال شما از دو منظر است؛ هم گروهی و هم فردی. تیمی که من با آنها کار می کنم بنیانگذار برنامه عموپورنگ است و ما این برنامه را با هم شروع کردیم و آنها خصوصیات من، نقاط ضعف و قوت و سایر ویژگی های من را می دانند و به طور کامل با روحیاتم آشنا هستند. این بزرگترین امتیاز است چراکه در این زندگی ما طبیعتا بهتر یکدیگر را می شناسیم اگرچه کار جمعی سخت ترین نوع همکاری در کشور ما و مشکل تر از کار فردی است.

 

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از طرف دیگر نه تنها استایل کاری من کودکانه است بلکه فکر و ایده و طرز تفکرم هم مرتبط با کودکان است. در رادیو هم که بودم همین وضعیت وجود داشت و دیگران می دانند که من همیشه سرزنده و کودک‌دوست بوده ام بنابراین قالب شخصیتی مرا هم در برنامه ها بر همین اساس طراحی می کنند. آنها می دانند که چگونه قالبی باید برای پورنگ پایه ریزی کرد که هم کهنه نشود و هم جذاب بماند. یکی از اتفاقاتی هم که در این سال ها همیشه برای من رخ داده است آزاد بودنم با کودکان در استیج بوده است.

 

من خیلی راحت با بچه ها، پشت صحنه و همه اتفاقات رئال، زندگی می کنم و این برای بیننده کودک خیلی جذاب است. استیج ما پر از ویژگی های کودکانه بوده است، همانطور که کودک قهر و آشتی می کند، اشتباهاتش را به راحتی می پذیرد و... همه تیم برنامه هم این ویژگی ها را به راحتی دارند و این اتفاقات را تجربه کرده ایم مثلا دچار اشتباه شده ایم اما همان سر صحنه سعی کرده ایم درستش کنیم.

 

من خیلی راحت با بچه ها، پشت صحنه و همه اتفاقات رئال، زندگی می کنم و این برای بیننده کودک خیلی جذاب است

به عنوان یک مجری فکر می کنم چندان زیر بار چارچوب های معمول نمی روید.

صادقانه بگویم من نمی توانم در چارچوب برنامه های کودک در یک قالب غیرقابل انعطاف باشم ولی اگر هم در برنامه کودک آزاد بوده ام باز هم براساس استانداردها کار کرده ام. به طور مثال لودگی نداشته ام بلکه شادی، پویایی و هیجان را وارد کارم کرده ام تا بچه ها بتوانند با من همذات پنداری داشته باشند.

 

البته جالب است که فرمول ساختاری برنامه مرا می توانید در برنامه های بزرگسال هم ببینید و اتفاقا من خوشحال می شوم که مثل برنامه من برای بزرگسالان هم اتفاق بیفتد. درواقع شوی کودک می تواند دستاویزی برای بزرگترها باشد؛ بزرگترهایی که به نوعی همان کار کودک را انجام می دهند، گرد هم می نشینند و یک نفر مثل عمو پورنگ می آید و یک نفر دیگر مثل امیرمحمد وارد می شود و شیطنت می کند.

 

یعنی فکر می کنید برنامه ای مثل «خندوانه» از برنامه های عمو پورنگ الگو گرفته باشد؟

نه اینکه خدایی نکرده بگویم این برنامه از من و برنامه ما گرفته شده است نه منظورم فقط این است که از همین فرمول استفاده شده است و خوشحالم که استفاده می شود. در همان برنامه هم کاری که برای کودکان انجام می شود رخ می دهد و این خیلی خوب است و این هیجان و شادی هم برای کودکان نیاز است و هم بزرگسالان.

 

شما می توانید پیرزن ها و پیرمردها را در آن برنامه ببینید که می خندند و شاد هستند همانطور که در اینجا کودکان لذت می برند. این کودک درون و نیازهای آن را همه ما داریم اما به دلیل تغییرات فیزیکی ناشی از بزرگ شدن خجالت می کشیم آن را بروز دهیم، اما چه اشکالی دارد که شادی کنیم و یا دست بزنیم؟

 

همه آمال و آرزوهای ما این بود که بتوانیم یک دوچرخه داشته باشیم و نهایتش هم می توانستیم به همان دوچرخه برسیم

فکر می کنید چقدر این دوری از شادی به فرهنگ ما باز می گردد به طور مثال در دهه ۶۰ شاید پدر و مادرها همیشه به فرزندانشان سکوت و آرام بودن را تاکید می کردند.

 آن زمان حق انتخاب با من و شما نبود و تلویزیون با همان دو شبکه اش برای ما برنامه پخش می کرد. امروز اینترنت و فضای مجازی است که به کودک حق انتخاب، شادی و... می دهد. این شبکه ها هستند که به راحتی می توانند نوع زندگی بچه ها را تعیین کنند و پدر و مادر ها اکنون مستاصل هستند. امکانات و توقعات ما مثل بچه های امروزی نبود که در سن ۲ یا ۳ سالگی تبلت داشته باشند.

 

همه آمال و آرزوهای ما این بود که بتوانیم یک دوچرخه داشته باشیم و نهایتش هم می توانستیم به همان دوچرخه برسیم. اکنون اما قشر محروم و ضعیف هم سعی می کند به گونه ای آن تبلت را برای کودکش تهیه کند. امروز باید واقعیت دنیای جدید را بپذیریم و سعی کنیم فرهنگسازی داشته باشیم. ما نمی توانیم منکر نکات منفی شویم اما باید از نقاط قوت دنیای مجازی و ظرفیت های آن استفاده کنیم.

 

شما یکی از مجریان حوزه کودک هستید که شهرت دارید به اینکه کودک درونتان همیشه زنده است. به نظر خودتان کودکی شما با کودکی هم سن و سالانتان تفاوتی هم داشته است؟

من کودکی خیلی خوبی داشتم و اتفاقا همه می گویند آن زمان تفاوت زیادی با هم سن و سالان خود داشتم. خود من نمی توانستم آن زمان شناخت و توصیفی از خودم داشته باشم ولی اکنون که برای من تعریف می کنند می گویند خیلی خاص بوده ام. انشا، نوشته ها، لباس پوشیدن هایم و... خاص بوده است.

 

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

خانواده شما ممکن بود سخت گیری هم داشته باشند؟

خیر اتفاقا من خیلی راحت بزرگ شدم. راحت نه به معنای اینکه هر امکاناتی که بخواهم در اختیارم بگذارند بلکه راحت به این معنا که در آرامش فکری بزرگ شدم. خانواده من سطح سواد پایینی داشتند اما فرهنگشان بالا بود و خیلی ساده و شیرین و دلچسب بزرگ شدم.

 

رویای شما در کودکی چه بود؟

شما فیلم «ساز دهنی» امیر نادری را به خاطر دارید؟

 

فکر نمی کنم کسی این فیلم را به یاد نیاورد.

من همان زمان خیلی تحت تاثیر این فیلم و مخصوصا شخصیت امیرو قرار می گرفتم. به نوعی دردِ داشتن یک ساز دهنی را احساس می کردم. با این همه من آن زمان فراتر از آن بچه دوست داشتم یک فیلمساز، مجری و... باشم و اتفاقا می توانستم بفهمم که امیرو برای به دست آوردن ساز دهنی چه خفتی را کشید و چه کارهایی کرد.

 

آن زمان چند سال داشتید؟

پنجم دبستان یا اول راهنمایی بودم.

 

و فکر می کردید مثل امیرو باید سخت تلاش کنید؟

بله اما نمی خواستم برای هدفم به هر چیزی تن دهم و می دانستم که نباید دست از تلاش بردارم. خاطرم است در مدرسه نمایش های زیادی در مدرسه بازی می کردیم و جالب است که من همیشه قصه نمایش هایی را که بازی می کردم خودم می نوشتم.

 

نمایش هایتان چه حال و هوایی داشت؟

خیلی جالب است که موضوعات نمایش هایم همیشه درام بود و دلیل این اتفاق امروز برای خودم سوال است.

 

به فضایی که آن سال ها در آن زندگی می کردید مربوط می شود؟

فکر می کنم به کتاب هایی که برادرانم مطالعه می کردند مربوط می شد چون من هر از گاهی به کتاب هایشان سرک می کشیدم. رمان های زیادی می خواندند. خاطرم هست که اول راهنمایی یا پنجم دبستان بودم که منزل یکی از برادرانم کتابی از انوره دو بالزاک خواندم. فضای کتاب درباره سختی هایی بود که یک دختر در زندگی اش تجربه کرد و دل من می سوخت که چرا او باید چنین سرنوشت غم انگیزی داشته باشد.

 

صادقانه بگویم همیشه دوست داشتم مشهور شوم و مردم مرا بشناسند و برای شهرت تمرین هم می کردم

حسرت های شما در آن زمان و در نوجوانی تان چه بود؟

 صادقانه بگویم همیشه دوست داشتم مشهور شوم و مردم مرا بشناسند و برای شهرت تمرین هم می کردم. من هر روز برای خواهرم نمایش بازی می کردم. او چهار سال از من کوچکتر بود و یک بار تلویزیون فیلم «قانون» را با بازی آمیتاب باچان نمایش داد که من این فیلم را خیلی دوست داشتم و همان را بازی می کردم. آمیتاب باچان در انتهای این فیلم می مرد و خواهرم از من می خواست که من در پایان نمیرم من هم به او می گفتم که اگر می خواهد نمیرم باید خوراکی هایش را به من بدهد و به همین ترتیب سناریو را تغییر می دادم.

 

داریوش فرضیایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

باج می گرفتید؟

 باج نبود فقط یک معامله کودکانه بود و دوست داشتم همانقدر که من زحمت می کشم او هم مثلا از پفکش سهمی به من بدهد.

 

شما بیرون از منزل هم با هم سن و سالان خود بازی می کردید؟

من خیلی اهل بازی های بیرون از خانه نبودم. خیلی کم به کوچه می رفتم و چون یک حیاط بزرگ داشتیم مادرم بیشتر می گفت همان جا در حیاط بازی کنیم و ما هم هر بازی که فکرش را بکنید در همان حیاط کوچک انجام می دادیم. از همه مهمتر همان نمایش ها بود که فکر می کنم نوعی تمرین برای شومن بودن من شد.

 

تئاترهای تک نفره ای بود که هیچ کس فکر نمی کرد بتواند به این صحنه تلویزیونی منجر شود. ما هر شب فیلم اجرا می کردیم و قبلش خواهرم از من می پرسید امشب چه فیلمی داریم من هم به او می گفتم باید فکر کنم و تخیلی نمایش هایی را درمی آوردم؛ نمایش هایی که از کارتون های پلنگ صورتی و فیلم های آن زمان گرفته شده بود و حدودا هفته ای دو بار برای خواهرم فیلم هندی بازی می کردم.

 

آمیتاب باچان در انتهای این فیلم می مرد و خواهرم از من می خواست که من در پایان نمیرم من هم به او می گفتم که اگر می خواهد نمیرم باید خوراکی هایش را به من بدهد

یادم می آید وقتی با خواهرم دعوا می کردیم به او می گفتم تا یک هفته بازی فیلم تعطیل است و او گریه می کرد که دعوایمان ربطی به سینما نداشته باشد.

 

چطور از بازیگری به اجرا رسیدید؟

به نظر خود من در این نمایش ها، اجرا غالب بود تا بازیگری. درنهایت فکر می کنم همه آنچه که امروز برای من اتفاق افتاده است به نوعی در ضمیر ناخودآگاهم بوده و تجربه اش کرده ام. عموپورنگ قبلا آنچه را که الان هست تمرین کرده و شرایط برایش فراهم شده تا خودش را متبلور کند.

 

چگونه همیشه این کودک درون را زنده نگه می دارید؟

من هیچ ابایی ندارم از اینکه کاری کنم که شاید در نظر بعضی عرف نباشد به طور مثال هر از گاهی در پارک دوچرخه سواری می کنم و ممکن است اتفاقا عده ای تعجب کنند که چرا عموپورنگ در این مکان دوچرخه سواری می کند.

 

شما به قضاوت ها اهمیتی نمی دهید؟

برایم مهم نیست چون دارم کارم را انجام می دهم و نمی توانم دایم جوابگوی قضاوت های نابجای آدم ها باشم.من تا حدی البته پذیرفته ام که زندگی شخصی ندارم مثلا من اگر یک روز در فضای مجازی مطلب نگذارم بسیاری از دوستانم به من پیام می دهند که طرفدارانت دایم سوال دارند که عمو چی شدی؟ چه اتفاقی افتاده است؟ به هر حال مخاطبانم دل در گرو من دارند و حساس هستند. من هم همینطور هستم و آنها را دوست دارم و با این حال این نوع زندگی سختی های زیادی دارد. حالا سعی می کنم بعضی تابوها را برای خودم بشکنم و همانطور که گفتم دوچرخه را بردارم و جایی که دوست دارم دوچرخه سواری کنم.

 

ممکن است این میان مورد بی مهری هم قرار بگیرم به طور مثال خیلی ها در همان زمان دوچرخه سواری از من می خواهند که عکس بگیرم و اگر من بگویم نه، ناراحت می شوند. هرچقدر هم ازشان بخواهم که زمانی را برای خودم باشم باز هم ممکن است کسی دلخور شود البته سعی می کنم با شوخ طبعی و شیطنت بگویم که کسی ناراحت نشود و یا به کودکی برنخورد.

 

ادامه دارد...

 

 

  • 16
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش