
مردي که با «ورزش و مردم» ماندگار شد خبرگزاري آريا - همشهري شش و هفت: يكي از ماندگارترين برنامههاي تلويزيون ايران؛ اين لقبي است كه به برنامه «ورزش و مردم» ميدهند. برنامهاي كه از اسفند ۱۳۵۸، يكشنبه شبها روي آنتن شبكه اول رفت و همچنان، با وجود تغيير در روز پخش، جمعه شبها، ساعت ۲۳ روي آنتن ميرود. نام اين برنامه با مجري و تهيهكننده آن، «بهرام شفيع» ۶۰ ساله گره خورده است. شفيع، با گزارشهاي پرهيجان فوتبالش، خاطره فوتبالي فوتبالدوستان در دهه ۶۰و ۷۰ را ساخته است و ميتوان او را يكي از گزارشگران پيشرو دانست.
شفيع و دوستانش در روزهايي كه خبري از اينترنت نبود و تصاوير مسابقات به اين حجم زياد وجود نداشت، از ميان تلهتكسها و كاستها و نوارهاي قطور، دريچه كوچكي بودند تا ورزش دوستان با ولع تصاوير كوتاهي از ورزش جهان را ببينند. شفيع علاوه بر تهيهكنندگي، اجرا و گزارشگري، ۱۲سال است رياست فدراسيون هاكي ايران را برعهده دارد.
شفيع كه متولد محله پامنار تهران است، در دبيرستان علوي درس خوانده و مدرك ليسانس علوم سياسي دانشگاه تهران را دارد. با او درباره رمز ماندگاري خودش و ورزش و مردم گپ زديم و برايمان از سختيهاي اين كار گفت البته همراه با كلي خاطره و خنده و اميدواري.
شما كه علوم سياسي خوانده بوديد، چطور شد وارد تلويزيون شديد؟
من جزو معدود افرادي بودم كه سال ۵۹با آزمون سراسري وارد سازمان صداوسيما شدم. نخستين حقوقم حدود دو هزار تومان بود كه بعدها به سه هزار تومن هم رسيد. به همراه آقاي افشار بودم كه مجري خبر بود. او كارمند وزارت علوم بود ولي بهصورت ساعتي در تلويزيون كار ميكرد. من هم علوم سياسي خوانده ولي به فوتبال خيلي علاقهمند بودم و در تيم قصر يخ بازي ميكردم. ببينيد بعضي وقتها زندگي آدم را در مسيري قرار ميدهد كه مطمئن ميشويد همهچيز دست خداست و خودتان كارهاي نيستيد؛
مثلا هيچ وقت فكر نميكردم بميرم و دوباره زنده شوم. رمضان ۴سال پيش بود كه با پاي خودم رفته بودم آنژيوگرافي، تصورم اين بود كه روزه اذيتم كرده نگو كه رگهاي قلبم گرفته بوده، زيرنظر آقاي دكتر كاظمي خالدي بودم. همين كه قرار بود وارد آنژيوگرافي شوم در حال صحبت با ديگران بودم كه به قول كشتيگيرها، نيم تيغ شدم و يكهو افتادم. خواست خدا بود كه يك متر با اتاق عمل فاصله داشتم. وقتي احيا شدم فهميدم سه دقيقه و ۴۸ ثانيه مرده بودم. به حدي كه در تلويزيون هم خبر فوتم را اعلام كرده بودند اما خدا خواست و دوباره برگشتم.
از چه طريقي قلقهاي گزارشگري را ياد گرفتيد؟
يكسري را خودم بلد بودم و در يكسري مسائل هم بيتجربه بودم. يكي از خندهدارترين صحنههايي كه بود و هميشه براي پسرم تعريف ميكنم گزارش مسابقه تنيس روي ميز است. بازيهاي دهلي ۱۹۸۲بود. تصويري از مسابقات تنيس روي ميز آمد.
كنار مجيد وارث نشسته بودم. فقط اطلاعاتم در اين حد بود كه يكي از اينها كرهاي و ديگري چيني است و اسمشان را نميدانستيم. مجيد به من گفت حالا يه چيزي بگو...بر وزن پينگپنگ، به كرهاي لقب مينگ دادم و به چيني چانگ. بعد از سه، چهار دقيقه خودم اسمهايي را كه گفته بودم يادم رفت. مجبور شدم روي كاغذ نوشتم. اصلا نميدانستيم چي به چي هست.
اوايل، گاهي تصاوير بعضي از فوتبالها سريع و به قول فنيها، تله استارتي ميآمد. خيلي كوتاه بود و سريع رد ميشد و ما بايد سريع اسامي را حفظ ميكرديم. آنها را هم كه نميفهميديم از خودمان يك اسم ميگفتيم، كسي هم نميفهميد. اما الان كافيست نوك سوزن اشتباه كنيد! همه ميفهمند و از شما سوتي ميگيرند. زمان جنگ يك روزنامه ورزشي بيشتر نبود. خيلي به سختي كار ميكرديم و دو يا سه روز خانه نميرفتيم.
در آن زمان، لابهلاي ورزش و مردم هم كلي جنگ رفتم و عكسهايم همه جا پر شد اما واقعا دوست ندارم كسي آنها را به رخ بكشد و چاپ كند. نزديكترين اتفاقي كه در بدو ورودم به تلويزيون افتاد، آزاد شدن خرمشهر در خرداد ۶۱بود. آن شب، شب بزرگي بود. همان شب رفتم روي آنتن و جالب بود كه اصلا نميدانستم بايد كجاي دوربين را نگاه كنم!
شما معروف به اين هستيد كه رابطه خوبي با خبرنگارها و اهالي رسانه داريد. چقدر از وقتتان را به مطبوعات ميدهيد؟
رابطهام با خبرنگارها بسيار خوب است. هميشه به شغل شما احترام ميگذارم. برايم فرقي نميكند در كدام بخش فعاليد. باور كنيد بهنظرم شغل شما از بسياري از دكترها و مهندسها سختتر است. به لحاظ تنوع شغلي هيچكس به پاي خبرنگارها نميرسد. ميبينيم بچهها در خبرگزاريها، مجلات و روزنامهها چه مقالات عالي و قوي مينويسند. بعضي از نقدها را كه ميخوانم اينقدر عميق و پر مغز است كه باورم نميشود يك شخص ۲۵ساله آن را نوشته باشد.
خبرنگار بودن بسيار ارزشمند است. حتي اين را هم ميدانم كه اين شغل منبع درآمد خوبي هم ندارد و خيليها با اينكه اوضاع مالي خوبي ندارند، بهخاطر عشق و علاقهشان در اين شغل ماندهاند. متأسفانه نداشتن امنيت شغلي و در تنگنا ماندن باعث ميشود، نويسنده نتواند با فراغ بال مطلبش را بنويسد، روياها و خيالش را به پرواز در بياورد و گاهي اوقات اين مسائل روي نوشتارشان تأثير ميگذارد. اما مطمئنم شما جوانها در سالهاي آتي براي كشورمان افتخار آفرينيد.
بين مطبوعات كدام بخش را بيشتر رصد ميكنيد؟
فرق نميكند به تمام خبرگزاريها و رسانهها علاقهمندم. از بچههاي فارس گرفته تا همشهري در تمام سرويسهاي خبري، همه را ميبينم و ميخوانم حتي اگر تضارب انديشه بينشان وجود داشته باشد. اتفاقا همين تفاوتهاست كه باعث جذابيت و انتقال تجربه به يكديگر ميشود. بهنظرم عادل فردوسيپور بينظير است. تمام كساني كه ازشان دعوت بهكار كردم مثل مزدك ميرزايي، جواد خياباني و پيمان يوسفي از بچههاي خوب و با استعدادند. همه اينها با من كار كردند. بهنظرم براي اين ارزشها بايد هزينه كرد. خبرنگارها و اهالي رسانه جزو سرمايههاي كشور ما هستند. رسانهها در تمام دنيا سرمايه ارزشمند كشورها هستند.
براي خيليها سؤال است كه شما آن زمان با نبود اينترنت و فضاي مجازي و ويكيپديا و اينها... چطور اطلاعات بهدست ميآورديد؟ مثلا اسامي و تلفظ صحيح بازيكنها را چطور پيدا ميكرديد؟
از بچگي كيهان ورزشي و دنياي ورزشي را دوست داشتم. در حد كمي زبان انگليسي هم بلد بودم و بازيكنهاي معروف را ميشناختم. بعدا كه مجري شدم بعضي اطلاعات را از روي تلكسهايي كه ميآمد دريافت ميكرديم اما در بقيه موارد دستمان خالي بود و بايد خودمان مطالعه داشتيم. در بازيهاي آسيايي ۱۹۸۲دهلي بهعنوان مجري و گزارشگر و دستيار تهيه، زيرنظر مجيد وارث كار ميكردم. من هميشه از آقاي وارث بهعنوان استاد و راهنما ياد ميكنم. البته اول هميشه از آقاي جواد متقي كه رئيس اتحاديه تلويزيون آسيا و اقيانوسيه هستند ياد ميكنم. من شاگرد ايشان بودم. ۱۲سال قائم مقام آقاي متقي بودم. اما جالب است بدانيد با وجود ۳۷سال تجربه در ورزش و مردم تابه حال المپيك نرفتهام!
از خانواده شما كسي هم وارد حوزه ورزش شد؟
امير پسرم و تنها فرزندم است. حدود دو متر قد دارد و از نظر من خيلي خوش تيپ است. فوق ليسانس زمين شناسي خوانده. تن صدايش ۱۰ برابر قويتر از من است و گيرايي خاصي دارد. اطلاعات ورزشي امير بينظير است و جزو استثناهاست. وقتي با عادل صحبت ميكند معلوم است دانشش را دارد. درست است كه در كار ساختمان و مسكن است اما در تلويزيون هم فعاليت دارد اما همسرم خانم كردگاري، اهل ادبيات و نوشتن است. ايشان دكتراي جامعه شناسي دارد و در دانشگاهها تدريس ميكند. الان دو، سه سالي است كه درگير رساله و پاياننامه دكترايش شده وگرنه تا قبل از اين نايبرئيس فدراسيون شمشيربازي بود . در رشتههاي ديگر ورزشي هم فعاليت دارد.
الان ارتباط بين چهرههاي هنري و ورزشي باب شده، در دهه ۶۰ هم اينطور بود كه بين اينها دوستي و همكاري صورت بگيرد؟ مثلا شما با افخمي، كيميايي و قريبيان هم دوره بوديد، اينطور بود كه همديگر را ملاقات كنيد؟
نه به اين صورت. اصلا ارتباط در حد صفر بود. ما همديگر را نميديديم و دور بوديم از هم. يكسري تلهتئاتر بود كه در استوديوهاي مختلف ضبط ميشد. گاهي همديگر را ميديديم و احوالپرسي ميكرديم و ميرفتيم. يادم است كه اكبر عبدي را چند بار در استوديوهاي مختلف ديده بودم اما ارتباط به شكل امروزي اصلا وجود نداشت. اينطوري كه رامبد جوان ميتواند در برنامهاش ورزشيها را دعوت كند و به صحبت بنشيند، اصلا وجود نداشت.
در دهه ۶۰برنامه ورزش و مردم، خلاصههايي از فوتبالهاي خارجي را پخش ميكرد. اين نوارها چطور بهدست شما ميرسيد؟
اين فيلمها بهصورت كلي روي ارتباطات كل جهان، توسط شركتهاي پخشكننده توزيع ميشد. اين تصاوير بهطور خلاصه براي ما ميآمد، ما نوارهاي دو اينچي داشتيم كه يك برنامهاش اندازه يك چمدان نوار ميشد. اگر من دو تا از اين نوارها را بلند ميكردم دستم درد ميگرفت. اين تصاوير توسط امواج تلويزيوني ارسال ميشد و بعد گيرندههاي ما آن را ميگرفتند و روي اين نوارها ضبط ميكردند. هر كدام از بازيها چهار يا پنج دقيقه بودند. برنامه ورزش و مردم آن موقع يك برنامه يك ساعته بود كه ما در حدود ۱۰تا از اين خلاصهها را پخش ميكرديم. گاهي بين اينها خبر هنري هم ميآمد. يكبار يادم هست كه مرگ يول براينر بازيگر معروف هاليوود، هم بين اخبار ما پخش شد. فوتبال و واليبال براي خودشان باكس جداگانه داشتند. مثلا سه دقيقه فوتبال آژاكس با روتردام، بايرن مونيخ با هامبورگ و...اينها را ميگذاشتيم آخر شب پخش ميكرديم كه مخاطبان برنامه را از دست ندهيم.
از چه دوراني به ورزش و مطبوعات علاقهمند شديد؟
خودم را يك روزنامهنگار ميدانم. در دهمين سال زندگيام، در آستانه ورود به كلاس چهارم بود كه در يك چاپخانه مشغول بهكار شدم. در چاپخانه مشعل آزادي، خيابان باب همايون، بالاتر از وزارت دارايي در ميدان توپخانه. خانه ما پامنار بود و هر روز اين راه را تا توپخانه ميرفتم. پدرم كارمند عالي رتبه وزارت دارايي بود. در چاپخانه، يكسري كاغذهاي رولي با حروف سربي بود. حروف در خانههاي چهارگوشه قرار داشتند. مثلا در هر خانه حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا حرف ب بود.
آنجا تمام حروف را بايد كنار هم ميچيدند. كاغذ رولي تقريبا شبيه دستمال لولهاي ميپيچيد و از هم باز ميشد تا حروف رويش بنشيند. كار من هم اين بود كه غلطگيري كنم و با توپهايي كاغذها را از هم جدا كنم. ما اينها را حدود هفت يا هشت بار عوض ميكرديم. يادم نيست چقدر ولي حق الزحمه هم ميگرفتم. من از همانجا با كتابخواني و غلطگيري و اين چيزها آشنا شدم. يادم است صبح شنبه ميرفتم از ساعت ۶:۳۰دم دكه ميايستادم تا ۸صبح كيهان ورزشي بيايد كه من بخرم و بخوانم. اطلاعات دختران و پسران بود، كيهان بچهها بود. از همان موقع هم با ادبيات هم با ورزش آشنا شدم.
ورزش و مردم از كجا شروع شد و رمز ماندگارياش چيست؟
ما يك اساسنامه داشتيم زيرنظر آقايان متقي، وارث، حسن بشكوفه، جهانگيري، بزرگنيا، حسن ناجي و عباس حجت پناه، اينها همه در گروه ورزش آن زمان بودند. خدا رحمت كند جواد ميرميران را كه آن موقع با ما بود. وارطان آوانسيان اين داستان را شروع كرد كه ما يكشنبه شبها برنامه را روي آنتن ببريم. نه اينكه فكر كنيد يكشنبه چون روز تعطيلي مسيحيهاست. به خاطر اينكه بازيهاي فوتبال پنج شنبه و جمعه انجام ميشد، شنبه برنامه مونتاژ ميشد كه يكشنبه روي آنتن برود.
اينها طبق اين اساسنامه ۳۰صفحهاي شروع كردند. من بعد از يك سال به اين گروه پيوستم. اتفاقا اين اساسنامه را هنوز دارم و گاهي نگاه ميكنم و بندهايش را ميخوانم. بندهاي اين اساسنامه بسيار عالي، پخته و خوب نوشته شده و يقين دارم اگر ورزش و مردم هنوز روي آنتن است، بهدليل رعايت كردن بندهاي اين اساسنامه است.
دستكم ۱۰بند اين اساسنامه به قدري محكم و عالي نوشته شده كه ما را در سال سي و هفتم خدمت شما نگه داشته است. در اين سالها خيليها آمدند و رفتند اما من هنوز ماندهام. ميشود گفت آخرين نفرم. هر حركتي كه در اين سالها انجام شده طبق اساسنامه بوده.
چقدر به خواست مخاطب برنامه ميسازيد؟
ببينيد ما الان بعد از نود بهترين، پر بينندهترين برنامه و پر مخاطبيم. منتها فرقهايي بين شبكه سه و يك وجود دارد. نود، در شبكه سه پيامكهاي فعالي دارند به خاطر تبليغات و مسائل بازرگاني اما شبكه يك بسيار جدي است و اصلا شوخي هم ندارد. بيشترين اخبار از طريق اين شبكه اعلام ميشود. آنچه ما را در جايگاه خودمان نگه داشته جايگاه ما در كشورهاي ديگر است. معمولا در سفارتخانههاي خارج از كشور، اين شبكه مورد استناد قرار ميگيرد.
هر چقدر شبكه سه شبكه اي جوانانه و سرگرمكننده است، شبكه يك، شبكه ملي، جدي و سراسري است. بنابراين بايد برنامه بر دوش ما هم جديتر باشد. مخاطب ما آدمهايياند كه كمي از فضاي شوخ طبعي فاصله گرفتهاند و ميخواهند جديتر فوتبال را دنبال كنند.
- 12
- 6